رابطه ی خسران و شقاوت انسان از دیدگاه قرآن کریم
زهرا صدرالدینی
چکیده
شناخت رابطه خسران و شقاوت در قرآن کریم به افراد کمک میکند تا با دقت در زندگی خود به اصلاح رفتار خود بپردازند و به سعادت ابدی نایل شوند. از آنجایی که از منظر قرآن شقاوت در خسران نقش مستقیم دارد و چون رابطهی تنگاتنگی میان خسران و عدم خسران ب شقاوت وجود دارد. بنابراین طبق آیات قرآنی هرگاه از چهرهی شقاوت تبعیت شود افراد نسبت به امور اخروی به خسران میرسند و با ذلت و خواری، هلاکت دنیوی را به جان میخرند که در این بین میتوان با مصادیق خسران و شقاوت از جمله حزب شیطان، قابیل، کافران، مخالفان و منکران پیامبران و … آشنا شد و از سرگذشت آنها عبرت گرفت؛ و به اعتبار ماهیت توصیفی – تحلیلی بودن مسئله و در صدد پاسخ به اینکه دیدگاه قرآن کریم دربارهی رابطهی خسران و شقاوت چکونه است. با رجوع به منابع کتابخانهای صورت گرفته است. عدهای از انسانها به دلیل برخی عقاید و افکار انحرافی و باطل از جمله تکذیب و انکار آیات خداوند، کفر، ظلم، شرک، هواپرستی و غفلت از یاد خدا و … دچار خسران و شقاوت میگردند. بیشک توجه به آثار و تبعاتی که برای انسان خسارت زده در دنیا و آخرت وجود دارد از جمله این آثار ورود به جهنم، حسرت کشیدن و مغلوب شدن، ندامت و پشیمانی، حبط اعمال، نازل شدن عذاب الهی و در نهایت دوری از رحمت خداوندی میباشد در جلوگیری از خسران را با بیانی کوتاه در سوره عصر بازگو کرده است که میتوان مواردی چون ایمان آوردن، انجام اعمال شایسته، سفارش بر حق، سفارش بر صبر، تزکیه نفس و … را بیان کرد.
واژگان کلیدی عبارتند از: خسران، شقاوت، سعادت، قرآن.
مقدمه
انسان در مسیر زندگی از نعمتهای بیشمار الهی همچون: حیات، عقل، تواناییهای جسمی و ذهنی و قابلیتها و ظرفیتهای روحی بهرهمند است. اگر آدمی این نعمتها را در مسیر غلط و غیر الهی به کار گیرد به طوری که منجر به تباهی و زیان و خسران شوند. در حالی که وجود یا عرم خسران تأثیر بسزایی در سرنوشت انسان دارد. چون رابطة تنگاتنگی میان خسران و عدم خسران با شقاوت و سعادت انسان وجود دارد به همین دلیل قرآن اهتما ویزهای به موضوع خسران و شقاوت دارد.
عواملی که در این تحقیق زمینهساز خسران میشوند عواملی هستند که برخی از آنها مربوط اعتقادات و اعمال اوست لذا از منظر قرآن کریم خسران تحت تأثیر شقاوت، اعمال و رفتار ناشایست انسان شکل میگیرد. از مهمترین عوامل خسران میتوان شقاوت را نام برد.
درصورتی که انسان عوامل خسران و شقاوتآور را به درستی بشناسد در موقعیتهای مختلف زندگی بیشتر مراقب است تا از آنها برحذر باشد هرچند همه انسانها در بهره برداری از عمر خود خاسر و شاقیاند اما بیان مفهوم و مصادیق آنها بیدار باشی برای انسانهاست تا رهرو آنها نباشند.
فصل اول:
کلیات تحقیق
1-تعریف و تبیین موضوع
خسران به معنای نقصان و شقاوت ضد سعادت است و به معنی فراهم بودن اسباب گرفتاری و بلاست. خداوند از میان مخلوقات، انسان را به عنوان احسن الخالقین با هدف عبادت آفرید؛ در این راستا لوازم هدایت از جمله پیامبران، قرآن، عقل و شعور و اختیار را برای هدایت انسان قرار داد، اما در راه هدایت همواره رهزنانی بودهاند که انسان را از صراط مستقیم بازداشتهاند و باعث میشوند که او تمام سرمایههای وجودی خود را برای حرکتی بیانتها به سوی کمال از دست بدهد.
خسران مسبب از عوامل متعددی است که طبق مبانی دینی شقاوت از مهمترین آنهاست. خداوند در قرآن کریم برای انسان دو مسیر را تبیین نموده است: راهی به سوی کمال و سعادت ابدی و راهی به سوی شقاوت، انسان براساس نحوة استفاده از امکانات یکی از این راه را انتخاب میکند.
براساس سخنان حضرت حق در قرآن آنچه سبب کامیابی و سعادت آدمی است بر دو رکن اصلی ایمان و عمل صالح استوار است. لذا از منظر قرآن کریم خسران تحت تأثیر شقاوت، اعمال و رفتار ناشایست انسان شکل میگیرد. قرآن کریم در آیات متعددی به موضوع خسران و شقاوت از جمله آن که به عوامل و آثار هر یک اشاره نموده است. نگارنده در این تحقیق میکوشد تا با غور در آیات، تصویری جامع از رابطة خسران و شقاوت انسان از دیدگاه قرآن ارائه دهد.
2- اهمیت و ضرورت تحقیق
دنیا بازاری است که انسان در آن سرمایه عمر را از دست میدهد تا سرمایهای به دست بیاورد؛ ممکن است گروهی به جهت عدم تبیین صحیح و کمبود آگاهی نسبت به مسئله خسران و شقاوت سرمایههای عظیم خود را به بهایی اندک بفروشند و دچار شقاوت شده و اسباب گرفتاری خویش را فراهم کنند. در کنار آنها گروهی هستند که با عدم توجه غفلت از سرنوشت اخروی ضلالت را به جای هدایت میخرند؛ اینها هستند که گرفتار خسران و زیان هستند. بنابراین پرداختن به این موضوعات سبب تذکر و هشدار افراد که مصداق خاسران و شاقین نگردد حائز اهمیت است. آنچه در این بین ضروری میرساند شناخت دیدگاه قرآن درباره عوامل خسران انسان است که شقاوت را موجب خسران میداند و امر دیگری که تحقیق حاضر را ضروری جلوه میدهد یافتن پاسخ سؤالات خود و اطرافیان است. ما در این تحقیق برآنیم به رابطهی که در آیات قرآن کریم برای خسران و شقاوت اشاره نمودهاند؛ بپردازیم.
3- اهداف و فوائد تحقیق
اهداف این تحقیق به دو قسم کلی و جزئی تقسیم میشود:
الف: هدف کلی این تحقیق شناخت خسران و شقاوت بندگان الهی است که در پرتوی تبیین عوامل و آثار سوء آنها حاصل میگردد.
اهداف جزئی عبارتند از: 1- شناخت عواملی که انسان را به خسران میرساند. 2- تبیین مفهوم و ماهیت خسران و شقاوت از دیدگاه آیات. 3- تبیین جایگاه قرآن در تعیین سرنوشت انسان به عنوان عالیترین منبع ارائه دهنده برنامه سعادت بشر. 4- افزایش آگاهی خود و دیگران دربارة عوامل خسران و شقاوت تا در پرتوی اجتناب از آنها به سوی سعادت گام برداریم.
4- پیشینه موضوع تحقیق
با توجه به اینکه شناخت عوامل خسران و عوامل مصونیت از خسران ما را از خسرانزدگی باز میدارد. ویژه بودن دیدگاه قرآن به خسران از آن جهت است که وجود یا عدم هم سنگ با شقاوت و سعادت بشر است. خداوند متعال در آیات متعددی به این اشاره نموده است. پس از نزول آیات، ائمه اطهار و پیروان ایشان در پرتوی تعالیم اسلامی این امر را در تفاسیر آیات مزبور توسعه دادند. از این رو مسئله پژوهش در لابهلای کتب متعدد مورد توجه اندیشمندان بوده است. از جمله کتب مرتبط با تحقیق، کتاب «حدیث هدایت» نوشته علی لطفی است. نویسنده در این کتاب به بررسی معنای خسران و زیانکاری واقعی میپردازد و با استناد به آیات، احادیث و روایات علل و عوامل در خسران بودن انسانها ذکر کرده است و رهنمودهایی به منظور رهایی از خسران را اشاره نموده است. این کتاب تنها کتابی است که به صورت اختصاصی به این مسئله پرداخته است اما در آن به طور مستقیم به رابطهی خسران و شقاوت انسان در قرآن کریم پرداخته نشده است.
در این زمینه پایاننامههایی نیز نگاشته شده است که مهمترین آنها عبارتند از:
1- خسران از دیدگاه قرآن و حدیث، اکرم دیّانی، دانشگاه اصول الدین، مقطع: کارشناسی ارشد، 1380هـ ش.
در این پایاننامه با بررسی آیات قرآنی و روایات اهل بیت عصمت و طهارت – علیهم السلام -، مفهوم و ماهیت خسران و عوامل آن، ویژگیها و صفات خاسرین و نیز راههای جلوگیری از خسران را تبیین شده است تا با تمسک و توسل به ذیل الطاف و عنایات خداوندی و با ارائه راهکارهای قرآنی از ابتلاء به خسران و عواقب و نتایج سوء آن در دنیا و آخرت مصون مانده و به رشد و سعادت واقعی رهنمون گردد. مطالب این پایاننامه در هشت فصل تدوین شده است. این تحقیق اگر چه به صورت اختصاصی و با توجه به حجم کم به مسئله خسران، عوامل و راههای جلوگیری از خسران به صورت جامع پرداخته است، اما سخنی در مورد شقاوت و مصادیق به میان نیاورده است.
2- سعادت و شقاوت در اسلام، صادق مسجدی تکتم، خراسان مدرسه علیمه نرجس – سلام الله علیها -، مقطع: کارشناسی، 1391هـ ش.
این پایاننامه تحت عنوان «سعادت و شقاوت در اسلام» به بحثی قرآنی و روایی و پیرامون این دو موضوع مهم میپردازد. مطالب این پایاننامه در شش فصل تنظیم شده است. در این پایاننامه پس از تبیین مفهوم سعادت و شقاوت، به سرچشمههای سعادت، عوامل اجتماعی و فرهنگی آن پرداخته شده است. در ادامه جایگاه سعادتمندان و شقاوتمندان مطرح شده است. این پژوهش به صورت دقیق به معنای لغوی و اصطلاحی شقاوت پرداخته است؛ اما آنچه تحقیق حاضر که در پی آن است، پرداختن به رابطة خسران و شقاوت انسان از دیدگاه قرآن کریم است که در این پایاننامه هیچ اشارهای به آن نشده است.
3- بررسی خسران از نظر قرآن و حدیث، رفعت پور شمسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شمال، مقطع: کارشناسی ارشد، 1377هـ ش.
پژوهش حاضر مشتمل بر شش فصل با عنوانهای ذیل است:
معنای لغوی و اصطلاحی خسران، انواع خسران، موضوعات زیانکاری، موارد زیانکاری، عوامل خسران و طرق پیشگیری و نجات از خسران است. این تحقیق به شکل جزئی و سطحی به مسئله خسران و عوامل آن را مورد بررسی قرار داده است، اما مطلبی در مورد شقاوت و عوامل و آثار آن مطرح ننموده است.
4- سعادت و شقاوت از دیدگاه قرآن و عهدین، افسر الملوک رضاییان، دانشگاه آزاد اسلامی فسا، مقطع: کارشناسی ارشد، 1379هـ ش.
در این تحقیق به بررسی تطبیقی سعادت و شقاوت از دیدگاه قرآن، مسیحیت و یهود پرداخته شده است و در پنج بخش سامان یافته است. این تحقیق به تبیین سعادت و شقاوت و مطالب مرتبط با آن اشاره نموده است اما با توجه به گستردگی موضوع کمک شایانی در این رابطه نداشته است.
در این زمینه مقالههایی نیز نگاشته شده که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
1- سعادت و شقاوت از دیدگاه فلسفه و دین، علی مجاهد، پژوهش فلسفی – کلامی، بهار و تابستان 1380، شماره 7 و 8.
محور اصلی مقاله در مورد معنای لغوی سعادت و شقاوت است که به دیدگاههای فلاسفه و قرآن کریم را مورد توجه قرار داده است. این مقاله تنها به مسئله شقاوت پرداخته است و در مورد آثار سوء شقاوت و مصادیق آن هیچ اشارهای ننموده است.
2- خسران از دیدگاه قرآن کریم، نجمه فرزانهخو، سراج منیر، تابستان 1378، شماره 17.
این مقاله به صورت کامل به معنای لغوی و اصطلاحی خسران و انواع مصادیق آن را در قرآن و آثار سوء آن در دنیا و آخرت و راههای پیشگیری آن پرداخته است، اما در مورد مصادیق و آثار و عوامل شقاوت و سخنی به میان نیاورده است.
3- چهره شقاوت در قرآن کریم، فاطمه بابایی، زمستان 1390، شماره 5.
این تحقیق به شکل جزئی به مسئله شقاوت و آنچه که موجب شقاوت میشود را مورد بررسی قرار داده است، اما مطلبی در مورد خسران و رابطه آن با شقاوت از دیدگاه قرآن کریم بیان ننموده است.
4- راه مصونیت از خسران ابدی، عباس مجیدی، کیهان، تابستان1393، شماره 8 و 9.
این مقاله تنها به راهکارهای پیشگیری از خسران پرداخته است و در مورد عوامل و آثار سوء آن مطلبی بیان ننموده است.
5- سؤالهای تحقیق
سؤال اصلی
دیدگاه قرآن کریم دربارة رابطة خسران و شقاوت چگونه است؟
سؤالات فرعی
1- مفهوم و مصادیق خسران و شقاوت در قرآن چیست؟
2- آیات قرآن چه عواملی را برای خسران و شقاوت نام میبرد؟
3- آثار دنیوی و اخروی خسران چیست؟
4- قرآن چه راههایی برای پیشگیری از ابتلاء به خسران و شقاوت ارائه میدهد؟
6- فرضیه تحقیق
از منظر قرآن کریم، شقاوت در خسران انسان نقش مستقیم دارد.
7- پیش فرضهای تحقیق
1- اعمال انسان در تعیین سرنوشت وی نقش اساسی دارند.
2- انسانی که سعادتمند نیست، خاسر است.
8- روش تحقیق
با نظر به جایگاه تحقیق در این مقطع تحصیلی، سعی بر جمعآوری مطالب از کتب مختلف بوده و نیازی به طرح نظرات و استدلالهای شخصی نمیباشد. روش تحقیق به اعتبار ماهیت توصیفی – تحلیلی است و به اعتبار زمان آیندهنگر و به اعتبار روش جمعآوری اطلاعات، اسنادی و مدارکی است که با رجوع به منابع معتبر کتابخانهای صورت گرفته است.
9- مفاهیم و متغیرها
مهمترین واژگان کلیدی تحقیق حاضر عبارتند از: خسران، شقاوت، سعادت، قرآن.
1- خسران: به طور کلی خسران در لغت به معنی زیان کردن، کم شدن و نیز نقصان، گمراهی، هلاکی است. خسر بر وزنهای مختلفی آمده است. اما در قرآن فقط بر وزن «فُعل» و در باب «فَعَل یفعَل» و به دو حالت لازم و متعدی ذکر گردیده است. در قرآن کریم «عزم، غبن، تب» تقریباً مترادف با خسر به کار رفتهاند.[2] خسران در اصطلاح یعنی کم شدن سرمایهی زندگی که به انسان نسبت داده میشود. گاهی نیز خسران به کار و عمل تعلق میگیرد. گاهی واژه خسران درباره دستاوردهای زندگی مثل مال و مقام دنیایی است و گاهی درباره زیانمندی در دستاوردها و نتایجی که از حالات نفسانی حاصل میشود، مثل از دست دادن صحت و سلامتی و عقل و ایمان و ثواب که این قسم همان چیزی است که خداوند در قرآن آن را خسران مبین نامیده است.[3]
شقاوت: شقاوت ضد سعادت است و سعادت هر چیزی که خیری است که مختص به اوست و شقاوتش نداشتن آن چیز است.[4]
سعادت: به چیزی گفته میشود که رسیدن به آن هیچگونه ندامت و پشیمانی به همراه نداشته باشد.[5]
قرآن: واژه قرآن مصدر است، مانند: رجحان، کفران، فرقان، نقصان.[6] قرآن در اصطلاح، برای قرآن، تعریفهای زیادی ارائه شده است که هر کدام از این تعریفها ویژگی خاص خودش را دارد، از جمله قرآن عبارت است از کلام الهی که خداوند آن را به تدریج بر حضرت محمد – صلی الله علیه و آله و سلم – خاتم پیامبران به زبان عربی و لهجة قریش نازل کرده است. آیهای از آن، قرآ« گفته میشود حتی بخشی از یک آیه نیز قرآن است.[7]
10- ساختار تحقیق
پژوهش حاضر با عنوان رابطهی خسران و شقاوت انسان از دیدگاه قرآن کریم از چهار فصل تشکیل شده است. فصل دوم، با عنوان مبانی و مفاهیم که پس از تبیین کلیات تحقیق بیان شده است شامل مفهوم شناسی خسران و شقاوت و مصادیق آنها با اصطلاحات و مفاهیم بتواند اصل موضوع را بهتر درک کند و سریعتر به پاسخ سؤالات تحقیق دست یابد. عدهای از انسانها به دلیل برخی از عقاید و افکار انحرافی و باطل و اعمال نادرست دچار خسران و شقاوت میگردند از این رو این امر قابل توجه است که در فصل سوم به عوامل خسران و شقاوت اشاره گردد. اگر کسی از عوامل ابتلاء به خسران غفلت نماید و دچار آن گردد، هم در دنیا و هم در آخرت با نتایج روبهرو خواهد بود که برای شناخت ابتلاء به این رذیلهها لازم است اثرات آنها مورد توجه قرار گیرد. قرآن چنان که عوامل خسران و شقاوت و آثار دنیوی و اخروی آنها را بیان میکند، برای جلوگیری از آن نیز راه حلهایی ارائه میکند. خسران و شقاوت برای حرکت در صراط مستقیم به سوی هدف نهایی خلقت مانعی بزرگ است. بنابراین ضرورت مینماید در فصل چهارم به بررسی راههایی ارائه شده در قرآن برای این منظور، اشاره شود تا با توجه به آن انسانها خود را از خسران و زیان و شقاوت رهانیده و دچار آن نگردند.
11- محدودیتها، مشکلات و موانع تحقیق
1- در دسترس نبودن بسیاری از منابع
فصل دوم:
مفهوم و مصاديق خسران و شقاوت در
قرآن كريم
1-مفهوم خسران
طبق فرمایش قرآن کریم، انسانی که خود را به ایمان و عمل صالح مزین نکند، خاسر خواهد بود. برای شناخت ابعاد مختلف موضوع، ابتدا لازم است، معنای دقیق خسران، مصادیق و ویژگیهای آن را شناخت.
1-1- مفهوم لغوی خسران
در معنای اصلی «خسر» نظرات مختلفی وجود دارد و برخی برای آن چندین وجه معنایی در نظر گرفتهاند.
برخی معنای اصلی خسر را به معنای «ضرر و زیان»، ضد سود آوردهاند.
مصطفوی در التحقیق مینویسد:
«معنای اصلی در این ماده آن چیزی است که مقابل سود قرار میگیرد یعنی کم شدن در مقابل سود کردن و اما نقص و گمراهی و هلاکت و ضرر، هر یک از این موارد گاهی بر بعضی از موارد این معنا منطبق میشوند و گاهی از آثار این معنا هستند یا از اسباب و مقدمات آن هستند …»[8]
برخی معنای اصلی «خسر» را کم شدن، کم کردن و نقصان دانستهاند.
قرشی در قاموس مینویسد:
«باید دانست که خسر، خسران و خسار یک معنی بیشتر ندارند و آن نقصان و کم شدن است چنانکه صریح آیه «وَ لَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ»[9] و آیهی «وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ»[10] است و اینکه ضلالت و هلاکت را از معنای آن شمردهاند بدان جهت است که ضلالت و هلاکت یک نوع نقصان و زیان است».[11]
برخی از منابع لغوی اصل ماده «خسر» را بر همین معنا گرفتهاند و همین نظر را دارند.[12]
در برخی از منابع خسران به معنای «کم شدن سرمایه» آمده است که گاه به انسان نسبت داده میشود و میگویند فلان کس زیان کرد و گاه به خود عمل نسبت داده میشود و میگویند تجارتش زیان کرد.
گاه واژه خسران درباره دستاوردهای زندگی یا به عبارتی دیگر درباره سرمایههای برونی مانند مال و مقام دنیایی است و گاه دربارهی سرمایههای درونی یا نتایجی که از حالات نفسانی حاصل میشود مثل از دست دادن صحت و سلامتی و عقل و ایمان و ثواب.[13]
گرچه راغب معتقد است که خسران به معنای زیان در سرمایههای درونی است نه زیان در امور دنیوی و تجارت بشری.[14] نویسنده الموسوعة القرانیة هم همین نظر را دارد.[15]
در المعجم الوسیط ذیل ماده «خسر» آمده است:
«خسر التاجر: تاجر در تجارت خود مغبون شد و کلاه بر سرش رفت. زیان کرد در آن. خسر فلان: فلانی نابود شد. گمراه شد (خسر) الشیء: آن چیزی کم و ناقص کرد. گویند خسر، المیزان
و الکیل: ترازو و پیمانه را کم داد و ناقص گردانید.» [16]
و در لسان العرب آمده است:
«خسر به معنای نابودی است و الخسار و الخسارة و الخیسری به معنای گمراهی و هلاکت است.»[17]
در وجوه القرآن برای «خسر» چندین وجه معنایی در نظر گرفتهاند:
غبن؛ زیان در آیه: «إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[18]در این آیه خاسر یعنی معجون و زیان دیده آمده است.
2- گمراهی و ضلال در آیه: «فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا».[19]
3- عقوبت در آیه: «لئن أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[20] و همچنین در آیه: «لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ».[21] به این معنا آمده است.
4- عجز و ناتوانی در آیه: «لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ»[22] در این آیه خاسرین یعنی ناتوانان مطرح شده است.
5- نقص و کم بودن در آیه: «أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ»[23] آمده است.
در برخی از آیات قرآن کریم واژه «خسران» در همان مفهوم لغوی آن به کار رفته است. یعنی به معنای نقص و کم گذاشتن است. مانند آیه: «وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ»[24] و یا آیه: «وَ إِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ»[25] بیان شده است.
با این حال در قرآن کریم این واژه در اغلب موارد به معنای خسران در سرمایههای درونی است یعنی به معنای از دست دادن صحت و سلامتی و عقل و ایمان و ثواب است.
و این همان است که خداوند متعال از آن به عنوان خسران مبین یعنی زیان آشکار یاد کرده است.[26] که در این آیه شریفه به آن اشاره کرده است:
«إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»[27]
خسران در فارسی به زیان ترجمه شده است.[28]
دو واژه «خسران» و «ضرر» از نظر معنایی صد در صد مترادف نیستند.
در التحقیق آمده است:
«و هذا المعنی (زیان) غیر مفهوم الضرر فی مقابل النفع و قلنا ان «الخسر» نقص کلی فی مقابل الربح بخلاف الوضع. ثم ان هذا النوع من النقص قد یکون فی المال و الامور المادیه و قد یکون فی الامور النفسیه و المعنویه فاما الاول فقد یصدق علیه مفهوم الغبن و النقص و اما الثانی فقد ینطبق علیه مفهوم الضلال و الهلاک[29]؛ این معنا (زیان) غیر از مفهوم ضرر که در مقابل نفع است، میباشد و گفتیم که خسران ، نقص در اصل در مقابل سود است به خلاف وضع. این نوع از نقص گاهی در مال و امور مادی است و گاهی در امور نفسانی و معنوی است. نوع اول بر آن مفهوم ضرر و نقص صدق میکند و نوع دوم گاهی مفهوم گمراهی و هلاکت برآن منطبق میشود».
فخر رازی در تفسیرش مینویسد:
«یکی از بزرگان پیشین میگوید: معنی این آیه را من از مرد یخ فروشی آموختم که فریاد میزد و میگفت: رحم کنید به کسی که سرمایهاش ذوب میشود. رحم کنید به کسی که سرمایهاش ذوب میشود»[30]
بسیاری از مفسرین معتقدند که: مفهوم خسران، تنها این نیست که انسان ضافعی را از دست بدهد بلکه خسران واقعی آن است اصل سرمایه را نیز از کف بدهد.[31]
در مجمع البیان ذیل آیه 27 سورة بقره «خسر» را به معنای نابودی تمام سرمایه آورده است و مینویسد:
«خاسرون کسانی هستند که نفس خویش را هلاک کردند و به منزلهی کسانی هستند که سرمایهشان نابود شده است».[32]
2- مفهوم شقاوت
2-1- مفهوم لغوی شقاوت
شقاوت به معنیِ «نیرو گرفتن اسباب و موجبات گرفتاری و سختی»[33]؛ بدبختی[34] و «نداشتن و محرومیت از خیر»[35] است. شقاوت در اثر اعتقاد باطل و اعمال ناشایست میباشد و در نتیجة آن به جهنم رفتن است.
چنانکه این مطلب به روشنی در سورة آل عمران بیان شده است:
«فمن اخرج عن النار و ادخل الجنه فقد فاز …؛ پس هر کس از جهنم دور شود، به سعادت و پیروزی نائل شده است … .»
شقاوت را برخی به بدبختی و جمعی به سختی برگردان نمودهاند.[36]
ابن منظور در لسان العرب مینویسد:
«واژههای شقی و شقاوت و اشقیاء در حدیث فراوان آمده است و از جمله الشقی من شقی فی بطن امه و معنای آن این است که هر که را خداوند در اساس آفرینش او مقدر کرده که شقی باشد، او در حقیقت شقی است … . این به شقاوت آخرت اشاره دارد و نه دنیا.»[37]
3- مصادیق خسران
خداوند در قرآن افراد یا گروههایی را به عنوان نمونه و الگو معرفی میکند تا کسانی که در آیات
الهی دقت میکنند با این افراد که جزء زیانکاران در دنیا و آخرت هستند آشنا شوند و از سرگذشت آنها عبرت بگیرند و ویژگیهای آنان را بر میشمارد تا از این صفات بر حذر باشند. مهمترین مصادیقی که قرآن کریم برای خسران بیان میکند، عبارت است از:
3-1- حزب و گروه شیطان
اولین و برجستهترین مصادیق خاسران در قرآن «شیطان» است و کسانی که از شیطان پیروی میکنند و در گروه و حزب شیطان قرار میگیرند نیز خاسر هستند. زیرا آنان کسانی هستند که شیطان را به عنوان سرپرست خود گرفتهاند.
«اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ[38]؛ شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است آنان حزب شيطانند. آگاه باش كه حزب شيطان همان زيانكارانند».
3-2- قابیل
قابیل یکی از مصادیق خاسران در قرآن است که با پیروی از هوای نفس و قتل برادرش از خاسران گشت. عبارت «فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ» به این اشاره دارد.
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ[39]؛ پس نفسِ [امّاره] اش او را به قتل برادرش ترغيب كرد، و وى را كشت و از زيانكاران شد».
همه مفسرین بر این اتفاق نظر دارند که این آیه درباره قابیل است گرچه که اسمش در آیه
نیامده است.[40]
3-3- مخالفین و منکرین پیامبران
3-3-1- مخالفین و دشمنان ابراهیم
کسانی که تصمیم گرفته بودند که حضرت ابراهیم – علیه السلام - را با نقشه حساب شده و خطرناکی نابود کنند و او را در شعلههای آتش بسوزانند ولی به امر خدا آتش برای ابراهیم سرد و سلامت شد و آنها زیانکار شدند.
«وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرينَ[41]؛ و خواستند به او نيرنگى بزنند و [لى] آنان را زيانكارترين [مردم] قرار داديم».
3-3-2- دشمنان و مخالفان شعیب
کسانی که شعیب را تکذیب میکردند، خودشان زیانکار هستند و مخالفت با شعیب عامل اصلی زیانکاری آنان بود. زیرا این موضوع بیان میکند که:
«الَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فيهَا الَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرينَ[42]؛ كسانى كه شعيب را تكذيب كرده بودند، گويى خود در آن [ديار] سكونت نداشتند. كسانى كه شعيب را تكذيب كرده بودند، خود، همان زيانكاران بودند».
3-4- کافران
یکی از گروههایی که جزء مصادیق خسران قرار میگیرد، کافران هستند. دو جمله اخیر آیه بیان میکند که چیزی جزء خشم و غضب الهی و زیانکاری برای کافران نیست. «هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزيدُ الْكافِرينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا يَزيدُ الْكافِرينَ كُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً[43]؛ اوست آن كس كه شما را در اين سرزمين جانشين گردانيد. پس هر كس كفر ورزد كفرش به زيان اوست، و كافران را كفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمىافزايد، و كافران را كفرشان غير از زيان نمىافزايد».
یکی دیگر از آیاتی که نشان میدهد، کافران زیانکارند آیه 85 سورهی غافر است آیه بیان میکند که آنها در زمان رؤیت عذاب زیانکار شدند.
«فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ في عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ[44]؛ و[لى] هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ديگر ايمانشان براى آنها سودى نداد. سنّت خداست كه از [ديرباز] درباره بندگانش چنين جارى شده، و آنجاست كه ناباوران زيان كردهاند».
پس کافران، زیانکار هستند. آیه 5 از سوره مائده بیان میکند حتی کسانی که ایمان آوردهاند ولی به آن کافر شدهاند زیانکار هستند.
«مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ[45]؛ هر كس در ايمان خود شكّ كند، قطعاً عملش تباه شده، و در آخرت از زيانكاران است».
3-5- پیروان کافران
کافران خود، جزء زیانکاران هستند و حال کسانی هم که از آنها پیروی میکنند، زیانکارند چون خود را به قهقری کشاندهاند و آیه هشدار میدهد علاوه بر اینکه خود از کافران نباشید، از آنها پیروی هم نکنید که عواقب وخیمی دارد.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ[46]؛ اى كسانى كه
ايمان آوردهايد، اگر از كسانى كه كفر ورزيدهاند اطاعت كنيد، شما را از عقيدهتان باز مىگردانند و زيانكار خواهيد گشت».
3-6- مشرکان
مشرکان یعنی کسانی که برای خداوند شریک میگیرند چون علاوه بر اینکه سرمایهی وجودی خویش را از دست دادهاند، باعث زیانکاری اصل خویش هم شدهاند، چون آنان را وادار به کفر و شرک کردهاند.[47] آیه «فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ» به این موضوع اشاره میکند.
«فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ[48]؛ پس هر چه را غير از او مىخواهيد، بپرستيد [ولى به آنان] بگو: زيانكاران در حقيقت كسانىاند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رساندهاند آرى، اين همان خسران آشكار است».
3-7- گمراهان
هرکس را که خداوند گمراه کند، همانها خاسران هستند. علامه مینویسد:
«صرف ضلالت ضرر قطعی نمیرساند مگر اینکه با اضلال خدای سبحان توأم شود»[49]
در این هنگام آدمی حتماً زیانکار میگردد. «مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[50]؛ هر كه را خدا هدايت كند، او راه يافته است و كسانى را كه گمراه نمايد، آنان خود زيانكارانند».
3-8- ظالمان
قرآن برنامه و اصول زندگی سالم را به ما انسانها یاد میدهد. از این برنامه کسانی بهره میگیرند که به خدا و آیاتش ایمان بیاورند و از روی فهم و استقامت و اخلاص به قرآن عمل کنند ولی ستمکارانی که معانی آیات قرآن را به مصلحت خود تغییر میدهند، قرآن برایشان شفاء و بدبختی در دنیا و زیان و خسارت در آخرت است. «قالَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمينَ في عَذابٍ مُقيمٍ[51]؛ كسانى كه گرويدهاند مىگويند: در حقيقت، زيانكاران كسانىاند كه روز قيامت خودشان و كسانشان را دچار زيان كردهاند، آرى، ستمكاران در عذابى پايدارند.»
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ[52]؛ و هر كس ميزانهاى [عمل] او سبك باشد، پس آنانند كه به خود زيان زدهاند، چرا كه به آيات ما ستم كردهاند».
با توجه به این آیات ظالمان، زیانکارند.
آیه 82 سوره اسراء قرآن را برای ظالمین مایه زیانکاری میداند و میفرماید:
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً[53]؛ و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مىكنيم، و [لى] ستمگران را جز زيان نمىافزايد».
«قرآن برای ظالمین مایه زیانکاری است چون از قرآن سود نمیبرد و به آن نظر نمیکنند تا هدایت شوند».[54]
در آیه به صورت خاص از ستمگران یاد شده است چون ستم مایه تاریکی قلب و قیامت است و ظالم از حدود خدا تجاوز میکند و به خواستههای خود میپردازد، آیات قرآن را به هوای نفس خود تفسیر میکند در نتیجه به جای آنکه قرآن مایه هدایت او باشد مایه ضرر و زیان او میشود چون آیات قرآن را تحریف کرده و معانی آنها را تغییر میدهد.[55]
3-9- بنی اسرائیل
آیه زیر اشاره به داستان بنی اسرائیل دارد که گوساله پرست شدند و از راه حق منحرف شدند،
وقتی به اشتباه خود پی بردند از عمل خویش پشیمان شدند و خود را در گمراهی دیدند به خداوند گفتند: پرودگارا اگر تو ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، ما حتماً از زیانکاران خواهیم بود.
«وَ لَمَّا سُقِطَ في أَيْديهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ[56]؛ و چون انگشت ندامت گزيدند و دانستند كه واقعاً گمراه شدهاند گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نكند و ما را نبخشايد قطعاً از زيانكاران خواهيم بود».
4- مصادیق شقاوت
در قرآن کریم علاوه بر افرادی که به عنوان اسوههای خوب و حسنه برای انسانها معرفی شدهاند، نمونههای دیگری از افراد نیز میباشند که به کار بردن تعبیر الگو دربارة آنها جالب توجه نیست.
4-1- ابلیس، از چهرههای غرور و تکبر
ابلیس ، پدر شیطانها و ریشة نخستین آنهاست. او و فرزندانش از متمرّدین عالم جن هستند؛ چنانچه در قرآن کریم آمده است:
«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكَةِ اسْجُدُواْ لاَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ كاَنَ مِنَ الْجِنّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِن دُونىِ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوُّ بِئْسَ لِلظَّلِمِينَ بَدَلا[57]؛ و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم كه آدم را سجده كنيد، همه جز ابليس كه از جن بود و از فرمان پروردگارش سر بتافت سجده كردند. آيا شيطان و فرزندانش را به جاى من به دوستى مىگيريد، حال آنكه دشمن شمايند؟ ظالمان بد چيزى را به جاى خدا برگزيدند.»
اجنه، نوعی از ارواح میباشند که دارای عقل و اراده و مانند انسان مکلّف به تکلیف هستند و جن از آتش آفریده شده است. ابلیس نیز خطاب به خداوند عرض میکند:
«… خَلَقْتَنىِ مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِين[58]؛ مرا از آتش آفريدهاى و او را از گِل.»
ابلیس و شیاطین همراه او دشمنان انسان هستند. خدا برای هر انسانی، شیطانی قرار داده تا او را وسوسه کند و بدیها را برای او زیبا جلوه دهد و وی را بفریبد و تفاوتی بین پیامبران و دیگران وجود ندارد؛ چنانکه در داستان آدم و حوا – علیهم السلام -، شیطان، آدم و همسرش را فریب داد تا سرانجام از آن میوة ممنوعه تناول کردند و با اصرار، ب فریبکاری خود ادامه داد و در آخر سوگند خورد که خیرخواه و دلسوز آنان است. اما شیطان، فریبکار انسانهاست و باید از آن دوری کرد و باید فهمید که تکبّر شیطان – به هنگام امر خداوند به همة فرشتگان، برای سجده کردن بر آدم – علیه السلام – و عدم امتثال او با این دلیل که میگفت من بر آدم برترم و من از آتش آفریده شدم و آدم از گِل و به نظر ابلیس آتش برتر از گِل بود – سر انجامی جز خوار شدن و بیرون رانده شدن ذلیلانه از بهشت ندارد، خداوند میفرماید:
«قَالَ فَاهْبِطْ مِنهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّغِرِين[59]؛ گفت: از اين مقام فرو شو. تو را چه رسد كه در آن گردنكشى كنى؟ بيرون رو كه تو از خوارشدگانى»
بنابراین، تکبّر همان خودخواهی است که صاحب آن میخواهد حاکم مطلق زمین باشد. چنین فردی در برابر حق تسلیم نمیشود و از هیچکس پند و اندرزی نپذیرد؛ زیرا او نمیخواهد تابع کسی باشد. به همین دلیل سرانجام تکبر در قرآن، بیچارگی و نافرجامی یاد شده است؛ زیرا خداوند از انسان متکبر ناخرسند است: «إنَّهُ لا یُحبُ المُستَکبرین[60]؛ او متکبران را دوست ندارد.»
این داستان مشخص میکند که انحرافات، از وسوسههای شیطانی سرچشمه میگیرد، و تسلیم شدن در برابر وسوسههای او که از آغاز کمر دشمنی ما را بسته است، چقدر احمقانه است؟[61]
نکتة دیگر این است که نباید به سابقة خود مغرور شد؛ زیرا ابلیس با سابقة طولانی عبادت خود فاسق شد و بارزترین چهرههای شاقیان محسوب میشود.[62]
4-2- قابیل؛ چهرة حسد
قابیل و هابیل از فرزندان آدم – علیه السلام – بودند. قرآن کریم سرگذشت آنها و پند و اندرزهایی را که در ماجرای آنان وجود دارد، بیان فرموده است. قابیل شخصیتی بیمار گونه داشت که آمیخته به خُلق و خوی ناپسند و خصلتهای حرص و طمع و گناه و معصیت بود، اما در مقابل، هابیل شخصیتی درستکار و پرهیزگار و تسلیم حقّ بود که بین او و برادرش کشمکش به وجود آمد. اختلاف آنان کشمکش بین حق و باطل بود که به کشته شدن هابیل انجامید؛ چنانچه در قرآن کریم د رآیات 27 تا 30 سوره مائده این داستان بیان شده است:
«وَ اتْلُ عَلَيهْمْ نَبَأَ ءَادَمَ بِالْحَقّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الاَخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ*لَئنِ بَسَطتَ إِلی يَدَكَ لِتَقْتُلَنىِ مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِىَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنىّ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَلَمِينَ* إِنىّ أُرِيدُ أَن تَبُوأَ بِإِثْمِى وَ إِثمْكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَ ذَالِكَ جَزَ ؤُاْ الظَّالِمِينَ* فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الخْاسِرِين[63]؛ و داستان راستين دو پسر آدم را بر ايشان بخوان، آن گاه كه قربانيى كردند. از يكيشان پذيرفته آمد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت: تو را مىكشم. گفت: خدا قربانى پرهيزگاران را مىپذيرد. اگر تو بر من دست گشايى و مرا بكشى، من بر تو دست نگشايم كه تو را بكشم. من از خدا كه پروردگار جهانيان است مىترسم. مىخواهم كه هم گناه مرا به گردن گيرى و هم گناه خود را تا از دوزخيان گردى كه اين است پاداش ستمكاران. نفسش او را به كشتن برادر ترغيب كرد، و او را كشت و از زيانكاران گرديد.»
سزاور بود که کلمة تقوا که بر زبان هابیل جاری گشته، قصد و ارداة شرارت قابیل را از بین ببرد، ولی افسوس که قابیل پرهیزگار نبود و به همین دلیل خداوند قربانی او را نپذیرفت و پاک طینتی هابیل نشان میدهد که وی بدی را مقابله به مثل نمیکحرد ولی قابیل که شرارت سراسر وجودش را فراگرفته بود؛ عمل زشت خویش – کشتنِ برادر – را به اجرا درآورد. بنابراین باید گفت که درگیری و کشمکش بین قابیل و نفسِ سرکش وی بود که میبایست با استیلای بر این تمایلات، آنها را مهار نمیکرد، ولی عاجز و درمانده شد و این عمل او خشونتآمیزترین نوع حسد بود.[64]
از داستان هابیل و قابیل به خوبی استفاده میشود که سرچشمة نخستین اختلافات و قتل و تعدّی و تجاوز در جهان انسانیت، مسألة حسد است و این موضوع ما را به اهمیت این رذیلة اخلاقی و اثر فوقالعادة آن در رویدادهای اجتماعی آشنا میسازد که باید از آن درس آموخت و دوری کرد و همین مسئله حسد در وجود قابیل او را در زمره شاقیان قرار داده است.[65]
4-3- پسر نوح – علیه السلام – از چهرههای کفر
دربارة پسر نوح – علیه السلام – میتوان گفت که وقتی طوفان نوح – علیه السلام – شروع شد، پسر نوح – علیه السلام – از او فاصله گرفت، به گونهای که نوح – علیه السلام – او را دعوت کرد؛ « وَ هِىَ تجَرِى بِهِمْ فىِ مَوْجٍ كاَلْجِبَالِ وَ نَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كَانَ فىِ مَعْزِلٍ يَبُنىَ ارْكَب مَّعَنَا وَ لَا تَكُن مَّعَ الْكَافِرِين[66]؛ كشتى آنان را در ميان امواجى چون كوه مىبرد. نوح پسرش را كه در گوشهاى ايستاده بود ندا داد: اى پسر، با ما سوار شو و با كافران مباش»
ولی پسرش در جواب او گفت: «من به کوه پناه میبرم نوح – علیه السلام - گفت: امروز هیچ نگهدارندهای از فرمان خدا نیست. امروز احدی نمیتواند انسان را از امر خدا حفظ کند: «قَالَ سَاوِى إِلىَ جَبَلٍ يَعْصِمُنىِ مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ وَ حَالَ بَيْنهَمَا الْمَوْجُ فَكاَنَ مِنَ الْمُغْرَقِين[67]؛ گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جا خواهم گرفت. گفت: امروز هيچ نگهدارندهاى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرقشدگان بود»
در این حال، طولی نکشید که خام بودن خیال پناهندگی به کوه آشکار شد و موج، پسر نوح – علیه السلام – را در کام خود فرو برد و بعد از آن دستور خدا رسید که زمین، آبهها را فرو ببرد و آسمان از باریدن امساک کند. زمین و آسمان هم اطاعت کردند. با صدور این فرمان خدا به حیات ستمکاران خاتمه داد و آنها برای همیشه از سعادت محروم ماندند. « فَكاَنَ مِنَ الْمُغْرَقِين، و او از
غرقشدگان بود»[68]
معمولاً هر کس در مشکلات زندگی به چیزی پناه میبرد؛ گروهی به ثروت، گروهی به مقام و منصب، عدهای به قدرت جسمانی و جمعی به نیروی فکری خود؛ ولی همانگونه که این ماجرا و تاریخ نشان داده، هیچ یک از اینها در برابر فرمان پروردگار کمترین تاب مقاومت ندارند و همچون تارهای عنکبوت که در برابر وزش طوفان قرار گیرد، به سرعت در هم میریزد. فرزند نادان و خیرة پسر نوح پیامبر – علیه السلام – نیز در همین اشتباه بود، گمان میکرد کوه میتواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد؛ اما چه اشتباه بزرگی بود! حرکت یک موج کار او را ساخت و به دیار عدمش و در گروه شاقیان فرستاد.[69]
4-4- برادران یوسف – علیه السلام – از چهرههای خیانت
یوسف – علیه السلام – فرزند یعقوب – علیه السلام- طلعت زیبا و فریبندهای داشت که در دوازده سالگی مادرش از دنیا رفت و او و برادرش بنیامین را در آن اوان به داغ فراغ خود مبتلا ساخت.
به همین دلیل، یعقوب – علیه السلام – نسبت به این دو کودک علاقة بیشتری نشان میداد و با خوابی که یوسف – علیه السلام – دیده بود، علاقة یعقوب – علیه السلام – نسبت به یوسف – علیه السلام – مضاعف شد. و دیگر اینکه، برای یعقوب – علیه السلام – ممکن نبود که این شدت علاقه را از برادران یوسف – علیه السلام – کتمان کند. با اینکه یعقوب – علیه السلام – سعی میکرد به طور مساوی نسبت به همة برادران تظاهر به دوستی و دوست داشتن کند، ولی این امر بر برادران مخفی نماند و نتیجة آن شدت علاقه این شد که برادران نسبت به یوسف – علیه السلام – حسد بردند و برای تسکین خاطر و فرو نشاندن آتش کینه به چارهجویی پرداختند و گفتند:
«چرا ما باید در نظر پدر کمتر از آن دو کودک باشیم؟ امور زندگی همه به دست ما اداره میشود، پس چه سبب شده که پدر علاقة خود را به آن دو اختصاص داده است؟ راستی این رفتار پدر نسبت به ما ظلم و گمراهی آشکار است؛ إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِينَا مِنَّا وَ نحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِين[70]؛ آن گاه كه گفتند: يوسف و برادرش نزد پدرمان محبوبتر از ما هستند، حال آنكه ما خود گروهى نيرومنديم. پدرمان در گمراهى آشكارى است»
دیگران هم میگفتند که مسأله محبت پدر ما نسبت به این دو فرزند، مسأله عشق است که اگر در دلی راه یافت، نمیتوان بیرون آورد و ما میبینیم که یوسف – علیه السلام – و برادرش در سویدای دل پدر جای گرفتهاند و این مطلب باعث غصة ما خواهد شد و تا کار یوسف – علیه السلام – را نسازیم و یا لااقل او را در بیابان دوری به دست درندگان نسپاریم، نمیتوانیم دلهای خود را شفا دهیم و با این کار، شکاف عمیقی که بین ما و پدر پدید آمده، کمتر میشود. در این میان یهودا گفت: ما
پیامبرزادهایم و مسألة قتل نفس را نه عقل اجازه میدهد و نه دین. بنابراین، او را در چاهی میاندازیم که در سر راه بیت المقدس است و اشخاص مختلفی از آنجا عبور میکنند: « قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ لَا تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فىِ غَيَبَتِ الْجُبّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَعِلِين؛[71] يكى از ايشان گفت: اگر مىخواهيد كارى كنيد، يوسف را مكشيد در عمق تاريك چاهش بيفكنيد تا كاروانى او را برگيرد.»
همگی این رأی را پسندیدند و نزد پدر آمدند و گفتند: ای پدر! چرا ما را نسبت به یوسف – علیه السلام – بیگانه میپنداری و او را همراه ما نمیفرستی؟ ما مشغول چراندن گوسفندان میشویم، او نیز برای خود جَست و خیزی میکند. اگر او را با ما روانه سازی، ما در نگهداریش از جان و دل میکوشیم. یعقوب – علیه السلام – بعد از کمی گفتوگو گفت: اگر قول میدهید که از صمیم دل او را حفظ کنید و مورد توجه قرار دهید، مانعی ندارد، اما بدانید که خدا در همه حال به شما احاطه دارد. بامدادان برادران با یوسف – علیه السلام – رهسپار بیابان شدند و هنوز به چاه نرسیده، کینة دلهایشان بروز نمود و با قساوت قلب، او را لُخت کردند و به کنار چاه آوردند و بدون توجه به التماسها و اشکهای سوزان یوسف – علیه السلام -، او را در چاه انداختند و به دست قضا و قدر سپردند.[72]
چه درسی از این برتر که گروهی از افراد نیرومند با نقشههای حساب شدهای که از حسادت سر چشمه گرفته است، برای نابودی یک فرد ظاهراً ضعیف و تنها، تمام کوشش خود را به کار گیرند، و با خیانت در حق ایشان خود را جزء مصادیق شقاوتمندان قرار میدهند. اما با همین کار، بدون توجه او را بر تخت قدرت بنشانند و فرمانروای کشور پهناوری کنند و در پایان همگی در برابر او سَرِ تعظیم فرود آورند.
این نشان میدهد که وقتی خداوند کاری را اراده کند، میتواند آن را حتی به دست مخالفین آن کار پیاده کند تا روشن شود که یک انسان پاک و با ایمان تنها نیست و اگر تمتم جهان به نابودی او کمر بندند، اما خدا نخواهد، تارِ مویی از سَرِ او کم نخواهد شد.
درس مهم دیگری که از این داستان میآموزیم این است که چگونه حسد میتواند آدمی را تا سر حدّ کشتن برادر و یا تولید دردِ سرهای خیلی شدید برای او پیش ببرد و اگر این آتش درونی مهار نشود، چگونه هم دیگران را به آتش میکشد و هم خود انسان را.[73] بنابراین، حسد چیزی است که مرز خانواده و عواطف خویشاوندی را نیز در هم میشکند و موجب میگردد افراد بزرگسال سن و شخصیت خود را فراموش و با کودکان کینهتوزی کنند. – همچنان که یوسف کوچکتر بود، بزرگترها به او حسادت ورزیدند. –
درس دیگر اینکه، خودخواهان عوامل ناکامی را به جای آنکه در خود جستوجو کنند، به دیگران نسبت میدهند – به جای آنکه بگویند: ما حسودیم، گفتند: پدر ما منحرف است.[74] – پس عواملی که باعث شقاوت میشود را میتوان کبر و غرور، حسد، حرص و طمع، هواپرستی و … نام برد.
فصل سوم:
عوامل خسران و شقاوت در آيات
قرآن كريم
در بخش گذشته با معنای خسران، شقاوت و مصادیق آنها در قرآن آشنا شدیم. اینک در این بخش به بررسی این مطلب خواهیم پرداخت، که قرآن چه عواملی را برای خسران و شقاوت مطرح کرده است و متقابلاً چه راههایی را برای جلوگیری از آنها ارائه کرده است .
1– عوامل خسران
عدهای از انسانها به دلیل برخی از عقاید و افکار انحرافی و باطل و اعمال نادرست، دچار خسران میگردند که در این بخش به برخی از آنها پرداخته میشود:
1-1- تکذیب و انکار
یکی از مهمترین عوامل خسران تکذیب و انکار است این عامل در صورتهای مختلفی جلوه میکند که به آنها اشاره میشود:
1-1-1 – تکذیب آیات الهی
اگر شخصی به خاطر مصالح و امیال نفسانیاش حق را تکذیب کند چنین فردی باید بداند که تکذیب حق سبب زیان نفس و سرنوشت او میشود.
مؤمن باید به همه عقاید حق و همه انبیاء و ضروریات دین معتقد باشد و انکار یکی موجب زوال دین میشود.[75]
«وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرينَ[76]؛ و از كسانى كه آيات ما را دروغ پنداشتند مباش، كه از زيانكاران خواهى بود».
پس اکنون که عوامل تردید برطرف شده است، دیگر جایی برای تکذیب آیات الهی باقی نمیماند.
علامه مینویسد:
«آری، هیچ آیتی، آیت نمیشود مگر وقتی که دلالتش واضح و بیانش روشن باشد و چیزی که چنین است تکذیبش جز عناد و لجاجت علت و انگیزه دیگری نمیتواند باشد.»[77]
جمله «فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرينَ» به دلیل اینکه حرف «فاء» بر سرش آمده نتیجهگیری و تفریع برتکذیب به آیات خداست. میخواهد بفرماید:
«عاقبت تکذیب به آیات خدا اینست که آدمی از زیانکاران میگردد. پس در حقیقت همین عاقبت وخیم، مورد نهی قرار گشته است. زیانکاری به معنای زایل شدن سرمایه به سبب کم شدن و یا از بین رفتن آن میباشد و سرمایه آدمی در سعادت زندگی دنیا و آخرتش ایمان به خدا و آیات اوست چون در آیه بعدی خسران را تعلیل میکند به اینکه خاسران ایمان نمیآورند.»[78]
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ في جَهَنَّمَ خالِدُونَ… أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ[79]؛ و كسانى كه كَفِّه ميزان [اعمال] شان سبك باشد، آنان به خويشتن زيان زده [و] هميشه در جهنم مىمانند … آيا آيات من بر شما خوانده نمىشد و [همواره] آن را مورد تكذيب قرار نمىداديد؟».
کسانی که میزان اعمالشان سبک باشد، همانها خاسرانند و جهنم، جایگاه همیشگی آنهاست و این عذاب به خاطر آن است آیات الهی را تکذیب میکردند. [80]
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ[81]؛ و هر كس ميزانهاى [عمل] او سبك باشد، پس آنانند كه به خود زيان زدهاند، چرا كه به آيات ما ستم كردهاند».
کسانی که به نفسهای خویش زیان و ضرر زدند و گرفتار خسران شدند به خاطر آن بود که به آیات خدا ظلم کردند یعنی آن را تکذیب کردند و به عبارت دیگر تکذیب را در موضع تصدیق و باطل را به جای حق قرار دادند.[82]
«با توجه به جمله «تُتْلَى» و«تُكَذِّبُونَ»که هر دو فعل مضارع هستند، دلیل بر استمرار روشن میشود، که تلاوت آیات الهی بر آنها تداوم داشته همان گونه که تکذیب آنها در برابر این آیات».[83] پس اصرار بر تکذیب اساسیترین رمز رفتن به دوزخ است.[84]
خداوند در آیه با لحن عتاب آمیزی، خاسران را مخاطب قرار میدهد و میفرماید:
«آیا آیات من بر شما خوانده نمیشد و شما آنها را تکذیب میکردید؟»
یعنی آیا دلائل کافی برای حقانیت آیات من نبود؟ آیا دلائل روشن به وسیله پیامبرانم، برای شما نفرستاده بودم و اتمام حجت نکردم؟ ولی شما همواره آیات مرا تکذیب میکردید و اینک سزای شما، آتش جهنم است و شما زیانکارید.[85]
یکی دیگر از آیات، که به تکذیب آیات الهی اشاره میکند و آن را یکی از عوامل زیانکاری میداند، آیه 9 سوره اعراف است که با تعبیر «ظلم به آیات الهی» آمده است.
بسیاری از مفسرین مراد از ظلم به آیات را «تکذیب آیات الهی» تفسیر کردهاند.[86]
1-1-2 – تکذیب لقای الهی
یکی دیگر از عوامل خسران که آیات به آن اشاره دارد و آن تکذیب لقای الهی است. به راستی کسانی که لقای الهی و ملاقات جزای او را، دروغ پنداشتند، زیان میبینند ولی این انکار برای همیشه ادامه ندارد بلکه با بر پا شدن روز رستاخیز آنها به حقانیت روز رستاخیز ایمان میآورند ولی دیگر جای جبران کارهایی که کردهاند نیست و نتایج اعمال خویش را میبینند پس زیانکار گشتهاند.
«وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ[87]؛ و روزى كه آنان را گرد مىآورد، گويى جز به اندازه ساعتى از روز درنگ نكردهاند. با هم اظهار آشنايى مىكنند. قطعاً كسانى كه ديدار خدا را دروغ شمردند زيان كردند و [به حقيقت] راه نيافتند».
«قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ[88]؛ كسانى كه لقاى الهى را دروغ انگاشتند قطعاً زيان ديدند».
«کسی که قیامت را نپذیرد هستی خود را با دنیای فانی معامله کرده و این بزرگ ترین خسارت است».[89]
همچنین در آیه دیگری آمده است:
«إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ أُوْلئِكَ الَّذينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِي
الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ[90]؛ كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، كردارهايشان را در نظرشان بياراستيم [تا هم چنان] سرگشته بمانند آنان كسانىاند كه عذاب سخت براى ايشان خواهد بود، و در آخرت، خود زيانكارترين [مردم] اند».
علامه مینویسد:
«کسانی که ایمان به آخرت ندارند از آنجایی که آن روز را که غایت مسیر آدمی است قبول ندارند لاجرم میمانند آنان و دنیا و بس. و معلوم است که دنیا نمیتواند غایت اعمال قرار گیرد، پس این بینوایان که دست به دامان اعمال خود میزنند، در راه زندگی متحیر و سرگردانند زیرا هدفی ندارند تا با اعمال خود به سوی آن هدف بروند… و وجه اینکه میفرماید در آخرت زیانکارترین هستند این است که سایر گنهکاران نامه اعمالشان مشتمل هم بر گناه است و هم بر ثواب که مطابق آن اعمال جزا داده میشوند اما این بیچارگان گناهانشان در نامهها ثبت شده اما ثوابهاشان و کارهای نیکشان حبط شده و ثبت نگشته است».[91]
آیه بیان میکند کسانی که به آخرت ایمان ندارند عذاب بدی برای آنها است و در آخرت زیانکارترین مردمانند.
و یکی دیگر از آیاتی که گویای همین مطلب است آیه ذیل میباشد:
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً… أُوْلَئكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لهَمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا[92]؛ بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟… [آرى،] آنان كسانىاند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند، در نتيجه اعمالشان تباه گرديد، و روز قيامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهيم نهاد».
نویسنده منهج الصادقین هم، مراد از لقاء را رسیدن به جزاء و بحث و حشر که در آن مجازات اعمال واقع میشود، میداند.[93]
1-1-3- تکذیب پیامبران و مخالفت با آنان
پس از گفتگوهای شعیب و کافران قوم او معلوم شد که شعیب و مؤمنان، هرگز به دین سابق باز نخواهند گشت و اگر مجبور شوند از خانه و کاشانه خود بیرون خواهند رفت. کافران وقتی از خود شعیب مأیوس شدند خطاب به مؤمنان گفتند: اگر از شعیب پیروی کنید در این صورت قطعاً از زیانکاران خواهید بود.[94]
«الَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فيهَا الَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرينَ[95]؛كسانى كه شعيب را تكذيب كرده بودند، گويى خود در آن [ديار] سكونت نداشتند. كسانى كه شعيب را تكذيب كرده بودند، خود، همان زيانكاران بودند».
به نظر آنها پیروی از شعیب، رنجها و زحمتهایی در پی خواهد داشت چرا که آنها مجبور خواهند شد، خانه و کاشانه خویش را ترک کنند و دچار خسارتهای مالی میشوند.
این احتمال در تفسیر آیه نیز هست که منظورشان علاوه بر زیانهای مادی، زیانهای معنوی هم بوده است زیرا راه نجات را در بت پرستی میپنداشتند، نه آئین شعیب.[96]
ولی نمیدانستند که برای مؤمن زیانی بالاتر از این نیست که ایمان خود را از دست بدهد و هر خطری را برای حفظ آن تحمل میکند.
به هر حال کافران قوم شعیب، پیروان شعیب را زیانکار نامیدند ولی جریان حوادث نشان داد که خود آنها زیانکار بودهاند، و تکرار عبارت «الَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً» از جهت تأکید بر فساد حال آنها هست.[97]
کافران قوم شعیب سرانجامی جز هلاکت و نابودی نداشتند آنها چنان نابود شدند که گویا اصلاً در این خانه سکونت نداشتند.[98]
آیه زیر به تکذیب رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - اشاره دارد. بسیاری از علمای اهل کتاب، پیامبر را مانند پسران خود میشناختند یعنی بشاراتی را که از اوصاف رسول خدا سراغ داشتند، کتمان میکردند و از ایمان به او استنکاف میورزیدند و خداوند با جمله «الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» زیانکاری آنان را بیان میکند. کسانی که سرمایه وجود خود را در این بازار دنیا، باختهاند به پیامبران ایمان نمیآوردند. آری، «کتمان حق سبب زیانکاری است.»[99]
«الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ[100]؛ كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان دادهايم، همانگونه كه پسران خود را مىشناسد، او [پيامبر] را مىشناسد، كسانى كه به خود زيان زدهاند، ايمان نمىآورند».
آیه بعد کید و مکر بر علیه انبیاء را عامل خسران میداند:
«وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرينَ[101]؛ و خواستند به او نيرنگى بزنند و [لى] آنان را زيانكارترين [مردم] قرار داديم».
«كَيْداً» نوعی از حیلهگری و چارهجوئی است که به دو معنی ناپسند و پسندیده به کار میرود هر چند که به صورت ناپسند و مذموم بیشتر همان معمول است.[102]
1-1-4- سرپیچی از امر خدا و پیامبران
کسانی که از اوامر الهی و همچنین از دستورات پیامبران که همان اوامر الهی است، سرپیچی میکنند عاقبتشان چیزی جز زیانکاری نیست. چنین کسانی توشهای برای جهان ابدیت، فراهم نکردهاند و در آنجا با عذاب الهی روبرو میشوند و زیانکار گشتهاند.
در آیه دیگری از قرآن کریم در این باره میفرماید:
«وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَ رُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُّكْرًا فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً[103]؛ و چه بسيار شهرها كه از فرمان پروردگار خود و پيامبرانش سرپيچيدند و از آنها حسابى سخت كشيديم و آنان را به عذابى [بس] زشت عذاب كرديم تا كيفر زشت عمل خود را چشيدند، و پايان كارشان زيان بود».
«عَتَتْ» از ماده (عتو) به معنی سر پیچی از اطاعت است.[104] و مراد از «أَمْرِها» در آیه «همان عتو و تجاوز است. گویی آنها اطاعت خدا را داده و در عوض تجاوز را خریده لذا معامله به ضرر و خسران انجامید.»[105]
«قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتاني مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُني مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزيدُونَني غَيْرَ تَخْسيرٍ[106]؛ گفت: «اى قوم من، چه بينيد، اگر [در اين دعوا] بر حجتى روشن از پروردگار خود باشم و او از جانب خود رحمتى به من داده باشد، پس اگر او را نافرمانى كنم چه كسى در برابر خدا مرا يارى مىكند؟ در نتيجه، شما جز بر زيان من نمىافزاييد».
در این آیه حضرت صالح به قومش میفرماید:
«اگر من از امر خدا سرپیچی کنم و تبلیغ دین نکنم چه کسی مرا از عذاب الهی نجات میدهد؟ و در این کار که میخواهید من از تبلیغ دست بردارم چیزی جر تباهی و خسران وجود ندارد.»
سرپیچی کردن از اوامر الهی که در اینجا مراد از آن، امر تبلیغ دین به حضرت صالح است، باعث زیانکاری است. ولی حضرت صالح زیر بار اصرارهای قومش نرفت و جز زیانکاران نشد.
1-1-5 – استهزاء آیات و پیامبران
کسانی که کافر شدند و آیات خدا و پیامبرانش را به باد استهزاء و سخریه گرفتند، زیانکارترین افرادند و کیفرشان جهنم است.
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً… ذَالِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُواْ وَ اتخَّذُواْ ءَايَاتىِ وَ رُسُلىِ هُزُوًا[107]؛ بگو: آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟»… [آرى،] آنان كسانىاند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند، در نتيجه اعمالشان تباه گرديد، و روز قيامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهيم نهاد. اين جهنم سزاى آنان است، چرا كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به ريشخند گرفتند».
«هُزُوًا» یعنی «آن چیزی که به آن افسوس کنند و استهزاء نمایند.»[108]
فخر رازی مینویسد:
«یعنی جزایی که در آیه به ان اشاره شده است دو دلیل دارد: یکی به خاطر کفرشان است و دیگری به این دلیل است که علاوه بر کفر ، آیات خدا و پیامبرانش را به استهزاء گرفتند و به رد و تکذیب آنها اکتفا نکردند و آنها را به مسخره گرفتند».[109]
اینها معتقدات اصلی دین را انکار کردند و بالاتر از آن، آیات خدا و پیامبرانش را مسخره کردند.[110]
مسخره کردن اهل ایمان نیز یکی از عوامل خسران است چنانکه در آیه شریفه آمده است:
«إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ[111]؛ در حقيقت، دستهاى از بندگان من بودند كه
مىگفتند: «پروردگارا، ايمان آورديم. بر ما ببخشاى و به ما رحم كن [كه] تو بهترين مهربانانى و شما آنان [مؤمنان] را به ريشخند گرفتيد، تا [با اين كار] ياد مرا از خاطرتان بردند و شما بر آنان مىخنديديد».
در این آیه خداوند دلیل اینکه آنها را از حضورش راند و به آنها گفت: « [برويد] در آن گم شويد و با من سخن مگوييد»[112]و آنها را از رحمت خودش ناامید کرد، بیان میکند و میفرماید: شما بهترین بندگان مرا که میگفتند: «پرودگارا ایمان آوردیم، به ما رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانی» به باد مسخره گرفتید و آن قدر در این کار اصرار کردید که از یاد من غافل شدید.[113]
استهزاء نسبت به مؤمنان در اصل مسخره کردن مبادی و معتقدات ایشان است ولی این مبارزه بعداً به صورت مبارزهی شخصی در میآید تا آنجا که کافران با شخص مؤمنان دشمنی میورزند و هیبت آنان را فرو میافکنند و تمام کارها و اقدمات ایشان را حقیر و ناچیز میشمارند و در نتیجه، این رفتار مانعی روانی بدون اندیشیدن به مبادیی که آنان مردم را به آن میخوانند، میگردد.[114]
مسخره کردن مؤمنان سبب غفلت از یاد خدا میشود، و همین سبب زیانکاری آنها و کیفرشان جایگاه جاودانه در جهنم است. خداوند در آیه 103 همین سوره میفرماید:
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ في جَهَنَّمَ خالِدُونَ»
1-2- کفر
یکی دیگر از عوامل خسران، کفر است.
کفر به معنی خلاف ایمان، ناگرویدن و ناسپاسی کردن آمده است و در جمعبندی آیات قرآن، کفر در برابر ایمان بوده و مرزبندی میان مفاهیمی چون الله و طاغوت، پیامبران و دشمنان، فلاح و خسران … است. کافران به سبب کفران نعمتهای خداوند، خویشتن را به پلیدی و سرکشی آلوده میکنند. بدینسان میتوان گفت که فسق و عصیان نمودار اعمال خسران آمیز و ستم آلود کفر
پیشگان است.[115]
این عامل به صورتهای مختلفی جلوه میکند که به آنها اشاره میشود:
1-2-1- کفر به خدا
آیه زیر بیان میکند که کفر کافران چیزی جز خشم و غضب الهی و زیان بر آنها نمیافزاید و بیان میکند که کفر، به خود کافر ضرر میزند نه غیر او. زیرا خداوند عادل و عالم به کفر کافر و ایمان مؤمن است.[116] «هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزيدُ الْكافِرينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا يَزيدُ الْكافِرينَ كُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً[117]؛ اوست آن كس كه شما را در اين سرزمين جانشين گردانيد. پس هر كس كفر ورزد كفرش به زيان اوست، و كافران را كفرشان جز دشمنى نزد پروردگارشان نمىافزايد، و كافران را كفرشان غير از زيان نمىافزايد».
در تفسیر نمونه آمده است که این زیان دو دلیل دارد:
1- کفران و بیایمانی چیزی جز خشم و غضب الهی به بار نمیآورد.
2- علاوه بر خشم چیزی جز زیان هم بر آنها نمیافزاید، زیرا آنها سرمایه وجودی خویش را از دست دادهاند و در تاریکی و ظلمت به سر میبرند.[118] پس کفر، سبب زیان و خسران است.
«وَ الَّذينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[119]؛ و آنان كه به باطل گرويده و خدا را انكار كردهاند همان زيانكارانند».
عبارت «كَفَرُوا بِاللَّهِ» یعنی «چه منکر وجود الله باشند یا منکر توحید مثل طبقات مشرکین یا
منکر انبیاء و امامت و ائمه هدی، تمام اینها کفر بالله است؛[120] و همه اینها زیانکارند.
علامه مینویسد:
«این آیه خسران را در کفار منحصر میکند به خاطر اینکه به خدا ایمان نمیآورند و به کتابش، با اینکه در آن بر رسالت او شهادت داده کفر میورزند، و به خاطر کفر به خدای حق قهراً به باطل ایمان میآورند در نتیجه در ایمانشان خاسر و بیبهره میشوند».[121]
پس کسانی را که راه کفر را در پیش گرفتهاند زیانکارند.
1-2-2- کافران به کتاب
یکی دیگر از صورتهای کفر، کفر به کتاب است، که از عوامل خسران ذکر شده است.
کسانی که کتاب را برای آن میخوانند که در در آن آیهای در تأیید اندیشههای خود پیدا کنند و سپس آن را همچو شعاری برای حق جلوه دادن تصرفات باطل و ناروای خود به کار میبرند و آیات دیگر را کنار میگذارند در واقع به صورت کامل نسبت به خدا کافرند؛[122] چنین کسانی زیانکارند و سبب زیانشان، کافر شدن به آیات الهی است.
«الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[123]؛
كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان دادهايم، [و] آن را چنان كه بايد مىخوانند، ايشانند كه بدان ايمان دارند. و [لى] كسانى كه بدان كفر ورزند، همانانند كه زيانكارانند».
مراد از کتاب در این آیه قرآن است؛[124]و مراد از تلاوت همان طور که در تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب آمده است، عدم تحریف و تدبیر در صفا و عمل به محتوای آن است.[125]
عیاشی به سند خود از حضرت صادق - علیه السلام - روایت کرده است:
«کافر کسی است که به آنچه خداوند فرموده عمل نکرده و به امر خدا راضی نشده است.»[126]
1-2-3- کفر به آیات خداوند
کسانی که به آیات پرودگارشان کفر ورزیدند، زیانکارند چون آیه بیان میکند که خداوند مالک آسمان و زمین است یعنی هر چه که در آسمان و زمین است، برای خداوند است، کسی که به آیات الهی کافر میشود یعنی قدرت بیانتها الهی را نادیده گرفته است و به سراغ موجودات ناتوانی رفته است که کاری از آنها بر نمیآید.
«لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[127]؛ كليدهاى آسمان و زمين از آنِ اوست، و كسانى كه نشانههاى خدا را انكار كردند، آنانند كه زيانكارانند».
یکی دیگر از آیاتی که گویای این مطلب است که کفر به آیات خدا سبب خسران میشود، آیه ذیل میباشد:
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً… أُوْلَئكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَايَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا[128]؛ بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟… [آرى،] آنان كسانىاند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند، در نتيجه اعمالشان تباه گرديد، و روز قيامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهيم نهاد».
دربارة اینکه مراد از آیات، به چه معناست؛ چند وجه بیان شده است:
برخی از مفسرین مقصود از آیات را در اینجا، آیات انفسی و آفاتی خدای تعالی میدانند و هم چنین معجزاتی که انبیاء برای تأیید رسالت خود میآورند و کفر به آیات را، انکار نبوت میدانند علاوه بر اینکه خود پیغمبر از آیات است.[129]
و برخی هم میگویند که مقصود همان آیات قرآن یا دلایل توحید و نبوت است.[130] چنانکه صاحب تفسیر روح المعانی در توضیح «بآیات» مراد از آن را «دلایل دعوت کننده به سوی توحید که شامل سمعی و عقلی میشود»[131] میداند.
در هر صورت کفر به آیات، یکی از مهمترین از اسباب خسران است. چرا که آیات، میتواند همان آیات قرآن و یا هر نشانهای که انسانها را به سوی خداوند دعوت میکند، باشد و انکار هر کدام از آنها سبب زیانکاری است.
1-2-4- ارتداد و خروج از دین
اگر کسی بعد از ایمان آوردن به خدا، قلباً و زباناً به خدا کافر شود به خشم و عذاب الهی گرفتار میشود و از زیانکاران است و از کسانی که زندگی باقی آخرت را به زندگی فانی دنیا فروختند و خداوند چنین کسانی را هدایت نمیکند و در گمراهی غوطهورند و همین سبب زیانکاریشان شده است. پس منظور از عبارت «مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ»، «کفر ارتداد یعنی مرتد شدن میباشد و شامل کفر زبانی و عملی میگردد.»[132] کسانی که برای نجات جان خود از دست ظالمان، مجبور میشوند که کلمه کفر را فقط به زبان جاری کند، عذرشان پذیرفته است چنین کسانی قلباً به خداوند مؤمن هستند و رستگار میشوند.[133] «دنیا گرایی و برتری دادن آن بر آخرت، زمینه رها کردن ایمان و ارتداد و گرفتار شدن به قهر الهی است.»[134]
«مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاةَ الْدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ… لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرونَ[135]؛ هر كس پس از ايمان آوردن خود، به خدا كفر ورزد [عذابى سخت خواهد داشت] مگر آن كس كه مجبور شده و [لى] قلبش به ايمان اطمينان دارد. ليكن هر كه سينهاش به كفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابى بزرگ خواهد بود زيرا آنان زندگى دنيا را بر آخرت برترى دادند و [هم] اينكه خدا گروه كافران را هدايت نمىكند … شك نيست كه آنها در آخرت همان زيانكارانند».
«اطمینان» به معنای سکون و آرامش است و «شرح صدر» به معنای گشادی و وسعت آن است. در مفردات آمده است که اصل شرح به معنای بسط گوشت و امثال آن بوده، وقتی میگوید: گوشت را شرح کردم و یا تشریح کردم معنایش این است که آن را ولو کردم. «شرح صدر» در اینجا به معنای باز کردن سینه به نور الهی و سکینهای از ناحیه خدا و روحی از اوست. «اکراه» مجبور شدن
به گفتن کلمه کفر و تظاهر به آن است.[136]
خداوند در ابتدای آیه یک سری از احکام را برای مؤمنان میآورد که بر همه مؤمنین، اطاعت و اجرای اوامر الهی واجب است. خداوند بعد از بیان حلیت طعام زنان عفیف اهل کتاب بیدار باش داده و یا هشداری به همه داده است که نسبت به اوامر الهی، افراط و بیقیدی به کار نبرد که در این صورت به کفر ایمان و ترک ارکان دینی و اعراض از حق میانجامد.[137]
عیاشی به سند خود از حضرت صادق - علیه السلام - روایت کرده است:
«کمترین چیزی که شخص را از اسلام خارج میکند آن است که رأی بر خلاف حق بدهد و در رأی خود پایداری نماید و این آیه را تلاوت فرمود.»
و نیز به سند دیگر از آن حضرت روایت کرده که فرمود:
«کسانی که کافر به ایمان میشوند آنهایی هستند که عمل به اوامر خدا نکند و راضی به احکام الهی نمیباشند.»[138]
«يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ[139]؛ اى قوم من، به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرر داشته است درآييد، و به عقب بازنگرديد كه زيانكار خواهيد شد».
آیه دربارهی قوم بنیاسرائیل است. حضرت موسی به قوم خود گفت: نعمت خداوند را بر خویشتن به یاد آورید که به شما نعمتهای فراوانی داد از جمله اینکه در میان شما پیامبرانی را بر انگیخت، دیگر اینکه شما را ملوک قرار داد یعنی مالک سرنوشت خود و خانواده خویش شدید و سومین نعمت اینکه شما را از چنگال فرعون نجات داد و نزول من و سلوی و جاری شدن 12 چشمه که همه از طریق اعجاز بود.[140]
حضرت موسی بعد از یادآوری این نعمتهای به آنان گفت: ای قوم من، به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر کرده است وارد شوید و بر پشت سر برنگردید که از زیانکاران خواهید شد. موسی با این فرمان که به سرزمین مقدس داخل شوید در واقع به آنها دستور جنگ داد، ولی آنها گروهی بهانهجو و تنبل و ترسو بودند و از این دستور موسی سرپیچی کردند و پیامبرشان را آزردند.
نافرمانی از دستور خداوند سبب زیانکاری آنان شد و باعث شد که آنها چهل سال از سرزمین مقدس محروم شوند. پس محروم شدن از خیری که در سرزمینهای مقدس وجود دارد، باعثخسارت میشود.[141]
1-2-5- پیروی از کافران
انسان باید دقت کند که از چه کسانی پیروی میکند، چون در سر نوشت او تأثیر دارد. نه تنها نباید خودش کافر باشد بلکه از کافران هم نباید اطاعت کند. بازگشت به عقب یعنی بازگشت به کفر، موجب زیان دنیا و آخرت است.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا الَّذينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ[142]؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر از كسانى كه كفر ورزيدهاند اطاعت كنيد، شما را از عقيدهتان باز مىگردانند و زيانكار خواهيد گشت».
مفسرین میگویند که این درباره ابوسفیان است و اطاعت در این جمله به معنی موافقت با میل
و خواهش است. «إِنْ تُطيعُوا» یعنی اگر گوش فرا دهید به سخنان ابوسفیان و منافقین گفتند: محمد کشته شد.»[143]
در مجمع از امیرالمؤمنین روایت نموده که:
«این آیه درباره منافقین در روز جنگ احد است، خطاب به مسلمانانی که فرار میکردند می-گفتند : بدین اصلی خود برگردیده و با برادرهای قدیمیتان شوید».[144]
آیه هشدار میدهد که از کافران اطاعت نکنید که اگر از آنها اطاعت کنید شما را به عقب بر میگردانند. در تفسیر احسن الحدیث آمده که مراد از «رد برا عقاب» عقبگرد به کفر است.[145] یعنی اطاعت از کافران شما را به شرک و کفر بر میگرداند و این سبب زیانکاریتان میشود.
1-3-باز داشتن مردم از راه خدا
یکی از عوامل خسران، این است که از پیشرفت راه حق یعنی دین خدا جلوگیری میکنند و راه خدا را کج و معوج نشان میدهند و مردم را از آن باز میدارند. کسانی که کفر پیشه کردند و اموال خود را خرج میکنند، شتر میخرند و میکشند و دیگران را به جنگ با خدا و رسولش دعوت میکنند به عبارت دیگر، اموالشان برای بازداشتن مردم از راه خدا و دین مصطفی خرج میکنند، همان زیانکاران هستند و اعمالشان سبب زیانکاریشان شده است. اینها نه تنها مالشان را از دست میدهند بلکه به هدف خود که شکست اسلام است، نمیرسند و در آخرت هم به عذاب الهی گرفتار خواهند شد.[146]
«الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ…لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ
الْأَخْسَرُونَ[147]؛ همانان كه [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و آن را كج مىشمارند و خود، آخرت را باور ندارند … شك نيست كه آنان در آخرت زيانكارترند».
«عِوَج» به کسر عین و فتح واو به معنای منحرف از حق است.[148] طبرسی آورده است که به معنی «انحراف در دین و سخن گفتن است.[149]» و به فتح عین برخی آن را به معنی کجی و انحراف آوردهاند.[150] برخی به معنای کج شدن اشیاء مادی، نظیر عصا و امثال آن.[151]
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ[152]؛ بىگمان، كسانى كه كفر ورزيدند، اموال خود را خرج مىكنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند. پس به زودى [همه] آن را خرج مىكنند، و آن گاه حسرتى بر آنان خواهد گشت سپس مغلوب مىشوند. و كسانى كه كفر ورزيدند، به سوى دوزخ گردآورده خواهند شد».
روایات مختلفی وارد شده که این آیه درباره «ابوسفیان» است.[153] و برخی هم گویند درباره جماعتی از بزرگان اهل مکه است که پس از خروج کفار قریش از مکه برای جنگ بدر، دوازده نفر از آنها مثل ابوجهل بن هشام و عقبه و شیبه و باقی آنها قرار گذاشتند که هر نفر، یک روز لشگر را غذا بدهند. پس هر کدام از آنها روزی دو یا سه شتر میکشتند و آنها را تحریص به جنگ میکردند و به همین دلیل این آیه درباره آنها نازل شد.[154]
علامه مینویسد:
«اعمال دنیایی آنان از قبیل اجتماع بر شر و خروج برای جنگ با خدا و رسولش در ازاء حشر به سوی جهنم قرار میگیرد».[155]
1-4- ظلم کردن
یکی از عوامل خسران، ظلم است که به معنایی ناقص نمودن حق و یا گذاشتن هر چیز در غیر موضع خودش است. و به چند دسته تقسیم میشود:
1- ظلم به معنی تجاوز به حدود خداوند یعنی به احکام و دستورات الهی بیاعتنا است و از انجام آنها سرپیچی میکند. این نوع ظلم در اصل ظلم انسان است به خودش زیرا تحدی و تجاوز به حدود الهی و سرپیچی از فرامین الهی، انسان خود را از سعادت محروم میکند.
2- ظلم به خود یعنی زمینه تکامل رشد و سعادت خودش را با دست خودش نابود میکند.
3- ظلم به دیگران.[156]
امام علی - علیه السلام - در خطبه 175 میفرمایند:
«ظلم بر سه قسم است؛ ظلمی که آمرزیده نمیشود و ظلمی که بازخواست میشود و ظلمی که آمرزیده شده باز خواست نمیشود؛ اما ظلمی که آمرزیده نمیشود شرک به خدا است، خداوند سبحان میفرماید: خدا نیامرزد کسی را که به او شرک آورد و اما ظلمی که آمرزیده میشود ظلم بنده است بر نفس خود در به جا آوردن برخی گناهان کوچک و اما ظلمی که بازخواست میشود
ظلم بنده است، بنده دیگر را».[157]
آیهی ذیل به این مطلب اشاره دارد که ظلم یکی از عوامل زیان و خسران است.
«قالَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمينَ في عَذابٍ مُقيمٍ[158]؛ و كسانى كه گرويدهاند، مىگويند: در حقيقت، زيانكاران كسانىاند كه روز قيامت خودشان و كسانشان را دچار زيان كردهاند».
آیه 23 اعراف به یکی از اقسام ظلم اشاره دارد و آن را به عنوان یکی از عوامل خسران معرفی میکند و ان ظلم به خویش است.
«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ؛ گفتند: پروردگارا، ما بر خويشتن ستم كرديم، و اگر بر ما نبخشايى و به ما رحم نكنى، مسلماً از زيانكاران خواهيم بود.»
هنگامی که آدم و حوا به نقشه شیطانی ابلیس آگاه شدند و نتیجه کار خلاف خود را دیدند، به فکر جبران افتادند و به ظلم و ستم بر خویش، اعتراف کردند.
پس ظلم بر خویش، سبب زیانکاری است. البته حضرت آدم و همسرش، زیانکار نبودند چون جمله شرطیه است و میفرماید: اگر ما را مورد رحمت و مغفرت قرار ندهی از زیانکارانیم و خداوند توبه حضرت آدم را پذیرفت.[159]
1-5- شرک ورزیدن به خدا
«شرک» با فتحه به معنی شرکت و مشارکت به معنی شریک شدن است و به کسر شین اسم است. یعنی عمل شرک و نیز به معنی شریک و نصیب و بهره آمده است.[160]
مشرک کسی است که برای خدا در خلقت جهان و یا اداره و تدبیر امور جهان، شریک قرار میدهد و به عبارتی دیگر یعنی غیر حق را هم، مصدر امور و منشأ اثری داند.[161]
خداوند میفرماید:
«إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[162]؛ یعنی شرک، ظلم بزرگی است.»
همانطور که بیان شد، ظلم سبب خسران است پس شرک که ظلمی بزرگ است نیز موجب، خسران میشود.
آیه ذیل به خوبی این مطلب را نشان میدهد:
«وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ[163]؛ و قطعاً به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند وحى شده است اگر شرك ورزى حتماً كردارت تباه و مسلّماً از زيانكاران خواهى شد».
این آیه خطاب به پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - و سایر پیامبران است، و این روشن است که انبیای بزرگ الهی، راه شرک را پیش نمیگیرند و هدف از این که خداوند آنها را مخاطب کرده این است که اهمیت خطر شرک را به همگان گوشزد کند تا مردم بدانند وقتی خداوند با پیامبران بزرگش این چنین سخن میگوید، تکلیف دیگران روشن است و به تعبیر دیگر؛ این از قبیل ضرب المثل معروف عرب است، منظورم تویی ولی ای همسایه تو بشنو![164]
در آیه سه بار حرف لام مفتوحه که نشانه تأکید است تکرار شده (لئن، لیحبطن، لتکونن) یعنی خطر شرک بسیار جدی است.
اهمیت خطر شرک به اندازهای است که خداوند در آیه 15 زمر به صورت امر تهدیدی و در این آیه به تأکید و خطاب به انبیاء آن را یادآوری میکند و از آن با خسران مبین یعنی زیان آشکار نام میبرد. شرک باعث حبط عمل و در نتیجه سبب زیانکاری است.
1-6- پذیرش ولایت شیطان
از بارزترین مصادیق خاسرین، شیطان و یکی از عوامل خاسرین پیروی از شیطان است. شیطان بر این است که تمام انسانها را از راه خدا، گمراه کند و در بسیاری از آیات الهی به انسانها هشدار میدهد که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست.[165]
و شیطان با چندین تأکید بیان میکند:
«لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين»[166] یعنی حتماً و حتماً همه انسانها را گمراه میکنم، و خداوند هم با تأکید بیان فرموده که هم شیطان و ذریه شیطان را و هم انسانهایی که از شیطان تبعیت کردهاند همه آنها را وارد جهنم مینمایم».[167]
«وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً[168]؛ و[لى] هر كس به جاى خدا، شيطان را دوست [خدا] گيرد، قطعاً دستخوش زيان آشكارى شده است». ولی به معنی صاحب اختیار است.[169]
این آیه یک اصل کلی را بیان میکند و میفرماید:
«هر کس شیطان را به جای خداوند به عنوان ولی و سرپرست خود انتخاب کند، زیان آشکاری کرده است.»
در این آیه خداوند خطر دشمن درونی انسانها را یاد آوری میکند که مبادا او را ولی و دوست بگیرند و گرنه دچار زیان میشوند.
آیه بیان میکند که شیطان پیوسته به آنها وعدههای دروغین میدهد و به آرزوهای دور و دراز سرگرم میکند ولی جز فریب و خدعه کاری برای آنها انجام نمیدهد و هر کس که پیرو هوای نفسانی خویش شود و پی در پی به خواستههای هوای نفس پاسخ دهد آنچنان فریفته و دل باخته شیطان میشود که او را به عنوان ولی و سرپرست انتخاب کرده و جزء خاسران میگردد. مقصود آیه از خسران مبین، تبدیل شدن حق به باطل و بهشت به جهنم است.[170]
در تفسیر خسروی آمده:
«زیانی آشکاری کرده زیرا چه زیانی بدتر از ترک هدایت قرآن و پیروی از پیروان شیطان و بزرگتر از تبدیل رضای رحمان به رضای شیطان میباشد.»[171]
دیگر آیات از قرآن کریم میفرماید
«اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ[172]؛ شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است آنان حزب شيطانند. آگاه باش كه حزب شيطان همان زيانكارانند».
برخی گویند «اسْتَحْوَذَ» از «احوذ الشی» آمده یعنی آن را گرد آورد و به یکدیگر پیوست و چون گرد آورد بر آنان چیره میشود و تسلط و توانایی مییابد،[173] و برخی گویند از «حوذ» یعنی ران شتر میباشد و از آنجا که ساربان به هنگام راندن شترها بر پشت رانهای آنها میزند این واژه به معنی تسلط یافتن و به سرعت راندن آمده است.[174]
پس «شیطان بر آنها استیلا پیدا کرد و راه حق را بر آنها بسته و راههای باطله را در اثر متابعت شیطان برروی آنها باز کرده است»[175]
نویسنده ارشاد الاذهان هم همین نظر را دارد وی «استحوذ» را به معنای استیلا پیدا کردن و احاطه کردن آنها آورده است.[176] آیه بیان میکند کسانی که شیطان بر آنها مسلط شده است جز گروه و حزب شیطان هستند، اینها نه تنها خود را از راه حق منحرف شدهاند بلکه عاملی برای منحرف کردن دیگران هم هستند.
وقتی انسان به یاد خدا باشد، و حضور خدا را در لحظه، لحظههای زندگیاش درک کند دیگر به سراغ کارهای زشت نمیرود و اگر هم از او خطایی سر بزند، فوراً توبه میکند و با گریه و زاری به سوی پرودگارش بر میگردد. پس یاد خدا، انسان را از گناه حفظ میکند.
کسانی که از هوای نفسانی پیروی میکنند، راه تسلط شیطان بر آنها باز شده و کم کم خدا را از یاد میبرند و شیطان بر آنها چیره میشود و همینها، حزب شیطان هستند و از آن رو در دنیا خاسرند که با خواری و شکست خوردن به دست مؤمنان (حزب خدا) روبه رو میشوند و خسارت بزرگترشان در آخرت هم این است که همه هواره شیطان برای کشیدن عذاب اخروی وارد جهنم
میشوند.[177]
همچنین در آیه دیگری میفرماید:
«وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ[178]؛ و براى آنان دمسازانى گذاشتيم، و آنچه در دسترس ايشان و آنچه در پى آنان بود در نظرشان زيبا جلوه دادند و فرمان [عذاب] در ميان امّتهايى از جنّ و انس كه پيش از آنان روزگار به سر برده بودند، بر ايشان واجب آمد، چرا كه آنها زيانكاران بودند».
«قَيَّضْنا» از ماده «قیض» بر وزن فیض در اصل به معنی پوست روی تخم مرغ است. سپس در مواردی که افرادی کاملاً بر انسان مسلط میشوند، مانند تسلط پوست بر تخم مرغ به کار فته است. اشاره به اینکه این دوستان تبهکار و فاسد آنها را از هر سو احاطه میکنند، افکارشان را میدزدند و چنان بر آنها چیره میشوند که حس تشخیص خود را از دست دهند و زشتیها در نظر آنها زیبا میگردد. گاه ماده «قیضنا» در مورد تبدیل چیزی به چیزی نیز به کار رفته است. بنابراین معنی و تفسیر آیه چنین میشود که دوستان صالح را از آنها میگیریم و به جای آنها دوستان
فاسد به آنها میدهیم.»[179]
آیه بیان میکند که بر آنها همنشینان بدی گماردیم که آنچه را که جلو رویشان بود و آنچه را که پشتشان بود زینت دادند. همین سبب غفلت آنها شد و آنها مشغول اعمال خویش شدند پس عذاب الهی بر آنها حتمی گردید، همانطور که بر جن و انس که قبل از آنها بودند واجب شد.
دوست و همنشین بد یکی از کیفرهای الهی است، فکر و شخصیت انسان را میپوشاند و زشتیهای انسان را زیبا جلوه میدهد.[180]
با توجه به مطالب فوق میتوان گفت «دوست بد مایهی زیان آدمی است.»[181]
همنشینان بد بر افکار آنها تسلط مییابند و آن قدر بر آنها چیره میشوند که زشتیها را در نظرشان جلوه میدهند و چه بد سرانجامی است وقتی زشتی را زیبا ببینند یعنی اعمال بد خویش را خوب میبینند.
1-7- دروغ و افتراء به خداوند
کشتن فرزندان از روی بیخردی را هم دروغ و افتراء به خداوند میداند که سبب زیانکاری است. چون آنها هم از نظر انسانی و هم اخلاقی و هم از نظر عاطفی و هم از نظر اجتماعی گرفتار خسارت و زیان گشتند و از همه بالاتر خسارت معنوی در جهان دیگر است.[182] برخی از مفسران، جهالت و سفاهت را عامل خسارت میدانند.[183]
«قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ[184]؛ كسانى كه از روى بىخردى و نادانى، فرزندان خود را كشتهاند، و آنچه را خدا روزيشان كرده بود- از راه افترا به خدا- حرام شمردهاند، سخت زيان كردند. آنان به راستى گمراه شده، و هدايت نيافتهاند».
کسانی که آنچه را خدا به آنها داده که با عبارت «ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ» آمده تحریم کردند، زیانکارند و این عمل سبب زیانکاریشان شده است و افتراء بر خداوند خوانده شده. آنها زیانکار شدهاند چون چهارپایان و یا زراعتهایی را که خداوند به آنها داده است را حرام کردند و این عمل افتراء بر خداوند است.[185]
1-8- آلوده کردن نفس و اطاعت از آن
«وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[186]؛ و هر كه آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.
یکی از عوامل اصلی خسران، پوشاندن نفس با گناهان است.
«خاب» از ماده «خیبة» است برخی آن را به معنای به مطلوب نرسیدن و محروم شدن و زیانکار گشتن آوردهاند.[187] و برخی هم آن را زیانی دور از انتظار و زیانی نامتحمل که نتیجه خودداری و در خود فرو رفتن و در به روی خود بستن است، تفسیر کردهاند.[188]
«دسیسه به کارهای مخفیانه و زیانبار گفته میشود … (دساها) کنایهای است از آلودگی به گناه
و معصیت و خوهای شیطانی و درست در نقطه مقابل تزکیه است.»[189] لاهیجی «دساها» را به معنای پوشاندن نفس به ارتکاب فواحش آورده است.[190]
پس کسی که به تزکیه نفس نپردازد یعنی نفس خود را از آلودگیها و گناهان، دور نکند، روز به روز، لحظه به لحظه، گناهان نفس او را میپوشاند و همین سبب زیانکاری او میشود.
تسلیم در مقابل خواهشهای نفس که زیبا جلوه میکند نیز خسرانآور میباشد چنانکه آیه زیر این مطلب را تأیید میکند:
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ[191]؛ پس نفسِ [امّاره] اش او را به قتل برادرش ترغيب كرد، و وى را كشت و از زيانكاران شد».
«طوعت» از ماده «طوع» است که برخی آن را به معنای رام شدن چیزی[192] و برخی به معنای آسان کردن و به انجام کاری کشیده شدن ولی با نوعی تدریج آوردهاند.[193] و برخی هم به معنای متمایل شدن و رغبت پیدا کردن آوردهاند و معنی آیه را چنین نوشتهاند که متابعت هوای نفس نمود.[194] ولی میتوان گفت «طوع» تمام این معناها را دربردارد و همه یک چیز را میسازند. در تفسیر نمونه درباره «طوعت» آمده است:
«رام کردن چیزی در یک لحظه صورت نمیگیرد بلکه به طور تدریجی و پس از کشمکشهایی صورت میگیرد.»[195]
پس در اینجا به دو عامل خسران اشاره دارد: یکی متابعت از هوای نفس و دیگری قتل نفس است. آری بدترین خسارت، اطاعت کردن از هوای نفس است.[196]
1-9– باطل اندیشی و باطل کاری
کسانی که به سراغ کارهای باطل میروند، مبطلان هستند یعنی کسانی که از سرمایه عمر خود بهرهای نبردهاند و هیچ سودی به دست نیاوردند، قیامت را انکار میکنند و در نتیجه دین را بیهوده میشمارند و اینها همان زیانکاراند.
«وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ[197]؛ و فرمانروايى آسمانها و زمين از آنِ خداست، و روزى كه رستاخيز بر پا شود، آن روز است كه باطلانديشان زيان خواهند ديد».
مبطلون یعنی «الفاعلون للباطل»[198]؛ انجام دهندگان باطل. برخی مبطلون را اهل کفر و بطلان آوردهاند.[199] و برخی گفتهاند که مراد کسانی هستند که دین را بیهوده میشمارند.[200] و برخی گفتهاند: کسانی که عمر خود را بیهوده و در غفلت گذراندهاند.[201] و برخی مبطلون را منکران قیامت میدانند یعنی کسانی که قیامت را باطل میشمرند.[202]
معنی اول از همه کاملتر است و سایر معانی را در بر میگیرد.
راغب در مفردات مینویسد:
«الباطل نقیض و مقابل حق است یعنی چیزی که به هنگام بحث و تحقیق، حقیقتی و ثباتی ندارد.»[203]
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ[204]؛ و مسلّماً پيش از تو فرستادگانى را روانه كرديم. برخى از آنان را [ماجرايشان را] بر تو حكايت كردهايم و برخى از ايشان را بر تو حكايت نكردهايم، و هيچ فرستادهاى را نرسد كه بىاجازه خدا نشانهاى بياورد. پس چون فرمان خدا برسد به حقّ داورى مىشود، و آنجاست كه باطلكاران زيان مىكنند».
مشرکان بهانهجو، هر روز معجزه دلخواه تازهای از پیامبر میخواستند به همین دلیل آیه میفرماید:
«هیچ پیامبری حق ندارد معجزهای بیاورد مگر با اذن الهی».
آیه با لحن تهدید آمیزی به کسانی که به پیامبر میگفتند: «چرا عذابی را که وعده دادی، نمیآید»، هشدار میدهد هنگامی که وعده الهی محقق شود خداوند میان آنها و پیامبران به حق قضاوت میکند و در آن هنگام پیروان باطل زیان خواهند کرد. به همین دلیل برخی از مفسرین میگویند: مراد از مبطلون؛ معاندانی هستند که بعد از آمدن آنچه از معجزات که برای آنها کفایت میکرد، باز هم معجزه میخواستند.[205]
در تفسیر نور آمده است:
«کسانی که در برابر تاریخ و معجزات انبیاء بیتفاوتاند، خسارت میبیند و قضاوت نهایی میان انبیاء و مخالفان، مربوط به جهان آخرت است. آن روز روز شرمندگی باطل گرایان است … بدتر از اهل باطل، کسانی هستند که علاوه بر رفتن در راه باطل، هدفشان ابطال و خنثی کردن تلاش انبیاء است، مخالفان انبیاء اهل باطلاند.»[206]
1-10- فساد در زمین
«الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[207]؛ همانانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مىشكنند و آنچه را خداوند به پيوستناش امر فرموده مىگسلند و در زمين به فساد مىپردازند آنانند كه زيانكارانند».
توضیحات مربوط به این سه عامل در بخش ویژگیهای خاسرین بیان شد.
1-11- سوء ظن داشتن به خدا
سوء ظن دو نوع است: 1- به خدا 2- به دیگران؛ و این آیه به بدترین نوع گمان یعنی سوء ظن به خدا میپردازد.[208]
«ظن به معنی احتمال قوی است چنانکه «وهم» احتمال ضعیف و «شک» تساوی طرفین است. پس وقتی نسبت به چیزی یا واقعهای ظن داریم یعنی احتمال قوی به وقوع یا عدم وقوع آن
داریم، به عبارت دیگر «ظن» بین علم و شک قرار دارد، زیرا شک وقتی است که ما نسیت به وقوع چیزی احتمال 50% بدهیم و علم وقتی که تقریباً احتمال 100% باشد و ظن وقتی است که بیش از 50% تا زیر صد درصد احتمال بدهیم.»[209]
سوء ظن به خدا راجع به صفات و افعال اوست مانند کفاری که میگویند خدا عالم نیست یا آنهایی که میگویند به امور جزئی دانا نیست. یا کارهایی که بشر در نهانی انجام میدهد، خدا نمیبیند … و نیز مانند مسلمانانی که به زبان میگویند خدا به همه چیز دانا است لکن در کردارش مانند کافرهاست مثلاً در نهانی خدا را حاضر و ناظر دانسته و بر گناه جرأت می کنند … سوء ظن به خدا گناه کبیره است.[210]
«وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ
كَثِيرًا مِّمَّا تَعْمَلُونَ وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ[211]؛ و [شما] از اينكه مبادا گوش و ديدگان و پوستتان بر ضدّ شما گواهى دهند [گناهانتان را] پوشيده نمىداشتيد ليكن گمان داشتيد كه خدا بسيارى از آنچه را كه مىكنيد نمىداند و همين بود گمانتان كه درباره پروردگارتان برديد شما را هلاك كرد و از زيانكاران شديد».
«أَرْداكُمْ» از مصدر «ارداء» باب افعال از «ردی» به معنای هلاکت است.[212] آیه بیان میکند که این پندار شما به پرودگارتان، شما را به هلاکت کشاند و از زیانکاران گشتید و دربارهی اینکه چه سوء ظنی آن ها را به زیانکاری کشید دو احتمال وجود دارد: به احتمال اول اگر «ذلکم» مبتدا و «ظنکم» خبر اول و «ارداکم» خبر دوم باشد. در این صورت یعنی ظنی که شما را به هیچ میزان از حق بینیاز نمیکرد و جلو علم و شهادت خدا را نگرفت و همین ظن مایه هلاکت شما شد. و در احتمال دوم اگر «ظنکم» بدل از «ظن» در آیه قبل باشد و «ارداکم» خبر برای «ذلکم» باشد در این صورت ظنی که مایه هلاکت آنها شد این بود که گمان میکردند که خدا از بیشتر کارهایشان اطلاعی ندارد.[213]
خداوند در آیه قبل میفرماید:
«گمان کردید که خدای تعالی بیشتر کارهای شما را نمیداند.»[214]
1-12- مشغول شدن به دنیا و غفلت از یاد خدا
مال دوستی و حب به مال از شاخههای دنیا دوستی است. خاصیت زینت دنیا و علاقه افراطی به آدمی را از توجه به خدای تعالی باز میدارد. یکی از عوامل مهم خنثی کردن وسوسههای شیطان، توجه به خداوند است. این امر نیز از مهمترین عوامل خسران است که در آیة زیر بدان اشاره شده است و آن علاقهی افراطی به مال و فرزند و در نتیجه غافل شدن از یاد خداست.[215]
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[216]؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند، و هر كس چنين كند، آنان خود زيانكارانند».
اشتغال به این زینت آن قدر انسان را سرگرم میکند که دیگر جایی برای یاد خدا نمیماند. در این آیه شریفه هم انسان را از علاقه افراطی به مال و اولاد نهی میکند و هشدار میدهد که مال و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نکند.[217]
علامه مینویسد:
«فراموشی پرودگار از ناحیه عبد، باعث آن میشود که پرودگارش هم او را از یاد ببرد همچنان که فرمود: و این خود خسرانی است آشکار.»[218]
بروسوی در توضیح آیه شریفه مینویسد:
«هرگز خدا را نه به قلبهایشان و نه به زبانهایشان یاد نمیکنند.»[219]
گاه حب مال چنان انسان را سرگرم میسازد که تمام سرمایههای وجودی خویش را در برابر لذات ناپایدار دنیا، از دست میدهد و با دست خالی از دنیا میرود، چنین فردی زیانکار است. [220]
1-13- فرو رفتن در فساد و بهرهبرداری از امکانات مادی در مسیر گناهان
قرآن کریم در اینباره بیان میکند که شما هم مانند گروه قبلی به اموال دنیوی مشغول شدید و حداکثر لذت نامشروع و زود گذر را از آن بردید و همانطور که آنها در وادی باطل فرورفتند و راه کفر و نفاق پیش گرفتند، شما هم فرو رفتید. گروهی که قبل از شما بودند از حیث قدرت بدنی از شما قویتر بودند، همچنین اولاد و اموالشان هم از شما بیشتر بود. آن گروه با وجود کثرت مال و فرزند گرفتار عذاب الهی شدند و اعمالشان حبط شد و جزء زیانکاران بودند پس شما که مال و فرزندانتان از آنها کمتر است و از حیث نیرو هم از آنها پایینتر هستید پس در عقاب الهی سزاوارترید و مانند آنها جزء زیانکاران هستند.[221]
«كَالَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذي خاضُوا أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[222]؛ [حال شما منافقان] چون كسانى است كه پيش از شما بودند: آنان از شما نيرومندتر و داراى اموال و فرزندان بيشتر بودند، پس، از نصيب خويش [در دنيا] برخوردار شدند، و شما [هم] از نصيب خود برخوردار شديد همانگونه كه آنان كه پيش از شما بودند از نصيب خويش برخوردار شدند، و شما [در باطل] فرو رفتيد همانگونه كه آنان فرو رفتند. آنان اعمالشان در دنيا و آخرت به هَدَر رفت و آنان همان زيانكارانند».
خلاق به معنای نصیب، بهره، قسمت و آنچه برای انسان مقدر شده است میباشد.[223]
در تفسیر اثناء عشری «خوض» را به معنای شروع کردن و فرو رفتن در باطل که آن کفر و استهزاء به آیات الهی است، آورده است.[224]
نویسنده تفسیر آسان مینویسد:
«عبارت «فاستمتعوا بخلاقهم» به بهرهبرداری و لذت نامشروع بردن از اموال دنیوی اشاره دارد.»[225]
1-14- عملکرد ضعیف در مسئولیت
برادران یوسف به اتفاق آراء تصمیم گرفتند که او را در چاه بیندازند پس نزد پدر آمدند و از او خواستند که یوسف را با آنها به صحرا بفرستد. یعقوب در ابتدا چنین اجازهای را به آنها نداد. برادران گفتند: چرا به ما اطمینان نمیکنی در حالی که ما خیر خواه او هستیم، او را با ما به صحرا بفرست تا هم از میوههای صحرا بخورد و هم بازی کند و ما نگهبان او هستیم. حضرت یعقوب گفت: میترسم که شما از او غافل شوید و گرگ او را بخورد» برادران گفتند: ما گروه نیرومندی هستیم اگر با این حال، گرگ او را بخورد ما از زیانکاران خواهیم بود؛ یعنی با قدرت و توانی که داریم هرگز امکان آن وجود ندارد که گرگ او را بخورد.[226]
برادران با تکیه بر قدرتشان و اینکه تعدادشان زیاد است، محافظت از یوسف را به عهده گرفتند که به او صدمهای نرسد و قول دادند که او را از خطر گرگ هم محافظت کنند. در واقع برادران از آبروی خود ترسیدند و گفتند چگونه ممکن است برادرمان را گرگ بخورد و ما ده مرد به تماشا بایستیم که در این صورت زیانکار هستیم.
عدهای برای رسیدن به اهداف شوم خود حاضرند حتی از آبرو و شخصیت خود صرف نظر کنند. مانند برادران یوسف که پیرهن یوسف را به خونی دروغین آلوده کردند و نزد پدر بردند و گفتند او را گرگ خورده است.
اگر کسی مسئولیتی را بپذرد و خوب انجام ندهد، سرمایه، شخصیت؛ آبرو و وجدان خود را در معرض خطر قرار داده و زیانکار خواهد بود.[227]
«قالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ[228]؛ گفتند: اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهى نيرومند هستيم، در آن صورت ما قطعاً [مردمى] بىمقدار خواهيم بود».
1-15-درخواست بدون علم
در این قسمت آیات مربوط به جریان پسر نوح است که نوح او را ندا داد که سوار کشتی شود و او سوار نشد و موجی آمد و او را غرق کرد. نوح وقتی دید که پسرش سوار کشتی نمیشود و غرق خواهد شد، خدا را ندا داد که پرودگارا پسرم از خاندان من است و وعدهی تو حق است و تو بهترین داورانی. نوح در اینجا اشاره به سخن خدا میکند که فرمود:
«خاندانت را سوار کشتی کن. البته در همانجا گفته شده بود که غیراز کسانی که محکوم به عذاب هستند.»
نوح گمان میکرد که منظور همسر اوست که کافر است و پسرش کنعان را که به ظاهر ایمان آورده بود داخل در تحت خاندان صالح خود میدانست و لذا پسرش را ندا داد که سوار شود. در اینجا نیز به خدا عرضه میدارد که پسرم از خاندان من است و تو وعده داده بودی که خاندان صالح من هلاک نشوند. در عین حال ادب سخن گفتن با خدا را رعایت میکند و میگوید: تو بهترین داوران هستی، یعنی هر چه تو حکم کنی، من تسلیم آن خواهم بود. در پاسخ نوح از سوی خداوند خطاب شد که ای نوح، پس تو از خاندان تو نیست.[229] خداوند میفرماید:
«چیزی را که به آن علم نداری از من مخواه من تو را موعظه میکنم مبادا از جاهلان باشی.»
«قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لي بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لي وَ تَرْحَمْني أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ[230]؛ گفت: پروردگارا، من به تو پناه مىبرم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم، و اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران باشم».
از آیه چنین فهمیده میشود که نوح از کفر باطنی پسرش بیاطلاع بوده و او را مؤمن میدانست و لذا اصرار داشت که او نجات پیدا کند و در اینجا خداوند نوح را راهنمایی میکند که آنچه را به آن آگاه نیستی از من مخواه. نوح با همان ادب توحیدی که داشت در پاسخ عرض کرد که پرودگارا به تو پناه میبرم از اینکه چیزی را که به آن آگاهی ندارم، از تو بخواهم. البته طبق این آیات نوح صراحتاً از خدا نخواسته بود که پسرش را نجات بدهد، بلکه فقط عرض حال کرده بود که پسرم از خاندان من است و اینکه خداوند او را از چنین درخواستی نهی میکند، عنوان پیشگیری دارد و خدا میخواهد که او چنین درخواستی نکند. نوح با گفتن این سخن، راهنمایی و موعظه خداوند را به گوش جان میشنود و از اینکه غفلتی رخ داده از درگاه خدا معذرت میخواهد و از ان به عنوان یک گناه توبه میکند و میگوید: اگر تو مرا نیامرزی و رحم نکنی من از زیانکاران خواهم بود.»[231]
نوح از زیانکاران نیست زیرا اولاً جمله شرطیه است و نوح میگوید:
«پرودگارا اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی من از زیانکاران هستم.»[232]
ثانیاً نهی خداوند، نهی قبل از عمل است نه بعد از عمل. همانطور که علامه در توضیح آیه شریفه مینویسد:
«نهی از عملی مستلزم این نیست که مخاطب به نهی، آن عمل را قبلاً مرتکب شده باشد.»[233]
پس نوح عملی انجام نداده که به خاطر آن زیانکار شود و در حقیقت عنایت الهی مانع زیانکاری وی شد.
پس نتیجه میگیریم که اگر کسی درخواست از روی جهل از خداوند داشته باشد، زیانکار است و از این کلام نوح همه باید درس بگیرند که در مقدرات الهی تکلم نکنند.[234]
گرچه عوامل موثر در خسران بسیار زیاد مفصل است و آنچه فهرست شد شامل همه موارد نمیشود اما اساسیترین عوامل مطرح شده است. آنچه اهمیت بیشتری دارد این است که آیا قرآن درمان و راه علاجی برای این عوامل معرفی کرده و در این رابطه به راهنمایی و دستگیری انسان پرداخته یا خیر که در بخش آینده مورد بحث قرار میگیرد.
2- عوامل شقاوت
برخی افکار و اعمال نیز موجبات شقاوت را برای انسان فراهم میکند که قرآن بدانها پرداخته
است. این عوامل عبارتند از:
2-1- تکذیب آیات خدا
یکی از عوامل شقاوت کذب است که در قرآن کریم با تعبیر ظلم به آمده است.
کذب، اظهار امری است بر خلاف واقع، چه در کلام آمده باشد، چه در کتابت یا در فعل و عقیده. افتراء، اخص از کذب است و با تهمت قریب المعنی است. ظلم، گاهی به نفس است و گاهی به چیز دیگری است. هر چه اهمیت آن بیشتر باشد، ظلم کردن به آن، عقوبتش بیشتر است. کفار و مشرکین جمیع مراتب کذب و افتراء و ظلم را دارند و اعلی مراتب کذب و افتری، نسبت به خداوند است. بنابراین باید گفت محققاً سعادت و نجات و رستگاری نصیب ظلم و دروغگو نمیشود و حتی عقوبت دنیوی هم متوجه او میشود.[235] بنابراین در این بین به کافران و مشرکان اشاره خواهد شد چون آنها از مسیر سعادت منحرف شده و شرک و کفر عامل شقاوت آنها گردیده است.
2-2- هواپرستی
یکی دیگر از عوامل شقاوت اطاعت از هوای نفس است. «هوی» به معنی «تمایل نفس به شهوات» است که در اصل از هوی به معنی «سقوط از بلندی به پایین» گرفته شده است که سبب میشود انسان سقوط کند و در دنیا گرفتار انواع مصائب و در آخرت گرفتار آتش دوزخ شود در آیهی 23 سوره جاثیه آمده است:
«أَ فَرَءَيْتَ مَنِ اتخَّذَ إِلَاهَهُ هَوَئهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلىَ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلىَ سمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلىَ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلَا تَذَكَّرُون؛ پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش و دلش مُهر زد و بر دیدهاش پرده نهاد؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمیگیرید؟»
در این آیه سخن از کسانی است که هوای نفس را به عنوان معبود خود برگزیده است و هر چه دارند در پای این معبود قربانی کردهاند و چون خدا میداند چنین کسانی شایسته هدایت نیستند، گمراهشان ساخته و بر قلب و گوش آنها مُهر نهاده و بر چشمهانشان پرده افکنده است.[236]
و در آخر میتوان به این نکته اشاره نمد هواپرستی به این دلیل جزء عوامل شقاوت است چون آدمی در اثر این اعمال ناشایست در دنیا گرفتار انواع بدبختی و در آخرت گرفتار جهنم میشود.
2-3- حرص و طمع
از دیگر عوامل شقاوت حرص و طمع را میتوان بیان کرد. اگر تمایلی در انسان از حد اعتدال بگذرد و به مرز پایانی نرسد، دچار حرص و آزمندی میشود.
افزونطلبی از نظر اخلاقی، اجتماعی و حقوقی مشکلات فراوانی را به وجود میآورد، چنانکه خداوند متعال میفرماید:
«أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُر* حَتىَ زُرْتمُ الْمَقَابِر[237]؛ تفاخر به بیشتر داشتن، شما را غافل داشت تا کارتان [و پایتان] به گورستان رسید.»
یا در آیه 19 سورهی معارج میفرماید:
«إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا؛ به راستی که انسان سخت آزمند [و بیتاب] خلق شده است.»
«هَلُوع» به معنای ناشکیبا، بیقرار و آزمند آمده است، چنانکه ماده «هلع» به معنای خروشیدن نیز هست، یعنی طبیعت انسان طوری است که دائم در تلاش و کوششش برای به دست آوردن و لحظهای از خروشیدن باز نمیایستد، ولی این روحیه باید توسط خود انسان به کنترل درآید.[238] در حدیثی از امام علی – علیه السلام – نیز آزمندی یکی از نشانههای شقاوت شمرده شده است، چنانکه میفرماید:
«شقیترین شما آزمندترین شماست.»[239]
بنابراین همانطور که گفته شده حرص و طمع به معنای خروشیدن بیش از حد اعتدال است و همین امر موجب میشود که انسان از یاد خدا غافل شود و در نهایت به مسائل دنیا مشغول گردد و این عامل موجب گرفتاری و شقاوت او میشود.
2-4- نفاق و دورویی
یکی از آفتهای که بین انسان و بهشت و سعادت او حریم ایجاد کرده و او را از خوشبختی محروم میکند و موجب شقاوت و سقوط شخصیت انسان میشود، نفاق و دورویی است. حتی عظیمترین شخصیتهای دینی و اشخاص خردمند نیز حاصل این آفات هستند و میکوشند این آفات ناستوده در درونشان پنهان بماند، ولی اگر این علمی که دارند با نفاق همراه نباشد، موجبات سعادت آنها را فراهم میسازد.[240]
در قرآن نیز آیات زیادی متعلقات کفر را که موجب هلاکت انسان و حبط اعمال میشود، نظیر کفر بالله، کفر به آخرت … بیان کردهاند. نفاق هم چیزی جز کفر باطنی و ایمان ظاهری نیست و سعادت و شقاوت انسان در گرو حقایق باطنی است. پس منافقین هم در زمرهی کفار به شمار میروند و بلکه از آنها هم بدترند. آیات زیادی نیز بیانگر این است که منافقین اهل عذاب هستند؛ «إِنَّ المْنَافِقِينَ فىِ الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَن تجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا[241]؛ آری! منافقان در فروترین درجات
دوزخند؛ و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت.»[242]
2-5- ظلم
ظلم به معنی «انحراف از روش عدالت» است و عبارت است از «گذاشتن چیزی در غیر جای مخصوص خود و در اسلام هر گونه ظلم و ستمپذیری مردود شمرده است، لَا تَظْلِمُونَ وَ لَا تُظْلَمُون[243]؛ نه ستم میکنید و نه ستم میبینید.»[244]
از نظر قرآن و روایات انواع و اقسامی برای ظلم بیان شده است، از قبیل، ظلم به خداوند، ظلم به بندگان و مخلوقات خدا، یعنی تجاوز به مال و جان دیگران که حقّ النّاس است یا ظلم به بندگان در جهت آبروی آنها، مثل غیبت، تهمت، استهزاء، یا ظلم به دیگران در جهت عرض و ناموس که قبیحتر از اقسام گذشته است و البته ظلم به نفس، که قرآن هم مکرراً به آن تذکر داده است، «وَ مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[245] ؛ هر کس از مقررات خدا [پای] فراتر نهد، قطعاً به خودش ستم کرده است.» و مراداز آن، مخالفت امر پروردگار در ترک واجبات و ارتکاب محرّمات است که شقاوت را برای انسان فراهم میکند.[246]
2-6- غفلت
یکی دیگر از عوامل شقاوت انسان، غفلت است. غفلت از شناخت خود و امکانات وجودی خود، بیتوجه بودن به ابعاد رشد خویش و غفلت از هدف حیات، انسان را از کمال باز میدارد. غفلت از عظمت خدا و مرگ نیز از موانع رشد و کمال انسان است. قرآن کریم نیز علت سقوط بسیاری از افراد را غفلت میداند که موجب از کار افتادن قوای ادراک انسان میشود و حتی غافلان را از حیوانات پستتر میداند. خداوند در آیه 179 سورهی اعراف میفرماید:
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الجِنّ وَ الْانسِ لهَمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بهِا وَ لهَمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بهِا وَ لهُمْ ءَاذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بهَا أُوْلَئكَ كاَلْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئكَ هُمُ الْغَافِلُون؛ و در حقیقت، بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدیم، [زیرا] دلهاییی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند و گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند. آنان همانند چهارپایان، بلکه گمراهترند. [آری،] آنها همان غافا ماندگانند.»
هوا و هوس و زر و زیورهای دنیوی و … از عوامل بازدارنده و زاینده غفلت انسان از کمال و سعادت میباشد و موجب شقاوت وی میگردد.[247]
2-7- حسد
حسد، سختترین بیماری روانی و پلیدترین رذائل است که عبارت است از آرزوی زوال نعمت برای برادر مؤمن در صورتی که آن نعمت به خیر و صلاح او باشد و این رذیلهی اخلاقی صاحب خود را به عقوبت دنیا و عذاب آخرت گرفتار میسازد؛ زیرا در دنیا به هر نعمتی که در دست دیگران میبیند؛ رنج میبرد.
حسد فرد به محسود ضرری نمیرساند، بلکه موجب ازدیار حسنات و بالا رفتن درجات او میشود. اگر نعمت به صلاح او باشد، خواستن زوال آن، حسد و خواستن دوام و بقاء آن خیرخواهی است.[248]
قرآن کریم نیز در مقام توبیخ و نکوهش اهل حسد میفرماید:
«أَمْ يحَسُدُونَ النَّاسَ عَلىَ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِه …[249]؛ بلکه به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده، رشک میورزند … .»
گاهی خدای متعال به بعضی از بندگانش نعمتی عطاء میکند، ولی عدهای تنگنظر هستند که نسبت به این انعام حسد میورزند. این آیه میخواهد بگوید، ای کسی که حسادت میورزی آگاه باش که تنها با شخص متنعّم خصومت نداری، بلکه با خدا هم که این نعمت را به او داده سَرِ جنگ داری. پس آنکه حسد میورزد، در واقع با خدا به معاوضه برخاسته است بنابراین عامل شقاوت و اسباب رنج و بدبختی او به حساب میآید.[250]
2-8- مشرکان
شرک، انسان را به شقاوت سوق میدهد، لذا مشرکان از اهل شقاوت هستند، آنجا که خداوند میفرماید:
«… فَمَا أَغْنَتْ عَنهْمْ ءَالِهَتهُمُ الَّتىِ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مِن شىَ …* يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِيد* فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لهَمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيق[251]؛ … و چون امر پروردگار تو فراز آمد، خدايانى كه به جاى خداى يكتا مىپرستيدند …؛ روزى كه چون بيايد هيچ كس جز به فرمان او سخن نگويد و مردمان بعضى بدبخت باشند و بعضى نيكبخت؛ اما بدبختان در آتشند و مردمان را در آنجا نالهاى زار و خروشى سخت بود »
آنها به بُتها و خدایان دروغین خود پناه بردند، اما خدایانشان را که به جای «الله» میخواندند، هیچ مشکلی را در برابر فرمان پروردگار از آنها نگشودند. بنابراین، در آخرت گروهی خوشبخت و گروهی بدبختند و سُعَدا همان نیکوکارانیهستند که در لابهلای انواع نعمتها جایِ آنهاست و شقاوتمندان بدکارانی هستند که در دل دوزخ در انواع مجازات گرفتارند. بنابراین، سعادت و شقاوت چیزی جز نتیجة اعمال و کردار و گفتار و نیّات انسان در دنیا نیست. سپس حالت شقاوتمندان را بیان فرموده که آنها که شقاوتمند شدند، در آتش دوزخ زفیر و شهیق دارند و نعره و فریاد سر میدهند. اختلافِ تعبیرِ «شقوا» به صورتِ معلوم و سُعدوا به صورتِ مجهول اشاره به این نکته است که انسان برای پیمودن راه سعادت تا إمداد و کمک الهی نباشد، پیروز نخواهد شد، ولی راهِ شقاوت را با پای خود میپیماید.[252]
2-9- بُت پرستان
در آیة 48 سورة مریم آمده است:
« وَ أَعْتزِلُكُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُواْ رَبىّ عَسىَ أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبىّ شَقِيًّا؛ از شما و از آن چيزهايى كه به جاى خداى يكتا مىخوانيد كناره مىگيرم و پروردگار خود را مىخوانم، باشد كه چون پروردگارم را بخوانم محروم نشوم.»
ابراهیم – علیه السلام – میگوید از شما دور میشوم و کناری را بر میگزینم – منظور مهاجرت به شام است – و پروردگارم را عبادت میکنم. اما جملة « عَسىَ أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبىّ شَقِيًّا» اشاره به بدبختی و شقاوت بت پرستان دارد که خدایان متعدّد را میپرستیدند و کلمه «عسی» نشانة تواضع ابراهیم – علیه السلام – در مقابل خدای یکتاست.[253]
2-10- کافرین
خداوند در آیة 82 سورة قصص میفرماید:
«… وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُون؛ نمىبينى كه كافران رستگار نمىشوند؟»
کافر کسی است که به خدا و معاد و یا رسالت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – ایمان نیاورد و این، گروه مادی و بُت پرستی و اهل کتاب را در بر میگیرد.
همچنین میتوان گفت: «کافران کسانی هستند که همگی فریفته و مغرورند. از سویی، فریب زندگی دنیا را خوردهاند و از سوی دیگر شیطان، آنها را نسبت به خدا غرّه ساخته است، اما کسانی که زندگی دنیا آنان را فریفته، انگیزه و علت غرورشان دو استدلالی است که شیطان در دلشان ترتیب داده است؛ نخست اینکه دنیا، یقینی است و لذّات آخرت، مشکوک و احتمالی است و یقینی، بهتر از مشکوک است[254]؛ «إِنَّ الَّذِينَ اشْترَوُاْ الْكُفْرَ بِالْايمَانِ لَن يَضُرُّواْ اللَّهَ شَيًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيم[255]؛ هر آينه آنان كه ايمان دادند و كفر خريدند، هيچ زيانى به خدا نمىرسانند و برايشان عذابى دردناك است»
فصل چهارم:
آثار دنيوي و اخروي خسران در قرآن كريم
بیشک خسران آثار و تبعاتی به همراه دارد و انسان خسارت زده، هم در دنیا و هم در آخرت با نتایج و تبعات خسران روبه رو خواهد بود. توجه به آنها در جلوگیری از خسران نقش اساسی دارد. در این قسمت به آثار و نتایج خسران در دنیا و آخرت اشاره خواهد شد:
1- آثار خسران در دنیا
انسان خاسر منحصر به آخرت و سرنوشت ابدی وی نیست، بلکه:
1-1- حسرت کشیدن و مغلوب شدن
از حضرت علی – علیه السلام - پرسیده شد: حسرت چیست؟ فرمود:
«کسی که (روز قیامت) مال و ثروتش را در ترازو و میزان دیگری مشاهده کند و خداوند او را به خاطر آن به آتش داخل کند (زیرا از راه حرام به دست آورده ) ودیگری را (وارثش را) به بهشت داخل کند (زیرا او آن مال را در راه خدا مصرف کرده است).»[256]
و پیامبر اسلام میفرماید:
«شدیدترین ندامت و افسوس روز قیامت از آن کسی است که آخرت خودش را برای دنیای دیگران فروخته است.(یعنی برای رسیدن دیگران به ظواهر دنیوی به نافرمانی خدا پرداخته است).»[257]
اموال و انصار طاغوتها و نوکران حلقه به گوش استکبار در زمره این افراد هستند.[258]
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ
فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[259]؛ بیگمان کسانی که کفر ورزیدند اموال خود را خرج میکنند تا [مردم را] از راه خدا باز دارند. پس به زودی [همه] آنها را خرج میکنند و آنگاه حسرتی بر آنها خواهد گشت پس مغلوب میشوند و کسانی که کفر ورزیدند به سوی دوزخ گرد آورده خواهند شد … اینان همان زیانکارانند.»
«حسرت» از ماده «حسر» به معنی کشف و انکشاف است.
حسرت به معنی اندوه و غم خوردن بر آنچه از دست رفته است میباشد: گویی نادانی و جهالتی که بر انجام عمل زشت واداراش کرده بود از بین رفته یا نیرویش از فرط غصه تباه شده، و یا از یافتن چیز مفقود خسته شده است.[260]
عبارت «تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ» اشاره به یکی از نتایج دنیوی خسران دارد. این آیه بیان میکند کسانی که مال خود را انفاق میکنند تا مردمان را از راه خدای تعالی باز دارند، اینان تمام اموال خود را خرج میکنند و به مقصود خود نمیرسند در نتیجه برایشان چیزی جز حسرت از دادن مال و به مقصود نرسیدن باقی نمیماند و سپس شکست میخورند. یعنی آن خرج مایه پریشانی و غم برای ایشان میشود.[261]
مشرکان هزینههای سنگینی برای مقابله با اسلام در جنگهای مختلف متحمل شدند ولی هر بار از مسلمانان شکست خوردند و پیروزی با مسلمانان بود، تا اینکه در سال هشتم هجری مکه به دست مسلمانان فتح شد و مرکزیت آنها از بین رفت و چیزی جز حسرت و اندوه و شکست و
خواری نصیب آن-ها نشد، تازه این سرنوشت آنها در این دنیا بود.[262]
بانوی اصفهانی در بیان منظور از مغلوب شدن مینویسد:
«بالأخره در روز بدر یا در جنگ احد مغلوب گردیدند.»[263]
1-2- حبط اعمال
حبط به معنای محو شدن آثار و پاداش عمل است.[264] چون شرط قبولی اعمال این است که با نیت و شرایط صحیح انجام شود، در غیر این صورت آن عمل قبول نمیشود.
از نظر متکلمین حبط عبارت است از باطل شدن اعمال حسنه انسان به این معنا که آن اثر و فائدهای که از آن اعمال مورد توقع است بر آن مترتب نمیشود.[265]
حبط اعمال شامل تمام امور مادی و معنوی میشود. امور مادی مانند اموال و اسم و رسم و امور معنوی مثل طاعات و عبادات.[266]
«…أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[267]؛ … آنان اعمالشان در دنیا و آخرت به هدر رفت و انان همان زیانکارانند.»
در این آیه حبط اعمال را مربوط به دنیا و آخرت میداند. در این که منظور از حبط اعمال در دنیا چیست نظرات متفاوتی وجود دارد:
برخی منظور از حبط عمل در دنیا را این دانستهاند که در مقابل آن عمل ستایش نمیشوند.[268] برخی دیگر گفتهاند منظور آن است که آن اعمال برذاتشان عزت و سعادت به بار نمیآورد.[269]
عدهای نیز گفتهاند که مقصود این است که مال و اولاد به ایشان وفا نکرد.[270]
«وَ يَقُولُ الَّذينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرينَ[271]؛ و کسانی که ایمان آوردهاند میگویند آیا اینان بودند که به خداوند سوگندهای سخت میخورند که جدا با شما هستند؟ اعمالشان تباه شد و زیانکار گردیدند.»
در این آیه اگر چه مانند آیه قبل تعبیر «فی الدنیا و الاخرة» نیامده است ولی اغلب مفسرین بر این اعتقادند که منظور از حبط در این آیه اعم از دنیا و آخرت است و بیان میکنند آنها در هر دو دنیا خاسر هستند.[272]
1-3- ندامت و پشیمانی
خاسران پس از گناهان خود از اعمال خود پشیمان میشوند چنان که خداوند در بیان داستان هابیل و قابیل ندامت و پشیمانی قابیل را نقل میکند:
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ[273]؛ پس نفس [اماره] اش او را به قتل برادرش ترغیب کرد و وی را کشت و از زیانکاران شد. پس خدا زاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند. [قابیل] گفت: وای بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟ پس از زمره پشیمانان گردید.»
1-4- نازل شدن عذاب الهی
«وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُّكْرًا فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً[274]؛ و چه بسیار شهرها که از فرمان پروردگار خود و پیامبرانش سر پیچیدند و از آنها حسابی سخت کشیدیم و آنان را به عذابی [بس] زشت عذاب کردیم تا کیفر زشت عمل خود را چشیدند و پایان کارشان زیان بود».
برخی عبارت «عَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُّكْرًا» را اشاره به عذاب دنیوی گرفتهاند و استناد کردهاند به اینکه در آیه بعد میفرماید که:
«آنها وبال کارشان (سرپیچی از اوامر الهی) را چشیدند.»[275]
ابو حفص نسفی نیز منظور از عذاب را عذاب هولناک دنیوی میداند.[276]
خلاصه آنکه آیه شریفه بیان میکند کسانی که سرمایههای خدادادی را از دست دادند و در بازار دنیا توشهای برای خود فراهم نکردند زیانکارند و با عذاب الهی نابود میشوند.
«أُوْلئِكَ الَّذينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ[277]؛ آنان کسانیاند که عذاب سخت
برای ایشان خواهد بود و در آخرت خود زیانکارترین [نردم] اند».
علامه سید محمد حسین طباطبایی منظور از عذاب در آیه شریفه را اعم از عذاب دنیوی و اخروی میداند.[278]
«قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ[279]؛ قطعاً کسانی که دیدار خدا را دروغ شمردند زیان کردند و [به حقیقت] راه نیافتند و اگر پارهای از آنچه را که به آنان وعده میدهیم به تو بنماییم یا تو را بمرانیم [در هر دو صورت] بازگشتشان به سوی ماست. پس خدا بر آنچه میکنند گواه است».
این آیه هم اشاره به نازل شدن عذاب در دنیا برای خاسران دارد، و به پیامبر گفته میشود که مطمئن باش که یا مقداری از عذاب آنها را در دنیا به تو نشان میدهیم یا تمام عذاب خود را بعد از وفات تو بازگشت آنها به سوی ما در عالم آخرت نشان میدهیم و آنها را به سزای اعمالشان میرسانیم.
«قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْني وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً… مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا[280]؛ نوح گفت: «پرودگارا آنان نافرمانی من کردند و کسی را پیروی نمودند که مال و فرزندش جز بر زیان وی نیفزود … تا به سبب گناهانشان غرقه گشتند و [پس از مرگ] در آتشی درآورده شدند و برای خود در برابر خدا یارانی نیافتند. در این آیه به یکی از مصداقهای عذاب دنیوی خاسران اشاره کرده و آن غرق شدن آنها در آب است.»
حتی خداوند متعال بیان میکند خاسران در رسیدن و مشاهده عذاب الهی تعجیل میکنند:
«وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ لَوْلَا أَجَلٌ مُّسَمًّى لَجَاءهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ[281]؛ و از تو به شتاب درخواست عذاب [الهى را] دارند، و اگر سرآمدى معيّن نبود، قطعاً عذاب به آنان مىرسيد و بىآنكه خبردار شوند غافلگيرشان مىكرد».
در تفسیر نمونه در توضیح آیه شریفه آمده است:
«آنها در مورد عذاب، عجله میکنند و با سرعت آن را از تو میطلبند، آنها میگویند اگر عذاب الهی حق است و دامن کفار را میگیرد پس چرا به سراغ ما نمیآید؟»
قرآن در پاسخ این سخن سه جواب میدهد؛ نخست میگوید: اگر موعد مقرری تعیین نشده بود عذاب الهی فورا به سراغشان میآمد. دیگر اینکه آنها چه اطمینانی دارند که هر لحظه عذاب الهی دامنشان را بگیرد چرا که این عذاب ناگهانی و بدون مقدمه و در حالی که آنها نمیدانند و توجه ندارند به سراغشان میآید. پاسخ سوم آن است که اگر عذاب دنیا به تأخیر بیفتد عذاب آخرت صد در صد قطعی است.[282]
در آیهای دیگر خطاب به ایشان میفرماید:
«فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ[283]؛ پس چون فرمان خدا برسد به حق داوری میشود و آنجاست که باطل کاران زیان میکنند».
در این آیه با لحنی جدی و تهدید آمیز به کسانی که میگفتند اگر راست میگویی چرا عذاب الهی به سراغ ما نمیآید هشدار میدهد که هنگامی که فرمان الهی برای مجازات این منکران لجوج
صادر شود در میان آنها به حق داوری خواهد شد و پیروان باطل در آن هنگام زیان خواهند کرد.[284]
1-5- گرفتار همنشین بد شدن در دنیا
«وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ[285]؛ و برای آنان دمسازانی گذاشتیم و آنچه در دسترس ایشان و آنچه در پی آنان بود در نظرشان زیبا جلوه دادند و فرمان [عذاب] در میان امتهایی از جن و انس که پیش از آنان روزگار به سر برده بودند بر ایشان واجب آمده چرا که آنان زیانکاران بودند».
در این آیه به یکی از مجازاتهای خاسرین در دنیا اشاره کرده که برای آنها دوستان و همنشینان بداندیش و زشت سیرت قرار دادیم که آنچه را که جلوی رویشان و پشتشان بود زینت دادند.[286]
مرحوم علامه طباطبایی در توضیح آیه شریفه مینویسد:
«کفار استعداد این را داشتند که ایمان بیاورند و خداوند قرینهایی بر ایشان بگمارد که آنها را هدایت کند ولی چون کفر ورزیدند پس خداوند به جای آن قرینها، قرینهایی دیگر از شیطان قرار داد تا ملازم آنها شود و مجازات کفر و فسوقشان».[287]
2- آثار خسران در آخرت
آثار و نتایج خسران در اغلب موارد در قیامت است. یعنی اغلب افرادی که دچار خسران شدهاند
نتیجه اعمالشان را در قیامت میبینند و قیامت روز ظهور نتایج خسران است.
برخی از آیاتی که نشان دهنده این است که قیامت روز ظهور نتایج خسران است عبارتند از:
«لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ[288]؛ شک نیست که آنان در آخرت زیانکارترند.»
«أُوْلئِكَ الَّذينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ[289]؛ آنان کسانیاند که عذاب سخت برای ایشان خواهد بود و در آخرت خود زیانکارترین [مردم] اند.
عبارت «فِي الْآخِرَةِ» نشان دهنده این است که نتایج خسران در اغلب موارد در قیامت است.
این گروه [خاسران] در جهان دیگر به طور حتم ضرر و زیان خود را بیشتر و به غیر قیاس مشاهده خواهند نمود. زیرا ضرر آنان در این جهان تدریجی و قابل تدارک و جبرانپذیر است و هنگام مرگ نیز آغاز ظهور سیرت نکبت بار آنان خواهد بود ولی در صحنه قیامت که به نهایت ظهور رسیده و سرایر اندیشه و اعمال آنان ظهور نموده عقوبت آنان به نصاب رسیده، همیشگی خواهد بود.[290]
در این بخش به برسی آثار اخروی خسران خواهیم پرداخت:
2-1- ورود به جهنم
«قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْني وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاَّ خَساراً… فَأُدْخِلُوا نَارًا[291]؛ نوح گفت: پروردگارا، آنان نافرمانی من کردهاند و کسی را پیروی نمودهاند که مال و فرزندش جز برزیان وی
نیفزود … [پس از مرگ] در آتشی در آورده شدند …»
در مورد نحوه ورود ایشان به جهنم خداوند متعال میفرماید:
«لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَميعاً فَيَجْعَلَهُ في جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[292]؛ تا خدا، ناپاک را از پاک جدا کند و ناپاکها را روی یکدیگر نهد و همه را متراکم کند آنگاه در جهنم قرار دهد. اینان همان زیان کارانند.»
«رکُم» به معنی جمع کردن و قرار دادن چیزی است بر روی چیز دیگر.[293]خاسران به سوی جهنم رهسپار میشوند تا خداوند پلید را از ناپاک جدا کند. بعد از آن ناپاکها را روی هم انباشته میکند و همگی را یک جا در جهنم میاندازد.[294]
2-2-عذاب شدید
خاسران در قیامت عذابی دردناک را تجربه میکنند. خداوند متعال میفرماید:
«فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا[295]؛ تا کیفر زشت عمل خود را چشیدند و پایان کارشان زیان بود. خدا برای آنان عذابی سخت آماده کرده است».
برخی از مفسرین منظور از عذاب شدید را عذاب اخروی دانستهاند.[296] چنان که در آیه دیگر از این عذاب شدید به عذاب سوء تعبیر میکند:
«أُوْلئِكَ الَّذينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ[297]؛ آنان کسانیاند که عذاب سخت برای ایشان خواهد بود و در آخرت خود زیانکارترین [مردم] اند».
مرحوم طبرسی مقصود از سوء عذاب را عذاب دردناک اخروی میداند.[298] خداوند متعال بیان میکند عذاب در قیامت خاسران را کاملاً در بر میگیرد و میفرماید:
«…أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ
عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ[299]؛ … آری، این همان خسران آشکار است. آنها از بالای سرشان چترهایی از آتش خواهند داشت و از زیر پایشان [نیز] طبق هایی [آتشین است] این [کیفری] است که خدا بندگانش را به آن بیم میدهد، ای بندگان من از من بترسید».
«ظله» به معنای ساتر در بالای سر است و مراد از این آیه که میفرماید:
«خاسرین، ساتری از آتش در بالای سر و ساتری دیگر در زیر پا دارند این است که آتش از همه جهات به ایشان احاطه دارد».[300]
در این آیه شریفه خداوند وضعیت خاسران در قیامت را این گونه ترسیم میکند که آتش از جمیع اطراف آنها را احاطه کرده و آنها در وسط آتش میسوزند و خدا بندگانش را از چنین روزی میترساند.
در تفسیر نمونه در توضیح آیه شریفه آمده است:
«این عذاب در حقیقت تجسمی از حالات دنیای آنهاست که جهل و کفر و ظلم به تمام وجودشان احاطه کرده بود و از هر سو آنها را می پوشانید.»[301]
در مورد دیگر خداوند از احاطه جهنم نسبت به کافرین سخن میگوید:
«وَ الَّذينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ… يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ
لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[302]؛ و آنان که به باطل گرویده و خدا را انکار کردهاند همان زیانکارانند… و شتابزده از تو عذاب میخواهند و حال آنکه جهنم قطعاً بر کافران احاطه دارد».
2-3-خلود در جهنم
در آیات متعددی از قرآن کریم عاقبت کار خاسران خلود در جهنم دانسته شده است که برای نمونه به تعدادی از آنها اشاره میشود:
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ في جَهَنَّمَ خالِدُونَ[303]؛ و کسانی که کفر میزان [اعمال] شان سبک باشد، آنان به خویشتن ضرر زده [و] همیشه در جهنم میمانند».
آنها که بر اثر نداشتن ایمان و عمل صالح میزان اعمالشان سبک (یا بی وزن) است کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده و زیان کردند و در جهنم جاودانه خواهند بود.»
تعبیر بر «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» (جان و سرمایه وجودشان را زیان کرده اند) اشاره لطیفی است به این واقعیت که آنها بزرگترین سرمایه یعنی هستی خویش را در این بازار تجارت دنیا از دست دادند بی آنکه در برابر آن چیز ارزشمندی به دست آورند.[304]
«وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً… أُوْلَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلاَ يَجِدُونَ عَنْهَا مَحِيصًا[305]؛ هر کس به جای خدا، شیطان را دوست [خدا] گیرد قطعاً دستخوش زیان آشکاری شده است… آنان جایگاهشان جهنم است و از آن راه گریزی ندارند».
محیص به معنای گریزگاه و راه فرار است.[306] خاسران جایگاهشان جهنم است و از آن هیچ راه فراری ندارند و برای همیشه در آن میمانند. تمام درها بر روی آنها بسته میشود؛ درب مغفرت، درب رحمت، درب شفاعت، دربهای بهشت، درب سعادت و رستگاری و سایر دربهای خیر.[307]
«وَ قالَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمينَ في عَذابٍ مُقيمٍ[308]؛ و کسانی که گرویدهاند میگویند: در حقیقت زیانکاران کسانیاند که روز قیامت خودشان و کسانشان را دچار زیان کردهاند، آری ستمکاران در عذابی پایدارند».
مقیم یعنی امر دائمی که پایانی ندارد.[309]
2-4-خوار و ذلیل بودن در آتش جهنم
قرآن بیان میکند خاسران در قیامت با حالت خفت و خواری در جهنم باقی خواهند ماند:
«وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَ قالَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمينَ في عَذابٍ مُقيمٍ[310]؛ آنان را میبینی [که چون] بر [آتش] عرضه میشوند از [شدت] زبونی، فروتن شدهاند زیر چشمی مینگرند و کسانی که گرویدهاند میگویند: در حقیقت زیانکاران کسانیاند که روز قیامت خودشان و کسانشان را دچار زیان کردهاند. آری ستمکاران در عذابی پایدارند.»
«خاشِعينَ مِنَ الذُّلِّ» یعنی به خاطر ذلت و خواری که به آنها رسیده فروتن و حقیر شدهاند و به خشوع افتادهاند ولی خشوع ناشی از ذلت فایدهای ندارد، بر خلاف خشوع ناشی از حب که هر وقت که پدید آید نافع و مفید است.[311]
«طرف» به معنای چشم یا حرکت پلکهای آن است. پس اگر به معنای چشم باشد (در واقع) شامل نگاه کردن مخفی است و اگر به معنای حرکت پلکها باشد شامل نگاه کردن ناشی از حرکت پنهانی پلکها است و مقصود این است که آنها از شدت خوف و وحشت نمیتوانند نظر کامل به آتش بیندازند.[312]
هنگامی که ظالمین بر آتش عرضه میشوند در حالی هستند که از ذلت و زبونی فروتن شدهاند و یا به عبارت دیگر پست و حقیر شدهاند، حالت وحشت و اضطراب شدیدی بر تمام وجودشان حاکم است و ذلت و تسلیم سر تا پای آنها را فرا گرفته و دیگر خبری از آن همه گردنکشی نیست و زیر چشمی به آتش دوزخ مینگرند.
2-5- فریادهای آنها را پاسخی نیست
«وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ فَإِن يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِينَ[313]؛ و همین بود گمانتان که درباره پروردگارتان بردید شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید. پس اگر شکیبایی نمایند جایشان در آتش است و اگر از در پوزش درآیند مورد اجابت قرار نمیگیرند».
صبر بر دو قسمت است: «صبر از روی اختیار بسیار ممدوح است مثل صبر در بلیات که ناشکری نکند و صبر بر مشقت عبادت و بر ترک معاصی و صبر از روی اضطراب مثل کسانی که در حبس و زندان و شکنجه میباشند. صبر نکنند چه کنند؟!! و همین نحوه است صبر اهل جهنم در جهنم.»[314]
در مجمع البیان آمده است که:
«منظور از این صبر آن است که سکوت کنند و شکایت ننمایند … و تقدیر آیه چنین است: اینان اگر صبر کنند و ساکت بمانند یا آنکه ناراحتی کنند به هر حال جایگاهشان آتش است.»[315]
نتیجه که خاسران چه بر عذاب صبر کنند و چه جزع و فریاد کنند نتیجهای ندارد و فریادهای آنها را پاسخی نیست و اگر طلب رضایت و خشنودی از خداوند بکنند هم قبول نمیشود.
چنان که در جای دیگر میفرماید:
«به آن در آیید خواه بشکیید یا نشکیید به حال شما یکسان است.»[316](خوب بیان نشده ترجمه مورد داره)
2-6- بر دوش کشیدن بار سنگین گناهان
گناهان خاسران در قیامت وزر و وبالی خواهد بود بر ایشان که همواره با آنها ملازم است. قرآن در توصیف ایشان میفرماید:
«قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ[317]؛ کسانی که لقای الهی را دروغ انگاشتند قطعاً زیان دیدند. تا آنگاه که قیامت به ناگاه بر آنان در رسد، میگویند: ای دریغ بر ما آنچه درباره آن کوتاهی کردیم. و آنان بار سنگین گناهانشان را به دوش میکشند. چه بد باری است که میکشند».
در توضیح آیه شریفه آوردهاند: اساس شرک بر آن است که زندگی بشر منحصر به حیات دنیوی اوست و بشر به مرگ نابود میشود و اعمال و کردار نیک و بد او یکسان، و پاداش و کیفر نخواهد داشت.
با این اندیشه پلید ناگهان مرگ فرا میرسد، به سیرت شرک و کفر خود آگاه میشوند. فریاد برآورند افسوس در پیرو حق و حقیقت برنیامده و از عواقب وخیم شرک و عقوبت روز قیامت بر حذر نبودیم.
در حالی که صورت نفسانی آنان بر شرک تیره و تباه گشته، جنایتها و اعمال قبیح آنان تجسم یافته مانند بارهای گران بر دوش نهاده سنگینی و مسئولیت آن را به عهده گرفتهاند و هرگز از حسرت و عقوبت دردناک رهایی نخواهند یافت»[318]
بنابراین تکذیب روز قیامت وزر و وبال انسان میگردد و گناهان به صورت بار سنگینی است که گناهکار آن را به دوش میکشد. جرجانی در تفسیرش روایتی نقل میکند:
«چون مؤمن از گور برخیزد شخصی پیش او آید با صورتی زشت ناخوش. او را گوید: مرا میشناسی؟ گوید: نه جز آنکه خدای تعالی صورت تو را کریه آفریده است و و بوی تو ناخوش است. گوید: من عمل بد توأم، دیریست تا تو بر من نشستهای، امروز من بر تو خواهم نشست. و این بر وجه تشبیه و توسع باشد برای آنکه گناه ماننده باشد به بار گران از آنجا که از او رنج و مشقت باشد صاحبش را و بار بر پشت کنند.»[319]
2-7- زشت و بد منظر شدن
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ في جَهَنَّمَ خالِدُونَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ[320]؛ و کسانی که کفه میزان [اعمال] شان سبک باشد، آنان به خویشتن زیان زده [و] تا همیشه در جهنم میمانند. آتش چهره آنان را میسوزاند و آنان در آنجا ترش رویند».
«تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» را به این صورت معنی کردهاند: «آتش به صورتهای آنها ضربه میزند و آن را میسوزاند.»[321]
برخی نیز گفتهاند شعله های آتش دوزخ آنچنان بر رخسار کفار اثر گذارده و هیأت آن تغییر یافته، پوست سر و چهره آنان سوخته و دندانهای آنان آشکار میشود.[322]
علامه طباطبایی نیز میفرماید:
«معنای آیه این است که لهیب و هرم آتش آن چنان به صورتهایشان میخورد که لبهایشان را میخشکاند به طوری که دندانهایشان نمایان میشود مانند سر گوسفندی که روی آتش گرفته باشند.»[323]
نتیجه آن که چهره خاسران در قیامت بر اثر شعلههای آتش میسوزد و چهرهای وحشتناک و زشت پیدا میکنند و این عذاب نتیجه اعمال سوء و زشت و آلود آنها در دنیاست.
2-8- درخواست شفاعت و بازگشت به دنیا
«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْويلَهُ يَوْمَ يَأْتي تَأْويلُهُ يَقُولُ الَّذينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ[324]؛ آیا [آنان] جز در انتظار تأویل آنند؟ روزی که تأویلش فرا رسد، کسانی که آن را از پیش از آن به فراموشی سپردهاند میگویند: «حقا فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آیا [امروز] ما را شفاعتگری هست که برای ما شفاعت کنند یا [ممکن است به دنیا] باز گرده شویم تا غیر از آنچه انجام میدادیم انجام دهیم؟» به راستی که [آنان] به خویشتن زیان زدند و آنچه را به دروغ میساختند از کف دادند».
وقتی حقیقت امر برای خاسران روشن شد وقتی میبینند که توشهای از دنیا برای خود فراهم نیاوردهاند و دستشان خالی است از خداوند درخواست میکنند که ما را به دنیا برگردانید تا این بار عمل صالح انجام دهیم.
هنگامی که نتایج و سرانجام این وعدههای الهی را مشاهده کنند، کار از کار گذشته و راهی برای بازگشت باقی نمانده است. در آن هنگام آنها که کتاب خدا و برنامههای آسمانی او را به دست فراموشی سپردهاند اعتراف میکنند که فرستادگان پروردگار به حق مبعوث شده بودند و گفتار آنها نیز همه حق بود اما در این هنگام در وحشت و اضطراب فرو میروند و به فکر چارهجویی میافتند و میگویند: آیا شفیعانی یافت میشود که برای ما شفاعت کنند؟ و یا اگر شفیعانی برای ما در کار نیست و اصولاً شایسته شفاعت نیستیم آیا ممکن است به عقب باز گردیم و اعمالی غیر از آنچه انجام دادیم انجام دهیم و تسلیم حق و حقیقت باشیم. ولی افسوس این بیداری بسیار دیر است نه راه برگشتی وجود دارد و نه شایستگی شفاعت دارند زیرا آنها سرمایههای وجود خود را از دست دادند و گرفتار خسران و زیانی شدهاند که تمام وجودشان را در بر میگیرد.[325]
2-9-نابود شدن خدایان و سخنان دروغین آنها
خداوند متعالی در آیاتی بیان میدارد که خاسران در قیامت خدایان دروغینشان نابود میشود، و پشتوانههای ساختگی خود را از دست میدهند:
«أُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ[326]؛ اینانند که به خویشتن زیان زده و آنچه را به دروغ برساخته بودند از دست دادند.
«قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ[327]؛ به راستی که [آنان] به خویشتن زیان زدند و آنچه را به دروغ میساختند از کف دادند.»
«ضل» به معنای گم شدن و مفقود شدن و از دست دادن است.[328] «ما كانُوا يَفْتَرُونَ» یعنی آن دروغهایی که ساخته بودند. سخنان باطلی که مردم را بدان فریب داده بودند از میان رفت نه آن اندیشههای تباه ماند و نه گول خوردگان ماندند.[329]
این آیه شریفه مشتمل بر دو نکته است: یکی اینکه میفرماید: کفار نفس خود را خاسر کردند. دوم اینکه میفرماید افترایی که یک عمر مرتکب آن شدند در آخرت اثری از آن نمییابند. اما خاسران آنان دلیلش این است که آدمی مالک نیست مگر نفس خود را که البته مالکیتش نسبت به نفس خودش استقلالی نیست بلکه به تملیک خدای تعالی است و وقتی آدمی چیزی را برای نفس خود بخرد که مایه هلاکتاش باشد و سرمایه عمر و مال و هر چیز دیگر را بدهد و در مقابل کفر و معصیت را بخرد در این معامله ضرر کرده … و اما ضلالت در افترایی که بستند علتش این است که عقاید خرافی که داشتند دروغ بود یعنی وهمی بود که در خارج واقعیت نداشت و در روز قیامت هر کسی میفهمد که حق مبین تنها خدای تعالی بوده و آنچه را حق میپنداشتند چیزی جز خیال نبوده است.[330]
2-10-نهایت دوری از رحمت خداوند
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ في جَهَنَّمَ خالِدُونَ … رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ[331]؛ و کسانی که کفر میزان [اعمال] شان سبک باشد آنان به خویشتن زیان زده … پروردگارا ما را از اینجا بیرون بر پس اگر باز هم [به بدی] برگشتیم در آن صورت ستمگر خواهیم بود.»
مرحوم راغب اصفهانی در توضیح ماده «خسا» مینویسد:
«سگ را از روی اهانت چغ کردم رفت و در گوشهای نشست.»[332]
در این صورت در این آیه استعاره کنایهای به کار رفته و مراد از این کلام زجر و جیغ کردن اهل جهنم و قطع کلام ایشان است.[333]
این فعل هر گاه در مورد انسانی گفته میشود به معنی پستی او و مستحق مجازات بودن است.[334]
مرحوم محمد حسین همدانی در تفسیر انوار درخشان به زیبایی معنای آیه را چنین تفسیر میکند:
«ندائی شرف صدور یابد و از هر غضب و شعله آتشین سختتر باشد و بشریت آنان نادیده گرفته میشود؛ پستترین درنده ای را که اساس رذالت و درندگی است معرفی نموده است هم چه فریادی که برای راندن درنده به کار میرود و دیگر به آنان عقاب میشود یخن نگوید و به درخواست خود پایان دهید»[335]
استفاده از چنین جوابی نشانه دوری کامل آنها از رحمت حق تعالی و غضب فوقالعاده او بر خاسران است.
2-11-حبط اعمال
خسران دارای آثار منفی و ناشایست متعددی در زندگی دنیا و آخرت است.
از جمله آثار دنیوی خسران میتوان به: حسرت کشیدن و مغلوب شدن، حبط اعمال، هدایت نیافتن و ایمان نیاوردن، ندامت و پشیمانی، نازل شدن عذاب الهی و گرفتار همنشینان بد شدن را نام برد.
از جمله مهمترین آثار اخروی خسران حبط اعمال است که در آیات متعددی به آن اشاره شده است:
«أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[336]؛ آنان اعمالشان در دنیا و آخرت به هدر رفت و آنان همان زیانکارانند».
«وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ[337]؛ و هر کس در ایمان خود شک کند قطعاً عملش تباه شده و در آخرت از زیانکاران است».
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً… أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا[338]؛ بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم … [آری] آنان کسانیاند که آیات پرودگارشان و لقای او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت برای آنها [قد و ] ارزشی نخواهیم نهاد».
«وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ[339]؛ و قطعاً به تو و به کسانی که پیش از تو بودند وحی شده است. اگر شرکورزی حتماً کردارت تباه و مسلماً از زیانکاران خواهی شد».
قاموس قرآن حبط را بطلان و بیاثر شدن آن ترجمه میکند.[340]
راغب میگوید:
«اصل حبط از حبط است و آن این است که چهار پا علف بسیار خورد تا شکمش باد کند.»[341]
در تفسیر نور آمده است:
«حبط در لغت آن است که شکم حیوان به خاطر خوردن گیاه سمی باد کند و آن را در معرض مرگ قرار دهد که هر کس میبیند، میپندارد حیوانی سالم و پر گوشت است در حالی که در آن شکم باد و خودش مسموم است. تباه شدن عمل انسان را نیز از این رو حبط میگویند که آنان توسط گناهان مسموم و توخالی و در معرض نابودی قرار گرفتهاند.»[342]
حبط اعمال در آخرت را به «دفع شدن عذاب»[343] ماده نرسانده به رحمت خدا [344] متربت نشدن ثواب بر آنها[345] تفسیر نمودهاند.
حبط اعمال سبب سبک بودن میزانهای عمل میشود چنانکه خداوند متعال میفرماید:
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ في جَهَنَّمَ خالِدُونَ[346]؛ و کسانی که کفر میزان [اعمال] شان سبک باشد آنان به خویشتن زیان زدهاند».
سبکی میزان را به معنای بیارزشی و اعتنا نکردن به آن دانستهاند.[347]حبط اعمال سبب آن میشود که در قیامت هیچ میزانی برای اعمال خاسران بر پا نشود.
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً.. أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا[348]؛ بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟ …[آرى،] آنان كسانىاند كه آيات پروردگارشان و لقاى او را انكار كردند، در نتيجه اعمالشان تباه گرديد، و روز قيامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهيم نهاد».
عبارت «فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا» تفریعی است بر حبط اعمال زیرا سنجش و وزن در روز
قیامت به سنگینی حسنات است به دلیل اینکه میفرماید:
«وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يِظْلِمُونَ[349]؛ و در آن روز، سنجش [اعمال] درست است. پس هر كس ميزانهاى [عمل] او گران باشد، آنان خود رستگارانند و هر كس ميزانهاى [عمل] او سبك باشد، پس آنانند كه به خود زيان زدهاند، چرا كه به آيات ما ستم كردهاند».
و نیز به دلیل اینکه با حبط عمل دیگر سنگینی باقی نمیماند و در نتیجه دیگر وزن معنا ندارد.[350]
خاسران چون عملی که قابل سنجش و ارزش باشد ندارند لذا روز قیامت وزن و میزانی برای آنان بر پا نخواهیم کرد چرا که توزین و سنجش مربوط به جایی است که چیزی بر بساط باشد، آنها که چیزی دربساط ندارند چگونه توزین و سنجش داشته باشند.[351]
دامنه عواقب خسران به دنیا محدود نمیشود بلکه در آخرت نیز دامنگیر انسان میشود. بلکه اساساً روز قیامت هنگامه ظهور و بروز خسران است. آثاری همچون: ورود به جهنم، عذابهای شدید، خلود در جهنم، خوار و ذلیل بودن در آتش جهنم، بینتیجه بودن فریادها، بر دوش کشیدن بار گناهان، حسرت، زشت و بد منظر شدن، درخواست شفاعت و بازگشت به دنیا، نابود شدن خدایان و سخنان دروغین، نهایت دوری از رحمت خدا و حبط اعمال را میتوان از جمله آثار اخروی خسران دانست.
فصل پنجم:
راههاي پيشگيري از ابتلاء به خسران در قرآن كريم
در بخش قبل با عوامل و اسباب خسران که از دست دادن سرمایههای وجودی انسان است، آشنا شدیم.
قرآن کریم چنانکه عوامل خسران و شقاوت را بیان میکند، برای جلوگیری از آن نیز راهحلهایی ارائه میکند. خسران برای حرکت در صراط مستقیم به سوی هدف نهایی خلقت مانعی بزرگ است. بنابراین ضروری مینماید به بررسی راههای جلوگیری از خسران پرداخته شود. در این بخش به بررسی راههای ارائه شده در قرآن برای این منظور، اشاره خواهد شد تا با توجه به آنها انسان را از خسران و زیان رهانیده و دچار آن نگردد.
دوری از عوامل خسران و شقاوت که در بخش قبل گذشت سبب جلوگیری از خسرانزدگی میشود. خداوند تبارک و تعالی راههای جلوگیری انسان از خسران را با بیانی کوتاه در سوره عصر بازگو نموده است. سوره مبارکه والعصر سیستم و نظام فکری و عملی، اعتقادی و دنیوی و اخروی دین مبین اسلام یعنی طرحی برای اینکه فرد و جامعه انسانی چگونه باید باشد و آنچه که نباید باشد را بیان کرده است:
«وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرْ[352]؛ سوگند به عصر (غلبه حق علیه باطل)، که واقعاً انسان دستخوش زیان است، مگر کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کرده اند».
خداوند متعال در این سوره به «عصر» سوگند یاد نموده است که تمام افراد انسان در جمیع زمانها و مکانها در خسران و زیان خواهند بود، مگر آنانکه شناخت، معرفت، بینش، آگاهی و علمشان عمیق و اصولی باشد و اینکه تکامل در تعالی که خود حکمت وجودی انسان در نظام هستی میباشد، باید بر اساس چهار اصل پایه استوار باشد:
ایمان، عمل صالح، توصیه به حق، سفارش به صبر.
انسان پس از شناخت نفس خود در صورتی میتواند بر افق تکامل و تعالی قرار گیرد که هر چهار اصل بیان شده را دارا باشد. اینک به توضیح تفسیری هر یک از آیات سورهی عصر خواهیم پرداخت:
خداوند در این سوره پس از قسم به عصر که به نظر برخی مفسرین منظور دوره و عصر پیامبر و ظهور حق میباشد،[353] میفرماید:
«إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ» این آیه در حقیقت جواب سوگند است. در این آیه خداوند با چندین تأکید میخواهد مطلب مهمی را بیان کند.
«إِنَّ» از حروف تأکید است، جمله اسمیه هم برای تأکید است و الف و لام در «الْانسَانَ» نیز برای تأکید است، لام مفتوحه در «لَفِى» هم برای تأکید است، و نکره آوردن «خُسْرٍ» تأکید را میرساند.
در تفسیر پرتوی از قرآن آمده است که:
«الف و لام استغراق یا جنس الانسان و تأکیدات به إِنَّ و لام و ظرفیت و استیعاب «فی» و نکره آمدن «خُسْرٍ» همه دلالت و اشعار به این واقعیت دارد که انسان به طبیعت خود، یکسر و سراپا غرق در زیان و زیانکاری بس عظیم و جبران نشدنی است.»[354]
مطلب مهمی که پس از این تأکیدهای پی در پی بیان میشود این است که: انسان حتماً و حتماً در خسران و زیانکاری است. انسانها چه بخواهند و چه نخواهند با گذشت عمر، سرمایههای وجودی خود را از دست میدهند و ساعات و ایام و ماهها و سالهای عمر را پشت سر گذاشته و نیروهای معنوی و مادیشان تحلیل رفته و توان و قدرتش کاهش مییابد.
انسان همانند کسی است که سرمایه عظیمی در اختیار داشته باشد و بیآنکه بخواهد، هر روز بخشی از آن سرمایه عمر و حیاتی که از دست میدهد.
«إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَق وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرِ»
در این آیه شریفه به چهار راه اساسی برای جلوگیری از خسران اشاره شده است، که در ذیل به توضیح آنها میپردازیم:
1- ایمان آوردن
در آیه شریفه ایمان به عنوان اولین راه جلوگیری از خسران بیان شده است.
حضرت علی – علیه السلام - در تعریف ایمان میفرمایند:
«ایمان بر شناخت با قلب، اقرار با زبان و عمل با اعضا و جوارح استوار است».[355]
همچنین ایشان ارکان ایمان را صبر، یقین، عدل و جهاد ذکر میکنند.[356]
ایمان زیر بنای همه فعالیتهای انسان را تشکیل میدهد چرا که تلاشهای عملی انسان از مبانی فکری و اعتقادی او سرچشمه میگیرد نه همچون حیوانات که حرکاتشان به خاطر انگیزههای غریزی است. از آنجا که در آیه شریفه برای ایمان متعلقی ذکر نشده است. مفسرین منظور از ایمان را اعم از ایمان به خدا دانستهاند.
به عنوان مثال در تفسیر نمونه آمده است:
«مراد از ایمان، ایمان به خدا و مراد از ایمان به خدا ایمان به همه رسولان او و مراد از ایمان به رسولان او اطاعت و پیروی ایشان است و نیز ایمان به روز جزاست هم چنان که قرآن در جای دیگر تصریح کرده به اینکه کسانی که به بعضی از رسولان خدا ایمان دادند و به بعضی ایمان ندادند مؤمن به خدا نیستند.»[357]
چنانکه گذشت کفر و شرک به خدا عامل خسران است. پی ایمان بر او از راههای جلوگیری از خسران میباشد که در آیات متعددی از قرآن به این مطلب اشاره شده است.[358]
همچنین کفر و تکذیب لقای الهی از مهمترین اسباب خسران است ولی ایمان به آخرت و روز جزاء مانع از خسران است. چنانکه که خداوند متعال کسانی که یقین به آخرت دارند را از جمله متقین میشمارد[359]؛ و برای آنها اجر عظیم در نظر میگیرد.[360]
از طرفی همانطور که تکذیب و ظلم و کفر به آیات الهی سبب خسران بود ایمان به آیات الهی سبب رستگاری میشود.[361]
و در مقابل خاسران که شیطان را ولی و سرپرست خویش قرار دادند و حزب شیطان شدند مؤمنان خداوند را ولی خود میدانند و جزء حزب الهی هستند.[362]
ایمان باعث میشود که فرد مؤمن همواره به یاد خدا باشد و ذکر خدا سبب دوری از بسیاری از گناهان میشود، همانطور که غفلت از یاد خدا زمینه انجام بسیاری از گناهان را فراهم میکرد، لذا خداوند به مؤمنان دستور میدهد که بسیار به یاد خدا باشند[363]، و بیان میکند که ذکر و یاد خداوند موجب رستگاری میشود.[364]
در بخش عوامل گذشت که اعمال زشت سبب سبکی میزان اعمال میشود و این باعث خسران است. امام علی – علیه السلام - بیان میکند که ایمان به خدا و پیامبر سبب سنگینی میزان عمل میشود. ایشان میفرمایند:
«به خدا ایمان داریم ایمان کسی که غیبها را به چشم خود دیده و بر آنچه وعده دادهاند آگاه است. ایمانی که اخلاص آن، شرک را زدوده و یقین آن شک را نابود کرده است و گواهی میدهیم که خدایی نیست جز خدای یکتا نه شریکی دارد و نه همتایی و گواهی میدهیم که محمد بنده و فرستاده اوست که درود خدا بر او و خاندانش باد. این دو گواهی گفتار را بالا میبرند و کردار و عمل را پیشگاه خدا میرساند. ترازویی که این دو گواهی را در آن نهند سبک نباشد و اگر بردارند با چیز دیگری سنگین نخواهد شد.»[365]
پس ایمان به خدا و پیامبر موجب سنگینی میزان عمل میشود و خداوند بیان میکند که سنگینی میزان عمل سبب رستگاری است.[366]
2- انجام اعمال شایسته
دومین راه جلوگیری از خسران که در قرآن کریم بلافاصله بعد از ایمان بیان شده است، انجام اعمال شایسته است.
در موارد متعدد دیگری نیز انجام اعمال صالح پس از ایمان و بدون فاصله ذکر شده است.[367] که از پیوستگی ایمان و عمل صالح در اینگونه آیات میتوان نتیجه گرفت که ایمان بدون عمل کافی نیست.
کلمه «صالحات» در این آیات و آیه سوم سوره عصر به صورت عام و با «ال» آمده است. لذا در تفسیر نمونه آمده است:
«صالحات همان اعمال شایسته نه فقط عبادات؛ نه تنها انفاق فی سبیل الله، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها کسب علم و دانش، بلکه هر کار شایستهای که وسیله تکامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الی الله و پیشرفت جامعه انسانی در تمام زمینهها شود. قرآن در اینجا «صالحات» را مخصوصاً به صورت جمع آورده، جمعی که با الف و لام همراه است و معنی عموم دارد و بیانگر این حقیقت است که راه جلوگیری از آن خسران طبیعی و قهری بعد از ایمان انجام همه اعمال صالحه است، نه تنها قناعت به یک یا چند عمل صالح، و به راستی اگر ایمان عمیقاً در جان انسان جای گیرد چنین آثاری را از خود ظاهر میسازد.»[368]
علی – علیه السلام - نیز در فرمایشان خود به انجان اعمال نیکو سفارش میکند و میفرماید:
«مردم! عمل کنید، که عمل نیکو به سوی خدا بالا میرود و توبه سودمند است و دعا به اجابت میرسد و آرامش برقرار، و قلمهای فرشتگان در جریان است. به سوی اعمال نیکو بشتابید بیش
از آنکه عمرتان پایان پذیرد یا بیماری مانع شود و یا تیر مرگ شما را هدف قرار دهد.»[369]
3- سفارش کردن به حق
ایمان و اعمال هرگز تداوم نمییابد مگر اینکه حرکتی در اجتماع برای دعوت به سوی حق و شناخت و معرفت آن از یکسو، و دعوت به استقامت و صبر در طریق انجام این دعوت از سوی دیگر صورت پذیرد. به دنبال این دو اصل به دو اصل دیگر اشاره میفرماید، که در حقیقت ضامن اجرای دو اصل اساسی ایمان و عمل صالح است.
در اصل سوم به مسأله تواصی به حق یعنی دعوت همگانی و عمومی به سوی حق اشاره میکند، تا همگان حق را از باطل به خوبی بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند، در مسیر زندگی از آن منحرف نگردند.[370]
«تواصوا» از جهت وزن «تفاعل» به تکثیر و از هر جانب بودن توصیه دلالت دارد.[371]
مرحوم راغب اصفهانی در مفردات در توضیح واژه «حق» میگوید:
«حق اصل مطابقت و یکسانی و هماهنگی و درستی است، مثل مطابقت پایه درب در حالی که در پاشنه خود با استواری و درستی میچرخد و میگردد.»[372]
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه میفرمایند:
«تواصی به معنای سفارش کردن این به آن و آن به این است و تواصی به حق این است که یکدیگر را به حق سفارش کنند، سفارش کنند به اینکه از حق پیروی نموده و در راه حق استقامت و مداومت کنند، پس دین حق چیزی جز پیروی اعتقادی و عملی از حق و تواصی بر حق نیست.»[373]
یکی از مصادیق تواصی به حق، امر به معروف و نهی از منکر است که در آیات متعددی از قرآن به آن اشاره شده است.[374]
تواصی به حق خود یکی از اعمال صالح است و با اینکه قبلاً عنوان کلی «عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» را ذکر کرده بود چه نکتهای باعث شد که خصوص تواصی به حق را نام ببرد؟
این از قبیل ذکر خاص بعد از عام است که در مواردی به کار میرود که گویند نسیت به خاص عنایت بیشتری داشته باشد، و شاهد بر اینکه خدای تعالی از میان اعمال صالح به تواصی به حق عنایت بیشتر داشته و بدین منظور خصوص آن را بعد از عموم اعمال صالح ذکر نموده این است که همین تواصی را در مورد صبر تکرار کرد و با اینکه می توانست بفرماید «وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَق وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرِ» در حالی که فرمود وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَق وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبرِ.[375]
چنانکه گذشت یکی از عوامل خسران ازداشتن مردم از راه خدا بود. در مقابل آن در این آیه شریفه سفارش به حق را از موانع خسران ذکر میکند.
4- سفارش کردن به صبر
چهارمین راه جلوگیری از خسران که تکمیل کننده سه راه قبلی است، سفارش به صبر و
شکیبایی و استقامت است.
«صبر» را به خویشتنداری و در سختی و تنگی معنا کردهاند.[376]
لازمه احقاق حق و جانبداری از آن استقامت و صبر در برابر سختیها و موانع است.
صبر در اینجا معنی وسیع و گستردهای دارد که هم صبر بر اطاعت را شامل میشود و هم صبر در برابر انگیزههای معصیت و هم صبر در برابر مصائب و ناگواریها را.[377] چنانکه در حدیثی از علی – علیه السلام - صبر به سه دسته تقسیم شده است: صبر بر معصیت، صبر بر طاعت و صبر از ارتکاب معصیت.[378]
خداوند متعال در آیات متعددی از قرآن کریم مؤمنان را توصیه به صبر میکند از جمله ایشان را بر صبرشان تمجید میکند[379] و به ایشان وعده مغفرت میدهد.[380]
درروایات و فرمایشات بزرگان دین نیز بر صبر تأکید و توجه بسیار شده است. از جمله علی – علیه السلام – میفرماید:
«بر شما باد به شکیبایی، که شکیبایی، ایمان را چون سر است بر بدن و ایمان بدون شکیبایی چونان بدن بیسر ارزشی ندارد.»[381]
و از پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم - روایت شده است:
«به هیچ کس روزیای گستردهتر از شکیبایی ندادهاند.»[382]
5- تزکیه نفس
راه دیگری که در قرآن کریم برای جلوگیری از خسران بیان شده است تزکیه نفس است. خداوند متعال در سوره مبارکه شمس میفرماید:
«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا… قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا (شمس/1-10سوگند به خورشید و تابندگی اش، … که هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگارشد، و هر که آلوده اش ساخت قطعا درباخت .
قسم نشان دهنده اهمیت مطلبی است که بیان می شود . در این سوره خداوند پس از چندین قسم و تاکید بیان می کند که تنها کسانی رستگارند که نفس خود را تذکیه کنند و در مقابل (همچنان که در بخش عوامل گذشت) پوشاندن نفس به سبب گناهان زیانکاری و خسران است .
هر که در مقام تزکیه روح و روان خود برآید و هر لحظه به الهام غیبی گوش فرا دهد و از الهام به فجور عملی که از درون خود می شنود عبرت گیرد و اجتناب نماید و بر حسب الهام غیبی به اعمال صالحه اقدام نماید آن گاه مژده سعادت و شعار عبودیت خود را نیز ضمن الهام غیبی می شنود و رستگاری خود را به طور شهود می یابد .
فطرت خداشناسی که نهفته در روح انسان است اقتضاء ذاتی آن شنیدن الهامات و سروشهای غیبی فجور و تقوی و خیر و شر و صالح و فساد است. آیه ، فلاح و رستگاری را که غرض و منهی حرکت جوهری انسانی است؛ بر تزکیه روح و پاکیزگی آن از فجور و فسق و انحراف نهاده است.[383]
گفته شده است در زبان فارسی لفظ واحدی که دقیقاً معنای تزکیه را برساند نداریم و برای بیان معنای دقیق این واژه باید مفاهیم «شکوفایی استعدادها، بالندگی و رشد کامل یافتن را در کنار هم قرار داد.»[384]
در علم اخلاق برای تزکیه نفس مراحل متعددی را بیان کردهاند. این مراحل به ترتیب عبارتند از:
1- تخلیه: از بین بردن زنگارها، رسوبات شرک، ریا و نفاق از اندیشه خویش.
2- تجلیه: جلا دادن و زینت دادن نفس به وسیله اعمال عبادی.
3- تحلیه: روان ساختن جویبار هدایت به قلب و اندیشه و جذب فضیلتها و آراسته شدن به اخلاق الله.[385]
6- هدایت ویژه الهی
اگر چه اعمال صالح و تزکیه نفس در جلوگیری از خسران و زیان انسان نقش مهمی دارند و سبب هدایت انسان به هدف نهایی خلقت میشود اما اینها وقتی مفیدند که با هدایت ویژه الهی توأم باشند. هدایت ویژهای که در این آیه شریفه به آن اشاره شده است:
«مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدي وَ مَنْ يُضْلِلْ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ[386]؛ هر که راخدا هدایت کند، او راه یافته است، و کسانی را که گمراه نماید، آنان خود زیانکارانند.»
حضرت علامه طباطبایی میفرماید:
«مفاد آیه این است که صرف راه یافتن به چیزی نافع نیست و اثر راه یافتن را ندارد مگر وقتی که هدایت خدای سبحان با آن توأم باشد و این هدایت است که موجب کمال راه یافتن گشته و با آن سعادت آدمی حتمی میشود.»[387]
7- تسلیم در برابر خداوند
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم راههای متعددی برای جلوگیری از خسران و زیان ارائه کرده است که اهم آن در سوره مبارکه «عصر» بیان شده است.
در این سوره اگر چه خداوند ابتداء بیان میکند که تمام انسانها در زیان و خسران هستند اما ایمان آورندگان، انجام دهندگان عمل صالح و سفارش کنندگان به حق و صبر را استثناء میکند.
همچنین به آیات دیگری از قرآن مجید تزکیه نفس و هدایت ویژه الهی را میتوان از دیگر موانع خسران بیان کرد.
«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ[388]؛ و هر كه جز اسلام، دينى [ديگر] جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود، و وى در آخرت از زيانكاران است.»
نتیجهگیری
با تحقیق دربارة رابطة خسران در قرآن کریم نتایج ذیل حاصل گردید:
1- خسران در زبان فارسی به معنای زیان و شقاوت به معنای محرومیت از خیر ترجمه شده است. خداوند در قرآن افراد یا گروههایی را به عنوان نمونه و الگو معرفی میکند تا کسانی که در آیات الهی دقت میکنند با این افراد که جزء زیانکاران و شاقیان در دنیا و آخرت هستند آشنا شوند و از سرگذشت آنها عبرت بگیرند. از جمه مصادیق خسران عبارتند از: حزب و گروه شیطان، قابیل، مخالفین و منکران پیامبران، کافران، پیروی از کافران و مشرکان و … نام برد و از جمه مصادیق شقاوت ابلیس، قابیل، پسر نوح و برادران یوسف اشاره کرد.
2- برخی افکار انحرافی و اعمال نادرست نیز موجبات خسران و شقاوت را برای انسان فراهم میکند که قرآن بدانها پرداخته است. از جمله عواملی که در اثر آنها انسان دچار خسران میگردد، عبارتند از: تکذیب و انکار لقای الهی و آیات خداوند، مخالفت با پیامبران، کفر، ظلم، شرک، اطاعت از هوی نفس، و غفلت از یاد خدا و … اشاره نمود در این بین میتوان گفت که عوامل شقاوت میباشد با تفاوتی جزئی که عبارتند از: تکذیب آیات خدا، هواپرستی، حرص و طمع، ظلم، غفلت، حسد، کافران و منافقان و مشرکان و … پرداخته شده است.
3- خسران آثار و تبعاتی به همراه دارد و انسان خسارت زده هم در دنیا و هم در آخرت نتایج و تبعات خسران روبهرو خواهد بود از آثار خسران در دنیا میتوان به مواردی چون حسرت کشیدن و مغلوب شدن، حبط اعمال مادی، ندامت و پشیمانی و گرفتار همنشین بد شدن در دنیا و نازل شدن عذاب الهی اشاره کرد و آثار خسران در آخرت عبارتند از : ورود به جهنم، عذاب شدید، خلود در جهنم، خوار و ذلیل بودن در آتش جهنم، زشت و بد منظر شدن، دوری از رحمت خداوند و … بیان کرد.
4- خداوند تبارک و تعالی راههای جلوگیری از خسران را که عبارتند از: ایمان آوردن، انجام اعمال شایسته، سفارش حق، سفارش بر صبر، تزکیه نفس، هدایت ویژه الهی و تسلیم در برابر خداوند را با بیانی کوتاه در سوره عصر بازگو نموده است.
فهرست منابع
* قرآن
* نهج البلاغه
منابع فارسی
1- ارفع، کاظم، اخلاق در نهج البلاغه، چاپ اول، بیجا، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی فیض کاشانی، 1376هـ ش.
2- اسرار، مصطفی، از مفاهیم قرآن، چاپ دوم، بیجا، راه کمال، 1385هـ ش.
3- امیریپور، احمد، اخلاق از دیدگاه قرآن و چهارده معصوم - علیهم السلام -، چاپ اول، مشهد، راز توکل، 1383هـ ش.
4- آرام، احمد، الحیاه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380هـ ش.
5- آشتیانی، محسن، فایضی، علی، مبانی تربیت و اخلاق اسلامی، چاپ اول، قم، روحانی، 1375هـ ش.
6- بابایی، احمد علی، برگزیده تفسیر نمونه، چاپ سیزدهم، تهران، دراالکتب الاسلامیه، 1382هـ ش.
7- ثقفی تهرانی، محمد، تفسیر روان جاوید، چاپ سوم، تهران، برهان، 1398هـ ق.
8- جعفری، یعقوب، تفسیر کوثر، بیجا، بیتا.
9- حجتی، محمد باقر، آداب تعلیم تعلم در اسلام، چاپ نوزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373هـ ش.
10- دستغیب شیرازی، عبد الحسین، قلب سلیم، چاپ یازدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1370هـ ش.
11- رشیدپور، مجید، مبانی اخلاق اسلامی، چاپ چهارم، بیجا، انجمن اولیاء و مربیان، 1372هـ ش.
12- سور آبادی، ابوبکر عتیق بن محمد، تفسیر سور آبادی، چاپ اول، تهران، فرهنگ نشر نو، 1380هـ ش.
13- شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1381هـ ش.
14- طالقانی، محمود، تفسیر پرتوی از قرآن، چاپ چهارم، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362هـ ش.
15- عطاردی، عزیز الله، ایمان و کفر، چاپ اول، ترجمه ایمان و کفر بحار الانوار، تهران، انتشارات عطارد، 1378هـ ش.
16- فایضی، علی، تربیت روشها اخلاق، چاپ اول، بیجا، طراحان نشر، 1378هـ ش.
17- قرائتی، محسن، تفسیر نور، چاپ یازدهم، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383هـ ش.
18- محمدی گیلانی، محمد، درسهای اخلاق اسلامی، چاپ اول، تهران، نشر سایه، 1378هـ ش.
19- مصباح یزدی، محمد تقی، به سوی او، چاپ اول، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1382هـ ش.
20- مظاهری، حسین، حریمهای اخلاقی در آیینه احکام، چاپ اول، اصفهان، حدیث راه عشق، 1387هـ ش.
21- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ اول، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374هـ ش.
22- نراقی، احمد، معراج السعاده، بیجا، دهقان، بیتا.
23- نصری، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن، چاپ سوم، بیجا، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1379هـ ش.
24- همدانی، محمد حسین، تفسیر انوار درخشان، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404هـ ق.
منابع عربی
1- ابن عربی، ابوعبدالله محیی الدین، تفسیر ابن عربی، چاپ اول، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422هـ ق.
2- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم،بیروت، دار صادر، 1414هـ ق.
3- امین، نصرت، بانوی اصفهانی، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، بیجا، نهضت زنان مسلمان، بی جا 1361هـ ش.
4- اندلسی، ابوحیان محمد بن یوسف، بحرالمحیط فی التفسیر، بیروت، دار الفکر، 1420هـ ق.
5- انیس، ابراهیم ودیگران، فرهنگ المعجم الوسیط، چاپ اول، تهران، انتشارات اسلامی، 1381هـ ش.
6- آبیاری، ابراهیم، الموسوعه القرآنیه، بیجا، مؤسسه سجل العرب، 1405هـ ق.
7- آشتیانی، میرزا احمد، طرائف الحکم یا اندرزهای ممتاز، چاپ سوم، تهران، کتابخانه صدوق، 1362هـ ش.
8- آلوسی، محمود، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، چاپ اول، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1419هـ ق.
9- آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415هـ ق.
10- بروجردی، حسین، تفسیر صراط المستقیم، چاپ اول، قم، انصاریان، 1416هـ ق.
11- بروجردی، محمد ابراهیم، تفسیر جامع، چاپ ششم، تهران، صدر، 1326هـ ش.
12- پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، چاپ اول، قم، فرایض، 1385هـ ش.
13- تنکابنی، مرتضی فرید، الحدیث، چاپ اول، بیجا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370هـ ش.
14- جرجانی، ابوالمحاسن حسین بن حسن، تفسیر جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، چاپ اول، تهران، دانشگاه تهران، 1377هـ ش.
15- حرانی، ابومحمد، تحف العقول عن آل الرسول آل علی - علیه السلام –، چاپ اول، بیجا، 1382هـ ش.
16- حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشری، چاپ اول، تهران، میقات، 1363هـ ش.
17- حسینی شیرازی، محمد، تبیین القرآن، چاپ دوم، بیروت، دار العلوم، 1423هـ ق.
18- خراسانی، علم الهدی، نهج الخطابه، چاپ دوم، تهران، کتابخانه صدر، 1374هـ ش.
19- خطیب، عبدالکریم، تفسیر القرآنی للقرآن، بیجا، بیتا.
20- رازی، ابوعبدالله محمدبن عمر فخر الدین، تفسیر مفاتیح الغیب، چاپ سوم،بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420هـ ق.
21- رازی، حسین بن علی ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408هـ ق.
22- راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمدبن فضل، المفردات فی غریب القرآن، چاپ دوم، مترجم: غلامرضا خسروی حسینی، مشهد، رضوی، 1375هـ ش.
23- رضی، محمد شریف، نهج البلاغه، چاپ چهارم، ترجمه، محمد دشتی، قم، انتشارات شاکر، 1386هـ ش.
24- رهنما، زین العابدین، تفسیر رهنما، بیچا، تهران، کیهان، 1364هـ ش.
25- ریاضی، حشمت الله، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، چاپ اول، مترجم: رضا خانی،
تهران، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، 1372هـ ش.
26- زکریا، ابوالحسین احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغه، قم، مرکز نشر مکتب الاعلام السلامی، 1404هـ ق.
27- سبزواری نجفی، محمدبن حبیب الله، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، چاپ اول، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406هـ ق.
28- سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد، تفسیر بحرالعلوم، بیجا، بیتا.
29- شاکری، حسین، النجاه من الذنوب، چاپ اول، قم، نشر الهادی، 1416هـ ق.
30- شبر، عبدالله، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، کویت، مکتبه الالفین، 1407هـ ق.
31- شبر، عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، چاپ اول، بیروت، دار البلاغه للطباعه، 1412هـ ق.
32- شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، چاپ اول، تهران، دفتر نشر دا، 1373هـ ش.
33- شیرازی، محمد حسین، تفسیر روح البیان، چاپ دوم، بیروت، دارالفکر، 1423هـ ق.
34- طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، چاپ پنجم، مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374هـ ش.
35- طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، چاپ دوم، مترجم، مترجمان، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377هـ ش.
36- ـــــــــــــــــــــــ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، تهران، ناصر خسرو، 1372هـ ش.
37- طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا.
38- طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران، اسلام، 1387هـ ش.
39- عاملی، ابراهیم، تفسیر عاملی، تهران، صدوق، 1360هـ ش.
40- عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، چاپ چهارم، قم، اسماعیلیان، 1415هـ ق.
41- فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، چاپ دوم، تهران، انتشارات الصدر، 1415هـ ق.
42- قرشی، علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، چاپ سوم، بیجا، بنیاد بعثت، 1377هـ ش.
43- ــــــــــــــــ، قاموس قرآن، چاپ نهم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1381هـ ش
44- قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، چاپ اول، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1368هـ ش.
45- کاشانی، فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، بیچا،تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، 1336هـ ش.
46- کاشفی سبزواری، حسین بن علی، تفسیر مواهب علیه، بیچا، تهران، اقبال، 1369هـ ش.
47- کریمی حسینی، عباس، تفسیر علیین، چاپ اول، قم، اسوه، 1382هـ ش.
48- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، چاپ سوم، ترجمه: کمرهای، قم، اسوه، 1375هـ ش.
49- کمپانی، فضل الله، منتخب الغرر، چاپ دوم، بیجا، انتشارات مفید، 1387هـ ش.
50- مترجمان، تفسیر هدایت، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377هـ ش.
51- محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار، ج67 و 68، چاپ اول، ترجمه: ابوالحسن موسوی همدانی، تهران، کتابخانه مسجد ولی عصر، بیتا.
52- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374هـ ش
53- مصطفی، حسن، تفسیر روشن، چاپ اول، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380هـ ش.
54- مکارم شیرازی، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، چاپ اول، قم: مدرسه امام علی بن ابی طالب، 1421هـ ق.
55- میبدی، احمد بن ابی سعد رشید الدین، کشف الاسرار و عده الابرار، چاپ پنجم، تهران، امیر کبیر، 1371هـ ش.
56- میرزا خسروانی، علی رضا، تفسیر خسروی، چاپ اول، تهران، اسلامیه، 1390هـ ق.
57- میری نیشابوری، اسماعیل بن احمد، وجوه القرآن، چاپ اول، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1380هـ ش.
58- نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، چاپ اول، تهران، اسلامیه، 1398هـ ق.
59- نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج12، چاپ اول، بیجا، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1408هـ ق.
مقالات
1- بابایی، فاطمه، چهره شقاوت در قرآن کریم، زمستان 1390، شماره 5.
2- فرزانهخو، نجمه، خسران از دیدگاه قرآن کریم، سراج منیر، تابستان 1378، شماره 17.
3- مجاهد، علی، سعادت و شقاوت از دیدگاه فلسفه و دین، پژوهش فلسفی – کلامی، بهار و تابستان 1380، شماره 7 و 8.
4- مجیدی، عباس، راه مصونیت از خسران ابدی، کیهان، تابستان1393، شماره 8 و 9.
[1]. محمد بن حسن، شریف رضی، ترجمه نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی، چاپ چهارم، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1387، خطبه1، ص20.
[2]. علی اکبر، دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج7، چاپ دوم، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377، ص9777-9776.
[3]. ابوالقاسم حسین بن محمد فضل، راغب اصفهانی، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، بیچا، تحقیق: سید غلامرضا خسروی حسینی، 1362، صص653-652.
[4]. محمد حسین، طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، چاپ پنجم، قم: مدرسین حوزه علمیه قم، 1417، ص101.
[5]. محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، بیچا، ماده قرأ؛ علوم القرآن عندالمفسرین، ج1، ص22.
[6]. احمد، جوادی، دایره المعارف تشییع، ج12، ص368.
[7]. عسگری، القرآن و روایات المدرسین، ج1، ص261.
[8]. حسن، مصطفوی، التحفیق فی کلمات القرآن الکریم، چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1416، ص52.
[9]. سوره الرحمن(55)، آیه 9.
[10]. سوره مطففین(83)، آیه 3.
[11]. علی اکبر، قرشی، قاموس قرآن، چاپ نهم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1318، ص243.
[12]. معجم مقاییس اللغه، ج2، بیچا، قم، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1404، ص182.
[13]. جعفر، شریعتمداری، شرح و تفسیر لغات قرآن براساس تفسیر نمونه، ج1، چاپ دوم، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1381، ص680؛ حسین بن محمد، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ دوم، مترجم : غلامرضا خسروی حسینی، مشهد، رضوی، 1375، ص599؛ ابراهیم، آبیاری، الموسوعة القرآنیة، ج8، بیچا، بیجا، مؤسسه سجل العرب، 1405، ص166.
[14]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، همان کتاب، ص599.
[15]. ابراهیم آبیاری، همان کتاب، ص166.
[16]. محمد، خلف احمد، ابراهیم، اینس، فرهنگ المعجم الوسیط، ج1، چاپ اول، مترجم: محمد بندرریگی، تهران، انتشارات اسلامی، 1381، ص496.
[17]. محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ج1، چاپ سوم، بیروت، دار صادر، 1414، ص496.
[18]. سوره شوری(42)، آیه 45.
[19]. سوره نساء(4)، آیه 119.
[20]. سوره زمر(39)، آیه 65.
[21]. سوره اعراف(7)، آیه 149.
[22]. سوره یوسف(12)، آیه 14.
[23]. سوره شعراء(26)، آیه 118؛ اسماعیل بن احمد، حیدری نیشابوری، وجوه القرآن، چاپ اول، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیة، 1380، ص277.
[24]. سوره الرحمن(55)، آیه 9.
[25]. سوره مطففین(83)، آیه 3.
[26] حسین بن محمد، راغب اصفهانی، همان کتاب، ص 599؛ ابراهیم، آبیاری، ج8، ص166؛ شرح و تفسیر لغات قرآن، ج1، ص68.
[27]. سوره زمر(39)، آیه 15.
[28]. حسن، مصطفوی، همان کتاب، ص52.
[29]. همان.
[30]. ابو عبدالله محمد بن عمر فخر الدین، رازیف تفسیر مفاتیح الغیب، ج32، چاپ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420، ص278.
[31]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج12، چاپ اول، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374، ص559؛ عبدالحسین، طیب، تفسیر اطیب البیان، ج11، چاپ دوم، تهران، انتشارات اسلام، 1380، ص259.
[32]. فضل بن حسن، طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، چاپ سوم، تهران، ناصر خسرو، 1372، ص170.
[33]. فضل بن حسن، طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، همان کتاب، ج5، ص296.
[34]. راغب اصفهانی، 1412، ص410.
[35]. محمد حسین، طباطبایی، تفسیر نمونه، ج11، 1417، ص18.
[36]. فرهنگنامه قرآن کریم، ج2، ص895.
[37]. محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص439.
[38]. سوره مجادله(58)، آیه 19.
[39]. سوره مائده(5)، آیه 30.
[40]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج4، ص350؛ عبدالحسین، طیب، همان کتاب، ج4، ص345؛ مترجمان، تفسیر هدایت، ج2، چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377، ص312.
[41]. سوره انبیاء(21)، آیه 70.
[42]. سوره اعراف(7)، آیه 92.
[43]. سوره فاطر(35)، آیه 39.
[44]. سوره غافر(40)، آیه 85.
[45]. سوره مائده(5)، آیه 5.
[46]. سوره آل عمران(3)، آیه 149.
[47]. محمد حسین، طباطبایی، تفسیر المیزان، ج17، چاپ پنجم، مترجم: محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374، ص 395.
[48]. سوره زمر(39)، آیه 15.
[49]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج8، ص436.
[50]. سوره اعراف(7)، آیه 178.
[51]. سوره شوری(42)، آیه 45.
[52]. سوره اعراف(7)، آیه 9.
[53]. سوره اسراء(17)، آیه 82.
[54]. ابوالمحاسن حسین بن حسن، جرجانی، جلاء الاذهان وجلاء الاحزان، ج5، چاپ اول، تهران، دانشگاه تهران، 1377، ص332.
[55]. مترجمان، همان کتاب، ج6، ص295(با تلخیص).
[56]. سوره اعراف(7)، آیه 149.
[57]. سوره کهف(18)، آیه 50.
[58]. سوره ص(38)، ایه 76.
[59]. سوره اعراف(7)، آیه 13.
[60]. حسین، خاکساران، عباس جلالی، همراه با پیامبران در قرآن، چاپ اول، قم: دفتر تبلیغات، 1379، ص56-54.
[61]. ناصر، مکارم شیرازی، ج12، تفسیر نمونه، همان کتاب ص416.
[62]. محسن، قرائتی، تفسیر نور، ج7، چاپ یازدهم، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383، ص182.
[63]. سوره مائده(5)، آیه 30-27.
[64]. حسین، خاکساران، عباس جلالی، همان کتاب، ص77-76.
[65]. ناصر، مکارم شیرازی، ج4، تفسیر نمونه، همان کتاب، ص349.
[66]. سور هود(11)، آیه 42.
[67]. همان، آیه 43.
[68]. عبدالله، جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج6، چاپ ششم، قم: مرکز نشر اسراء، 1378، ص272.
[69]. ناصر، مکارم شیرازی، ج9، تفسیر نمونه، همان کتاب، ص107.
[70]. سوره یوسف(12)، آیه 8.
[71]. همان، آیه 10.
[72]. محمد باقر، موسوی، قصص قرآن، چاپ نهم، بیجا، نشر صدوق، 1370، ص103-99.
[73]. ناصر، مکارم شیرازی، ج9، تفسیر نمونه، همان کتاب، ص321-326.
[74]. محسن، قرائتی،تفسیر نور، ج6، همان کتاب، ص36.
[75]. اکرم، دیّانی، خسران از دیدگاه قرآن و حدیث، دانشگاه اصول الدین، مقطع: کارشناسی ارشد، 1380.
[76]. سوره یونس(10)، آیه 95.
[77]. اکرم، دیّانی، همان مقاله،
[78]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج10، ص184.
[79]. سوره مؤمنون(23)، آیه105-103.
[80]. رفعت، شمسیپور، بررسی خسران از نظر قرآن و حدیث، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شمال، مقطع: کارشناسی ارشد، 1377هـ ش.
[81]. سوره اعراف(7)، آیه 9.
[82]. حسین بن احمد، حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثناعشری، ج4، چاپ اول، تهران، میقات، 1363، ص16.
[83]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج14، ص337.
[84]. محسن، قرائتی، تفسیر نور، ج8، چاپ یازدهم، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383، ص131.
[85]. رفعت، شمسیپور، همان مقاله،
[86]. محسن، فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج2، چاپ دوم، تهران، انتشارات صدر 1415، ص181.
[87]. سوره یونس(10)، آیه45.
[88]. سوره انعام(6)، آیه 31.
[89]. محسن، قرائتی، همان کتاب، ج3، ص238.
[90]. سوره نمل(27)، آیه 5-4.
[91]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج15، ص524-523.
[92]. سوره کهف(18)، آیه 105-103.
[93]. فتح الله، کاشانی، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج5، بیچا، تهران،کتابفروشی محمد حسن علمی، 1336، ص373.
[94]. همان، آیه 90.
[95]. سوره اعراف(7)، آیه 92.
[96]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج6، ص258.
[97]. یعقوب، جعفری، تفسیر کوثر، ج4، بیچا، بیجا، بیتا، ص151.
[98]. همان.
[99]. محسن، قرائتی، همان کتاب، ج3، ص226؛ یعقوب، جعفری، همان کتاب، ج3، ص359.
[100]. سوره انعام(6)، آیه 20.
[101]. سوره انبیاء(21)، آیه 70.
[102]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، همان کتاب، ص728.
[103]. سوره طلاق(65)، آیه 9-8.
[104]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج24، ص255.
[105]. علی اکبر، قرشی، تفسیر احسن الحدیث، ج11، چاپ سوم، تهران، بنیاد بعثت، 1377، ص219.
[106]. سوره هود(11)، آیه 63.
[107]. سوره کهف(18)، آیه 106-103.
[108]. فتح الله، کاشانی، همان کتاب، ج5، ص373.
[109]. مفاتیح الغیب ،ج21،ص502.
[110]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج12، ص562؛ مکارم شیرازی، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج9، چاپ اول، قم: مدرسه امام علی بن ابی طالب، 1421، ص379.
[111]. سوره مؤمنون(23)، آیه 110-109.
[112]. همان، آیه 108.
[113]. فضل بن حسن، طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ج4، چاپ دوم، مترجم: مترجمان، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377، ص280.
ص280.
[114]. تفسیر هدایت، ج8، ص241.
[115]. احمد، امیری پور، اخلاق از دیدگاه قرآن و چهارده معصوم - علیهم السلام -، چاپ اول، مشهد، راز توکل، 1383، ص235.
[116]. حشمت الله، ریاضی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج12، چاپ اول، ترجمه: رضا فانی، پیام نور تهران، 1372، ص154.
[117]. سوره فاطر(35)، آیه 39.
[118]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج18، ص238.
[119]. سوره عنکبوت(29)، آیه 52.
[120]. عبدالحسین، طیب، همان کتاب، ج10، ص338.
[121]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج9، ص96.
[122]. مترجمان، همان کتاب، ج1، ص237.
[123]. سوره بقره(2)، آیه 121.
[124]. محمد ابراهیم، بروجردی، تفسیر جامع، ج1، چاپ ششم، تهران: انتشارات کتابخانه صدر، 1366، ص249؛ محمد بن محمد رضا، قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج2، چاپ اول، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، 1368، ص132.
[125]. فتح الله، کاشانی، همان کتاب، ج1، ص272؛ ابراهیم، عاملی، تفسیر عاملی، ج1، تهران: صدوق، 1360، ص169.
[126]. محمد ابراهیم، بروجردی، همان کتاب، ج2، ص173.
[127]. سوره زمر(39)، آیه 63.
[128]. سوره کهف(18)، آیه 105-103.
[129]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج13، ص548.
[130]. فتح الله، کاشانی، همان کتاب، ج5، ص373.
[131]. محمود، آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج8، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415، ص368.
[132]. محمد جواد، نجفی خمینی اسلامیه، همان کتاب، ج9، ص305.
[133]. رفعت، شمسیپور،
[134]. محسن، قرائتی، همان کتاب، ج6، ص460.
[135]. سوره نحل(16)، آیه 109-106.
[136]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج12، ص509.
[137]. رفعت، شمسیپور، همان مقاله،
[138]. محمد ابراهیم، بروجردی، همان کتاب، ج2، ص172.
[139]. سوره مائده(5)، آیه 21.
[140]. رفعت، شمسیپور، همان مقاله،
[141]. محسن، قرائتی، همان کتاب، ج3، ص59؛ حسین بن علی، کاشفی سبزواری، تفسیر مواهب علیه، بیچا، تهران، اقبال، 1369، ص235.
[142]. سوره آل عمران(3)، آیه 149.
[143]. ابراهیم عاملی، همان کتاب، ج2، ص234.
[144]. فضل بن حسن، طبرسی، مجمع البیان، همان کتاب، ج2، ص856.
[145]. علی اکبر، قرشی، همان کتاب، ج2، ص208.
[146]. رفعت، شمسیپور، همان مقاله.
[147]. سوره هود(11)، آیه22-19.
[148]. محمد جواد، نجفی خمینی اسلامیه، همان کتاب، ج7، ص254.
[149]. فضل بن حسن، طبرسی، مجمع البیان، همان کتاب، ج5، ص225.
[150]. همان.
[151]. محمد جواد، نجفی خمینی اسلامیه، همان کتاب، ج7، ص255.
[152]. سوره انفال(8)، آیه 36.
[153]. ابوالمحاسن حسین بن حسن، جرجانی، همان کتاب، ج3، ص343؛ حسین بن علی، ابوالفتوح راضی، روض الجنان فی تفسیر القرآن، ج9، مشهد، آستان قدس رضوی، 1408، ص112.
[154]. نصرت، امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج5، بیجا، نهضت زنان مسلمان، 1361، ص383.
[155]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج9، ص96.
[156]. مصطفی، اسرار، از مفاهیم قرآن، چاپ دوم، تهران، راه کمال، 1386، ص192.
[157]. کاظم، ارفع، اخلاق در نهج البلاغه، ج3، چاپ اول، بیجا، مؤسسه فیض کاشانی، 1376، ص8.
[158]. سوره شوری(42)، آیه 45.
[159]. سوره بقره(2)، ایه 37.
[160]. مصطفی، اسرار، همان کتاب، ص160.
[161]. احمد، نراقی، معراج السعاده، بیجا، بیتا، ص79.
[162]. سوره لقمان(31)، آیه 13.
[163]. سوره زمر(39)، آیه 65.
[164]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج19، ص528.
[165]. سوره یس(36)، آیه 60.
[166]. سوره ص(28)، آِیه 82.
[167]. همان، ایه 83.
[168]. سوره نساء(4)، آیه 119.
[169]. عبدالحسین، طیب، همان کتاب، ج4، ص213.
[170]. عبدالله، شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر کتاب المبین، ج2، چاپ اول، کویت، ،مکتبه الالفین، 1407، ص102.
[171]. علی رضا، میرزا خسروی، تفسیر خسروانی، ج2، چاپ اول، 1390، ص292.
[172]. سوره مجادله(58)، آیه 19.
[173]. مترجمان، همان کتاب، ج15، ص210.
[174]. همان؛ ناصر، مکارم شیرای، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج23، ص461؛ اسماعیل، حتی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج9، بیروت، دارالفکر، بیتا، ص409.
[175]. عبدالحسین، طیب، همان کتاب، ج12، ص462.
[176]. محمد بن حبیب الله، سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان الی تفسر القرآن، چاپ اول، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1419، ص549.
[177]. همان، ص212.
[178]. سوره فصلت(41)، آیه 25.
[179]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج20، ص261.
[180]. محسن، قرائتی، همان کتاب، ج10، ص332.
[181]. همان.
[182]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج5، ص459.
[183]. محسن، قرائتی، همان کتاب، ج3، ص365.
[184]. سوره انعام(6)، آیه 140.
[185]. اکرم، دیانی، همان مقاله،
[186]. سوره شمس(91)، آیه 10.
[187]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج27، ص48.
[188]. مترجمان، همان کتاب، ج18، ص131.
[189]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج27، ص49.
[190]. محمد بن علی، شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج4، چاپ اول، تهران، دفتر نشر داد، 1373، ص797.
[191]. سوره مائده(5)، آیه 30.
[192]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج4، ص350.
[193]. یعقوب، جعفری، همان کتاب، ج3، ص115.
[194]. عبدالحسین، طیب، همان کتاب، ج4، ص346.
[195]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج4، ص351.
[196]. همان.
[197]. سوره جاثیه(45)، آیه 27.
[198]. عبدالله، شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر کتاب المبین، همان کتاب، ج5، ص458.
[199]. محمد بن علی، شریف لاهیجی، همان کتاب، ج4، ص126.
[200]. ابراهیم، عاملی، همان کتاب، ج7، ص50.
[201]. نصرت، امین، همان کتاب، ج13، ص110.
[202]. محسن، قرائتی، همان کتاب، ج10، ص182.
[203]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، همان کتاب، ج1، ص280.
[204]. سوره غافر(40)، آیه 78.
[205]. عبدالله، شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر کتاب المبین، همان کتاب، ج5، ص362.
[206]. محسن، قرائتی، همان کتاب، ج10، ص299.
[207]. سوره بقره(2)، آیه 27.
[208]. ناصر، مکارم شیرازی، خطوط کلی اخلاق در قرآن، ج20، چاپ اول، بیجا، اسوه، 1373، ص252.
[209]. مصطفی، اسرار، همان کتاب، ص198.
[210]. عبدالحسین، دستغیب شیرازی، قلب سلیم، چاپ یازدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1370، ص568.
[211]. سوره فصلت(41)، آیه 23-22.
[212]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج17، ص582.
[213]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج17، ص583.
[214]. اکرم، دیانی، همان مقاله،
[215]. رفعت، شمسیپور، همان مقاله،
[216]. سوره منافقون(63)، آیه 9.
[217]. اکرم، دیانی، همان مقاله،
[218]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج19، ص490.
[219]. اسماعیل، حتی بروسوی، همان کتاب، ج9، ص49.
[220]. اکرم، دیانی، همان مقاله،
[221]. اکرم، دیانی، همان مقاله،
[222]. سوره توبه(9)، آیه 69.
[223]. فضل بن حسن، طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، همان کتاب، ص567.
[224]. حسین بن احمد، حسینی شاه عبدالعظیمی، همان کتاب، ج5، ص141.
[225]. محمد جواد، نجفی خمینی اسلامیه، همان کتاب، ج6، ص337.
[226]. یعقوب، جعفری، همان کتاب، ج5، ص351.
[227]. محسن، قرائتی، همان کتاب، ج6، ص44.
[228]. سوره یوسف(12)، آیه 14.
[229]. اکرم، دیانی، همان مقاله،
[230]. سوره هود(11)، آیه 47.
[231]. یعقوب، جعفری، همان کتاب، ج5، ص242.
[232]. اکرم، دیانی، همان مقاله،
[233]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج10، ص354.
[234]. عبدالحسین، طیب، همان کتاب، ج7، ص62.
[235]. همان، ج5، ص32.
[236]. ناصر، مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج1، چاپ دوم، قم، مدرسه امام علی – علیه السلام -، 1368، ص317.
[237]. سوره تکاثر(102)، آیه 2-1.
[238]. مجید، رشیدپور، مبانی اخلاق اسلامی، چاپ چهارم، بیجا، انجمن اولیاء و مربیان، 1372، ص187.
[239]. حسین، نوری، مستدرک الوسائل، ج12، چاپ اول، بیجا، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1408، ص290.
[240]. محمد باقر، حجتی، آداب تعلیم تعلم در اسلام، چاپ نوزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373، ص546.
[241]. سوره نساء(4)، آیه 145.
[242]. محمد تقی، مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1373، ص118.
[243]. سوره بقره(2)، آیه 279.
[244]. محسن، آشتیانی، علی، فایضی، مبانی تربیت و اخلاق اسلامی، چاپ اول، قم، روحانی، 1375، ص208.
[245]. سوره طلاق(65)، آیه 1.
[246]. حسین، مظاهری، حریمهای اخلاقی در آیینه احکام، چاپ اول، اصفهان، حدیث راه عشق، 1387، ص54.
[247]. عبدالله، نصری، مبانی انسان شناسی در قرآن، چاپ سوم، بیجا، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1379، ص280.
[248]. احمد، نراقی، همان کتاب، ج2، ص192.
[249]. سوره نساء(4)، آیه 54.
[250]. محمد، محمدی گیلانی، درسهای اخلاق اسلامی، چاپ اول، تهران، نشر سایه، 1378، ص371.
[251]. سوره هود(11)، آیه 101-106.
[252]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ص238.
[253]. حسن بن فضل، طبرسی، جوامع الجامع، همان کتاب، ج2، ص398.
[254]. مهدی، نراقی، همان کتاب، ج2، ص31.
[255]. سوره آل عمران(3)، آیه 177.
[256]. اکرم، دیانی، همان مقاله،
[257]. همان.
[258]. مصطفی، اسرار، همان کتاب، ص88.
[259]. سوره انفال(8)، آیه 37-36.
[260]. مصطفی، اسرار، همان کتاب، ص87.
[261]. عبدالحجت، بلاغی، حجة التفاسیر و بلاغ الاکسیر، ج3، چاپ اول، قم، انتشارات حکمت، 1386، ص42.
[262]. یعقوب، جعفری، همان کتاب، ج4، ص365.
[263]. نصرت، امین، همان کتاب، ج5، ص383.
[264]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج 67، 68، 2، ص207.
[265]. ابوالحسن، موسوی همدانی، بحار الانوار، ج 67 ، 68 ،2، چاپ اول، تهران، کتابخانه مسجد ولی عصر تهران، بیتا، ص207.
[266] تفسیر روشن ، ج 10 ، ص 188
[267]. سوره توبه(9)، آیه 69.
[268]. عبدالکریم، خطیب، التفسیر القرانی للقرآن،ج5، بیچا، بیجا، بیتا، ص840.
[269]. علی اکبر، قرشی، همان کتاب، ج4، ص268.
[270]. حسین بن احمد، حسینی شاه عبدالعظیمی، همان کتاب، ج5، ص141.
[271]. سوره مائده(5)، آِیه 53.
[272]. نصر بن محمد بن احمد، سمرقندی، تفسیر بحرالعلوم، ج1، بیجا، بیتا، ص398؛ محمد، حسنی شیرازی، تبین القرآن، بیروت، دارالعلوم، 1423؛ فضل بن حسن، طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، همان کتاب، ج2، ص88؛ فضل بن حسن، طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، همان کتاب، ج7، ص75.
[273]. سوره مائده(5)، آیه 31-30.
[274]. سوره طلاق(65)، آیه 9-8.
[275]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج؟، ص255.
[276]. ابوحفض نجم الدین محمد، سنفی، تفسیر نسفی، ج2، چاپ سوم، تهران، انتشارات سروش، 1367، ص1070.
[277]. سوره نمل(27)، آیه 5.
[278]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج15، ص523.
[279]. سوره یونس(10)، آیه 46-45.
[280]. سوره نوح(71)، آیه 25-21.
[281]. سوره عنکبوت(29)، آیه 53.
[282]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج16، ص322.
[283]. سوره غافر(40)، آیه 78.
[284]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب ، ج؟، ص181.
[285]. سوره فصلت(41)، آیه 25.
[286]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج؟، ص260.
[287]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج17، ص584.
[288]. سوره هود(11)، آیه22.
[289]. سوره نمل(27)، آیه 5.
[290]. محمد حسین، همدانی، تفسیر انوار درخشان، ج8، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404، ص373.
[291]. سوره نوح(71)، آیه 25-21.
[292]. سوره انفال(8)، آیه 37.
[293]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج9، ص97.
[294]. یعقوب، جعفری، همان کتاب، ج4، ص362.
[295]. سوره طلاق(65)، آیه 10-9.
[296]. علی اکبر، قرشی، همان کتاب، ج11، ص219؛ ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج24، ص254.
[297]. سوره نمل(27)، آیه 5.
[298]. فضل بن حسن، طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، همان کتاب، ج18، ص79.
[299]. سوره زمر(39)، آیه 16-15.
[300]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج17، ص264.
[301]. احمد علی، بابایی، برگزیده تفسیر نمونه، ج4، چاپ سیزدهم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1382، ص277.
[302]. سوره عنکبوت(29)، آیه 54-52.
[303]. سوره مؤمنون(23)، آیه 103.
[304]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج14، ص329.
[305]. سوره نساء(4)، آیه 121-119.
[306]. احمد بن ابی سعد، رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج2، تهران، امیر کبیر، 1371، ص700.
[307]. عبدالحسین، طیب، همان کتاب، ج4، ص214.
[308]. سوره شوری(42)، آیه 45.
[309]. فضل بن حسن، طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، همان کتاب، ج9، ص54.
[310]. سوره شوری(42)، آیه 45.
[311]. حشمت الله، ریاضی، همان کتاب، ج13، ص86.
[312]. همان.
[313]. سوره فصلت(41)، آیه 24-23.
[314]. عبدالحسین، طیب، همان کتاب، ج11، ص427.
[315]. فضل بن حسن، طبرسی، مجمع البیان، همان کتاب، ج22، ص44.
[316]. سوره طور(52)، آیه 16.
[317]. سوره انعام(6)، آیه 31.
[318]. محمد حسین، همدانی، همان کتاب، ج5، ص281.
[319]. ابوالمحاسن حسین بن حسن، جرجانی، همان کتاب، ج3، ص50.
[320]. سوره مؤمنون(23)، آیه 104-103.
[321]. عبدالله، شبر، تفسیر القرآن الکریم، چاپ اول، بیروت، دارالبلاغه للطباعه، 1412، ص336.
[322]. محمد حسین، همدانی، ج11، ص312.
[323]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج15، ص99.
[324]. سوره اعراف(7)، آیه 53.
[325]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج6، ص196.
[326]. سوره هود(11)، آیه 21.
[327]. سوره اعراف(7)، آیه 53.
[328]. عبدالحسین، طیب، همان کتاب، ج7، ص30.
[329]. مترجمان، همان کتاب، ج5، ص33.
[330]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج10، ص285.
[331]. سوره مؤمنون(23)، آیه 108-103.
[332]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، همان کتاب، ص283.
[333]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج15، ص101.
[334]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج14، ص339.
[335]. محمدحسین، همدانی، همان کتاب، ج11، ص313.
[336]. سوره توبه(9)، آیه 69.
[337]. سوره مائده(5)، آیه 5.
[338]. سوره کهف(18)، آیه 103.
[339]. زمر(39)، آیه 65.
[340]. علی اکبر، قرشی، قاموس قرآن، همان کتاب، ج2، ص96.
[341]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، همان کتاب، ص216. ماده حبط.
[342]. محسن، قرائتی، تفسیر نور، همان کتاب، ج7، ص233.
[343]. عبدالکریم، خطیب، همان کتاب، ج5، ص840.
[344]. علی اکبر، قرشی، تفسیر احسن الحدیث، همان کتاب، ج4، ص268.
[345]. حسین بن احمد، حسینی شاه عبدالعظیمی، ج5، ص141.
[346]. سوره مؤمنون(23)، آیه 103.
[347]. ابوعبدالله محیی الدین محمد، ابن عربی، تفسیر ابن عربی، ج1، چاپ اول، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422، ص228.
[348]. سوره کهف(18)، آیه 105-103.
[349]. سوره اعراف(7)، آیه 9-8.
[350]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج13، ص548.
[351]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج12، ص562.
[352]. سوره عصر(103)، آیه 3-1.
[353]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج20، ص608.
[354]. محمود، طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، ج4، چاپ چهارم، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362، ص247.
[355]. کاظم، ارفع، همان کتاب، حکمت227.
[356]. همان، حکمت31.
[357]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج20، ص611.
[358]. سوره نساء(4)، آیات 152 و 175؛ سوره حدید(57)، آیه 21 و 19 و 28.
[359]. سوره بقره(2)، آیه 4-2.
[360]. سوره نساء(4)، آیه 162.
[361]. سوره اعراف(7)، آیه 156.
[362]. سوره مائده(56)، آیه 56.
[363]. سوره احزاب(33)، آیه 41.
[364]. سوره جمعه(62)، آیه 10.
[365]. محمد شریف، رضی، نهج البلاغه، چاپ چهارم، ترجمه: محمد دشتی، قم: انتشارات شاکر، 1386، خطبه 114.
[366]. سوره مؤمنون(23)، آیه 102.
[367]. سوره بقره(2)، آیه 25و 82؛ سوره آل عمران(3)، آیه 7؛ سوره نساء(4)، آیه 57.
[368]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج27، ص299.
[369]. کاظم، ارفع، همان کتاب، خطبه 230.
[370]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج27، ص301.
[371]. محمود، طالقانی، همان کتاب، ج4، ص247.
[372]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، همان کتاب، ج1، ص518.
[373]. محمدحسین، طباطبایی، همان کتاب، ج20، ص611.
[374]. سوره آل عمران(3)، آیه 104 و 110؛ سوره اعراف(7)، آیه 199؛ سوره لقمان(31)، آیه 17.
[375]. محمدحسین، طباطبایی، همان کتاب، ج20، ص612.
[376].حسین بن محمد، راغب اصفهانی، همان کتاب، ج2، ص371.
[377]. ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، همان کتاب، ج27، ص302.
[378]. محمد بن یعقوب، کلینی، همان کتاب، ج2، ص91.
[379]. سوره رعد(13)، آیه 24.
[380]. سوره هود(11)، آیه 11-9.
[381]. محمد شریف، رضی، همان کتاب، حکمت 82.
[382]. ابوالقاسم، پاینده، همان کتاب، ش2327، ص469.
[383]. محمد حسین، همدانی، همان کتاب، ج18، ص164.
[384]. محمد تقی مصباح یزدی، به سوی او، چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1382، ص22.
[385]. علی، فایضی، اخلاق، تربیت روشها، چاپ اول، بیجا، طراحان نشر، 1378، ص168.
[386]. سوره اعراف(7)، آیه 178.
[387]. محمد حسین، طباطبایی، همان کتاب، ج8، ص436.
[388]. سوره آل عمران(3)، آیه 85.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات