اثر دنیا زدگی در رذایل اخلاقی و درمان آن
طاهره رفیعی
چکیده
دنیازدگی دارای اثرات و آفاتی میباشدکه یکی از آنها، به وجود آمدن رذایل اخلاقی است و از آنجایی که اخلاق تأثیر بسیار زیادی در زندگی افراد و روابط بین آنها دارد، پرداختن به این موضوع دارای اهمیت میباشد. لذا محقق در این تحقیق ابتدا به تعریف دنیا پرداخته تا منظور از دنیا فهمیده شود و سپس با استفاده از آیات و روایات مهمترین عواملی دلبستگی به دنیا را مورد بررسی قرار داده است. ثمره و نتیجه این دلبستگی مبتلا شدن به رذایل اخلاقی میباشد که در این پژوهش به مهمترین آنها اشاره شده است؛ این رذایل خود ریشة به وجود آمدن رذایل دیگر میباشند و انسان را دچار خسران و زیان دنیوی و اخروی میکنند. بنابراین برای رهایی از دنیاگرایی و به تبع آن، رهایی از رذایل اخلاقی راههایی بیان شده که میتوان با بهرهگیری از آنها به درمان دنیاگرایی و رذایل اخلاقی پرداخت و به سعادت ابدی دست یافت.
کلیدواژه: دنیا، دنیازدگی، رذایل، رذایل اخلاقی، اخلاق، درمان
مقدمه
از آنجایی که انسان موجودی اجتماعی است، ناگزیر به ارتباط با دیگران میباشد و از جمله مسائلی که در رابطة بین انسانها بسیار تأثیرگذار است اخلاق آنهاست که خود رابطة مستقیم با جهان بینی فرد دارد و وارستگی یا وابستگی انسان به دنیا میتواند باعث فضایل یا رذایل اخلاقی گردد. به طبع جهانبینی مادی داشتن و وابستگی به دنیا باعث به وجود آمدن رذایل اخلاقی و شقاوت انسان میشود به این ترتیب، پرداختن به این موضوع دارای اهمیت به سزایی میباشد.
تاریخچة پیدایش دنیاگرایی و آفات آن را میتوان هم زمان با آفرینش انسانها دانست؛ زیرا انسانها از ابتدای آفرینش در دنیا زندگی میکنند و آفت دنیاگرایی، از همان ابتدا دامنگیر آنها میشود؛ مانند حسدی که به واسطة آن قابیل، برادرش هابیل را کشت و دلیلی جز دنیا گرایی نداشت. همچنین در دورانهای مختلف اقوام گوناگون هرکدام به خاطر حب دنیا مبتلا به نوعی آفت دنیاگرایی شدهاند.
اما کتابهایی که به طور خاص فقط به مسئلة دنیا و آفت آن پرداخته باشند، انگشت شمارند؛ مانند: کتاب «دنیاشناسی و دنیاگرایی در نهجالبلاغه» از آقای جوادی آملی اما به دلیل این که اثر دنیاگرایی از مباحث مهم در علم اخلاق است، در کتب اخلاقی مانند: «معراج السعاده» نراقی، «اخلاق شبر» و «اخلاق در قرآن» آقای مصباح و … به رذایل اخلاقی به طور مفصل پرداخته شده؛ همچنین در کتب تفسیری مانند: «تفسیر نمونه» از مکارم شیرازی، «المیزان» از علامه طباطبایی و کتب دیگری همچون «غررالحکم و دررالکلم»، «میزان الحکمه»، و … به این موضوع پرداخته شده ولی در میان کتب روایی چهار منبع مهم حدیثی شیعه –کافی، من لایحضر الفقیه، تهذیب و استبصار– فقط مرحوم کلینی روایات معتبر اخلاقی شیعه را در بخشی از اصول کافی جمعآوری و تبویب ساخته است. اما دیگر علما تحت تأثیر اندیشة فقهی، فقط به جمعآوری مسائل مربوط به احکام شرعی مبادرت ورزیدهاند و جوامع حدیثی علما متأخر نیز استحکام لازم جوامع متقدم را ندارد.
در هر حال، کتابهای معرفی شده هر کدام بخشی از مسائل دنیا یا رذایل اخلاقی که از آفت دنیاگرایی است را مطرح کرده اند؛ اما مسائلی چون عوامل دلبستگی و اثر آن در رذایل اخلاقی و راه درمان دنیاگرایی به طور جامع وکامل در آنها مطرح نشده است؛ همچنین پایان نامهای در سطح 2 در مورد «سیمای دنیا» تدوین شده که در آن به شناخت دنیا و آفات آن پرداخته ولی عوامل را بیان نکرده است. بنابراین تا کنون پژوهشی مستقل و جامع که در آن هم به عوامل دنیاگرایی و اثرات و هم درمان پرداخته باشد یافت نشد و این تحقیق از اینکه در یک مجموعه عوامل و اثرات آن در اخلاق و هم درمان را بیان میکند، دارای جامعیت و نوآوری است و هدف از آن هم این است که با شناخت عوامل از اثرات سوء آن در رذایل اخلاقی در امان ماند و در صورت مبتلا شدن به درمان آن پرداخت.
این تحقیق موضوعی با درون مایة دینی دارد و از آنجایی که در جمعآوری مطالب آن، با استفاده از روش فیش برداری، از کتب مرتبط در کتابخانه، استفاده شده و به توصیف عوامل دنیاگرایی و آثار و درمان آن پرداخته، لذا به این اعتبار، روش تحقیق، روش کتابخانه ای و توصیفی است.
1- معنای دنیا
1-1- معنای لغوی دنیا: «دنیا» مؤنث «ادنی» است که اگر آن را از «دنیء» و «دناءت» بگیریم، به معنی پستتر و اگر از«دنو» به حساب آوریم، به معنی نزدیکتر است.(قرشی، 1378: 360)
2-1- معنای اصطلاحی دنیا: دنیا در اصطلاح عبارت است از: زمین و آنچه بر روی زمین موجود است؛ مراد از زمین، املاک و خانه و امثال اینهاست و آنچه بر روی زمین است، شامل انسانها، حیوانات، نباتات، معادن، و امکاناتی است که انسان از هر کدام به نوعی بهرهبرداری میکند. به طور مثال از بعضی از آنها به عنوان کار و شغل و دادوستد و یا برای تهیه لباس و غذا و از بعضی دیگر به جهت خدمتکاری و لذت بردن و یا برای یاری جستن و تسخیر دلهای دیگران استفاده میکند.(نراقی، 1391: 318)
2- عوامل دلبستگی به دنیا: عوامل بسیاری باعث دلبستگی و وابستگی ما به دنیا و زینتهای آن میشود اما اصلیترین و مهمترین آنها که ریشة عوامل دیگر میباشند عبارتند از: هوای نفس، وسوسههای شیطان و برداشت ناصحیح از دنیا که به طور مختصر به هر یک از آنها پرداخته میشود.
1-2- هواینفس: یکی از مهمترین عامل دلبستگی انسان به دنیا هواینفس است. در تعریف آن گفته شده: «خواستهها و تمایلات انسانی که به دنیا به عنوان یک مطلوب اصلی مینگرد، به این لحاظ که خواهشی در نفس اوست، عنوان “هوای نفس” به خود گرفته است.»(مصباح یزدی، 1379: 230)
هوای نفس آنچنان دلبستگی به انسان، نسبت به موضوعی، ایجاد میکند که انسان قدرت درک حقایق را از دست میدهد؛ چرا که برای درک حقیقت، تسلیم مطلق در مقابل واقعیات و ترک هرگونه پیش داوری و دلبستگی شرط است و هوای نفس با این شرایط سازگار نیست.(مکارم شیرازی و دیگران، 1386. ج16: 119)
بدیهی است که انسان هواپرست پیوسته در پی خوشگذرانی و راحتطلبی است و طبع و سرشت او با لذتها و آسایش خو گرفته و این امر سبب شده تا به چیزهای زودگذر و مادی دل ببندد و حاضر نباشد برای آسایش و لذتهای معنوی و اخروی خود را به سختی و رنج بیندازد.
بدین گونه هوای نفس و دنیا دو حقیقت کاملاً وابسته به هم هستند و بت هوا و هوس مبغوضترین معبودی است که در دنیا مورد پرستش واقع شده است؛ چرا که بتهای معمولی موجوداتی بیخاصیتند، ولی بت هوا و هوس، اغواکننده و سوق دهنده به سوی انواع گناه و انحراف است و زشتیها را در نظر انسان زینت میدهد تا آنجا که انسان به اعمال زشت خود میبالد و به مصداق(و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا)(104/ 18)به عنوان یک صالح به اعمالش افتخار میکند. (مکارم شیرازی و دیگران، 1373. ج21: 266-265)
علاوه بر این، برای آنکه آدمی به آنچه دانسته ایمان آورد، باید خود را از هوای نفس برهاند. انسانی که هوای نفس بر او غالب است، التزام به توحید، نبوت و معاد را مخالف با شهوترانیها و لذایذ زودگذر مادی میبیند لذا از ایمان آوردن به این حقایق سر باز میزند، هر چند درستی آنها برایش روشن باشد.(مصباح یزدی، 1379: 117)
بنابراین هواپرستی مهمترین وسیله هدایت را که درک صحیح حقایق است، از انسان میگیرد و پرده بر چشم و دل آدمی میافکند و باعث گمراهی انسان و وابستگی او به دنیا میشود.
2-2- وسوسههای شیطان: یکی دیگر از عوامل دلبستگی به دنیا وسوسههای شیطان است. در کتابهای اخلاقی شیطان، به هر موجود موذی، منحرفکننده، طاغی و سرکش میگویند که انسان را از راه راست برکنار میکند و در صدد آزار دیگران است. اولین هدف شیطان، راهزنی و کور کردن چشم دل انسان است؛ سپس در کمین عقل مینشیند تا مفهوم صحیح را درک نکند و حدود تسلط شیطان هم، وسوسة قلبی و بهتر نمایاندن بدیها و بالعکس است وجز این تسلطی ندارد. (محمدی، 1389: 152-150)
وسوسههای شیطان از چند راه و از طریق هواهای نفسانی انجام میگیرد که عبارتند از:
1-2-2- آراستن کارهای زشت: شیطان با زیبا جلوه دادن کارهای زشت انسان، او را به ادامة آن تشویق میکند؛ به این ترتیب که پندارهای باطل را در نظر انسان به صورت اندیشة حق و زیبا جلوه میدهد و گرایشهای انسان را نسبت به محبت و عداوت دگرگون میکند. چنانکه در قرآن کریم آمده است: «و اذ زین لهم الشیطان اعمالهم …»:(48/8) و چون شیطان اعمالشان را برایشان آراست… .(جوادی آملی، 1393: 552)
2-2-2- وعدههای دروغین: شیطان به آنها وعده میدهد و ایشان را در آرزو میافکند و جز فریب به آنها وعده نمیدهد .«یعدهم ویمنیهم وما یعدهم الشیطان الا غرورا»(120/4)
ترساندن انسان از آیندة خویش: شیطان انسان را به تهیدستی بیم میدهد. فی المثل، انسان را در جمع کردن ثروت که مورد خواستهاش میباشد و نسبت به آن حرص میورزد، به وسیلة تزئین و فریب، تأیید و تثبیت میکند. و او را از فقر میترساند و بدین ترتیب از انفاق جلوگیری میکند. (محمدی، 1389: 152-150)
بنابراین نتیجهی کار شیطان، غفلت از خدا، دوری از یاد خدا، جذب شدن به دنیا و جلب توجه بیش از حد به مادیات است و انسان وقتی تحت تأثیر وسوسههای شیطان، توجهش به مادیات و لذایذ دنیا جلب شد از خدا غافل میشود و در دل او جایی برای خدا باقی نمیماند.
3-2- برداشت ناصحیح از دنیا: رفتار و کردار انسان در دنیا و نوع زندگی او بستگی به برداشت او از دنیا دارد؛ به طوری که برداشت ناصحیح از دنیا میتواند اثرات و آفتهایی را در پی داشته باشد.
کسانی که با بینش مادی به دنیا مینگرند،گمان دارند که جز زندگی دنیا زندگی دیگری وجود ندارد؛ ولی در حقیقت این گمان، باطل است و با چنین دیدی به دنیا نگریستن خطایی است که خطاهای فراوان دیگری در اعمال و رفتار انسان به دنبال خواهد داشت.(مصباح یزدی، 1379: 223)
امام علی (علیه السلام)در مورد برداشت صحیح از دنیا میفرماید: دنیا برای رسیدن به آخرت آفریده شد، نه برای رسیدن به خود؛ پس اگر کسی زندگی اخروی را فراموش کند و چشم خود را به زرق و برق دنیا بدوزد و لذائذ آن را هدف نهائیش قرار دهد ارزش واقعی آن را نشناخته و برای آن، ارزشی پنداری قائل شده است؛ زیرا وسیله را به جای هدف گرفته است و چنین کاری جز بازی و سر گرمی و فریب خوردگی نخواهد بود.(مصباح یزدی، 1389: 425)
بدیهی است که نقطة اصلی انحراف و همه ایراد و اشکال، از این جا پیدا میشود که انسان بیش از حد به دنیا توجّه کند، نگران آن باشد، بدان دل بندد، به طور مستقل و به خاطر خودش آن را مورد توجّه قرار دهد و بدان اهتمام ورزد. چنین دید و دلبستگی، نشانة نادانی انسان و تاریکی دل وی خواهد بود؛ چرا که اگر انسان معرفت یابد، که در واقع دنیا جای ماندن نیست؛ بلکه ماهیّت آن ماهیّت گذر است و انسان پیوسته و به تمام معنی در حال تغییر و تحول و حرکت به سوی جهانی است که در آن، ثبات و ابدیّت حاکم است، جایی که در ورای آن دیگر جایی برای رفتن نیست، «و ان إلی ربک المنتهی»(42/53): و اینکه[سیر و حرکت] به سوی پروردگارت پایان مییابد، اگر انسان چنین توجهی یافت، نسبت به دنیا بیش از حد لازم، دل نمیبندد.(مصباح یزدی، 1379: 226)
بنابراین، باید دید انگیزه و ارادة شخص اصالتاً به چه چیزی تعلّق گرفته است. اگر به آخرت تعلّق دارد و دنیا را برای وصول به آخرت، مورد توجّه قرار میدهد این امری طبیعی، ارزشمند و لازم است؛ ولی اگر در اصل دنیا را میخواهد و به بود و نبود آخرت کاری ندارد چنین دنیایی در جای اصلی خود قرار نگرفته و از آن مذمّت میشود؛ چرا که اینگونه دنیاطلبی انسان امالفساد است وکفر، نفاق، عصیان، فسوق، فجور و نظائر آنها همگی از این طرز تلقی دنیا ناشی میشود.(همان : 229)
3- دوستی دنیا، ریشة رذایل اخلاقی
در تعالیم اسلامی، محبت وگرایش به دنیا منشأ همة بدیها و از جمله ریشة رذایل اخلاقی معرفی شده است. امام صادق (علیه السلام) در این مورد میفرماید: هر که دنیا را دوست دارد دنیا به او کبر میرساند، یعنی متکبر میشود و هر که دنیا را خوب دانست و دنیا به صورت خوب به نظر او جلوه کرد، دنیا او را به خود حریص میکند؛ چرا که معشوقش میشود و در طلب معشوق حرص لازم است و هر که طلب دنیا میکند، صاحب طمع میشود و همیشه نظرش به احسان غیر است و هر که مدح دنیا کند و دنیا از آن حیثیّت که دنیاست، ممدوح او باشد، مرائی میشود، و اکثر کارهایش ریایی و مغشوش خواهد شد.(گیلانی، 1387: 223)
همانطور که از این حدیث شریف برمیآید حب دنیا سبب گناهان بزرگی مانند: کبر، حرص، طمع و ریا میشود، و همچنین روایات دیگری وجود دارد که به رذایل اخلاقی دیگری اشاره کرده است که در اینجا به طور مختصر به این رذایل پرداخته میشود.
1-3- ریا: ریا در نظر عرف یعنی خودنمایی. درکتابهای اخلاقی ریا را اینگونه تعریف کردهاند که عبارتست از: طلب کردن اعتبار و منزلت در نزد مردم به وسیلة افعال خیر و پسندیده یا آثاری که دلالت بر صفت نیک کند. و مراد از آثار داله برخیر، افعالی است که خود آن فعل، خیر نباشد ولیکن از آن، پی به امور خیر توان برد، مثل: اظهار ضعف و بیحالی به جهت فهمانیدن کمخوراکی و روزه بودن یا بیداری شب یا آه بیاختیار کشیدن به جهت اظهار اینکه به فکر خدا، یا احوال روز جزا افتاده، و امثال اینها.(نراقی، 1391: 540)
در هر حال اصل مرض ریا، یا طمع در مال و منافع مردم است، یا محبت مدح و ستایش ایشان و لذّت بردن از آن، یا کراهت از مذمت و ملامت ایشان است که میخواهد به واسطة آن، مردم او را به خاطر کارهای نیک و پسندیده، ستایش کنند و از صلحا و اخیارش خوانند. و از این راه کسب اعتبار و تحصیل مرتبه و مقدار کرده، خود را در نزد دیگران، عزیز و گرامی کند و دلهای عام و خاص را تسخیر نموده، به این وسیله به شهوات و لذات نفس شومش بپردازد و خواستهها و حوایجش به آسانترین وجه بر آورده شود.(همان، 549)
اما اهدافی که در پی آن انسان مرتکب ریا میشود در سه مرتبه قرار دارند که همگی ریشه در حب دنیا دارند و عبارتند از :
1-1-3- بالاترین و بدترین مرتبه این است که انسان ریا کند تا فرصتی برای معصیت به دست آورد؛ مثل کسی که اظهار ورع و تقوا کند به این امید که منصبی چون قضاوت یا سرپرستی جایی به او واگذار شود؛ تا از آن مقام سوء استفاده کند و در راه اهداف شوم از این مقام بهره گیرد؛
2-1-3- منظور از ریا دستیابی به امری مباح باشد؛ مثل دست یافتن به مال یا ازدواج با کسی که در غیر این صورت آن را به دست نمی آورد؛
3-1-3- هدف از ریا بزرگ جلوه دادن خود در نظر دیگران باشد تا با دیدة تحقیر به او ننگرند و به بطالت و کسالت در دین متهم نشود؛ مثل کسی که بیتوجه شوخی میکند، ولی برای اینکه در نظر دیگران سبک نشود، به دنبال شوخی استغفار میکند و آه حزنآلود میکشد.(جباران، 1390: 165-166)
به این ترتیب عمل شخص ریاکار یا به خاطر طمع مادی یا برای ستایشجویی و نکوهشگریزی است که همة آنها از دلبستگی او به دنیا نشأت میگیرد و در نهایت بهرة اندکی نصیب او خواهد شد؛ زیرا وقتی انسان ریاکار به مقاصد شوم خود دست یابد شخصیت واقعی خود را نمایان میکند و باعث طرد دیگران از اطراف خود میشود.
2-3- حرص: حرص یکی دیگر از رذایل اخلاقی است که ثمرة دنیاطلبی میباشد. در وصف حرص گفته شده که: صفتی سیریناپذیر است که انسان را وادار میکند بیش از حد نیاز، ثروت جمع کند و کسی که به این مرض گرفتار شود دیگر روی خلاصی ندارد؛ زیرا که حریص هرگز حرصش به جایی منتهی نمیشود و به حدی نمیایستد؛ اگر بیشتر اموال دنیا را جمع کند باز در فکر تحصیل مابقی است و هر چه بهدست آورد باز بیشتر میخواهد. امام باقر (علیه السلام) حکایت شخص حریص را حکایت کرم ابریشم میداند که هر چه بیشتر بر خود تند، راه بیرون آمدنش دورتر شود تا آنکه از غصه بمیرد.(کلینی، بیتا: 202)
از سویی دیگر انسان حریص چون تمام انرژی خود را صرف دنیاطلبی میکند از آخرت باز میماند و از این ناحیه نیز دچار خسران میشود. امام حسن(علیه السلام) در این مورد میفرماید: کسی که دنیا را دوست دارد آخرت از اندیشهاش میرود و کسی که حرص دنیای او زیاد باشد هرچه بیشتر از دنیا محروم خواهد شد و کینة خدا را برای خود افزایش خواهد داد.(حقجو، 1381: 139)
البته اعمال شخص حریص به دلیل برداشت نادرستی است که او از دنیا دارد؛ زیرا انسان به طور فطری خواهان کمال است و انسان حریص چون به اشتباه تشخیص داده که دنیا و زینتهای آن کمال است؛ بنابراین همت و تلاش خود را نیز صرف جمعآوری آن میکند و این امر باعث میشود که روز به روز عشقش به دنیا بیشتر و حرصش هم افزون گردد. (خمینی، 1385: 128-127)
بنابراین انسان حریص، به دلیل اینکه هیچ وقت از داشتههای خود راضی نیست، از زندگی دنیوی خود لذت نمیبرد و چون تمام همتش را صرف دنیا کرده و از آخرت باز مانده در آخرت نیز دچار خسران میشود.
3-3- طمع: طمع توقع داشتن در اموال دیگران است. این رذیلة اخلاقی است که به دنبال دنیاطلبی به وجود میآید از جملة صفات زشت و ناپسندی است که در روایات از آن بسیار نکوهش شده است.
برای مثال حضرت رسول(صلی الله علیه وآله و سلم) در این زمینه میفرماید: زنهار که گرد طمع نگردی که آن فقر حاضری است.(نراقی، 1391: 364) حضرت علی(علیه السلام) هم طمع داشتن به اموال دیگران را مانند اسیر بودن در دست آنها میداند و میفرماید: «استغن عمّن شئت تکن نظیره و ارغب الی من شئت تکن اسیره»: اگر میخواهی مانند کسی باشی، از او اظهار بینیازی کن؛ و اگر میخواهی اسیر کسی باشی، از او انتظاری داشته باش. امام صادق (علیه السلام) هم در نکوهش طمع میفرماید: طمع، ایمان را از قلب خارج میکند، و در نکوهش طمع همین بس که طمعکار، بیش از خدا به مردم اعتقاد دارد.(جباران، 1390: 86)
طمع با حرص رابطة نزدیکی دارد و گاهی به جای هم استفاده می شوند؛ ولی این دو صفات با همدیگر متفاوتند و فرق آنها در این است که در حرص، شخص حریص خود در تلاش و زحمت برای به دست آوردن مال میافتد؛ ولی در طمع، چیزی بالاتر از این است که علاوه بر آن شخص چشم به اموال دیگران دوخته و پیوسته انتظار دارد که از دیگران چیزی به او برسد و همین صفت زشت او، باعث میشود که پیوسته خود را در برابر انسانهای ثروتمند کوچک و ذلیل بداند و در برابر آنها به چربزبانی و چابلوسی بپردازد، یا مطیع اوامر آنها باشد و هر چه آنها بگویند چشمبسته بپذیرد؛ تا از طریق آنها بتواند به منافع مادی هر چند اندک برسد.
بنابراین، طمع صفتی است که خسران دنیا و آخرت را برای انسان در پی دارد؛ زیرا انسان طمعکار به جای تکیه کردن و توکل به خدا امیدش به دیگران است و این امر باعث دوری او از خدا میشود و از طرف دیگر همین طمع او، به اموال دیگران باعث به وجود آمدن رذایل دیگری میشود که کمترین آنها خوار و ذلیل شدن در برابر دیگران است.
4-3- حسد: حسد از دیگر رذایل اخلاقی است که در روایات از آن نهی شده است و شخص مبتلا به آن آرزوی زوال نعمت از دیگران را دارد؛ چه آن نعمت را خود داشته باشد و چه نداشته باشد و چه آن نعمت به او برسد یا نرسد. در کتب اخلاقی موجبات حسد را هفت چیز دانستهاند؛ که عبارتند از: خباثت نفس و بدذاتی به بندگان خدا، عداوت و دشمنی، شهرت و آوازه، ترسیدن از بازماندن از مقصود و مطلوب خود، تعزز، تکبر، تعجب و استبعاد. و پوشیده نیست که باعث و ریشة همة اینها محبت دنیا و منافع آن است؛ زیرا که به جهت تنگی دنیا و محصور بودن، منافع آن محل نزاع و مخاصمه میشود و ممکن نیست که منفعتی از آن مال و منصب به کسی برسد مگر این که از دست دیگری بیرون رود. به خلاف آخرت،که چون آن را تنگی نیست، پس نزاع و خصومتی میان اهل آن نمی باشد.(نراقی، 1391: 409-406)
بدیهی است که شخص حسود بیش و پیش از دیگران به خود زیان میرساند؛ زیرا کارنامة عمل حسود به دلیل غیبت و بدگویی محسود پیوسته سبک میشود و در مقابل، کارنامة محسود سنگین میشود. در وسایل الشیعه آمده که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مورد میفرماید: «الحسد یاکل الحسنات کما تأکل النار الحطب»: حسد نیکیها را میخورد، چنانکه آتش هیزم را میبلعد.(به نقل ازجباران، 1390: 120)
بنابراین حسد جز رنج و زحمت برای محسود ثمرهای ندارد و زیانی به محسود نمیرساند در عوض حسود را دچار حسرت ابدی میکند و در چنان مهلکهای میافکند که از آن نجاتی نیست.
5-3- بخل: صفت بخل، از جمله صفات و اخلاق رذیلهای است که نتیجة محبت دنیا و ثمره آن است به معنی خودداری کردن از بخشش است در جاییکه باید بخشید.
در کتابهای اخلاقی سبب بخل، را اینگونه معرفی کردهاند که انسان دوستی مال دنیا را بر دوستیهای دیگر ترجیح دهد و سبب دوستی مال هم یا محبت لذتها و شهوتهای دنیاست که به وسیلة مال به آنها میتوان رسید؛ یا به جهت نگهداری و ذخیره کردن برای اولاد است؛ یا بدون سبب، خود مال را دوست دارد؛ از حیثیت آنکه مال است؛ مانند بعضی از پیران کار افتاده که این قدر مال دارند که آنچه امید به عمر خود دارند، کفایت ایشان را میکند؛ فرزندی هم ندارند که احتیاط او را کنند؛ با وجود این، شب و روز تلاش درجمعآوری مال میکنند و چه بسا زندگی خود را به مشقت بگذرانند و از دادن خمس و زکات هم مضایقه نمایند.(نراقی، 1391: 371)
درهرحال، امر به خودداری از بخشش مال، به دلیل اینکه موافق با هوای نفس است، از طرف فردی که میلی به مال در نفس او باشد به آسانی و شادمانی پذیرفته میشود و این امر باعث میشود که نه تنها دیگران بلکه خود فرد هم از اموالش استفاده نکند وخود و خانوادهاش با وجود برخورداری از مال همیشه در تنگنا و گرفتاری زندگی کنند و روی خوشی را در زندگی به خود نبینند.(مغنیه،1386: 512)
خداوند در قرآن کریم این صفت رذیله را به شدت نکوهش میکند و میفرماید: «الذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل و یکتمون ما ءاتاهم الله من فضله و اعتدنا للکافرین عذابا مهینا»(3/4): کسانی که بخل میورزند و دیگران را به بخل دعوت میکنند و آنچه را که خداوند از فضل خود به آنها داده کتمان میکنند، و برای کافران عذابی خوارکننده آماده کردهایم.
پیامبرگرامی اسلام (صلی اله علیه وآله وسلم) هم در مذمت بخل میفرماید: خداوند را بندگانی است، که برای منفعترسانی به بندگان دیگرش به آنها نعمتهایی ویژه میدهد؛ پس هر کس در منفعت رسانی به بندگان خدا بخلورزد، خدا آن نعمتها را از او میگیرد و به دیگری میدهد.(جباران، 1390: 90-89)
بنابراین افراد بخیل به خاطر دوستی دنیا عاشق درهم و دینارند و لذت آنها به داشتن مال است؛ لذا دیناری به مصرف دنیا یا آخرت خود نمیرسانند و این مرضی است که درمان آن به خصوص در ایام پیری بسیار مشکل است؛ زیرا مرض در این وقت مزمن شده و قوت گرفته و برعکس بدن ضعیف شده است و نمیتواند با مرض مقاومت کند. در نتیجه چنین افرادی در نهایت ضلالت وگمراهی و مصداق «خسر الدنیا والاخره» هستند.(نراقی، 1391: 371)
6-3- غرور و خود برتر بینی: از دیگر آفتهای دلبستگی به دنیا و زینتهای آن غرور و خودبرتربینی است که خود ریشة گناهان بزرگتر است. انسانهای کم ظرفیت، هنگامیکه برتری اندکی از نظر مقام و ثروت بر دیگران مییابند، غالبا گرفتار بلای غرور میشوند. نخست سعی میکنند امکانات خود را به رخ دیگران بکشند و آن را وسیلة برتریجویی خود بر دیگران قرار دهند و جمع شدن مگس صفتان را دور این شیرینی، دلیل نفوذ خویشتن در دلها میدانند، این همان است که قرآن با جملة « انا اکثر منک مالا واعز نفرا»( 3/18) از آن یاد کرده است.
از سوی دیگر، عشق و علاقة افراد مغرور به دنیا کمکم پندار جاودانگی آن را در نظرشان مجسم میسازد و فریاد «ما اظن ان تبید هذه ابدا» (همان/35): نپندارم که این نابود شود را سرمیدهند و چون ایمان به جاودانگی دنیای مادی تضاد روشنی با رستاخیز دارد، در نتیجه به انکار معاد برمیخیزند و میگویند: «و ما اظن الساعه قائمه»(همان/36): نپندارم که قیامت برپا شود. و این خودبینی و خودپسندی آنها سبب میشود که برتری مادی را دلیل بر قرب در درگاه پروردگار بدانند؛ برای خویشتن مقام فوق العادهای نزد او قائل شوند و بگویند: اگر به سوی خدا بازگردیم، و معاد و آخرتی در کار باشد، جای ما در آنجا از اینجا هم بهتر است! «و لئن رددت الی ربی لا اجدن خیرا منها منقلبا»(همان): و اگر هم نزد پروردگارم برده شوم جایگاهی بهتر از این مییابم.
این مراحل چهارگانه- بهرخکشیدن، عشق و علاقه، ایمان به جاودانگی، خودبینی و خودپسندی - کم و بیش در زندگی قدرتمندان دنیاپرست، با تفاوتهایی دیده میشود، در واقع سیر انحرافی آنها از دنیاپرستی شروع و به شرک، بتپرستی، کفر و انکار معاد، ختم میگردد؛ چرا که این افراد قدرت مادی را همچون بتی میپرستند و غیر آن را به دست فراموشی میسپرند.(مکارم شیرازی و دیگران، 1373. ج12: 480)
بنابراین غرور یکی از موانع به دست آوردن اندیشة صحیح است؛ چون انسان مبتلا به این گونه امور، در درستی رفتارخود تردید نمیکند تا دربارة صحت آنها بازاندیشی نماید و به حق دست یابد و دارایی و نعمتهای سرشاری که زمینهساز غرور در انسانها است باعث میشودکه انسان به زشتترین و ننگینترین گناهان که کفر است، دست بزند.
4- درمان دنیاگرایی
از آنجایی که ریشة رذایل اخلاقی در وابستگی به دنیاست، درمان آن هم در گرو درمان دنیا طلبی است لذا لازم است راههای درمان دنیا طلبی را آموخت تا هم از دنیا طلبی جلوگیری شود و هم از مبتلا شدن به رذایل اخلاقی مصون و محفوظ ماند؛ این راهها عبارتند از: یاد خدا، یاد مرگ، ضرورت توجه به فناپذیری لذتها، زهد و قناعت که به هر یک به طور مختصر اشاره میشود.
1-4- یاد خدا
دو جاذبه نیرومند از دو جهت مخالف، انسان را به سوی خود میکشند؛ یک گرایش آن است که آدمی را به طرف خداوند و افرادی که وجودشان از محبت خداوند لبریز است سوق میدهد و دیگری، جاذبههای شیطانی که آدمی را به سوی هوای نفس و محبوبیتهای کاذب اجتماعی و دنیاطلبی میکشاند؛ کارهای زشت و ناپسند را در نظر انسان زیبا جلوه میدهد، چشم حقبین او را کور میکند و انسان را روز به روز به دنیا وابستهتر میکند.(بهرامپور،1386: 171)
تا زمانی که انسان در قلب خویش، به حقیقت هستی توجه داشته باشد، از شر خواهشهای نفسانی و وسوسههای شیطانی در امان است، ولی به محض این که خدای رحمان را از یاد برد، شیطان به قلب او راه مییابد و همنشین وی میشود، آنگاه برای گمراهی او تلاش میکند.( اسحاقی، 1390: 29)
بنابراین ظرف دل چنین است اگر مشغول یاد خدا و فکر امور دینی شود، ممکن است که آمد و شد شیطان لعین از آن کم گردد و الا هر لحظه که از خدا غافل ماند، در آن دم شیطان با وسوسهاش در آنجا حاضر میشود. همچنان که خداوند کریم در قرآن میفرماید: «من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین»(36/43): هرکه از یاد خداوند رحمان باز میماند شیطان را برانگیزانیم که قرین و همنشین او باشد.
البته علاجی برای وساوس شیطانی و خواهشهای نفسانیه نیست؛ مگر قطع همة علایق ظاهری و باطنی، تا بدین وسیله انسان دارای بصیرتی شود و بتواند در باطل، سیر در ملک و آسمان و زمین کند و با مشغول شدن افکار به امور ملکوتی دل را از دست شیطان نابکار خلاص سازد.( نراقی، 1391: 159 - 158 )
به این ترتیب بهترین عامل برای بیدار کردن این امیال خفته، فکر و اندیشه دربارة توحید، نبوت و معاد است: اما اندیشه به تنهایی کافی نیست، بلکه افزون بر آن باید دربارة چیزی اندیشید که با شوق، سنخیت و تناسب داشته و در برانگیختن آن مؤثر باشد، و آن اندیشه دربارة آثار و پیامدهای سوء پیروی از هوی و هوس و آثار و پیامدهای نیک ایمان آوردن و عمل به مقتضای آن است، چرا که ریشة همة فعالیتهای آدمی بیم و امید است.(مصباح یزدی، 1379: 118)
پس آدمی باید لحظه به لحظه به یاد پروردگار خویش باشد تا از جاذبهها وکششهای نفسانی و وسوسههای شیطانی در امان ماند و به مقام قرب الهی برسد زیرا محبت خداوند بزرگترین نیرویی است که انسان را از شیطان و هوای نفس دور میسازد و به سوی خداوند سوق میدهد که اگر این عامل در انسان تقویت گردد به راحتی او را از چنگ نیروهای غیر الهی نجات میبخشد.
2-4- یاد مرگ: یاد مرگ از جمله عواملی است که دنیاطلبی را از انسان دور میکند؛ زیرا وقتی انسان بداند که در این دنیا مسافر است و باید دیر یا زود بار سفر ببندد و به دیار باقی بشتابد دیگر به این دنیای فانی دل نمیبندد.
برای مثال امام صادق (علیه السلام ) در این مورد میفرماید: یاد کردن مرگ و به یاد مرگ بودن شهوتها و خواهشهای نفس را میمیراند؛ یعنی هر چه را که باعث غفلت است نابود میکند، میل به جانب خدا را قوت میدهد، دل را نرم کرده و آثار و علامتهای هوی و هوس را در هم میشکند، آتش حرص را خاموش و دنیا را در نظر او بی قدر و بیاعتبار میکند. (گیلانی، 1387: 506)
بدیهی است که یاد مرگ، آدمی را از دنیا دلگیر ودل را از دنیا سیر میکند و انسان با یادآوری مرگ به داشتههای ضروری قناعت کرده و همت خود را در آباد کردن آخرت صرف میکند و از این جهت پیامبر اکرم (صل الله علیه و اله و سلم) فرمود: بسیار یاد آورید شکننده لذتها را، عرض کردند: یارسول الله! آن چیست؟ فرمود: موت است، و هیچ بندهای نیست که آن را یاد کند مگر اینکه وسعت دنیا بر او تنگ میشود و اگر شدت و المی دارد و دل او به سبب امری از دنیا تنگ شده است، گشاده میگردد. پس مرگ را بسیار به یاد آورید زیرا یاد مرگ گناهان را پاک و حرص به دنیا را کم میکند؛ اگر مرگ را به هنگام توانگری به یاد آورید اهمیت آنرا کم میکند و اگر به هنگام تنگدستی یاد کنید شما را از زندگیتان خشنود میسازد.(پاینده، 1388: 415)
اما اهل لهو و غفلت و محبت مالامال به دنیا که به این عالم تکیه زده و به آن دلخوشند، یا یاد مرگ نمیکنند یا اگر گاهی آنرا به خاطر آورند، از رسیدن آن متأسفند و باور به بهرهمندی از عمری طولانی و آرزوهای دراز باعث غفلت آنها از اندوختن ذخیرة اخروی شده است که یاد مرگ میتواند زنگار غفلت را ازآنها زدوده و سرکشی نفس را فرونشاند.(هدایتی، 1385: 273)
بنابراین از مؤثرترین و بزرگترین کوبندههای نفس همانا یاد مرگ است. این امر اثر بخش را همواره باید زنده نگه داشت تا در نتیجة آن زنجیرهای دلبستگی و غفلت گشوده شود و به جای تلخی اسارت، شیرینی آزادی بنشیند؛ زیرا بالاترین اسارتها اسارت نفس است. پس هر چه آدمی بیشتر در اندیشة مرگ باشد نفسش برای خداپرستی و تقرب آمادهتر است؛ چرا که با تأمل در مرگ، آن ذلت حقیقی که باید در دل جای گیرد، خواهد نشست و سرکشی و طغیانها رام خواهد گشت.(همان، 276)
3-4- ضرورت توجه به فنا پذیری لذت ها
یکی دیگر از عواملی که باعث میشود ما به لذتهای دنیا دل نبندیم، توجه به فناپذیری آنها میباشد؛ اینکه بدانیم این متاع پر زرق و برق دیر یا زود از دست ما میرود وچیزی که فانی شدنی و زودگذر است شایستة دلبستگی را ندارد. قرآن کریم برای کسانی که دلبسته دنیا هستند تاریخ گذشته را یادآوری میکند و میفرماید: اقوام بیشماری پیش از شما بود که مال و ثروت و وسایل زندگیشان از اینها بهتر بود و هم منظره و ظاهرشان آراسته، اما ما این گروه ستمکار را نابود کردیم و از میان برداشتیم«کم اهلکنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثا و رئیا»(74/19)
علاوه بر این هر چه شهوات دنیوی مرغوبتر و مطبوعتر باشد، در وقت مرگ اذیت و کراهت آن بیشتر، و فتنه آن عظیمتر خواهد بود و این در دنیا نیز آشکار و محسوس است؛ زیرا که هر چه محبت انسان به چیزی بیشتر و لذت به وجودآمدن آن بالاتر باشد، درد و الم و مصیبت و ماتم، در فراق آن نیز افزونتر میگردد.(نراقی،1391 :320)
از سویی دیگر تمام نعمتهای مادی دنیا علاوه بر اینکه ناپایدارند دارای عوارض ناگوار و مشکلات گوناگونی هستند و هیچ نعمت مادی، خالص از ضرر و خطر یافت نمیشود؛ در حالیکه نعمتهایی که در نزد خداست، به خاطر جاودانگی و خالص بودن قابل مقایسه با نعمتهای زودگذر دنیا نیست؛ زیرا آنها هم بهتر و هم پایدارترند.(مکارم شیرازی و دیگران، 1386. ج 16: 145-144)
بنابراین یکی از راههای علاج دلبستگی به زینتهای دنیوی این است که انسان متذکر شود که هر چه در این عالم است، همه در معرض فنا و زوالند. مگر کمالات نفسانیه و اموری که از حیطة زمان برتر، و از حوزة مکان بالاترند؛ و از دست تصرف حوادث روزگار بیرون هستند. و چون انسان به این مرحله به دیدة بصیرت و تدبر بنگرد و بر آن یقین کند، دلبستگی او از اسباب دنیوی کم شده و حسرت او بر گذشته از بین میرود؛ از این رو تمام وقت خود را صرف رسیدن به کمالات عقلیه و سعادت حقیقی میکند و از غم و اندوه عالم بلا و محنت خارج شده به مقام بهجت و سرور داخل می شود.(نراقی،1391 :669)
بدیهی است که با این همه، آدمی زمانی میتواند از تعلق دنیا رهایی یابد که از عمق جان بفهمد بخشش و عطای او در این دنیا به نفع خود اوست و اگر مال و ثروت خود را برای زندگی دنیا صرف کند لذت آن کوتاه و گذراست؛ چون دنیا ماندنی نیست. اما اگر انسان برای خدا و در راه خدا خرج کند افزون بر اینکه در همین دنیا لذت میبرد، خداوند نشاط روحی به او عطا میکند که همیشگی و دائمی است.(مصباح یزدی، 1384: 262)
4-4- زهد
از راههای دیگری که برای درمان دنیاگرایی توصیه میشود زهد میباشد. و زهد عبارتست از: «بیرغبتی به دنیا و اعراض از آن مگر به مقدار ضرورت.»(جباران،13 :252) امام علی (علیه السلام ) هم زهد را اینطور معنا کردهاند: زهد در دنیا کوتاهی آرزو و شکر نعمتها و پرهیز از کارهای حرام است. (حرعاملی، 1389: 274_ حقجو، 1381: 232 )
البته چون جمعآوری ثروت، میل و رغبت انسان را به دنیا تحریک میکند و مردم به سبب ضعف نفس نمیتوانند با این شوق و رغبت مقابله کنند توصیه شده است که انسان برای مبارزه با دنیا طلبی زهد پیشه کند.(جباران، 1390: 253)
بدیهی است که حقیقت زهد، ترک هر چیزی است که انسان را از خدا و یاد او باز دارد، مثل متاع دنیا و خواهشهای آن، خواه اندک باشد یا بسیار، مال باشد یا جاه. و زهد واقعی، زهد از دنیا و آخرت، هر دو است. همانطور که در حدیث آمده: «الدنیا حرام علی اهل الاخره والاخره حرام علی اهل الدنیا و هما حرامان علی اهل الله»: پس طالبان خدا باید همانگونه که نسبت به دنیا بیرغبتند، از آخرت نیز منقطع باشند، و آرام و حیات ایشان فقط در جناب احدیت باشد.(گیلانی، 1387: 216)
در هر حال، زهد در دنیا، با داشتن ثروت و مکنت منافاتی ندارد، مگرآنکه انسان ثروت را به دل دوست داشته باشد و وجود ثروت باعث غفلت از یاد خدا شود. و منظور از زهد در دنیا این نیست که آدمی در غار یا جنگل و بیابانی دور از دیگران زندگی کند و از مردم کناره بگیرد؛ بلکه منظور این است که به دنیا دل نبسته، محبت آن را از دل بیرون کند وگرنه زندگی کردن در این دنیا وظیفه و یک عمل واجب است وکوتاهی کردن در انجام وظایف این دنیا ـ فردی باشد یا اجتماعی، مادی باشد یا معنوی ـ مذموم بوده و باعث هلاک ابدی او خواهد شد.(مصباح یزدی،1384: 23)
بنابراین آنچه اسلام بر آن تأکید میکند دل نبستن به دنیاست، نه دنیا نخواستن و دنیا نداشتن. و زهد ورزیدن و زاهد بودن، هرگز به معنای تنبلی نیست، بلکه باید در دنیا با هدف رضای خداوند متعال و آباد ساختن زندگی اخروی- نه برای زرق و برق فریبندة دنیا- نهایت جدیت وکوشش را به خرج داد؛ و در خواستههای نفس زهد ورزید تا از آسیبها در امان ماند.
5-4- قناعت و قطع حرص و طمع
یکی از راههای مبارزه با دنیاگرایی و قطع دلبستگیها از دنیا قناعت می باشد؛ این صفت در مقابل حرص و طمع قرار دارد و باعث میشود که انسان به مقدار ضرورت بسنده کرده، برای جمعآوری مال بیشترخود را به رنج و زحمت نیندازد. در کتابهای اخلاقی قناعت از جمله صفات پسندیدهای معرفی شده که همه فضایل بلکه راحت در دنیا و آخرت به آن مربوط است و وسیلهای است که سعادت ابدی را به دنبال دارد زیرا کسی که به قدر ضرورت از دنیا راضی باشد خود را مشغول جمع آوری مال و ثروت زیاد نمیکند و فارغالبال و مطمئن خاطر است و با خاطری آسوده و حواس جمع به تحصیل آخرت میپردازد.(نراقی، 1391: 358)
به این ترتیب قناعت همان خشنودی به قدر کفاف است؛ حتی ثروت زیاد نباید به اسراف و زیاد خرج کردن منتهی شود، انسان قانع که میداند مال را در کجا باید صرف کرد، اگر ثروتمند هم باشد، تأثیری در رویهاش پیدا نخواهد شد و به خرجهای بیهوده و گزاف نخواهد افتاد. (هدایتی، 1385: 27) پیامبراکرم (صلی الله علیه و اله وسلم)در این مورد میفرماید: «علیکم بالقناعه فان القناعه مال لا ینفد»: به قناعت خو کنید زیرا قناعت مالی است که تمام شدنی نیست.(پاینده، 1388: 391)
در هر حال برای رهایی از وابستگی به دنیا و قطع حرص وطمع باید قناعت پیشه کرد که در این راه میتوان از سه عنصر علم، عمل و صبر استفاده کرد.
1-5-4- علم: دانشی که انسان را در این راه یاری میکند آن است که انسان بداند حرص به دنیا موجب زحمت و طمع باعث ذلت است ولی قناعت و استغنا عزت و سربلندی به دنبال دارد، دیگر آنکه در حال گروههای مختلف اجتماعی اندیشیده، اصناف حریص و قانع و طماع و مستغنی را از هم بشناسد؛ تا بداند پیامبران و پیشوایان دین در حالی که میتوانستند بر ثروت فراوان دست یابند، با قناعت میزیستند؛ ولی مردم پست و دونصفت به هر وسیلهای چنگ میزنند تا درهمی بر درهمی افزون کنند. آنگاه بیندیشد کدام یک از این دو گروه به پیروی سزاوارترند؛
2-5-4- عمل: در عمل برای رسیدن به عزت قناعت و استغنا چارهای جز میانهروی در خرج کردن نیست. همانطور که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) میفرماید: ای مردم! در کاسبی میانه روی کنید؛ هیچ کس بیش از روزی مقدر خود به دست نمیآورد و هیچ کس از دنیا نمیرود مگر آنکه روزی مقدرش به اجبار در دستانش قرار گیرد؛(جباران،1390: 88-87)
3-5-4- صبر: صبر عبارت از استواری و ثبات نفس در سختی و مصیبت است به طوری که با وقوع حادثه انسان از حالت عادی خارج نشود، زبان به شکایت نگشاید وحرکات غیرمتعارف از او سر نزند. انسان در هیچ حالتی از صبر بینیاز نیست؛ زیرا هر حادثهای که برای او اتفاق میافتد یا موافق طبع اوست و یا مخالف؛ و در هر صورت نیازمند صبر است؛ درحال نعمت و برخورداری، باید با انگیزههای سرکشی و دلبستگی به دنیا مبارزه کند و درحال فقر و نداری هم دست به شکوه نگشاید و بر داشتههای خود قناعت کند.(محدثی،1391: 159)
بنابراین انسانی که قصد رهایی از دلبستگیهای دنیوی را دارد باید به این ترتیب قناعت کند که پس از کسب دانش لازم و پیشهکردن میانهروی خود را از اندیشة آینده رها ساخته، به وعدة الهی اعتماد کند و به این باور برسد که با کسب و کار معتدل، بدون حرص و طمعورزی نیز روزی مقدر به دست خواهد آمد.
نتیجهگیری
آنچه در این تحقیق مطرح شده است، در اصل یکی از رسالات مهم انبیاء و ائمه اطهار (علیهم السلام) بوده است و به نتایج زیر دست یافته است .
1 ـ عوامل درونی و بیرونی مانند هوای نفس و وسوسههای شیطان حقیقت را در نظر انسان دگرگون میکنند و باعث میشوند تا برداشت صحیحی از دنیا نداشته باشد در نتیجه به سوی دنیا کشیده شده و به آن دلبسته شود؛
2 ـ دلبستگی به دنیا آفتهایی را در پی دارد که رذایل اخلاقی مانند: ریا، حرص، طمع، حسد، بخل و غرور را به وجود میآورد؛
3 ـ برای مبارزه با دنیا گرایی و درمان رذایل اخلاقی باید محبت دنیا را از دل بیرون کرد؛ زیرا محبت خدا و دنیا در یک جا جمع نمی شود پس باید با یاد خدا و یادآوری مرگ به فناپذیری لذتها توجه داشت، راه زهد و قناعت را پیش گرفت، و غفلت را از خود دور کرد،تا به سعادت دنیوی و اخروی رسید.
فهرست منابع
1- قرآن
2- نهج البلاغه
3- اسحاقی، حسین(1390)، باور به خدای مهربان، ج1، قم: نشر خادم الرضا( علیه السلام)؛
4- بهرام پور، ابوالفضل(1386)، نسیم حیات، ج 8، چاپ پنجم، قم: هجرت؛
5- پاینده، ابو القاسم(1388)، نهج الفصاحه (تصحیح و تنظیم عبد الرسول پیمانی و محمد امین شریعتی)، چاپ هفتم، اصفهان: خاتم الانبیا؛
6- جباران، محمدرضا(1390)، درسنامه علم اخلاق، ج 2، چاپ هشتم، قم: مرکز نشر هاجر؛
7- جوادی آملی، عبدالله(1393)، تسنیم، ج32، چاپ اول، قم: اسراء؛
8- حر عاملی، محمد بن حسین(1389)، وسائل الشیعه الی التحصیل مسائل الشریعه، ( ترجمه کتاب جهاد النفس، مترجم: علی صحت)، چاپ اول، قم: نشر بقیه الله ( عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛
9- حقجو، محمد حسین(1381)، خود سازی در مکتب قرآن و عترت، چاپ اول، قم: نشر نهضت؛
10- خمینی، روح الله(1385)، شرح چهل حدیث، چاپ سی وهفتم ، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام؛
11- قرشی، علی اکبر(1378)، قاموس قرآن، ج 3، چاپ هشتم، تهران: دار الکتب اسلامیه؛
12- کلینی الرازی، محمد(بی تا)، اصول کافی، (ترجمه و شرح جواد مصطفوی)، ج3، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بیت؛
13- گیلانی، عبد الرزاق(1387)، مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، (تصحیح و تنظیم رضا مرندی)، چاپ چهارم، تهران: پیام حق؛
14- محمدی، حمید(1389)، مفردات قرآن، چاپ سوم، قم: هاجر؛
15- مصباح یزدی، م
بسم الله الرحمن الرحیم
اثر دنیا زدگی در رذایل اخلاقی و درمان آن
طاهره رفیعی
طلبه سطح3
حوزه علمیه الزهراء(سلام الله علیها) سطح سه، اراک
خرداد95
چکیده
دنیازدگی دارای اثرات و آفاتی میباشدکه یکی از آنها، به وجود آمدن رذایل اخلاقی است و از آنجایی که اخلاق تأثیر بسیار زیادی در زندگی افراد و روابط بین آنها دارد، پرداختن به این موضوع دارای اهمیت میباشد. لذا محقق در این تحقیق ابتدا به تعریف دنیا پرداخته تا منظور از دنیا فهمیده شود و سپس با استفاده از آیات و روایات مهمترین عواملی دلبستگی به دنیا را مورد بررسی قرار داده است. ثمره و نتیجه این دلبستگی مبتلا شدن به رذایل اخلاقی میباشد که در این پژوهش به مهمترین آنها اشاره شده است؛ این رذایل خود ریشة به وجود آمدن رذایل دیگر میباشند و انسان را دچار خسران و زیان دنیوی و اخروی میکنند. بنابراین برای رهایی از دنیاگرایی و به تبع آن، رهایی از رذایل اخلاقی راههایی بیان شده که میتوان با بهرهگیری از آنها به درمان دنیاگرایی و رذایل اخلاقی پرداخت و به سعادت ابدی دست یافت.
کلیدواژه: دنیا، دنیازدگی، رذایل، رذایل اخلاقی، اخلاق، درمان
مقدمه
از آنجایی که انسان موجودی اجتماعی است، ناگزیر به ارتباط با دیگران میباشد و از جمله مسائلی که در رابطة بین انسانها بسیار تأثیرگذار است اخلاق آنهاست که خود رابطة مستقیم با جهان بینی فرد دارد و وارستگی یا وابستگی انسان به دنیا میتواند باعث فضایل یا رذایل اخلاقی گردد. به طبع جهانبینی مادی داشتن و وابستگی به دنیا باعث به وجود آمدن رذایل اخلاقی و شقاوت انسان میشود به این ترتیب، پرداختن به این موضوع دارای اهمیت به سزایی میباشد.
تاریخچة پیدایش دنیاگرایی و آفات آن را میتوان هم زمان با آفرینش انسانها دانست؛ زیرا انسانها از ابتدای آفرینش در دنیا زندگی میکنند و آفت دنیاگرایی، از همان ابتدا دامنگیر آنها میشود؛ مانند حسدی که به واسطة آن قابیل، برادرش هابیل را کشت و دلیلی جز دنیا گرایی نداشت. همچنین در دورانهای مختلف اقوام گوناگون هرکدام به خاطر حب دنیا مبتلا به نوعی آفت دنیاگرایی شدهاند.
اما کتابهایی که به طور خاص فقط به مسئلة دنیا و آفت آن پرداخته باشند، انگشت شمارند؛ مانند: کتاب «دنیاشناسی و دنیاگرایی در نهجالبلاغه» از آقای جوادی آملی اما به دلیل این که اثر دنیاگرایی از مباحث مهم در علم اخلاق است، در کتب اخلاقی مانند: «معراج السعاده» نراقی، «اخلاق شبر» و «اخلاق در قرآن» آقای مصباح و … به رذایل اخلاقی به طور مفصل پرداخته شده؛ همچنین در کتب تفسیری مانند: «تفسیر نمونه» از مکارم شیرازی، «المیزان» از علامه طباطبایی و کتب دیگری همچون «غررالحکم و دررالکلم»، «میزان الحکمه»، و … به این موضوع پرداخته شده ولی در میان کتب روایی چهار منبع مهم حدیثی شیعه –کافی، من لایحضر الفقیه، تهذیب و استبصار– فقط مرحوم کلینی روایات معتبر اخلاقی شیعه را در بخشی از اصول کافی جمعآوری و تبویب ساخته است. اما دیگر علما تحت تأثیر اندیشة فقهی، فقط به جمعآوری مسائل مربوط به احکام شرعی مبادرت ورزیدهاند و جوامع حدیثی علما متأخر نیز استحکام لازم جوامع متقدم را ندارد.
در هر حال، کتابهای معرفی شده هر کدام بخشی از مسائل دنیا یا رذایل اخلاقی که از آفت دنیاگرایی است را مطرح کرده اند؛ اما مسائلی چون عوامل دلبستگی و اثر آن در رذایل اخلاقی و راه درمان دنیاگرایی به طور جامع وکامل در آنها مطرح نشده است؛ همچنین پایان نامهای در سطح 2 در مورد «سیمای دنیا» تدوین شده که در آن به شناخت دنیا و آفات آن پرداخته ولی عوامل را بیان نکرده است. بنابراین تا کنون پژوهشی مستقل و جامع که در آن هم به عوامل دنیاگرایی و اثرات و هم درمان پرداخته باشد یافت نشد و این تحقیق از اینکه در یک مجموعه عوامل و اثرات آن در اخلاق و هم درمان را بیان میکند، دارای جامعیت و نوآوری است و هدف از آن هم این است که با شناخت عوامل از اثرات سوء آن در رذایل اخلاقی در امان ماند و در صورت مبتلا شدن به درمان آن پرداخت.
این تحقیق موضوعی با درون مایة دینی دارد و از آنجایی که در جمعآوری مطالب آن، با استفاده از روش فیش برداری، از کتب مرتبط در کتابخانه، استفاده شده و به توصیف عوامل دنیاگرایی و آثار و درمان آن پرداخته، لذا به این اعتبار، روش تحقیق، روش کتابخانه ای و توصیفی است.
1- معنای دنیا
1-1- معنای لغوی دنیا: «دنیا» مؤنث «ادنی» است که اگر آن را از «دنیء» و «دناءت» بگیریم، به معنی پستتر و اگر از«دنو» به حساب آوریم، به معنی نزدیکتر است.(قرشی، 1378: 360)
2-1- معنای اصطلاحی دنیا: دنیا در اصطلاح عبارت است از: زمین و آنچه بر روی زمین موجود است؛ مراد از زمین، املاک و خانه و امثال اینهاست و آنچه بر روی زمین است، شامل انسانها، حیوانات، نباتات، معادن، و امکاناتی است که انسان از هر کدام به نوعی بهرهبرداری میکند. به طور مثال از بعضی از آنها به عنوان کار و شغل و دادوستد و یا برای تهیه لباس و غذا و از بعضی دیگر به جهت خدمتکاری و لذت بردن و یا برای یاری جستن و تسخیر دلهای دیگران استفاده میکند.(نراقی، 1391: 318)
2- عوامل دلبستگی به دنیا: عوامل بسیاری باعث دلبستگی و وابستگی ما به دنیا و زینتهای آن میشود اما اصلیترین و مهمترین آنها که ریشة عوامل دیگر میباشند عبارتند از: هوای نفس، وسوسههای شیطان و برداشت ناصحیح از دنیا که به طور مختصر به هر یک از آنها پرداخته میشود.
1-2- هواینفس: یکی از مهمترین عامل دلبستگی انسان به دنیا هواینفس است. در تعریف آن گفته شده: «خواستهها و تمایلات انسانی که به دنیا به عنوان یک مطلوب اصلی مینگرد، به این لحاظ که خواهشی در نفس اوست، عنوان “هوای نفس” به خود گرفته است.»(مصباح یزدی، 1379: 230)
هوای نفس آنچنان دلبستگی به انسان، نسبت به موضوعی، ایجاد میکند که انسان قدرت درک حقایق را از دست میدهد؛ چرا که برای درک حقیقت، تسلیم مطلق در مقابل واقعیات و ترک هرگونه پیش داوری و دلبستگی شرط است و هوای نفس با این شرایط سازگار نیست.(مکارم شیرازی و دیگران، 1386. ج16: 119)
بدیهی است که انسان هواپرست پیوسته در پی خوشگذرانی و راحتطلبی است و طبع و سرشت او با لذتها و آسایش خو گرفته و این امر سبب شده تا به چیزهای زودگذر و مادی دل ببندد و حاضر نباشد برای آسایش و لذتهای معنوی و اخروی خود را به سختی و رنج بیندازد.
بدین گونه هوای نفس و دنیا دو حقیقت کاملاً وابسته به هم هستند و بت هوا و هوس مبغوضترین معبودی است که در دنیا مورد پرستش واقع شده است؛ چرا که بتهای معمولی موجوداتی بیخاصیتند، ولی بت هوا و هوس، اغواکننده و سوق دهنده به سوی انواع گناه و انحراف است و زشتیها را در نظر انسان زینت میدهد تا آنجا که انسان به اعمال زشت خود میبالد و به مصداق(و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا)(104/ 18)به عنوان یک صالح به اعمالش افتخار میکند. (مکارم شیرازی و دیگران، 1373. ج21: 266-265)
علاوه بر این، برای آنکه آدمی به آنچه دانسته ایمان آورد، باید خود را از هوای نفس برهاند. انسانی که هوای نفس بر او غالب است، التزام به توحید، نبوت و معاد را مخالف با شهوترانیها و لذایذ زودگذر مادی میبیند لذا از ایمان آوردن به این حقایق سر باز میزند، هر چند درستی آنها برایش روشن باشد.(مصباح یزدی، 1379: 117)
بنابراین هواپرستی مهمترین وسیله هدایت را که درک صحیح حقایق است، از انسان میگیرد و پرده بر چشم و دل آدمی میافکند و باعث گمراهی انسان و وابستگی او به دنیا میشود.
2-2- وسوسههای شیطان: یکی دیگر از عوامل دلبستگی به دنیا وسوسههای شیطان است. در کتابهای اخلاقی شیطان، به هر موجود موذی، منحرفکننده، طاغی و سرکش میگویند که انسان را از راه راست برکنار میکند و در صدد آزار دیگران است. اولین هدف شیطان، راهزنی و کور کردن چشم دل انسان است؛ سپس در کمین عقل مینشیند تا مفهوم صحیح را درک نکند و حدود تسلط شیطان هم، وسوسة قلبی و بهتر نمایاندن بدیها و بالعکس است وجز این تسلطی ندارد. (محمدی، 1389: 152-150)
وسوسههای شیطان از چند راه و از طریق هواهای نفسانی انجام میگیرد که عبارتند از:
1-2-2- آراستن کارهای زشت: شیطان با زیبا جلوه دادن کارهای زشت انسان، او را به ادامة آن تشویق میکند؛ به این ترتیب که پندارهای باطل را در نظر انسان به صورت اندیشة حق و زیبا جلوه میدهد و گرایشهای انسان را نسبت به محبت و عداوت دگرگون میکند. چنانکه در قرآن کریم آمده است: «و اذ زین لهم الشیطان اعمالهم …»:(48/8) و چون شیطان اعمالشان را برایشان آراست… .(جوادی آملی، 1393: 552)
2-2-2- وعدههای دروغین: شیطان به آنها وعده میدهد و ایشان را در آرزو میافکند و جز فریب به آنها وعده نمیدهد .«یعدهم ویمنیهم وما یعدهم الشیطان الا غرورا»(120/4)
ترساندن انسان از آیندة خویش: شیطان انسان را به تهیدستی بیم میدهد. فی المثل، انسان را در جمع کردن ثروت که مورد خواستهاش میباشد و نسبت به آن حرص میورزد، به وسیلة تزئین و فریب، تأیید و تثبیت میکند. و او را از فقر میترساند و بدین ترتیب از انفاق جلوگیری میکند. (محمدی، 1389: 152-150)
بنابراین نتیجهی کار شیطان، غفلت از خدا، دوری از یاد خدا، جذب شدن به دنیا و جلب توجه بیش از حد به مادیات است و انسان وقتی تحت تأثیر وسوسههای شیطان، توجهش به مادیات و لذایذ دنیا جلب شد از خدا غافل میشود و در دل او جایی برای خدا باقی نمیماند.
3-2- برداشت ناصحیح از دنیا: رفتار و کردار انسان در دنیا و نوع زندگی او بستگی به برداشت او از دنیا دارد؛ به طوری که برداشت ناصحیح از دنیا میتواند اثرات و آفتهایی را در پی داشته باشد.
کسانی که با بینش مادی به دنیا مینگرند،گمان دارند که جز زندگی دنیا زندگی دیگری وجود ندارد؛ ولی در حقیقت این گمان، باطل است و با چنین دیدی به دنیا نگریستن خطایی است که خطاهای فراوان دیگری در اعمال و رفتار انسان به دنبال خواهد داشت.(مصباح یزدی، 1379: 223)
امام علی (علیه السلام)در مورد برداشت صحیح از دنیا میفرماید: دنیا برای رسیدن به آخرت آفریده شد، نه برای رسیدن به خود؛ پس اگر کسی زندگی اخروی را فراموش کند و چشم خود را به زرق و برق دنیا بدوزد و لذائذ آن را هدف نهائیش قرار دهد ارزش واقعی آن را نشناخته و برای آن، ارزشی پنداری قائل شده است؛ زیرا وسیله را به جای هدف گرفته است و چنین کاری جز بازی و سر گرمی و فریب خوردگی نخواهد بود.(مصباح یزدی، 1389: 425)
بدیهی است که نقطة اصلی انحراف و همه ایراد و اشکال، از این جا پیدا میشود که انسان بیش از حد به دنیا توجّه کند، نگران آن باشد، بدان دل بندد، به طور مستقل و به خاطر خودش آن را مورد توجّه قرار دهد و بدان اهتمام ورزد. چنین دید و دلبستگی، نشانة نادانی انسان و تاریکی دل وی خواهد بود؛ چرا که اگر انسان معرفت یابد، که در واقع دنیا جای ماندن نیست؛ بلکه ماهیّت آن ماهیّت گذر است و انسان پیوسته و به تمام معنی در حال تغییر و تحول و حرکت به سوی جهانی است که در آن، ثبات و ابدیّت حاکم است، جایی که در ورای آن دیگر جایی برای رفتن نیست، «و ان إلی ربک المنتهی»(42/53): و اینکه[سیر و حرکت] به سوی پروردگارت پایان مییابد، اگر انسان چنین توجهی یافت، نسبت به دنیا بیش از حد لازم، دل نمیبندد.(مصباح یزدی، 1379: 226)
بنابراین، باید دید انگیزه و ارادة شخص اصالتاً به چه چیزی تعلّق گرفته است. اگر به آخرت تعلّق دارد و دنیا را برای وصول به آخرت، مورد توجّه قرار میدهد این امری طبیعی، ارزشمند و لازم است؛ ولی اگر در اصل دنیا را میخواهد و به بود و نبود آخرت کاری ندارد چنین دنیایی در جای اصلی خود قرار نگرفته و از آن مذمّت میشود؛ چرا که اینگونه دنیاطلبی انسان امالفساد است وکفر، نفاق، عصیان، فسوق، فجور و نظائر آنها همگی از این طرز تلقی دنیا ناشی میشود.(همان : 229)
3- دوستی دنیا، ریشة رذایل اخلاقی
در تعالیم اسلامی، محبت وگرایش به دنیا منشأ همة بدیها و از جمله ریشة رذایل اخلاقی معرفی شده است. امام صادق (علیه السلام) در این مورد میفرماید: هر که دنیا را دوست دارد دنیا به او کبر میرساند، یعنی متکبر میشود و هر که دنیا را خوب دانست و دنیا به صورت خوب به نظر او جلوه کرد، دنیا او را به خود حریص میکند؛ چرا که معشوقش میشود و در طلب معشوق حرص لازم است و هر که طلب دنیا میکند، صاحب طمع میشود و همیشه نظرش به احسان غیر است و هر که مدح دنیا کند و دنیا از آن حیثیّت که دنیاست، ممدوح او باشد، مرائی میشود، و اکثر کارهایش ریایی و مغشوش خواهد شد.(گیلانی، 1387: 223)
همانطور که از این حدیث شریف برمیآید حب دنیا سبب گناهان بزرگی مانند: کبر، حرص، طمع و ریا میشود، و همچنین روایات دیگری وجود دارد که به رذایل اخلاقی دیگری اشاره کرده است که در اینجا به طور مختصر به این رذایل پرداخته میشود.
1-3- ریا: ریا در نظر عرف یعنی خودنمایی. درکتابهای اخلاقی ریا را اینگونه تعریف کردهاند که عبارتست از: طلب کردن اعتبار و منزلت در نزد مردم به وسیلة افعال خیر و پسندیده یا آثاری که دلالت بر صفت نیک کند. و مراد از آثار داله برخیر، افعالی است که خود آن فعل، خیر نباشد ولیکن از آن، پی به امور خیر توان برد، مثل: اظهار ضعف و بیحالی به جهت فهمانیدن کمخوراکی و روزه بودن یا بیداری شب یا آه بیاختیار کشیدن به جهت اظهار اینکه به فکر خدا، یا احوال روز جزا افتاده، و امثال اینها.(نراقی، 1391: 540)
در هر حال اصل مرض ریا، یا طمع در مال و منافع مردم است، یا محبت مدح و ستایش ایشان و لذّت بردن از آن، یا کراهت از مذمت و ملامت ایشان است که میخواهد به واسطة آن، مردم او را به خاطر کارهای نیک و پسندیده، ستایش کنند و از صلحا و اخیارش خوانند. و از این راه کسب اعتبار و تحصیل مرتبه و مقدار کرده، خود را در نزد دیگران، عزیز و گرامی کند و دلهای عام و خاص را تسخیر نموده، به این وسیله به شهوات و لذات نفس شومش بپردازد و خواستهها و حوایجش به آسانترین وجه بر آورده شود.(همان، 549)
اما اهدافی که در پی آن انسان مرتکب ریا میشود در سه مرتبه قرار دارند که همگی ریشه در حب دنیا دارند و عبارتند از :
1-1-3- بالاترین و بدترین مرتبه این است که انسان ریا کند تا فرصتی برای معصیت به دست آورد؛ مثل کسی که اظهار ورع و تقوا کند به این امید که منصبی چون قضاوت یا سرپرستی جایی به او واگذار شود؛ تا از آن مقام سوء استفاده کند و در راه اهداف شوم از این مقام بهره گیرد؛
2-1-3- منظور از ریا دستیابی به امری مباح باشد؛ مثل دست یافتن به مال یا ازدواج با کسی که در غیر این صورت آن را به دست نمی آورد؛
3-1-3- هدف از ریا بزرگ جلوه دادن خود در نظر دیگران باشد تا با دیدة تحقیر به او ننگرند و به بطالت و کسالت در دین متهم نشود؛ مثل کسی که بیتوجه شوخی میکند، ولی برای اینکه در نظر دیگران سبک نشود، به دنبال شوخی استغفار میکند و آه حزنآلود میکشد.(جباران، 1390: 165-166)
به این ترتیب عمل شخص ریاکار یا به خاطر طمع مادی یا برای ستایشجویی و نکوهشگریزی است که همة آنها از دلبستگی او به دنیا نشأت میگیرد و در نهایت بهرة اندکی نصیب او خواهد شد؛ زیرا وقتی انسان ریاکار به مقاصد شوم خود دست یابد شخصیت واقعی خود را نمایان میکند و باعث طرد دیگران از اطراف خود میشود.
2-3- حرص: حرص یکی دیگر از رذایل اخلاقی است که ثمرة دنیاطلبی میباشد. در وصف حرص گفته شده که: صفتی سیریناپذیر است که انسان را وادار میکند بیش از حد نیاز، ثروت جمع کند و کسی که به این مرض گرفتار شود دیگر روی خلاصی ندارد؛ زیرا که حریص هرگز حرصش به جایی منتهی نمیشود و به حدی نمیایستد؛ اگر بیشتر اموال دنیا را جمع کند باز در فکر تحصیل مابقی است و هر چه بهدست آورد باز بیشتر میخواهد. امام باقر (علیه السلام) حکایت شخص حریص را حکایت کرم ابریشم میداند که هر چه بیشتر بر خود تند، راه بیرون آمدنش دورتر شود تا آنکه از غصه بمیرد.(کلینی، بیتا: 202)
از سویی دیگر انسان حریص چون تمام انرژی خود را صرف دنیاطلبی میکند از آخرت باز میماند و از این ناحیه نیز دچار خسران میشود. امام حسن(علیه السلام) در این مورد میفرماید: کسی که دنیا را دوست دارد آخرت از اندیشهاش میرود و کسی که حرص دنیای او زیاد باشد هرچه بیشتر از دنیا محروم خواهد شد و کینة خدا را برای خود افزایش خواهد داد.(حقجو، 1381: 139)
البته اعمال شخص حریص به دلیل برداشت نادرستی است که او از دنیا دارد؛ زیرا انسان به طور فطری خواهان کمال است و انسان حریص چون به اشتباه تشخیص داده که دنیا و زینتهای آن کمال است؛ بنابراین همت و تلاش خود را نیز صرف جمعآوری آن میکند و این امر باعث میشود که روز به روز عشقش به دنیا بیشتر و حرصش هم افزون گردد. (خمینی، 1385: 128-127)
بنابراین انسان حریص، به دلیل اینکه هیچ وقت از داشتههای خود راضی نیست، از زندگی دنیوی خود لذت نمیبرد و چون تمام همتش را صرف دنیا کرده و از آخرت باز مانده در آخرت نیز دچار خسران میشود.
3-3- طمع: طمع توقع داشتن در اموال دیگران است. این رذیلة اخلاقی است که به دنبال دنیاطلبی به وجود میآید از جملة صفات زشت و ناپسندی است که در روایات از آن بسیار نکوهش شده است.
برای مثال حضرت رسول(صلی الله علیه وآله و سلم) در این زمینه میفرماید: زنهار که گرد طمع نگردی که آن فقر حاضری است.(نراقی، 1391: 364) حضرت علی(علیه السلام) هم طمع داشتن به اموال دیگران را مانند اسیر بودن در دست آنها میداند و میفرماید: «استغن عمّن شئت تکن نظیره و ارغب الی من شئت تکن اسیره»: اگر میخواهی مانند کسی باشی، از او اظهار بینیازی کن؛ و اگر میخواهی اسیر کسی باشی، از او انتظاری داشته باش. امام صادق (علیه السلام) هم در نکوهش طمع میفرماید: طمع، ایمان را از قلب خارج میکند، و در نکوهش طمع همین بس که طمعکار، بیش از خدا به مردم اعتقاد دارد.(جباران، 1390: 86)
طمع با حرص رابطة نزدیکی دارد و گاهی به جای هم استفاده می شوند؛ ولی این دو صفات با همدیگر متفاوتند و فرق آنها در این است که در حرص، شخص حریص خود در تلاش و زحمت برای به دست آوردن مال میافتد؛ ولی در طمع، چیزی بالاتر از این است که علاوه بر آن شخص چشم به اموال دیگران دوخته و پیوسته انتظار دارد که از دیگران چیزی به او برسد و همین صفت زشت او، باعث میشود که پیوسته خود را در برابر انسانهای ثروتمند کوچک و ذلیل بداند و در برابر آنها به چربزبانی و چابلوسی بپردازد، یا مطیع اوامر آنها باشد و هر چه آنها بگویند چشمبسته بپذیرد؛ تا از طریق آنها بتواند به منافع مادی هر چند اندک برسد.
بنابراین، طمع صفتی است که خسران دنیا و آخرت را برای انسان در پی دارد؛ زیرا انسان طمعکار به جای تکیه کردن و توکل به خدا امیدش به دیگران است و این امر باعث دوری او از خدا میشود و از طرف دیگر همین طمع او، به اموال دیگران باعث به وجود آمدن رذایل دیگری میشود که کمترین آنها خوار و ذلیل شدن در برابر دیگران است.
4-3- حسد: حسد از دیگر رذایل اخلاقی است که در روایات از آن نهی شده است و شخص مبتلا به آن آرزوی زوال نعمت از دیگران را دارد؛ چه آن نعمت را خود داشته باشد و چه نداشته باشد و چه آن نعمت به او برسد یا نرسد. در کتب اخلاقی موجبات حسد را هفت چیز دانستهاند؛ که عبارتند از: خباثت نفس و بدذاتی به بندگان خدا، عداوت و دشمنی، شهرت و آوازه، ترسیدن از بازماندن از مقصود و مطلوب خود، تعزز، تکبر، تعجب و استبعاد. و پوشیده نیست که باعث و ریشة همة اینها محبت دنیا و منافع آن است؛ زیرا که به جهت تنگی دنیا و محصور بودن، منافع آن محل نزاع و مخاصمه میشود و ممکن نیست که منفعتی از آن مال و منصب به کسی برسد مگر این که از دست دیگری بیرون رود. به خلاف آخرت،که چون آن را تنگی نیست، پس نزاع و خصومتی میان اهل آن نمی باشد.(نراقی، 1391: 409-406)
بدیهی است که شخص حسود بیش و پیش از دیگران به خود زیان میرساند؛ زیرا کارنامة عمل حسود به دلیل غیبت و بدگویی محسود پیوسته سبک میشود و در مقابل، کارنامة محسود سنگین میشود. در وسایل الشیعه آمده که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مورد میفرماید: «الحسد یاکل الحسنات کما تأکل النار الحطب»: حسد نیکیها را میخورد، چنانکه آتش هیزم را میبلعد.(به نقل ازجباران، 1390: 120)
بنابراین حسد جز رنج و زحمت برای محسود ثمرهای ندارد و زیانی به محسود نمیرساند در عوض حسود را دچار حسرت ابدی میکند و در چنان مهلکهای میافکند که از آن نجاتی نیست.
5-3- بخل: صفت بخل، از جمله صفات و اخلاق رذیلهای است که نتیجة محبت دنیا و ثمره آن است به معنی خودداری کردن از بخشش است در جاییکه باید بخشید.
در کتابهای اخلاقی سبب بخل، را اینگونه معرفی کردهاند که انسان دوستی مال دنیا را بر دوستیهای دیگر ترجیح دهد و سبب دوستی مال هم یا محبت لذتها و شهوتهای دنیاست که به وسیلة مال به آنها میتوان رسید؛ یا به جهت نگهداری و ذخیره کردن برای اولاد است؛ یا بدون سبب، خود مال را دوست دارد؛ از حیثیت آنکه مال است؛ مانند بعضی از پیران کار افتاده که این قدر مال دارند که آنچه امید به عمر خود دارند، کفایت ایشان را میکند؛ فرزندی هم ندارند که احتیاط او را کنند؛ با وجود این، شب و روز تلاش درجمعآوری مال میکنند و چه بسا زندگی خود را به مشقت بگذرانند و از دادن خمس و زکات هم مضایقه نمایند.(نراقی، 1391: 371)
درهرحال، امر به خودداری از بخشش مال، به دلیل اینکه موافق با هوای نفس است، از طرف فردی که میلی به مال در نفس او باشد به آسانی و شادمانی پذیرفته میشود و این امر باعث میشود که نه تنها دیگران بلکه خود فرد هم از اموالش استفاده نکند وخود و خانوادهاش با وجود برخورداری از مال همیشه در تنگنا و گرفتاری زندگی کنند و روی خوشی را در زندگی به خود نبینند.(مغنیه،1386: 512)
خداوند در قرآن کریم این صفت رذیله را به شدت نکوهش میکند و میفرماید: «الذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل و یکتمون ما ءاتاهم الله من فضله و اعتدنا للکافرین عذابا مهینا»(3/4): کسانی که بخل میورزند و دیگران را به بخل دعوت میکنند و آنچه را که خداوند از فضل خود به آنها داده کتمان میکنند، و برای کافران عذابی خوارکننده آماده کردهایم.
پیامبرگرامی اسلام (صلی اله علیه وآله وسلم) هم در مذمت بخل میفرماید: خداوند را بندگانی است، که برای منفعترسانی به بندگان دیگرش به آنها نعمتهایی ویژه میدهد؛ پس هر کس در منفعت رسانی به بندگان خدا بخلورزد، خدا آن نعمتها را از او میگیرد و به دیگری میدهد.(جباران، 1390: 90-89)
بنابراین افراد بخیل به خاطر دوستی دنیا عاشق درهم و دینارند و لذت آنها به داشتن مال است؛ لذا دیناری به مصرف دنیا یا آخرت خود نمیرسانند و این مرضی است که درمان آن به خصوص در ایام پیری بسیار مشکل است؛ زیرا مرض در این وقت مزمن شده و قوت گرفته و برعکس بدن ضعیف شده است و نمیتواند با مرض مقاومت کند. در نتیجه چنین افرادی در نهایت ضلالت وگمراهی و مصداق «خسر الدنیا والاخره» هستند.(نراقی، 1391: 371)
6-3- غرور و خود برتر بینی: از دیگر آفتهای دلبستگی به دنیا و زینتهای آن غرور و خودبرتربینی است که خود ریشة گناهان بزرگتر است. انسانهای کم ظرفیت، هنگامیکه برتری اندکی از نظر مقام و ثروت بر دیگران مییابند، غالبا گرفتار بلای غرور میشوند. نخست سعی میکنند امکانات خود را به رخ دیگران بکشند و آن را وسیلة برتریجویی خود بر دیگران قرار دهند و جمع شدن مگس صفتان را دور این شیرینی، دلیل نفوذ خویشتن در دلها میدانند، این همان است که قرآن با جملة « انا اکثر منک مالا واعز نفرا»( 3/18) از آن یاد کرده است.
از سوی دیگر، عشق و علاقة افراد مغرور به دنیا کمکم پندار جاودانگی آن را در نظرشان مجسم میسازد و فریاد «ما اظن ان تبید هذه ابدا» (همان/35): نپندارم که این نابود شود را سرمیدهند و چون ایمان به جاودانگی دنیای مادی تضاد روشنی با رستاخیز دارد، در نتیجه به انکار معاد برمیخیزند و میگویند: «و ما اظن الساعه قائمه»(همان/36): نپندارم که قیامت برپا شود. و این خودبینی و خودپسندی آنها سبب میشود که برتری مادی را دلیل بر قرب در درگاه پروردگار بدانند؛ برای خویشتن مقام فوق العادهای نزد او قائل شوند و بگویند: اگر به سوی خدا بازگردیم، و معاد و آخرتی در کار باشد، جای ما در آنجا از اینجا هم بهتر است! «و لئن رددت الی ربی لا اجدن خیرا منها منقلبا»(همان): و اگر هم نزد پروردگارم برده شوم جایگاهی بهتر از این مییابم.
این مراحل چهارگانه- بهرخکشیدن، عشق و علاقه، ایمان به جاودانگی، خودبینی و خودپسندی - کم و بیش در زندگی قدرتمندان دنیاپرست، با تفاوتهایی دیده میشود، در واقع سیر انحرافی آنها از دنیاپرستی شروع و به شرک، بتپرستی، کفر و انکار معاد، ختم میگردد؛ چرا که این افراد قدرت مادی را همچون بتی میپرستند و غیر آن را به دست فراموشی میسپرند.(مکارم شیرازی و دیگران، 1373. ج12: 480)
بنابراین غرور یکی از موانع به دست آوردن اندیشة صحیح است؛ چون انسان مبتلا به این گونه امور، در درستی رفتارخود تردید نمیکند تا دربارة صحت آنها بازاندیشی نماید و به حق دست یابد و دارایی و نعمتهای سرشاری که زمینهساز غرور در انسانها است باعث میشودکه انسان به زشتترین و ننگینترین گناهان که کفر است، دست بزند.
4- درمان دنیاگرایی
از آنجایی که ریشة رذایل اخلاقی در وابستگی به دنیاست، درمان آن هم در گرو درمان دنیا طلبی است لذا لازم است راههای درمان دنیا طلبی را آموخت تا هم از دنیا طلبی جلوگیری شود و هم از مبتلا شدن به رذایل اخلاقی مصون و محفوظ ماند؛ این راهها عبارتند از: یاد خدا، یاد مرگ، ضرورت توجه به فناپذیری لذتها، زهد و قناعت که به هر یک به طور مختصر اشاره میشود.
1-4- یاد خدا
دو جاذبه نیرومند از دو جهت مخالف، انسان را به سوی خود میکشند؛ یک گرایش آن است که آدمی را به طرف خداوند و افرادی که وجودشان از محبت خداوند لبریز است سوق میدهد و دیگری، جاذبههای شیطانی که آدمی را به سوی هوای نفس و محبوبیتهای کاذب اجتماعی و دنیاطلبی میکشاند؛ کارهای زشت و ناپسند را در نظر انسان زیبا جلوه میدهد، چشم حقبین او را کور میکند و انسان را روز به روز به دنیا وابستهتر میکند.(بهرامپور،1386: 171)
تا زمانی که انسان در قلب خویش، به حقیقت هستی توجه داشته باشد، از شر خواهشهای نفسانی و وسوسههای شیطانی در امان است، ولی به محض این که خدای رحمان را از یاد برد، شیطان به قلب او راه مییابد و همنشین وی میشود، آنگاه برای گمراهی او تلاش میکند.( اسحاقی، 1390: 29)
بنابراین ظرف دل چنین است اگر مشغول یاد خدا و فکر امور دینی شود، ممکن است که آمد و شد شیطان لعین از آن کم گردد و الا هر لحظه که از خدا غافل ماند، در آن دم شیطان با وسوسهاش در آنجا حاضر میشود. همچنان که خداوند کریم در قرآن میفرماید: «من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین»(36/43): هرکه از یاد خداوند رحمان باز میماند شیطان را برانگیزانیم که قرین و همنشین او باشد.
البته علاجی برای وساوس شیطانی و خواهشهای نفسانیه نیست؛ مگر قطع همة علایق ظاهری و باطنی، تا بدین وسیله انسان دارای بصیرتی شود و بتواند در باطل، سیر در ملک و آسمان و زمین کند و با مشغول شدن افکار به امور ملکوتی دل را از دست شیطان نابکار خلاص سازد.( نراقی، 1391: 159 - 158 )
به این ترتیب بهترین عامل برای بیدار کردن این امیال خفته، فکر و اندیشه دربارة توحید، نبوت و معاد است: اما اندیشه به تنهایی کافی نیست، بلکه افزون بر آن باید دربارة چیزی اندیشید که با شوق، سنخیت و تناسب داشته و در برانگیختن آن مؤثر باشد، و آن اندیشه دربارة آثار و پیامدهای سوء پیروی از هوی و هوس و آثار و پیامدهای نیک ایمان آوردن و عمل به مقتضای آن است، چرا که ریشة همة فعالیتهای آدمی بیم و امید است.(مصباح یزدی، 1379: 118)
پس آدمی باید لحظه به لحظه به یاد پروردگار خویش باشد تا از جاذبهها وکششهای نفسانی و وسوسههای شیطانی در امان ماند و به مقام قرب الهی برسد زیرا محبت خداوند بزرگترین نیرویی است که انسان را از شیطان و هوای نفس دور میسازد و به سوی خداوند سوق میدهد که اگر این عامل در انسان تقویت گردد به راحتی او را از چنگ نیروهای غیر الهی نجات میبخشد.
2-4- یاد مرگ: یاد مرگ از جمله عواملی است که دنیاطلبی را از انسان دور میکند؛ زیرا وقتی انسان بداند که در این دنیا مسافر است و باید دیر یا زود بار سفر ببندد و به دیار باقی بشتابد دیگر به این دنیای فانی دل نمیبندد.
برای مثال امام صادق (علیه السلام ) در این مورد میفرماید: یاد کردن مرگ و به یاد مرگ بودن شهوتها و خواهشهای نفس را میمیراند؛ یعنی هر چه را که باعث غفلت است نابود میکند، میل به جانب خدا را قوت میدهد، دل را نرم کرده و آثار و علامتهای هوی و هوس را در هم میشکند، آتش حرص را خاموش و دنیا را در نظر او بی قدر و بیاعتبار میکند. (گیلانی، 1387: 506)
بدیهی است که یاد مرگ، آدمی را از دنیا دلگیر ودل را از دنیا سیر میکند و انسان با یادآوری مرگ به داشتههای ضروری قناعت کرده و همت خود را در آباد کردن آخرت صرف میکند و از این جهت پیامبر اکرم (صل الله علیه و اله و سلم) فرمود: بسیار یاد آورید شکننده لذتها را، عرض کردند: یارسول الله! آن چیست؟ فرمود: موت است، و هیچ بندهای نیست که آن را یاد کند مگر اینکه وسعت دنیا بر او تنگ میشود و اگر شدت و المی دارد و دل او به سبب امری از دنیا تنگ شده است، گشاده میگردد. پس مرگ را بسیار به یاد آورید زیرا یاد مرگ گناهان را پاک و حرص به دنیا را کم میکند؛ اگر مرگ را به هنگام توانگری به یاد آورید اهمیت آنرا کم میکند و اگر به هنگام تنگدستی یاد کنید شما را از زندگیتان خشنود میسازد.(پاینده، 1388: 415)
اما اهل لهو و غفلت و محبت مالامال به دنیا که به این عالم تکیه زده و به آن دلخوشند، یا یاد مرگ نمیکنند یا اگر گاهی آنرا به خاطر آورند، از رسیدن آن متأسفند و باور به بهرهمندی از عمری طولانی و آرزوهای دراز باعث غفلت آنها از اندوختن ذخیرة اخروی شده است که یاد مرگ میتواند زنگار غفلت را ازآنها زدوده و سرکشی نفس را فرونشاند.(هدایتی، 1385: 273)
بنابراین از مؤثرترین و بزرگترین کوبندههای نفس همانا یاد مرگ است. این امر اثر بخش را همواره باید زنده نگه داشت تا در نتیجة آن زنجیرهای دلبستگی و غفلت گشوده شود و به جای تلخی اسارت، شیرینی آزادی بنشیند؛ زیرا بالاترین اسارتها اسارت نفس است. پس هر چه آدمی بیشتر در اندیشة مرگ باشد نفسش برای خداپرستی و تقرب آمادهتر است؛ چرا که با تأمل در مرگ، آن ذلت حقیقی که باید در دل جای گیرد، خواهد نشست و سرکشی و طغیانها رام خواهد گشت.(همان، 276)
3-4- ضرورت توجه به فنا پذیری لذت ها
یکی دیگر از عواملی که باعث میشود ما به لذتهای دنیا دل نبندیم، توجه به فناپذیری آنها میباشد؛ اینکه بدانیم این متاع پر زرق و برق دیر یا زود از دست ما میرود وچیزی که فانی شدنی و زودگذر است شایستة دلبستگی را ندارد. قرآن کریم برای کسانی که دلبسته دنیا هستند تاریخ گذشته را یادآوری میکند و میفرماید: اقوام بیشماری پیش از شما بود که مال و ثروت و وسایل زندگیشان از اینها بهتر بود و هم منظره و ظاهرشان آراسته، اما ما این گروه ستمکار را نابود کردیم و از میان برداشتیم«کم اهلکنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثا و رئیا»(74/19)
علاوه بر این هر چه شهوات دنیوی مرغوبتر و مطبوعتر باشد، در وقت مرگ اذیت و کراهت آن بیشتر، و فتنه آن عظیمتر خواهد بود و این در دنیا نیز آشکار و محسوس است؛ زیرا که هر چه محبت انسان به چیزی بیشتر و لذت به وجودآمدن آن بالاتر باشد، درد و الم و مصیبت و ماتم، در فراق آن نیز افزونتر میگردد.(نراقی،1391 :320)
از سویی دیگر تمام نعمتهای مادی دنیا علاوه بر اینکه ناپایدارند دارای عوارض ناگوار و مشکلات گوناگونی هستند و هیچ نعمت مادی، خالص از ضرر و خطر یافت نمیشود؛ در حالیکه نعمتهایی که در نزد خداست، به خاطر جاودانگی و خالص بودن قابل مقایسه با نعمتهای زودگذر دنیا نیست؛ زیرا آنها هم بهتر و هم پایدارترند.(مکارم شیرازی و دیگران، 1386. ج 16: 145-144)
بنابراین یکی از راههای علاج دلبستگی به زینتهای دنیوی این است که انسان متذکر شود که هر چه در این عالم است، همه در معرض فنا و زوالند. مگر کمالات نفسانیه و اموری که از حیطة زمان برتر، و از حوزة مکان بالاترند؛ و از دست تصرف حوادث روزگار بیرون هستند. و چون انسان به این مرحله به دیدة بصیرت و تدبر بنگرد و بر آن یقین کند، دلبستگی او از اسباب دنیوی کم شده و حسرت او بر گذشته از بین میرود؛ از این رو تمام وقت خود را صرف رسیدن به کمالات عقلیه و سعادت حقیقی میکند و از غم و اندوه عالم بلا و محنت خارج شده به مقام بهجت و سرور داخل می شود.(نراقی،1391 :669)
بدیهی است که با این همه، آدمی زمانی میتواند از تعلق دنیا رهایی یابد که از عمق جان بفهمد بخشش و عطای او در این دنیا به نفع خود اوست و اگر مال و ثروت خود را برای زندگی دنیا صرف کند لذت آن کوتاه و گذراست؛ چون دنیا ماندنی نیست. اما اگر انسان برای خدا و در راه خدا خرج کند افزون بر اینکه در همین دنیا لذت میبرد، خداوند نشاط روحی به او عطا میکند که همیشگی و دائمی است.(مصباح یزدی، 1384: 262)
4-4- زهد
از راههای دیگری که برای درمان دنیاگرایی توصیه میشود زهد میباشد. و زهد عبارتست از: «بیرغبتی به دنیا و اعراض از آن مگر به مقدار ضرورت.»(جباران،13 :252) امام علی (علیه السلام ) هم زهد را اینطور معنا کردهاند: زهد در دنیا کوتاهی آرزو و شکر نعمتها و پرهیز از کارهای حرام است. (حرعاملی، 1389: 274_ حقجو، 1381: 232 )
البته چون جمعآوری ثروت، میل و رغبت انسان را به دنیا تحریک میکند و مردم به سبب ضعف نفس نمیتوانند با این شوق و رغبت مقابله کنند توصیه شده است که انسان برای مبارزه با دنیا طلبی زهد پیشه کند.(جباران، 1390: 253)
بدیهی است که حقیقت زهد، ترک هر چیزی است که انسان را از خدا و یاد او باز دارد، مثل متاع دنیا و خواهشهای آن، خواه اندک باشد یا بسیار، مال باشد یا جاه. و زهد واقعی، زهد از دنیا و آخرت، هر دو است. همانطور که در حدیث آمده: «الدنیا حرام علی اهل الاخره والاخره حرام علی اهل الدنیا و هما حرامان علی اهل الله»: پس طالبان خدا باید همانگونه که نسبت به دنیا بیرغبتند، از آخرت نیز منقطع باشند، و آرام و حیات ایشان فقط در جناب احدیت باشد.(گیلانی، 1387: 216)
در هر حال، زهد در دنیا، با داشتن ثروت و مکنت منافاتی ندارد، مگرآنکه انسان ثروت را به دل دوست داشته باشد و وجود ثروت باعث غفلت از یاد خدا شود. و منظور از زهد در دنیا این نیست که آدمی در غار یا جنگل و بیابانی دور از دیگران زندگی کند و از مردم کناره بگیرد؛ بلکه منظور این است که به دنیا دل نبسته، محبت آن را از دل بیرون کند وگرنه زندگی کردن در این دنیا وظیفه و یک عمل واجب است وکوتاهی کردن در انجام وظایف این دنیا ـ فردی باشد یا اجتماعی، مادی باشد یا معنوی ـ مذموم بوده و باعث هلاک ابدی او خواهد شد.(مصباح یزدی،1384: 23)
بنابراین آنچه اسلام بر آن تأکید میکند دل نبستن به دنیاست، نه دنیا نخواستن و دنیا نداشتن. و زهد ورزیدن و زاهد بودن، هرگز به معنای تنبلی نیست، بلکه باید در دنیا با هدف رضای خداوند متعال و آباد ساختن زندگی اخروی- نه برای زرق و برق فریبندة دنیا- نهایت جدیت وکوشش را به خرج داد؛ و در خواستههای نفس زهد ورزید تا از آسیبها در امان ماند.
5-4- قناعت و قطع حرص و طمع
یکی از راههای مبارزه با دنیاگرایی و قطع دلبستگیها از دنیا قناعت می باشد؛ این صفت در مقابل حرص و طمع قرار دارد و باعث میشود که انسان به مقدار ضرورت بسنده کرده، برای جمعآوری مال بیشترخود را به رنج و زحمت نیندازد. در کتابهای اخلاقی قناعت از جمله صفات پسندیدهای معرفی شده که همه فضایل بلکه راحت در دنیا و آخرت به آن مربوط است و وسیلهای است که سعادت ابدی را به دنبال دارد زیرا کسی که به قدر ضرورت از دنیا راضی باشد خود را مشغول جمع آوری مال و ثروت زیاد نمیکند و فارغالبال و مطمئن خاطر است و با خاطری آسوده و حواس جمع به تحصیل آخرت میپردازد.(نراقی، 1391: 358)
به این ترتیب قناعت همان خشنودی به قدر کفاف است؛ حتی ثروت زیاد نباید به اسراف و زیاد خرج کردن منتهی شود، انسان قانع که میداند مال را در کجا باید صرف کرد، اگر ثروتمند هم باشد، تأثیری در رویهاش پیدا نخواهد شد و به خرجهای بیهوده و گزاف نخواهد افتاد. (هدایتی، 1385: 27) پیامبراکرم (صلی الله علیه و اله وسلم)در این مورد میفرماید: «علیکم بالقناعه فان القناعه مال لا ینفد»: به قناعت خو کنید زیرا قناعت مالی است که تمام شدنی نیست.(پاینده، 1388: 391)
در هر حال برای رهایی از وابستگی به دنیا و قطع حرص وطمع باید قناعت پیشه کرد که در این راه میتوان از سه عنصر علم، عمل و صبر استفاده کرد.
1-5-4- علم: دانشی که انسان را در این راه یاری میکند آن است که انسان بداند حرص به دنیا موجب زحمت و طمع باعث ذلت است ولی قناعت و استغنا عزت و سربلندی به دنبال دارد، دیگر آنکه در حال گروههای مختلف اجتماعی اندیشیده، اصناف حریص و قانع و طماع و مستغنی را از هم بشناسد؛ تا بداند پیامبران و پیشوایان دین در حالی که میتوانستند بر ثروت فراوان دست یابند، با قناعت میزیستند؛ ولی مردم پست و دونصفت به هر وسیلهای چنگ میزنند تا درهمی بر درهمی افزون کنند. آنگاه بیندیشد کدام یک از این دو گروه به پیروی سزاوارترند؛
2-5-4- عمل: در عمل برای رسیدن به عزت قناعت و استغنا چارهای جز میانهروی در خرج کردن نیست. همانطور که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) میفرماید: ای مردم! در کاسبی میانه روی کنید؛ هیچ کس بیش از روزی مقدر خود به دست نمیآورد و هیچ کس از دنیا نمیرود مگر آنکه روزی مقدرش به اجبار در دستانش قرار گیرد؛(جباران،1390: 88-87)
3-5-4- صبر: صبر عبارت از استواری و ثبات نفس در سختی و مصیبت است به طوری که با وقوع حادثه انسان از حالت عادی خارج نشود، زبان به شکایت نگشاید وحرکات غیرمتعارف از او سر نزند. انسان در هیچ حالتی از صبر بینیاز نیست؛ زیرا هر حادثهای که برای او اتفاق میافتد یا موافق طبع اوست و یا مخالف؛ و در هر صورت نیازمند صبر است؛ درحال نعمت و برخورداری، باید با انگیزههای سرکشی و دلبستگی به دنیا مبارزه کند و درحال فقر و نداری هم دست به شکوه نگشاید و بر داشتههای خود قناعت کند.(محدثی،1391: 159)
بنابراین انسانی که قصد رهایی از دلبستگیهای دنیوی را دارد باید به این ترتیب قناعت کند که پس از کسب دانش لازم و پیشهکردن میانهروی خود را از اندیشة آینده رها ساخته، به وعدة الهی اعتماد کند و به این باور برسد که با کسب و کار معتدل، بدون حرص و طمعورزی نیز روزی مقدر به دست خواهد آمد.
نتیجهگیری
آنچه در این تحقیق مطرح شده است، در اصل یکی از رسالات مهم انبیاء و ائمه اطهار (علیهم السلام) بوده است و به نتایج زیر دست یافته است .
1 ـ عوامل درونی و بیرونی مانند هوای نفس و وسوسههای شیطان حقیقت را در نظر انسان دگرگون میکنند و باعث میشوند تا برداشت صحیحی از دنیا نداشته باشد در نتیجه به سوی دنیا کشیده شده و به آن دلبسته شود؛
2 ـ دلبستگی به دنیا آفتهایی را در پی دارد که رذایل اخلاقی مانند: ریا، حرص، طمع، حسد، بخل و غرور را به وجود میآورد؛
3 ـ برای مبارزه با دنیا گرایی و درمان رذایل اخلاقی باید محبت دنیا را از دل بیرون کرد؛ زیرا محبت خدا و دنیا در یک جا جمع نمی شود پس باید با یاد خدا و یادآوری مرگ به فناپذیری لذتها توجه داشت، راه زهد و قناعت را پیش گرفت، و غفلت را از خود دور کرد،تا به سعادت دنیوی و اخروی رسید.
فهرست منابع
1- قرآن
2- نهج البلاغه
3- اسحاقی، حسین(1390)، باور به خدای مهربان، ج1، قم: نشر خادم الرضا( علیه السلام)؛
4- بهرام پور، ابوالفضل(1386)، نسیم حیات، ج 8، چاپ پنجم، قم: هجرت؛
5- پاینده، ابو القاسم(1388)، نهج الفصاحه (تصحیح و تنظیم عبد الرسول پیمانی و محمد امین شریعتی)، چاپ هفتم، اصفهان: خاتم الانبیا؛
6- جباران، محمدرضا(1390)، درسنامه علم اخلاق، ج 2، چاپ هشتم، قم: مرکز نشر هاجر؛
7- جوادی آملی، عبدالله(1393)، تسنیم، ج32، چاپ اول، قم: اسراء؛
8- حر عاملی، محمد بن حسین(1389)، وسائل الشیعه الی التحصیل مسائل الشریعه، ( ترجمه کتاب جهاد النفس، مترجم: علی صحت)، چاپ اول، قم: نشر بقیه الله ( عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛
9- حقجو، محمد حسین(1381)، خود سازی در مکتب قرآن و عترت، چاپ اول، قم: نشر نهضت؛
10- خمینی، روح الله(1385)، شرح چهل حدیث، چاپ سی وهفتم ، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام؛
11- قرشی، علی اکبر(1378)، قاموس قرآن، ج 3، چاپ هشتم، تهران: دار الکتب اسلامیه؛
12- کلینی الرازی، محمد(بی تا)، اصول کافی، (ترجمه و شرح جواد مصطفوی)، ج3، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بیت؛
13- گیلانی، عبد الرزاق(1387)، مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، (تصحیح و تنظیم رضا مرندی)، چاپ چهارم، تهران: پیام حق؛
14- محمدی، حمید(1389)، مفردات قرآن، چاپ سوم، قم: هاجر؛
15- مصباح یزدی، محمد تقی(1379)، اخلاق در قرآن، ج1، چاپ دوم، قم: دار الفکر؛
16- ——————- (1384)، مشکات، ج2، چاپ اول، قم: موسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی؛
17- —————— (1389)، آموزش عقاید، ج3، چاپ چهل و ششم، قم: بین الملل؛ 20
18- مغنیه، محمد جواد(1387)، درسایه سار نهج البلاغه، ج1، چاپ اول، قم: دارالکتابالاسلامی؛
19- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران(1373)، تفسیر نمونه، ج21 و12، چاپ بیست و هفتم، تهران: دار الکتب اسلامیه؛
20- ———————– (1386)، تفسیر نمونه، ج16، چاپ بیست وششم، تهران: دار الکتب اسلامیه؛
21- نراقی، احمد(1391)، معراج السعاده، چاپ اول، تهران: نور محبت؛
22- هدایتی، محمد(1385)، تهذیب اخلاق، چاپ اول، قم: ناشر خلق.
حمد تقی(1379)، اخلاق در قرآن، ج1، چاپ دوم، قم: دار الفکر؛
16- ——————- (1384)، مشکات، ج2، چاپ اول، قم: موسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی؛
17- —————— (1389)، آموزش عقاید، ج3، چاپ چهل و ششم، قم: بین الملل؛ 20
18- مغنیه، محمد جواد(1387)، درسایه سار نهج البلاغه، ج1، چاپ اول، قم: دارالکتابالاسلامی؛
19- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران(1373)، تفسیر نمونه، ج21 و12، چاپ بیست و هفتم، تهران: دار الکتب اسلامیه؛
20- ———————– (1386)، تفسیر نمونه، ج16، چاپ بیست وششم، تهران: دار الکتب اسلامیه؛
21- نراقی، احمد(1391)، معراج السعاده، چاپ اول، تهران: نور محبت؛
22- هدایتی، محمد(1385)، تهذیب اخلاق، چاپ اول، قم: ناشر خلق.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات