حمله اعراب به ایران و تأثیر آن بر پذیرش اسلام
گردآورنده: فاطمه انقانی
چکیده
ازنظر اسلام انسانها در انتخاب دین آزاد هستند، بنابراین جنگ بهمنظور تحمیل عقیده جايز نيست. حمله مسلمانان در ایران هم بهمنظور اجبار ایرانیان به پذیرش اسلام نبود و اسلام با شمشیر وارد این کشور نشد، بلکه این حمله بهمنظور آزادی ایران از قید و ظلم حاکمان کشور صورت گرفت ، البته این جنگ در گرایش مردم ایران به اسلام بیتأثیر نبود. تاريخ نشان میدهد که حاکمان بر مردم ايران ظلم میکردند و آنان شديداً رنج میبردند و از حکومت و رهبران خود راضي نبودند. گرچه حمله اعراب به ايران برخي از آثار منفي را در پي داشت، ولی این حمله موجب گرديد که زمينه گسترش اسلام در کشور فراهم گردد. شايد اگر چنين رخدادی اتفاق نميافتاد، زمينه گرايش مردم ايران به اسلام فراهم نميشد و مردم ايران از نعمت بزرگ اسلام محروم میشدند و بر همان دين اجداد خود باقي میماند و اين فاجعه بزرگي بود که جامعه ايران را تهديد میکرد. بنابراین عدهای قصد دارند اسلام را يک آئين تحميلي بر ايرانيان بدانند و از علاقه ايرانيان چشمپوشی کرده و نسخه طرد آن از جامعه ايران را بپيچند و بعدازآن که دست ايران از اين نسخه هدايت خالي شد، افکار موجود نظام سلطه را وارد کنند.
واژگان کلیدی:
ایران، اسلام، عرب، جنگ، اجبار
فهرست مطالب
فصل اول: کلیات تحقیق.. 6
مقدمه. 7
تعریف و تبیین موضوع. 8
اهمیت و ضرورت تحقیق.. 9
اهداف و فواید تحقیق.. 10
پیشینه موضوع تحقیق.. 11
سؤالات تحقیق: 12
فرضیه تحقیق: 13
پیشفرضهای تحقیق: 13
روش تحقیق: 13
محدویتها، مشکلات و موانع تحقیق: 13
واژگان کلیدی: 14
فصل دوم: تأثیر حمله اعراب بر ایران.. 15
آشنایی ایرانیان با اسلام. 16
آیا اسلام ایرانیان قهری و توسط شمشیر اعراب بود؟ 17
آیا کشورگشاییهای خلفا خصوصاً فتح ایران مورد تأیید امیرالمؤمنین علیهالسلام بود؟ 20
اسلام در ایران: 21
علت پیدایش اسلام در ایران.. 22
نقش اجبار در اسلام آوردن ايرانيان.. 25
اوضاع آشفته در عصر ساساني.. 26
اسلامگرایی قلبي ايرانيان و عوامل آن.. 28
سيره و روش پيامبر (ص) در برخورد با ايرانيان.. 28
نتیجهگیری.. 31
منابع.. 32
مقدمه
دين اسلام در عهد پيامبر (ص) در سراسر جزیرةالعرب اشاعه يافت. البته اين عمل از زمان خود پیامبر (ص) با اعزام گروههای تبليغاتي به سراسر دنيا آغازشده بود. فتح امپراتوری کهن ایران توسط اعراب مسلمان یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ جهان، اسلام و ایران است. که بر طبق عقیده مسلمانان مژده این فتح توسط پیامبر در زمان جنگ خندق به مسلمانان داده شد. مسلمانان پس از درگذشت پیامبر (ص) در دوران خلافت ابوبکر به فرماندهی خالد ابن ولید که به دنبال متدین بود پایشان به مناطق مرزی ایران باز شد ايران و شام، كه از نزديكترين كشورها به جزیرةالعرب بودند، بيش از ساير نقاط در كانون توجه مسلمانان قرار گرفتند. مسلمانان توانستند در كمتر از بيست سال، بخش وسيعي از ایرانزمین را زير سيطره اسلام دربیاورند. آنچه در اين ميان اهميت دارد، خوشآمد گویی و استقبال ايرانيان از دين اسلام است. وقتي اسلام وارد ايران شد، بسياري از ايرانيان مسلمان شدند و تا آنجا به اين شريعت مقدس وفادار ماندند كه امروزه اسلام مذهب رسمي كشور ايران است.
تعریف و تبیین موضوع
بیشک گرایش ایرانیان به اسلام فرایندی هدفدار و تدریجی در طول تاریخ ایران اسلام میباشد که چندین قرن به طول انجامیده و از ناحیه به ناحیه تفاوت داشته و انگیزه نیروی محرکه آن در موارد گوناگون متفاوت بوده است. فرایند اسلامی شدن ایرانیان از زمان محمدابن عبدالله در عربستان شروع شد. در زمان حمله اعراب اولین گروندگان به اسلام سربازان ایرانی و سران محلی بودند. ورود اسلام به ایران برای ایرانیان ازلحاظ پیشرفتهای علمی ورود عظیم مراکز علمی و فرهنگی غنای زبان فارسی و خروج از زیر یوغ ظلم و ستم دوره ساسانی بسیار مفید بوده است.
اکنون این سؤال پیش میآید که حمله اعراب به ایران چه تأثیری بر پذیرش اسلام داشت؟
عنوان موردنظر در حیطه علوم سیاسی، تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی قابلبحث است. اما نویسنده بر آن است که عنوان موردنظر را از حیطه تاریخی، اجتماعی موردبررسی قرار دهد.
اهمیت و ضرورت تحقیق
در سالهای اخیر نحوه ورود اسلام به ایران مورد هجوم عدهای قرارگرفته است که نوجوانان و جوانان را تحت تأثیر قرار داده است و با تبلیغات گسترده درصدد مخدوش کردن ذهن آنان و مشکوک کردن آنان نسبت به اسلام و چگونگی ورود دین اسلام به فلات ایران بوده است.
این تبلیغات طوری است که هر جوان ناآگاهی در اولین برخورد با این شبهههای مطرحشده، سطحاً از اسلام متنفر میشود و بهمرورزمان به یک ملیگرای متعصب و افراطی بدل میشود. آنها فاتحان ايران را محکومبه وحشیگری، تجاوز به نواميس، غارت و سوزاندن کتابخانهها کرده و مغرضانه در پي تخريب آئين اسلام هستند، بااینکه رفتار افراد و فاتحان ـ برفرض پذيرفتن جنايات ـ ربطي به آئين اسلام که سراسر مهر و محبت و عدالت است ندارد همچنین میتوان به برخی شبکههای ماهوارهای اشاره کرد که برای القای عبارت اسلام بهزور شمشیر، دین و آیین ایرانیان شد» از هیچ کاری فروگذار نکردند. بهاینترتیب پرسشهایی از قبیل اسلام چگونه وارد ایران شد؟ روند اسلام پذیری ایرانیان چگونه بود؟ و برخورد ایرانیان با اسلام در ابتدا به چه صورت بود؟ مطرح میشود که سعی شده است در این مطلب به این پرسشها پاسخ داده شود.
اهداف و فواید تحقیق
جوانان خام و بيخرد را میتوان با تحريك احساسات و تعصبات قومي و نژادي و وطني
عليه اسلام برانگيخت و رابطه آنان را با اسلام قطع كرد، يعني اگرچه نمیشود احساسات مذهبي
ديگري بهجای احساسات اسلامي نشانيد، ولي میشود احساسات اسلامي را تبديل به احساسات ضد
اسلامي كرد و از اين راه خدمت شاياني به استعمارگران نمود. لهذا میبینیم افرادي كه بهکلی ضد دين و ضد خدا هستند، در آثار خود و نوشتههای پوچ و بیمغز خود از زرتشتي گري و اوضاع
ايران قبل از اسلام حمايت میکنند، هدفشان روشن و معلوم است.
ما میخواهیم در اين تحقیق خود با همان منطقي كه اين افراد به كار میبندند وارد بحث شويم، يعني
منطق مليت و احساسات ملي و ناسيوناليستي؛ و با این منطق به این هدف برسیم که اسلام امري بيگانه و اجنبي نمیباشد، تمدن اسلامي از هيچ قوم بهخصوص نيست، بلكه از آن اسلام و مسلمانان است هيچ ملتي حق ندارد آن را به نام خود قلمداد كند، چه عرب و چه ايراني و چه غیر اینها. هر ملتي حق دارد سهم خود را مشخص كند.
نکته دیگر این است که مسائل اعتقادی و مذهبی یک امر قلبی و درونی است و هیچکس نمیتواند بازور و اجبار آن را به دیگران تحمیل کند.
پیشینه موضوع تحقیق
پس از وفات پیامبر اسلام (ص) ابوبکر اولین حملات به مرزهای ایران را انجام داد. در ابتدا به شهر مرزی حیره در بینالنهرین حملهور شد و توانست آنجا را فتح کند. پسازآن در زمان عمر، جنگی در قادسیه عراق بین سپاه ساسانی و خلیفه درگرفت که نتیجه آن پیروزی سپاه اعراب بود. با پیروزی سپاه مسلمانان در آخرین جنگ بزرگ یعنی نبرد نهاوند، حکومت ساسانی متلاشی شد و اعراب حاکم ایران شدند. تاکنون چندین کتاب و مقاله پیرامون این موضوع به رشته تحریر درامدِ است که هر یک از یک منظر به این موضوع پرداختهاند. ازجمله این آثار میتوان به کتابها و مقالات زیر اشاره کرد:
1-کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران نوشته مرتضی مظهری،
2-کتاب کارنامه اسلام، عبدالحسین زرینکوب،
مقالات:
1-علی صابری، بررسی نحوه ورود اسلام به ایران، دانشگاه امیرکبیر، استاد راهنما حسینی، سال نشر 89،
این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نمودهاند.
2-سمانه سلیمانی، حمله اعراب به ایران، دانشگاه فردوسی مشهد، استاد راهنما محمود رضایی،1391
سؤالات تحقیق:
الف سؤال اصلی:
حمله اعراب به ایران چه تأثیری بر پذیرش اسلام از سوی ایرانیان داشته است؟
ب سؤالات فرعی:
1- آیا ایرانیان بازور و اجبار اسلام را پذیرفتند؟
2- اسلام از چه زمانی وارد ایران شد؟
3- علت حمله اعراب به ایران چه بود؟
4- علت شکست ایرانیان از اعراب مسلمان چه بود؟
فرضیه تحقیق:
در پاسخ به سؤال اصلی تحقیق پیرامون تأثیر حمله اعراب بر اسلام آوردن ایرانیان، میتوان گفت شاید مهمترین تأثیر این حمله باز شدن روزنهای برای آشنایی ایرانیان با اسلام بوده است و هرگز نقش کلیدی در اسلام آوردن ایرانیان نداشته است.
پیشفرضهای تحقیق:
اجبار و زور هیچگاه در شکلگیری عقاید و آیین ملتها تأثیرگذار نیست.
اسلام دینی جهانشمول است و آموزههای بلند آن هرگز مخصوص قومی خاص ازجمله اعراب نیست.
روش تحقیق:
در این تحقیق از روشهای کتابخانهای توصیفی و فیشبرداری استفادهشده است.
محدویتها، مشکلات و موانع تحقیق:
محدودیتهایی که محقق در این تحقیق با آنها روبرو بوده است شامل مواردی ازجمله فشردگی دروس ترم و امتحانات، عدم دسترسی به کتابخانه غنی و کمبود وقت و غیره هست.
واژگان کلیدی:
ایران از نظر لغت: اران به کشورایران در عهد ساسانی (اران شتر) می گفتند.
در عصر هخامنشی اییریا نام قوم ایرانی بود که این کلمه را قوم اوست قفقاز به صورت (ایرون)(ایرو) (ایر) به خود اطلاق کرده اند.
اسلام درلغت به معنای انقیاد و تسليم شدن است شخص فرمانبردار و مطیع رادر لغت مسلم يا مسلمان می گويند. دراصطلاح عبارت است از گفتن شهادتین بازبان است «لا اله الا الله محمد رسول الله» که اولين مرتبه اسلام است که شیعه و سنی در آن اتفاق دارند.
اعراب از ماده (ع ر ب) است. ازهری اعراب و تعریب هر دو را به معنای روشن و آشکار ساختن دانسته است. به معنای روشن ساختن کلام برای مخاطب، بهگونهای که خطایی در آن نباشد نیز بهکار رفته است. در اصطلاح ادبا نیز اختلاف هایی در تعریف آن دیده میشود؛ ابن هشام میگوید: اعراب اثر ظاهر یا مقدّری است که عاملِ موجود در جمله، آن اثر را در آخر اسم متمکن و فعل مضارع جلب میکند. صبان نیز گفته است: اعراب در اصطلاح به دو معناست: برخی همچون ابن مالک اعراب را پدیدهای لفظی دانستهاند که عبارت است از حرکت ، حرف، سکون یا حذفی که در آخر کلمه ظاهر میشود تا مقتضای عامل را بیان کند. او این نظر را به محققان نسبت میدهد؛ اما بیشتر دانشمندان آن را پدیدهای معنوی دانستهاند که حرکات دلیل بر آن است.
فصل دوم: تأثیر حمله اعراب بر ایران
آشنایی ایرانیان با اسلام
به گواهی تاریخ، پیغمبر اکرم پس از چند سالی که از هجرت گذشت، نامههایی به سران کشورهای جهان ازجمله خسروپرویز پادشاه ایران نوشته و آنها را به دین مبین اسلام دعوت کردند. ازاینبین خسروپرویز تنها کسی بود که نامه را درید و به آن حضرت اهانت کرد. خسروپرویز به پادشاه یمن که دستنشانده امپراتوری ایران بود دستور داد در مورد پیامبر اسلام (ص) تحقیق کند و عنداللزوم ایشان را نزد خسروپرویز بفرستد. پادشاه یمن نیز دو نفر ایرانی را به مدینه فرستاد تا پیام خسروپرویز را به آن جناب رسانیدند. حضرت فرمود فردا بیایید و جواب خود را دریافت کنید. فردای آن روز پیامبر اسلام فرستادگان پادشاه یمن را از سقوط خسروپرویز مطلع ساخت و فرمود: «شیرویه دیشب شکم پدرش را درید و او را هلاک ساخت. خداوند به من اطلاع داد که شاه شما (خسروپرویز) کشتهشده و مملکت شما بهزودی به تصرف مسلمین درخواهد آمد.» رسول اکرم فرستادگان پادشاه یمن را با هدایایی پاسخ داد و به آنها فرمود: «به پادشاه یمن بگویید اسلام اختیار کند اگر مسلمان شود حکومت یمن همچنان با او خواهد بود. آن دو نفر به یمن بازگشتند و جریان را به پادشاه گفتند. او چند روزی درنگ کرد؛ نامهای رسمی از شیرویه به دست وی رسید که در آن علت کشته شدن پدرش را شرح داده و از او خواسته بود مردم یمن را به حمایت از او دعوت کند و شخصی را که در حجاز مدعی نبوت است آزاد بگذارد و موجبات ناراحتی او را فراهم نسازد. پادشاه که صدق خبر پیامبر اسلام برای او آشکارشده بود به پیامبری او ایمان آورد و سخن او را از جانب خدا دانسته و مسلمان شد. به همراه او عده زیادی از یمنیها و گروهی از ایرانیان ساکن یمن که به «ابناء» و «احرار» معروف بودند نیز به اسلام گرویدند اینان بعد از سلمان فارسی نخستین ایرانیانی هستند که اسلام آوردند. همچنین براثر تبلیغ مسلمانان گروه زیادی از مردم بحرین -که محل سکونت ایرانیان مجوس و غیر مجوس بود- به آیین مسلمانی درآمدند»[1]
آیا اسلام ایرانیان قهری و توسط شمشیر اعراب بود؟
ایرانیان همواره قومی بودند که در مقابل فرهنگهای مهاجم و بیگانه مقاومت کرده، در ملیت دیگران هضم نشدهاند. از طرفی، آزاداندیشی و حقگرایی، ویژگی دیگر ملت ایران است که باعث خضوع ایشان در برابر حقیقت گشته است. مردم ایران قومی نبودند که با تهدید و ارعاب و زیر قبضه شمیر فرهنگ و اخلاقیات خود را واگذاشته و به آیین قوم غالب رویآورند خصوصاً در شرایطی که هم به لحاظ دانش جنگی، تسلیحات و فنون نظامی و هم به لحاظ نفرات و بدنه اجتماعی نسبت به مهاجمین و بلکه تمام اقوام زمان خویش برتری قابلتوجه ای داشتند.
اسناد و شواهد بیشماری نیز وجود دارد مبنی بر اینکه ایرانیان بعد از تسلیم شدن در برابر مسلمین، در اعمال و مناسک مذهبی خود آزاد بوده و آتشکدهها همچنان بر پا بود. به آنها این امکان داده میشد که مسلمان شدند یا دین خود را حفظ کرده و جزیه بپردازند. «مجوس هم جزیه های که به اسلامیان میپرداختند بهمراتب سبکتر و راحتتر از مالیات سرانهای بود که پیش از آن به حکومت خویش ساسانیان میدادند»[2] فتح اسلامی با جنگ حاصل شد اما نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتحشده بهزور جنگ نبود خاصه درجاهایی که مردم ازنظر اسلام اهل کتاب بودند یا در ردیف آن. یهود، نصارا، مجوس، صابئین و… باوجود محدودیتی که اهل ذمه در اسلام داشتند، اسلام آزادی و آسایش آنها را تا حد ممکن تأمین میکرد و بهندرت ممکن بود بدون نقض عهدی مورد تعقیب باشند[3]
مسلمان در آن زمان آنچنان قدرت نداشت که گفته شود گه اسلام باقدرت ایرانیان را مسلمان نمود، زیرا جنگ میان اسلام و ایران درزمانی رخ داد که ایران یکی از دو قدرت درجه اول بود که برجهان حکومت میکردند. بقیه کشورها تحتالحمایه آنها بودند یا باجگزار آنها. ایرانیان ازنظر وسایل جنگی و سرباز و فراوانی جمعیت و امتیازات دیگر، برتری فوقالعاده نسبت به مسلمانان داشتند. جمعیت آن روز این کشور را با توجه به گستردگی آن، حدود 140 میلیون تخمین زدهاند که گروه بیشماری از آنان سرباز بودند. درحالیکه سربازان اسلام به شصت هزار نمیرسید و این گروه ازنظر آشنایی با فنون جنگی در مقایسه با ایران، بسیار در سطح پایین قرار داشتند. با این اوصاف، محال است جمعیتی با این شرایط، بر حکومت ساسانی پیروز شود و آن را بهکلی محو و نابود سازد.[4] مهمترین عامل شکست را باید در نارضایتی ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم اجحافآمیز آن زمان دانست؛ چراکه رژیم حاکم و اوضاع اجتماعی و دینی در آن روز بهقدری فاسد و خراب بود که تقریباً همه مردم ناراضی بودند. جنگ مسلمانان، با 140 میلیون ایرانی نبود بلکه جنگ با حاکمانی بود که پشتوانه مردمی نداشتند. ایرانیان بعد از پیروزی عربها، در اثر تماس با مسلمانان و آشنایی با دین اسلام بهمرور و تدریجاً اسلام را اختیار کردند. چنین نبود که بهزور اسلحه و یکباره اسلام را بپذیرند.[5]
نبردی که ایرانیان در طی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز این نبرد دوام داشت و بازار مشاجرات و گفتگوهای دینی و فلسفی گرم بود. بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و شوق پذیرفتند. دین تازهای را که عربها آورده بودند، از آیین دیرین نیاکان خویش برتر مییافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بیشائبه اسلام، شرک و کفر میشناختند. آن شور حماسی نیز که در طبایع تند و سرکش هست و آنان را وا میدارد که هر چه را پاک و نیک و درست است، ایرانی بشمارند و هر چه را زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانی بدانند، در دلهای آنها نبود. ازاینرو آیین مسلمانی را دینی پاک و آسان و درست یافتند و با شوق و مهر بدان گرویدند.[6]
رمز اسلام آوردن ایرانیان را در این است که اسلام یک فرهنگ و محتوای بیگانه و مهاجم نبود بلکه اسلام نسبتش با همه ملتها «علی السواء» بود، شعارهایش شعارهای کلی و عمومی و انسانی بود و همه ملتها آن را میپسندیدند. مسئله ملیت و قومیت به معنایی که امروز میان مردم مصطلح است در اسلام هیچ اعتباری نداشت بلکه این دین همه اقوام مختلف جهان را برابر میدانست. از ابتدا نیز دعوت اسلامی مختص به ملت و قوم خاصی نبود. از طرفی تعالیم معقول، خردپسند و فطری اسلام کشش و جاذبه خاصی داشت که بهموجب آن جاذبه ملل مختلف را تحت نفوذ خود قرار میداد.[7]
ایرانیان نیز که از وضع حکومتی و دینی خود- فساد و انحطاط و بیروح شدن آیین زردشت، وجود امتیازات بسیار خشن طبقاتی در جامعه، اختلافات و جنگهای داخلی- به تنگ آمده بودند بهتدریج این نور حقیقت را که «علی السوا» بر تمام جهانیان پرتو میافکند پذیرفتند.
اسلام ایرانیان، جبری و بهزور شمشیر نبوده است؛ هرچند ایرانیان در مقابل حمله مسلمانان و اشغال ایران مقاومت نشان دادند اما نهایتاً پذیرش اسلام از جانب ایشان اختیاری و از روی شناخت و درک تعالیم و معارف اسلام بوده است.
عوامل شکست دولت ساسانی :
ناخشنودی مردم از حکومت؛
وجود امتیازات بسیار خشن در جامعه؛
بیروح شدن آیین زردشت؛
آشفتگی نظام حکومتی ساسانی، اختلافات و جنگهای داخلی؛
آگاهی مردم ایران از اصول و مبانی اسلام و نشر آن بهوسیله مبلغان مسلمان؛
اعتقاد و ایمان رزمندگان اسلام به حقانیت خود و تحقق وعده الهی؛
ضعف و خستگی قوای نظامی ساسانی به سبب جنگهایی که میان ایران و روم شرقی بین سالهای 604 تا 628 میلادی جریان داشت؛
آیا کشورگشاییهای خلفا خصوصاً فتح ایران مورد تأیید امیرالمؤمنین علیهالسلام بود؟
علی علیهالسلام و فرزندانشان در هیچ فتحی از فتوحات عصر خلفا شخصاً حضور نداشتند. تنها همکاری حضرت دراینباره، ارائه مشاوره و راهنمایی در مواردی بود که خلیفه اول و دوم از آن حضرت درخواست میکردند. بیتردید علت این همکاری و مشاوره نیز همانند سکوت و خانهنشینی حضرت، چیزی جز دوام و بقاء اسلام نبوده است.
بهعنوانمثال مشاوره امیرالمؤمنین (ع) در رویارویی سپاه اسلام با ایرانیان در نهاوند که منجر به فتح ایران شد، حکومت نوپای اسلام را از فروپاشی نجات داد.
یزدگرد با مشاهده پیشروی و پیروزیهای پیدرپی مسلمانان، گماشتگان خود را از ری به خراسان، گرگان، طبرستان، مرو، سیستان، کرمان و فارس فرستاده، حکام را به جمعآوری لشکر تشویق و ترغیب نمود و به قولی که خالی از اغراق نیست، قریب یکصد هزار نفر در نهاوند گرد آمدند. نقشه آن بود که حلوان و تیسفون را فتح کرده، کوفه و بصره را که مهمترین سنگرهای عرب در آن حدود بود، تسخیر سازند.
گردآمدن این سپاه انبوه در نهاوند، برای اعراب کوفه، خطر و تهدید بزرگی بود. به همین جهت عمار بن یاسر که در این زمان، بنا بر مشهور بهجای سعد بن ابی وقاص امیر کوفه بود، نامهای به خلیفه نوشت و او را از این ماجرا آگاه کرد و در دفع این خطر از او کمک خواست. خلیفه دوم که از این خبر سخت آشفته بود تصمیم گرفت خود برای اداره جنگ عازم عراق شود. این تصمیم را با برخی صحابه پیامبر در میان گذاشت و چون از حضرت علی (ع) نظرخواهی کرد، حضرت فرمودند: یاریکردن و خوار کردن این امر به انبوهی و کمی سپاه نبوده است (هم چون نبردهای صدر اسلام). دین خدا است که خدا آن را پیروزی داد و لشکر خداست که آمادهاش کرد و یاریاش فرمود؛ تا آنجا که به مرتبهای رسید که باید برسد و آشکار شد درجایی که باید نمایان شود و ما از خدا وعده پیروزی داریم و خدا به وعده خویش وفا کرده، لشکرش را یاری میفرماید. جایگاه زمامدار مملکت در این کار، مانند رشته مهره است که آن را گردآورده، به هم پیوند میدهد؛ سپس اگر رشته بگسلد، مهرهها از هم پراکنده شود و از میان رود، هرگز همه آنها فراهم نیاید. اگرچه امروز عرب اندک است، اما به سبب دین اسلام و همبستگی و اجتماع، بسیار و نیرومند هستند. پس تو همانند میله وسط آسیاب باش و عرب را چون آسیاب سنگ گرد خود بگردان، آنان را به جنگ درآورده، خود به کارزار نرو؛ چون اگر تو از این زمین بیرونروی، عرب از اطراف و نواحی آن، پیمان تو را شکسته تا جایی که نگاهداری مرزها که در پشت سر گذاشتهای، برای تو از رفتن به کارزار مهمتر میشود. همانا عجم اگر تو را ببیند، میگویند این ریشه عرب است، اگر آن را بِبُرید، آسودگی خواهید یافت و این اندیشه، حرص آنان را بر تو و طمعشان را درباره تو سختتر میکند؛ اما اینکه گفتی که آنان آمدهاند تا با مسلمانان پیکار کنند، ناخشنودی خدای سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بیشتر است و او بر دگرگون ساختن آنچه خود ناپسند میداند، تواناتر است، امّا آنچه درباره بسیاری عدد آن گفتی، ما درگذشته به خاطر بسیاری عدد نمیجنگیدیم، بلکه به کمک و یاری خداوند متعال میجنگیدیم.[8]
اسلام در ایران:
ایجاد وحدت عقیده و مذهب؛ شور و هیجان در علم و فرهنگ و شکوفایی بسیاری از استعدادها؛ دانشمندانی همچون بوعلی، فارابی، ابوریحان، خیام، خواجه نصیر، ملاصدرا و شیخ بهایی همگی پرورشیافته مکتب اسلام بودند. با ورود اسلام به ایران باب تعامل با دیگر فرهنگها و تمدنها نیز باز شد.[9]
آیین توحیدی اسلام جای شرک را گرفت و ایرانیان مشرک در عبادت و خالقیت به آیین اسلام گرویدند؛
از بین بردن اجتماع طبقاتی ایران که بر پایه خون و مالکیت بناشده بود و ساختن جامعهای بر پایه تقوا و فضیلت؛ ایجاد نظام فکری و اعتقادی جدید در ایران؛
اسلام برتریهای موروثی و نژادی را در ایران منسوخ ساخت و همهچیز بر پایه تقوا و دانش قرار گرفت؛
اسلام به زن شخصیت داد و تعدد زوجات به شکل حرمسرا داری را منسوخ ساخته و در این زمینه عدالت و کمال ببار آورد؛
عاریه دادن زن، ازدواج نیابی، ازدواج با محارم و بسیاری از عقاید و آیینهایی که ریشهای جز جهل و خرافه و شرک نداشت به برکت اسلام منسوخ شد.
نفوذ اسلام در ایران موجب اصلاحات بنیادی در آیین زردشت شد؛
قرآن و نهجالبلاغه جای اوستا را گرفت؛
اسلام توانست از مغولِ آدم کش، انسان دانشدوست و دانشپرور، چون «محمد خدابنده» بار بیاورد.
الف گسترش اسلام در ایران مرهون کشورگشایی اعراب در زمان خلفا نیست؛ ایرانیان از روی شناخت و بینش به اسلام ایمان آوردند؛
ب کشورگشایی اعراب بعد از وفات پیامبر اکرم، هیچوجهی از مشروعیت نداشته و انگیزههای مادی را میتوان از مهمترین علل این یورشها دانست؛
ج) بااینکه این فتوحات بدون هیچ برنامه مشخص و توسعه فرهنگی انجام گرفت اما با درایت ائمه معصومین این تهدید به فرصت بدل گشت.[10]
علت پیدایش اسلام در ایران
علت پیدایش اسلام جنگ نبوده است و علت گرایش مردم ایران به اسلام نیز حملهی اعراب نبوده است. چه آنکه علت پیدایش اسلام، ارسال نبی و کتاب از سوی خداوند متعال هست و علت گرایش مردم به اسلام (حتی قبل از جنگ که سبب عدم همراهی با نظامیان دولت و حمایت از آنها گردید) نیز جنگ نبوده است؛ و اگر بهغلط فرض بگیریم که علت گرایش مردم ایران به اسلام همان حملهی اعراب است، سؤال میکنیم که علت بقایشان در این دین چه بوده است؟ و چرا بهواسطهی جنگهای دیگر دینشان تغییر نیافت و چرا نهتنها 1400 سال در این دین باقی ماندند، بلکه مستحکمتر شدند؟! میگویند که مردم ایران قبل از اسلام همه زرتشتی بودند. حال سؤال اینجاست که در کدام جنگ زرتشتی شدند؟ و چه گرایش وایمانی بود که با یک جنگ آن را کنار گذاشته و اکثریت مسلمان شدند؟ نکند هنگام حملهی اعراب به ایران، زرتشتیها در ایران نبوده و این جنگ بر آنان اثری نگذاشته است؟ اگر «جنگ» هم علت محدثه و هم علت مبقیه اسلام در میان این ملت باشد، باید اذعان کنند که لابد فقط ما مسلمانان ایرانی هستیم و کسانی که مسلمان نیستند، نه ایرانی هستند و نه سابقهی ایرانیت دارند. وگرنه لازم بود آنها نیز به علت جنگ چون بقیه مسلمان شوند.[11]
دقت شود که علت ثابت و معین، همیشه معلول ثابت و معین دارد. اگر قرار باشد جنگ «علت» پیدایش و گرایش یک دین در میان یک ملت باشد، تاریخ ایران از قبل از هخامنشیان تا امروز شاهد جنگهای متفاوت بوده که در برخی از آنها پیروز شده و در برخی دیگر شکستخورده است. در برخی از آنها مهاجم و غاصب بوده و در برخی دیگر مورد هجمه قرارگرفته است. حال آیا در هر جنگی که ایران مغلوب شده، دین مردم نیز تغییر کرده است؟ مثلاً هر موقع رومیان از ایرانیان شکست خوردند، به دین ایرانیها درآمدند و هر موقع ایرانیها شکست خوردند، به دین رومیان درآمدند؟! یا این قانون را فقط برای اسلام وضع کردهاند؟!
مغولها نیز به ایران حمله کردند، اما نهتنها دین ایرانیها تغییر نیافت، بلکه بسیاری از سران و مردم مغول به اسلام گرویدند!
اگرچه جنگ و سلطه در انتقال فرهنگ تأثیرگذار است، اما نه «علت محدثه» است و نه «علت مبقیه». وگرنه لازم میآمد که مردم ایران طی چند قرن استعمار روسیه، انگلیس و امریکا، به دین آنان بگروند و در آن باقی بمانند. نمیشود مدعی شد که مردم ایران در 1400 سال پیش به علت حملهی اعراب به ایران مسلمان شدند و سپس «منجمد» گردیده و دیگر هیچ جنگ سرد و گرمی بر آنها اثر نکرد، هجمهها و سلطههای نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … هیچ نقشی نداشت و آنها هم چنان از همان یک حمله اثر گرفته و در آن باقی ماندند آیا حملهی اعراب در 1400 پیش شدیدتر و مخربتر بود، یا حمله استکبار و صهیونیسم بینالملل در این سه قرن اخیر؟! پس چرا مردم ما در همان واقعهی 1400 سال پیش و آثار آن منجمد شده و باقی ماندند
اسلام بیان میدارد که اعتقاد و ایمان به اصولش باید بر اساس تحقیق فردی باشد و تقلید در آن جایز نیست. پس چرا نتیجه نگرفتیم که گرایش مردم ایران به اسلام و بقایشان در این دین، به خاطر دانش و بینش، تحقیق و تفحص، درایت، بصیرت، شجاعت و تصمیم در انتخاب «صراط مستقیم» در بین همهی ادیان و مکاتب و تفکراتی است که بهزور جنگ، استعمار، استثمار، تحریم اقتصادی، تهاجم فرهنگی تحمیل میگردد؟!
اگر «جنگ» کمترین اثری در نوع «جهانبینی» و انتخاب دین داشت، امروزه همهی ملت ما باید دست از اسلام بکشند، چون همهی جنگها و تحریمها و فشارهایی که به این ملت [حتی از سوی اعراب] تحمیل میگردد، به خاطر اسلامشان است و نه به خاطر شناسنامهی ایرانی و همهی شعور، بصیرت، ایستادگی، مقاومت، تلاش، جهاد، ایثار و شهادت این ملت نیز به خاطر ایمانشان است و نه فشارهای تحمیلی.
لذا آنچه در مورد عربی خواندن اسلام و نیز گرایش ایرانیها به اسلام و بقایشان در این دین به علت جنگی که 1400 سال پیش اتفاق افتاده بیان میگردد، فقط یک ضدتبلیغ غیر مستدل، با سوءاستفاده از حبّ ملی ایرانیهاست. وگرنه دین خدا ملیّت ندارد. مگر حضرات عیسی و موسی (ع) آمریکایی، انگلیسی، آلمانی یا فرانسوی بودند و یا زمانی مصریها و فلسطینیها به امریکا و انگلیس حمله کردهاند که اکثرشان مسیحی یا یهودی هستند؟ چرا به اسلام که میرسد، جنگ اعراب را بهانه کرده و علت گرایش مردم ایران بیان میکنند؟!
وجود خدا، علم و حکمت خدا، حقیقت مبدأ پیدایش هستی، غایت هستی (جهانبینی) و نیز ضرورت هدایت و بیان بایدها و نبایدها برای رسیدن به کمال و حقیقت هستی (به تعبیری ایدئولوژی) که درمجموع به آن «دین» اطلاق میگردد، باعقل اثبات میشود و نه با جنگ.
فتح کامل ایران غیر از سرزمینهای شمالی، کمتر از بیست سال به طول انجامید اما مدت زیادی حدود 6 یا 7 قرن اسلام آوردن اکثر ایرانیان طول کشید. اعراب با محاصره هر شهر ایرانی سه شرط میگذاشتند:
1- اسلام آوردن مردم شهر و پرداخت وجوهات شرعی، 2- باقی ماندن بر کیش و آیین خودپرداخت جزیه (نوعی مالیات) 3- جنگ؛ که مردم بیشتر مورد دوم را انتخاب میکردند.
در طول جنگها، اعراب هیچگاه با مردم عادی درگیر نشدند بلکه تنها نظامیان ایرانی را پیش رو داشتند. به خاطر اوضاع نابسامان عصر ساسانیان و اختلاف طبقاتی شدید، نزاعهای مذهبی و سیاسی، هزینههای هنگفت نبردهای بیحاصل با روم شرقی، آمیختگی بیشازحد دین زرتشتی با خرافات و … مردم ایران از آیین اسلام استقبال قابلتوجهی کردند.
تبعیض ناجوانمردانه امویان که بین عرب و ایرانی قائل میشدند روند اسلام آوردن ایرانیان را در چند سده کند کرد اما مهاجرت علویان (نوادگان امام علی علیهالسلام) و سادات به شمال ایران و خراسان و روشنگری آنان در مورد اسلام واقعی باعث جلبتوجه بیشتر ایرانیان به اسلام و دریافت اسلام ناب محمدی و علوی بود که ماحصل این مهاجرتها و سخنرانیها روی آوردن عده زیادی از ایرانیان به اسلام و مذهب تشیع بود.[12]
نقش اجبار در اسلام آوردن ايرانيان
اين احتمال که ايرانيان بازور و از سر اجبار اسلام را پذیرفتهاند سخني نامعقول است. مگر میتوان عقيده ملّتي را براي هميشه دچار تحوّل قلبي کرد، آنهم بازور شمشير و اجبار؟! شايد بتوان انسان را با اجبار تا مدّتي وادار بر انجام اعمال يا اظهار عقیدهای کرد، امّا درصورتیکه جبر برداشته شود، ديگر معنا ندارد شخص به آن رفتار ادامه دهد. درصورتیکه ما میبینیم ايرانيان حتّي پس از پيروزي بر بنیامیه ـ که با قيام ابومسلم خراساني و جمعي از ايرانيان انجام شد ـ دست از اسلام برنداشتند، بلکه مبارزه آنها به خاطر اين بود که بني اميّه «اسلام» را به فراموشي سپرده است. حال اگر مردم ايران در زمان فتح ايران بهزور مسلمان شدند، چرا پس از رفع اجبار به آئين زرتشتي بازنگشتند؟[13]
امّا مسلمانان توانستند ايرانيان را مجبور به پذيرش اسلام کنند؟! يا چگونه میتوان باور کرد که ايرانيان در حمله مغولان به ايران تسليم عقايدشان نشدند، امّا در حمله اعراب به ايرانيان با اجبار اسلام را پذيرفتند و بر اين اجبار باقي ماندند؟!
آري، به قول پروفسور «ادوارد براون» مورّخ انگليسى: «مسلّم است که قسمت اعظم کسانى که (در ايران) تغيير مذهب دادند، به طيب خاطر و به اختيار و اراده خود آنها بود؛ و پس از شکست ايران در «قادسيه» فیالمثل چهار هزار سرباز ديلمى پس از مشاوره، تصميم گرفتند به ميل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. اين عدّه در تسخير «جلولاء» به تازیان کمک کردند و اشخاص ديگر نيز گروهگروه به رضا و رغبت به اسلام گرويدند.[14]
اشپولر» نيز درست میگوید که: تقریباً تمام ايرانيان بدون اعمال زور و فشار خارجي قابل توجّهی از طرف فاتحان در مدّت قرون اندکي به اسلام گرويدند.
اوضاع آشفته در عصر ساساني
زماني رسيده بود که آئين زرتشتي با نظام طبقاتي ساساني پيوند خورده بود و به شکل يک آئين اشرافي درآمده بود. آئيني که فقط اشراف را خشنود کرده و تبعيض در آن بيداد میکرد زمینهای کشاورزي، باغها و تعليم و تعلّم در انحصار اشراف و اعيان بود. زنان و دختران، حقّ خواندن و باسواد شدن را نداشتند مگر اينکه از زنان طبقات اشراف باشند. نظام طبقاتي به حدّي بود که حتّي هر طبقه اجتماعي داراي آتشکدهای مجزّا بود.[15]
به خاطر اين اوضاع وخيم بود که بعضي از محققین معتقدند اگر اسلام هم در آنوقت به ايران نيامده بود، بهتدریج مسیحیت بر ايران تسلّط مییافت. در چنين شرايطي بود که سپاه اسلام در زمان خليفه دوّم، به امپراتوری از درون پوسيده ساساني حمله کرد و بهراحتی توانست پيروز شود.
شايد بتوان يکي از عوامل پيروزي لشکر سي، چهل هزار نفره اسلام در مقابل لشکر صدوبیست هزار نفره ايران را همان روحیه همکاري ايرانيان براي براندازی حکومت ساساني دانست.[16] بهگونهای که در آستانه نبرد قادسیه، چهار هزار نفر ايراني به سپاه عرب پيوستند. آنان به فرماندهي «زهرة بن حويه» براي شرکت در جنگ آماده شدند. اين افراد که «حمراء» يا «موالي» ناميده شدند، براي پيوستن به سپاه عرب شرط کردند که پس از جنگ هرکجا خواستند بتوانند بروند، با هر قبيلهاي که خواستند، همپیمان شوند و از غنائم جنگي نيز سهمي برگيرند. با شرايط آنها موافقت شد و آنها در جنگ شرکت کردند. اینها پس از پيوندشان با برخي از قبايل عرب، اصطلاحاً «موالي» آن قبايل ناميده و مشهور به «حمراء» شدند.[17] علاوه بر اين گروه، شماري از سپاهياني که از اصفهان بهسوی جبهه نبرد برده شده بودند، مسلمان شدند و به اعراب پيوستند.[18] پس از قادسيه نيز يک گروه چهار هزارنفری از ايرانيان به مسلمانان پيوستند. نيروهاي ديگري هم از ساساني در شوشتر به ابوموسی اشعري پيوستند[19]. روحیه همکاري ايرانيان با اعراب، يا به عبارتي نارضايتي ايرانيان از ساساني به حدّي بود که حتّي سران نظامي و شهري يزدگرد او را تنها گذاشتند تا جايي که وقتي یزدگرد سوّم از پايتخت گريزان شد، در شهرهای ايران آواره شده و موردحمایت قرار نگرفت و درنهایت به دست يک آسيابان در خراسان به قتل رسيد.[20] نفس پناهنده شدن یزدگرد سوّم به يک آسيابان و کشته شدنش توسّط او مورد تأمّل و دقّت نظر است. اینها همه نشان از نارضايتي مردم از حکومت ساساني و کمک براي براندازي آن دارد که فتح ايران را آسان و سهل مینمود. سرانجام، پس از دو نبرد نهاوند و قادسیه که دریکی از اين دو جنگ نيز باد شديدي به ضرر ايرانيان میوزید، [21] لشکر مسلمانان پيروز شد. اینگونه بود که ايرانيان براي فرار از بيدادگري ساساني تسليم سپاه اسلام شده و همردیف آنها قرار میگرفتند. بهعبارتیدیگر ايرانيان نسبت به اسلام معرفتي نداشتند که به خاطر آن با حکومت ساساني مبارزه کنند بلکه به خاطر فرار از نظام بيدادگر ساساني در مواردي با مسلمانان همکاري کردند و همکاري آنها بهمنزله ايمانشان به اسلام نبود.
اسلامگرایی قلبي ايرانيان و عوامل آن
هرچند اسلامگرایی قلبي ايرانيان به اسلام، به خاطر عواملي به تأخير افتاد امّا ديري نپاييد که ايرانيان بهتدریج از پيشتازان عرصه دینداری گشتند[22] و قلبهایشان را تسليم اسلام کردند. البته اين تغيير و دگرگوني در اعتقاد ايرانيان، مرهون و متأثّر از عواملي بود که عبارتاند از:
سيره و روش پيامبر (ص) در برخورد با ايرانيان
يکي از عوامل گرايش ايرانيان به اسلام، اخبار و گزارشهایی بود که از منش و رفتار پيامبر (ص) در زمان حيات پربرکت ايشان به آنها میرسید؛ نحوه رفتار پيامبر (ص) با ايرانيان، سخنان پيامبر (ص) در مورد ايرانيان و جايگاه ممتاز اشخاصي مثل سلمان فارسي در نزد پيامبر؛ خود نقش بسزايي در افزايش علاقهمندی ايرانيان به آئين اسلام داشته است.
تعبيرات پيامبر (ص) در مورد سلمان مثل: سَلمانُ مِنّا اَهلَ البَيتِ[23] و إِنَّ سَلْمَانَ مِنِّي، مَنْ جَفَاهُ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ آذَاهُ فَقَدْ آذَانِي[24] همه دلالت بر مقام ممتاز سلمان فارسي دارد. شخصیت ممتاز سلمان فارسي عامل موثّري میشود تا اسلامگرایی ايرانيان را تقويت بخشد، بهخصوص در دوران بیستساله فرمانرواییاش بر مدائن.
ظاهراً حقیقتجویی ايرانيان سبب شده پيامبر (ص) بارها آنان را مورد لطف و تمجيد قرار دهد. درجایی حضرت میفرماید: «نام ايرانيان را به زشتي ياد نکنيد زيرا آنها از ياران ما هستند و از ما حمايت میکنند؛ و درجایی ديگر میفرماید: اَعْظَمُ النَّاسِ نَصيِباً فِي الْاِسْلاَمِ اَهْلُ فَارِسٍ»؛ (از بين تمام مردم، ايرانيان بيشترين بهره را از اسلام دارند.[25]
در حديثي آمده است که پيامبر (ص) آيه «وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمّا يَلْحَقُوا بِهِمْ»؛ و حضرت محمّد (ص) پيامبر است بر گروه ديگرى که هنوز ملحق نشدهاند[26] را تلاوت میکرد که حاضران پرسيدند: منظور از اين «آخَرِينَ مِنْهُمْ»؛ (گروه ديگر) کيست؟ پيامبر (ص) در پاسخ آنها، دست بر شانه ي سلمان گذاشت و فرمود: «اگر ايمان در ستاره ثريّا قرار گيرد، مرداني از اين گروه (ايرانيان) به آن دست مييابند.[27]
در سوره محمّد (ص) نيز ميخوانيم: «وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَکُمْ ثُمَّ لايَکُونُوا أَمْثالَکُمْ»؛ (هرگاه سرپيچى کنيد، خداوند گروه ديگرى را بهجای شما میآورد، پس آنها مانند شما نخواهند بود). اکثر مفسّران شيعه و اهل سنّت، در ذيل اين آيه گفتهاند که پس از نزول اين آيه، جمعي از اصحاب پرسيدند: «اين گروهي که خداوند در اين آيه به آنها اشاره میکند، چه کساني هستند؟». پيامبر (ص) به سلمان که در نزديکش بود، نگاه کرد و دست بهزانوی او زد و فرمود: منظور خداوند، اين مرد و قوم اوست. سوگند به آنکه جانم در اختيار اوست، اگر ايمان به ثریا بسته باشد، گروهي از مردان فارس، آن را به چنگ میآورند.[28]
علاوه بر اين، در سوره مائده آيه 54 چنين آمده است که: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ ذالِکَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَليمٌ»؛ (اى کسانى که ايمان آورده ايد! هر کس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زيانى نمیرساند) خداوند گروهى را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نيرومندند، درراه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند. اين، فضل خداست که آن را به هر کس بخواهد (و شايسته ببيند) میدهد و فضل و احسان خداوند، گسترده و (او به همهچیز) داناست». روایتشده است که شخصي درباره اين آيه از پيامبر (ص) پرسيد. ايشان نيز با اشاره به سلمان فرمود: «منظور از اين آيه، اين شخص و قوم او هستند». آن گاه فرمود: اگر دين در ثریا باشد و در آسمانها قرار گيرد، مرداني از فارس، آن را به دست خواهند آورد.
منابع
1. قران کریم
2. نهجالبلاغه
3. مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، جامعه مدرسین، 1362.
4. زرینکوب، عبدالحسین، (1379)، کارنامه اسلام، تهران: امیرکبیر، چ دوم
5. زرینکوب، عبدالحسین، دو قرن سکوت، تهران، 1336، انتشارات امیرکبیر، چ دوم
6. احمد زمانی، حقایق پنهان، قم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، مرکز انتشارات، 1380.
7. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا (ص)، سال انتشار: 1373 ش، ناشر: سازمان چاپ و انتشارات
8.
مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، 1389، چاپ67، انتشارات صدرا، ج 1
9. پطروفسکی، ایپ، (1350)، اسلام در ایران، ترجمه: کریم کشاورز، انتشارات پیام
10. شیخ صدوق، الخصال، (ترجمه جعفرى) انتشارات نسيم كوثر
11. سرافراز، علی اکبر؛ فیروزمندی، بهمن؛ (1388 ش)، باستان شناسی و هنر دوران تاریخی ماد، هخامنشی، ساسانی، اشکانی، تهران: مارلیک، چ پنجم
12. طباطبایی، سید محمدحسین، (1379)، شیعه در اسلام، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چ چهاردهم.
13. مطهری مرتضی سيري در سيره ائمه اطهار (ع)، 1374
14. مطهری مرتضی جاذبه و دافعه امام علي (ع)، 1364
[1] مرتضی مطهری خدمات متقابل اسلام و ایران 1362 انتشارات صدرا ص 71
[2] عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام 1379: ص ۱
[3] همان ص 1- 6
[4] مرتضی مطهری خدمات متقابل اسلام و ایران 1362 انتشارات صدرا ص 77
[5] همان ص 76
[6] عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام 1379: ص 243-244
[7] مرتضی مطهری خدمات متقابل اسلام و ایران 1362 انتشارات صدرا ص 62
[8] نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، انتشارات نبوغ، 1388 چاپ اول خطبه 146
[9] حقيق عبدالحسین نوايى، فصل چهارم از باب ششم ص 777،
[10]. تاریخ ایران اسلامی (از پیدایش اسلام تا ایران اسلامی)، جعفریان، رسول، ج1، ص 244.
[11] تاریخ ایران اسلامی (از پیدایش اسلام تا ایران اسلامی)، جعفریان، رسول، ج1، ص 244.
[12] زرینکوب، عبدالحسین، دو قرن سکوت، تهران، 1336،انتشارات امیرکبیر، چ دوم
[13] علوي مجتبي فروپاشي دولت ساساني و گروش ايرانيان به اسلام، نشريه هفت آسمان، بهار80.ص 52
[14] مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، مطهرى، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ايران، ج14، ص97، ناراضى بودن مردم.
[15] همان ص 95
[16] ماسينيون، لويى، خطط الكوفة وشرح خريطتها، ص20
[17] بلاذرى، احمد بن يحيى ، فتوح البلدان، ص275
[18] جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی (از پیدایش اسلام تا ایران اسلامی)، ص 145
[19] همان ص147
[20] تورج دريايي شاهنشاهي ساساني، ، صفحه 56 و 57.
[21] همان، ص 192،
[22] مطهرى، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ايران، ج 14، ص 99،
[23] مجمعالبیان فى تفسير القرآن، طبرسى فضل بن حسن، ج 8، ص 534،
[24] بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح جمعى از محققان، ج 22، ص 347، باب 10
[25] كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، علاء الدين علي بن حسام الدين المتقي الهندي البرهان فوري،ج 12، ص 90،
[26] سوره جمعه، آيه 3
[27] مجمع البيان فى تفسير القرآن، حسن، ج 10، ص 428، سورة جمعة، آيات 1 الى 5
[28] شمس الدين محمد بن احمد الذهبى تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، ، ج3 ، ص 515
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات