آثار خودسازی و تربیت نفس از منظر قرآن
بهاره اسدالهی
چکیده :
خداوند موجودات را براى پرستش خود آفريده است تا از پرتو عبادت ، به آنان نفعى برسد، و لذا هدف از آفرينش آنست كه سودى متوجه آنان گردد نه خود خدا ، زيرا نفع رسيدن به خدا محال است چون ذات خداوند بى نياز است و به ديگرى محتاج نخواهد شد و بر عكس تمامى مخلوقات به او نياز دارند. انسان را آفريد تا به او پاداش دهد، و معلوم است كه ثواب و پاداش عايد او مىشود، و اين انسان است كه از آن پاداش منتفع و بهرهمند مىگردد، بدون شك هر فرد عاقل و حكيمى كه كارى انجام مىدهد هدفى براى آن در نظر دارد پس بايد بپذيريم كه هدف خدا از آفرينش انسان چيزى نيست كه بازگشت به ذات پاكش كند و این علم به اينكه خدا همه چيز را مىبيند و مىشنود، بهترين عامل بازدارنده از فحشا و منكرات است . از اينرو فرمود: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ: اى مردم مؤمن خود را از معصيتها و اصرار بر گناه، حفظ كنید .فلذا هم کتاب و هم مقاله درباره خودسازی و تربیت نفس است از جمله چهل حدیث امام خمینی ، پرورش های اخلاقی از عبد المجید رشید پور ،اسرار الصلاه از میرزا آقا ملکی تبریزی و … و چون به شکل موردی و پراکنده اشاره کرده اند . این تحقیق ضمن معرفی کوتاهی از هدف خلقت ، اهمیت تزکیه نفس ، محاسبه و مراقبه نفس ، تاثیر رحمت و فضل الهی در خودسازی پرداخته است ؛همچنین به اهمیت ذکر و یاد خدا درخودسازی از منظر قرآن بررسی کرده است به این منظور از روش کتابخانه ای بهره برده است .و نتیجه به دست آمده این شدکه به ايمان خود مغرور نشويم وتوجّه به هشدارهاى پى در پى لازم است و البته تزكيه، بدون توفيق الهى امكان ندارد و انسان، همواره به لطف خداوند نياز دارد بنابراین توجه و اعتقاد به شنوا و دانا بودن خداوند به تمامى گفتهها و رفتارهاى نهان و آشكار آدمى، بازدارنده وى از ارتكاب فحشا و منكرات است . البته راه های دیگری نیز برای خودسازی و تربیت نفس وجود دارد که می تواند موضوع مناسبی برای پژوهش های آینده باشد.
کلید واژه ها :آثار، خودسازی ، تربیت ، نفس
مقدمه :
سپاس و ستايش بىپايان خداى را كه قرآن مبين را با جبرئيل امين از مصدر فيض وجود و عالم پاك به ساحت خاك فرود آورد، تا به دلالت كلمات و آيات و هدايت محكمات و متشابهاتش بندگان را از وادى گمراهى و پستى به سر منزل معرفت و حق پرستى كشاند و نادانان را به شاهراه حقيقت برساند و راهنمائى فرمايد.
كه حقيقت ولايت و حقيقت قرآن گرچه مفهوما از يكديگر جدا مىباشند ولى از لحاظ مصداق و همچنين حيثيّت صدق، مساوی و متحدند و زمينه رسيدن به اين مقام منيع عشق به معارف قرآن و شوق به مطالب آنست كه بر اثر عشق هر چه شناخته شد حفظ مىشود و از صحنه دل رحلت نمىكند و در اثر شوق هر چه شناخته نشد با پرسش روشن مىشود، چه بسا آن گوينده يا نويسنده درست در كسوت گفتار در نيايد و بطور كامل در پوشش نوشتار، خود را ارائه ندهد، ليكن خداوند سبحان كه از هر نورى روشنتر است تحت هيچ حجابى مستور نيست و از محدوده هيچ موجودى بيرون نخواهد بود.
بنا بر اين لطيفترين تعبيرى كه درباره كلام و كتاب خداوند سبحان مطرح مىباشد همان تجلّى است كه احتمال هر گونه تجافى را از بين مىبرد و زمينه هر گونه شناخت عميق را فراهم مىنمايد كه حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: فتجلّى لهم سبحانه فى كتابه من غير ان يكونوا رأوه بما اراهم من قدرته …
مطالبی که پژوهش اخیر قصد دارد به آن بپردازد: 1.هدف خلقت ، 2. اهمیت تزکیه نفس ،3.محاسبه و مراقبت نفس ، 4. عاقبت پیروی از نفس ، 5. تاثیر رحمت و فضل الهی در خودسازی ، 6. و در اخر اهمیت ذکر و یاد خدا در خودسازی است . و محقق از روش کتابخانه ای واز منابع تفسیری و اخلاقی ،اجتماعی استفاده کرده است که در این نوشته تا حد امکان به بررسی همه آنها در رابطه با ” آثار خودسازی و تربیت نفس ” پرداخته شده است.
· فصل اول :مباحث کلی
عبادت ؛هدف خلقت
” وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ”
“من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند (و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند”
(ذاریات /56)
در اين آيه، سياق كلام از تكلم با غير به متكلم وحده تغيير يافته. و اين تغيير سياق براى آن بوده كه كارهايى كه در سابق ذكر مىشد و به خدا نسبت مىداد، مانند خلقت و ارسال رسل و انزال عذاب، كارهايى بود كه واسطه برمىداشت، و مثلا ملائكه و ساير اسباب در آن واسطه بودند، بخلاف غرض از خلقت و ايجاد- كه همان عبادت باشد- كه امرى است مختص به خداى سبحان و احدى در آن شركت ندارد و جمله” إِلَّا لِيَعْبُدُونِ” استثنايى است از نفى، و شكى نيست كه اين استثناء ظهور در اين دارد كه خلقت بدون غرض نبوده، و غرض از آن منحصرا عبادت بوده، يعنى غرض اين بوده كه خلق، عابد خدا باشند، نه اينكه او معبود خلق باشد، چون فرموده” الا ليعبدون” يعنى “تا آنكه مرا بپرستند، و نفرموده: تا من پرستش شوم يا تا من معبودشان باشم.”
علاوه بر اين، غرض هر چه باشد پيداست امرى است كه صاحب غرض به وسيله آن استكمال مىكند، و حاجتش را برمىآورد، در حالى كه خداى سبحان از هيچ جهت نقص و حاجتى ندارد. تا به وسيله آن غرض نقص خود را جبران نمايد و حاجت خود را تامين كند.
و نيز از جهتى ديگر فعلى كه بالآخره منتهى به غرضى كه عايد فاعلش نشود لغو و سفيهانه است، لذا نتيجه مىگيريم كه خداى سبحان در كارهايى كه مىكند غرضى دارد، اما غرضش ذات خودش است، نه چيزى كه خارج از ذاتش باشد، و كارى كه مىكند از آن كار سود و غرضى در نظر دارد، ولى نه سودى كه عايد خودش گردد، بلكه سودى كه عايد فعلش شود.
اينجاست كه مىگوييم خداى تعالى انسان را آفريد تا پاداش دهد، و معلوم است كه ثواب و پاداش عايد انسان مىشود، و اين انسان است كه از آن پاداش منتفع و بهرهمند مىگردد، نه خود خدا، زيرا خداى عز و جل بى نياز از آن است. و اما غرضش از ثواب دادن خود ذات متعاليش مىباشد، انسان را بدين جهت خلق كرد تا پاداش دهد، و بدين جهتپاداش دهد كه اللَّه است.
پس پاداش كمالى است براى فعل خدا، نه براى فاعل فعل كه خود خدا است، پس عبادت غرض از خلقت انساناست، و كمالى است كه عايد انسان مىشود، هم عبادت غرض است و هم توابع آن- كه رحمت و مغفرت و غيره باشد. و اگر براى عبادت غرضى از قبيل معرفت در كار باشد، معرفتى كه از راه عبادت و خلوص در آن حاصل مىشود در حقيقت غرض أقصى و بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است.(تفسیر المیزان ،ج 18 ،ص 579 )
و همچنین در تفسیر نور چنین آمده است :
در حديثى از امام حسين عليه السلام مىخوانيم: خداوند مردم را نيافريد مگر براى معرفت و شناختن و چون او را شناختند، او را عبادت مىكنند و هر كه او را عبادت كند، از بندگى غير او بىنياز مىشود.
جنّ، قبل از انسان آفريده شده و داراى تكليف است. در اين آيه نيز نامش قبل از انسان آمده است. در قرآن، تمام آفرينش بر اساس حق است وهيچ آفريدهاى باطل نيست، وهمهى آفريدهها در مسير بهرهمندى انسان است.
و انسان نيز براى هدفى متعالى آفريده شده كه راه رسيدن به آن، عبادت خدا است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» البتّه عبادت معناى عام دارد و به هر كار نيكى كه با هدف الهى انجام شود، عبادت گفته مىشود.(تفسیر نور ، ج 9 ، ص 267 ).
و در تفسیر نمونه هم گفته شده :
بدون شك هر فرد عاقل و حكيمى كه كارى انجام مىدهد هدفى براى آن در نظر دارد، و از آنجا كه خداوند از همه عالمتر و حكيمتر است بلكه با هيچ كس قابل مقايسه نيست اين سؤال پيش مىآيد كه او چرا انسان را آفريد؟ آيا كمبودى داشت كه با آفرينش انسان بر طرف مىشد؟! آيا نيازى داشته كه ما را براى پاسخگويى به آن آفريده است؟! در حالى كه مىدانيم وجود او از هر جهت كامل و بى نهايت در بى نهايت است و غنى بالذات.پس طبق مقدمه اول بايد قبول كنيم كه او هدفى داشته، و طبق مقدمه دوم بايد بپذيريم كه هدف او از آفرينش انسان چيزى نيست كه بازگشت به ذات پاكش كند.
در نتیجه بايد اين هدف را در بيرون ذات او جستجو كرد، هدفى كه به خود مخلوقات بازمىگردد، و مايه كمال خود آنها است، اين از يك سو و از سوى ديگر در آيات قرآن تعبيرهاى مختلفى در باره هدف آفرينش انسان شده است مانند سوره ملک آیه 2 که در اينجا مساله آزمايش و امتحان انسانها از نظر” حسن عمل” به عنوان يك هدف معرفى شده است. ودر سوره طلاق آیه 12 علم و آگاهى از قدرت و علم خداوند” به عنوان هدفى براى آفرينش آسمانها و زمين (و آنچه در آنها است) ذكر شده است .(تفسیر نمونه ،ج 22 ، ص 385 ).
اهمیت تزکیه نفس
“يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ”
” اى كسانى كه ايمان آوردهايد مراقب خود باشيد، هنگامى كه شما هدايت يافتيد گمراهى كسانى كه گمراه شدهاند به شما زيانى نمىرساند، بازگشت همه شما به سوى خدا است و شما را از آنچه عمل مىكرديد آگاه مىسازد.”
(مایده/105)
طبعا اين سؤال در ذهن آنها مىآمد كه اگر ما حسابمان را از نياكانمان در اين گونه مسائل جدا كنيم، پس سرنوشت آنها چه خواهد شد، به علاوه اگر ما دست از چنان تقليدى برداريم سرنوشت بسيارى مردم كه تحت تاثير چنين تقاليدى هستند، چه مىشود، آيه فوق در پاسخ اينگونه سؤالات مىگويد:” اى كسانى كه ايمان آوردهايد شما مسئول خويشتنيد، اگر شما هدايت يافتيد گمراهى ديگران (اعم از نياكان و يا دوستان و بستگان هم عصر شما) لطمهاى به شما نخواهد زد” (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ).
سپس اشاره به موضوع رستاخيز و حساب و رسيدگى به اعمال هر كس كرده، مىگويد” بازگشت همه شما به سوى خدا است، و به حساب هر يك از شما جداگانه رسيدگى مىكند، و شما را از آنچه انجام مىداديد آگاه مىسازد". (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
در پيرامون اين آيه سر و صداى زيادى براه انداختهاند و بعضى چنين پنداشتهاند كه ميان اين آيه و دستور” امر به معروف” و” نهى از منكر” كه از دستورات قاطع و مسلم اسلامى است يك نوع تضاد وجود دارد، زيرا اين آيه مىگويد شما مراقب حال خويشتن باشيد، انحراف ديگران اثرى در وضع شما نمىگذارد.
اتفاقا از روايات چنين بر مىآيد كه اين نوع سوء تفاهم و اشتباه حتى در عصر نزول آيه براى بعضى از افراد كم اطلاع وجود داشته است، جبير بن نفيل مىگويد در حلقه جمعى از ياران پيامبر ص نشسته بودم و از همه كم سنتر بودم آنها سخن از امر به معروف و نهى از منكر به ميان آوردند، من به ميان سخنان آنها پريدم و گفتم مگر خداوند در قرآن نمىگويد: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ (بنا بر اين امر به معروف و نهى از منكر چه لزومى دارد!) ناگاه همگى يك زبان مرا مورد سرزنش و اعتراض قرار دادند و گفتند: آيهاى از قرآن را جدا مىكنى، بدون اينكه معنى تفسير آن را بدانى؟! من از گفتار خود سخت پشيمان شدم، و آنها به مباحثه در ميان خود ادامه دادند، هنگامى كه مىخواستند برخيزند و مجلس را ترك گويند، رو به من كرده و گفتند: تو جوان كم سن و سالى هستى و آيهاى از قرآن را بدون اينكه معنى آن را بدانى از بقيه جدا كردهاى ولى شايد به چنين زمانى كه مىگوئيم برسى كه ببينى بخل مردم را فرا گرفته و بر آنها حكومت مىكند، هوى و هوس پيشواى مردم است، و هر كس تنها راى خود را مىپسندد، در چنان زمانى مراقب خويش باش، گمراهى ديگران به تو زيانى نمىرساند (يعنى آيه مربوط به چنان زمانى است).
بعضى از راحت طلبان عصر ما نيز هنگامى كه سخن از انجام دو فريضه بزرگ الهى امر به معروف و نهى از منكر به ميان مىآيد براى شانه خالى كردن از زير بار مسئوليت به اين آيه مىچسبند و معنى آن را تحريف مىكنند در حالى كه با كمى دقت مىتوان دريافت كه تضادى در ميان اين دو دستور نيست، زيرا اولا: آيه مورد بحث مىگويد حساب هر كس جدا است و گمراهى ديگران مانند نياكان و غير نياكان لطمهاى به هدايت افراد هدايت يافته نمىزند حتى اگر برادر هم باشند و يا پدر و فرزند، بنا بر اين شما از آنها پيروى نكنيد و خود را نجات دهيد (دقت كنيد).ثانيا: اين آيه اشاره به موقعى مىكند كه امر به معروف و نهى از منكر كارگر نمىشود، و يا شرائط تاثير آن جمع نيست گاهى بعضى از افراد در چنين موقعى ناراحت مىشوند كه با اين حال، تكليف ما چيست؟ قرآن به آنها پاسخ مىدهد كه براى شما هيچ جاى نگرانى وجود ندارد زيرا وظيفه خود را انجام دادهايد، و آنها نپذيرفتهاند و يا زمينه پذيرشى در آنها وجود نداشته است، بنا بر اين زيانى از اين ناحيه به شما نخواهد رسيد. اين معنى همچنين در بعضى از احاديث ديگر نقل شده است كه از پيامبر ص درباره اين آيه سؤال كردند فرمودند:
"ايتمروا بالمعروف و تناهوا عن المنكر فاذا رايت دنيا مؤثرة و شحا مطاعا و هوى متبعا و اعجاب كل ذى راى برايه فعليك بخويصة نفسك و ذر عوامهم! “
"امر به معروف كنيد و نهى از منكر، اما هنگامى كه ببينيد، مردم دنيا را مقدم داشته و بخل و هوى بر آنها حكومت مىكند و هر كس تنها راى خود را مىپسندد (و گوشش بدهكار سخن ديگرى نيست) به خويشتن بپردازيد و عوام را رها كنيد” . (نور الثقلین ،ج 1 ، ص 684 )
روايات ديگرى نيز به اين مضمون نقل شده كه همگى همين حقيقت را تعقيب مىكند.
فخر رازى چنان كه عادت او است براى پاسخ به سؤال فوق چندين وجه ذكر مىكند كه تقريبا همه بازگشت به يك چيز يعنى آنچه در بالا آورديم مىكند و گويا او براى تكثير عدد آنها را از هم جدا كرده است!.
در هر حال شك نيست، كه مساله امر به معروف و نهى از منكر از مهمترين اركان اسلام است كه به هيچ وجه نمىتوان شانه از زير بار مسئوليت آن خالى كرد، تنها در موردى اين دو وظيفه ساقط مىشود كه اميدى به تاثير آن نباشد و شرايط لازم در آن جمع نگردد.(تفسیر نمونه ، ج 5 ، ص 111 )
در تفسیر راهنما نیز چنین گفته شده است :
«عَلَيْكُمْ» اسم فعل و به معناى «إلزموا» است. بنابراين جمله «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» يعنى همواره مراقب ايمان خويش باشيد. چون فرمان به مراقبت بر خويشتن پس از خطاب «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» آمده است، مراد از مراقبت، مراقبت بر ايمان و لوازم آن است.
پاسدارى از ايمان با پيروى از تعاليم قرآن و دستورات پيامبر (ص)، توصيه و فرمان خداوند به مسلمانان است . “تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ … يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ” مراد از فرمان به مراقبت از ايمان- به قرينه آيه قبل- همان روى آوردن به قرآن و تعاليم پيامبر (ص) است. منحرفان، ناتوان از گمراه سازى مسلمانانى كه به تعاليم قرآن پايبند بوده و از دستورات پيامبر (ص) پيروى كنند. ” لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ” . برداشت ياد شده بر اين اساس است كه حرف «لا» در «لا يَضُرُّكُمْ»* نافيه باشد. و پايبندى به تعاليم قرآن و پيروى از دستورات پيامبر (ص)، مايه هدايت آدمى است. “عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ … إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ” مراد از هدايت يافتن در جمله «إِذَا اهْتَدَيْتُمْ» به قرينه آيه قبل، پذيرش تعاليم قرآن و دستورات پيامبر (ص) است. و سلامت و دوام جامعه ايمانى، در گرو پاسدارى از حريم ارزشهاى دينى در برابر فرهنگ كفر “عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ” مراد از «ضرر» در «لا يَضُرُّكُمْ» ممكن است ضرر معنوى بوده و اشاره به خطرهايى باشد كه ايمان مؤمنان را تهديد مىكند و ممكن است مراد آسيبهايى باشد كه بنيه و توان جوامع مؤمن را تضعيف و يا نابود مىسازد. برداشت ياد شده ناظر به دومين معناست.
مؤمنان، وظيفه دار پاسدارى از حريم ايمان جامعه خويش “يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ” «انفس» مىتواند ناظر به هر فرد نسبت به خودش باشد و مىتواند به هر فرد نسبت به فرد و يا افراد ديگر باشد. همانند (فسلموا على انفسكم، نور،61) بر اين مبنا «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» يعنى مراقب ايمان يكديگر باشيد. جامعه ايمانى، وظيفه دار هشيارى در برابر موضعگيرىهاى گمراه كننده كافران «لا» در لايضركم مىتواند نافيه باشد بر اين مبنا مراد از جمله «لا يَضُرُّكُمْ …» اين است كه چنانچه از ايمان خود مراقبت كنيد از دام گمراهان مىرهيد و مىتواند «لا» ناهيه باشد، يعنى اى مؤمنان مبادا گمراهان شما را از راه بدر برده و ايمان شما را بربايند برداشت ياد شده بر اساس احتمال دوم است. گفتنى است كه مراد از «مَنْ ضَلَّ» به قرينه «آمَنُوا» كفرپيشگان مىباشد.
اهل ايمان بر رفتار و كردار نارواى گمراهان و عقايد ناثواب ايشان مؤاخذه نخواهند شد. برداشت ياد شده بر اين اساس است كه جمله «لا يَضُرُّكُمْ …» در ارتباط با عذابهاى الهى مطرح باشد بر اين مبنا جمله «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ …» يعنى مراقب ايمان خويش باشيد، شما بر بىايمانى كافران و اعمالشان مؤاخذه نخواهيد شد و بدين سبب ضررى از ناحيه آنان متوجه شما نمىشود.
خداوند، آغاز و فرجام همه انسانها “إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً ” «مرجع» به معناى بازگشتن است و به كار بردن اين كلمه در بيان سير انسان به سوى خداوند مىرساند كه او مبدأ انسانها نيز بوده است.هدف از جمله «فَيُنَبِّئُكُمْ بِما …» ترغيب مردمان به هدايت و پذيرش تعاليم قرآن و تهديد كفرپيشگان و منحرفان به عذاب است و چون مجرد آگاه سازى به اعمال و كردار براى تهديد و ترغيب كافى نيست بنابراين جمله «فَيُنَبِّئُكُمْ» كنايه از پاداش دهى و به كيفررسانى خواهد بود.(تفسیر راهنما ، ج 4 ، ص 454 ).
محاسبه و مراقبه نفس
"يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ ” (19)
“اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از خدا بترسيد. و هر انسانى منتظر رسيدن به اعمالى كه از پيش فرستاده باشد. و از خدا بترسيد چون خدا با خبر است از آنچه مىكنيد (18).
و مانند آن كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا هم خود آنان را از ياد خودشان ببرد و ايشان همان فاسقانند"(19).
(حشر)
مضمونى كه اين آيات شريفه دارد به منزله نتيجهاى است كه از آيات سوره گرفته مىشود. در سوره به مخالفت و دشمنى يهوديان بنى النضير و عهدشكنى آنان اشاره شده كه همين مخالفتشان آنان را به خسران در دنيا و آخرت افكند. و نيز در سوره آمده كه منافقين، بنى النضير را در مخالفت با رسول خدا (ص) تحريك مىكردند، و همين باعث هلاكتشان شد، و سبب حقيقى در اين جريان اين بود كه اين مردم در اعمال خود، خدا را رعايت نمىكردند و او را فراموش نموده، و خدا هم ايشان را به فراموشى سپرد، نتيجهاش اين شد كه خير خود را اختيار نكردند، و آنچه مايه صلاح دنيا و آخرتشان بود بر نگزيدند، و در آخر سرگردان و هلاك شدند.
پس بر كسى كه ايمان به خدا و رسول و روز جزا دارد واجب است كه پروردگار خود را به ياد آورد، و او را فراموش ننمايد، و ببيند چه عملى مايه پيشرفت آخرت او است، و به درد آن روزش مىخورد كه به سوى پروردگارش برمىگردد. و بداند كه عمل او هر چه باشد عليه او حفظ مىشود، و خداى تعالى در آن روز به حساب آن مىرسد، و او را بر طبق آن محاسبه و جزا مىدهد، جزائى كه ديگر از او جدا نخواهد شد.
و اين همان هدفى است كه آيه” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ” دنبال نموده، مؤمنين را وادار مىكند كه به ياد خداى سبحان باشند، و او را فراموش نكنند، و مراقب اعمال خود باشند، كه چه مىكنند، صالح آنها كدام، و طالحش كدام است، چون سعادت زندگى آخرتشان به اعمالشان بستگى دارد. و مراقب باشند كه جز اعمال صالح انجام ندهند، و صالح را هم خالص براى رضاى خدا به جاى آورند، و اين مراقبت را استمرار دهند، و همواره از نفس خود حساب بكشند، و هر عمل نيكى كه دركردههاى خود يافتند خدا را شكرگزارند، و هر عمل زشتى ديدند خود را توبيخ نموده، نفس را مورد مؤاخذه قرار دهند، و از خداى تعالى طلب مغفرت كنند. و ذكر خداى تعالى به ذكرى كه لايق ساحت عظمت و كبريايى او است يعنى ذكر خدا به اسماى حسنى و صفات علياى او كه قرآن بيان نموده تنها راهى است كه انسان را به كمال عبوديت مىرساند، كمالى كه انسان، ما فوق آن، ديگر كمالى ندارد. و اين بدان جهت است كه انسان عبد محض، و مملوك مطلق براى خداى سبحان است، و غير از مملوكيت چيزى ندارد، از هر جهت كه فرض كنى مملوك است و از هيچ جهتى استقلال ندارد. هم چنان كه خداى عز و جل مالك او است، از هر جهت كه فرض شود.
” وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ …” كلمه” نسيان” كه مصدر فعل” نسوا” است به معناى زايل شدن صورت معلوم از صفحه خاطر است، البته بعد از آنكه در صفحه خاطر نقش بسته بود. اين معناى اصلى” نسيان” است، ولى در استعمال آن توسعه دادند، و در مطلق روگردانى از چيزى كه قبلا مورد توجه بوده نيز استعمال نمودند. آيه شريفه” وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ” (و گفته مىشود: امروز ما شما را فراموش مىكنيم، همان طور كه شما در دنيا ديدار امروزتان را فراموش كرده بوديد، در نتيجه منزلگاهتان آتش است، و از ياوران هيچ قسم ياورى نخواهيد داشت.) سوره جاثيه، آيه 34. ، در معناى دوم استعمال شده .
آيه شريفه مورد بحث به حسب لب معنا، به منزله تاكيدى براى مضمون آيه قبلى است، گويا فرموده: براى روز حساب و جزاء عمل صالح از پيش بفرستيد، عملى كه جانهايتان با آن زنده شود، و زنهار زندگى خود را در آن روز فراموش مكنيد. و چون سبب فراموش كردن نفس فراموش كردن خدا است، زيرا وقتى انسان خدا را فراموش كرد اسماى حسنى و صفات علياى او را كه صفات ذاتى انسان ارتباط مستقيم با آن دارد نيز فراموش مىكند، يعنى فقر و حاجت ذاتى خود را از ياد مىبرد، قهرا انسان نفس خود را مستقل در هستى مىپندارد، و به خيالش چنين مىرسد كه حيات و قدرت و علم، و ساير كمالاتى كه در خود سراغ دارد از خودش است، و نيز ساير اسباب طبيعى عالم را صاحب استقلال در تاثير مىپندارد، و خيال مىكند كه اين خود آنهايند كه يا تاثير مىكنند و يا متاثر مىشوند. اينجا است كه بر نفس خود اعتماد مىكند، با اينكه بايد بر پروردگارش اعتماد نموده، اميدوار او و ترسان از او باشد، نه اميدوار به اسباب ظاهرى، و نه ترسان از آنها، و به غير پروردگارش تكيه و اطمينان نكند، بلكه به پروردگارش اطمينان كند.
و كوتاه سخن اينكه: چنين كسى پروردگار خود و بازگشتش به سوى او را فراموش مىكند، و از توجه به خدا اعراض نموده، به غير او توجه مىكند، نتيجه همه اينها اين مىشود كه خودش را هم فراموش كند، براى اينكه او از خودش تصورى دارد كه آن نيست. او خود را موجودى مستقل الوجود، و مالك كمالات ظاهر خود، و مستقل در تدبير امور خود مىداند.(تفسیر المیزان ،ج 19، ص 373) .
فرمان تقوا در اين آيه تكرار و تأكيد شده است كه علاوه بر تأكيد، مىتواند معانى متعدّدى داشته باشد، از جمله:
1. تقواى اول مربوط به اصل كار و تقواى دوم مربوط به كيفيّت آن باشد.
2. تقواى اول مربوط به انجام كار خير و تقواى دوم مربوط به ترك محرمات باشد.
3. و شايد تقواى اول مربوط به توبه از گذشته و تقواى دوم مربوط به ذخيره آينده باشد.
در روايات مىخوانيم: با نيمى از يك دانه خرما، يا اگر نداريد با سخنان خوب، دلهايى را شاد كنيد تا در قيامت كه خداوند مىپرسد: من به تو چشم و گوش و … دادم چه ذخيرهاى فرستادى، شرمنده نباشيد. زيرا در آن روز بعضى به هر سو مىنگرند، ولى ذخيرهاى كه وسيله نجاتشان باشد از پيش نفرستادهاند.)تفسیر نورالثقلین ).
و آیه 19 مصداق روشن كسانى كه خداوند را فراموش كردند، منافقانند. در آيه 67 سوره توبه درباره منافقان مىخوانيم: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» البتّه خداوند فراموشكار نيست، بلكه لطف خود را از آنان باز مىدارد. غفلت، خطرناكترين آفت انسان است. قرآن مىفرمايد: گروهى از مردم، از چهارپايان بدترند، زيرا غافلند، «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف 179 ) بنابراين غفلت از خدا ، غفلت از قيامت و غفلت از آيات الهى، باعث سقوط انسان به مرحلهاى پستتر از حيوانيّت مىشود. كسى كه خدا را فراموش مىكند، قهراً فردى بىراهه، بىرهبر، بىهدف و بىقانون، غرق در شهوات مىشود و تمام هدفها و عملكردش سليقهاى و مطابق تمايلات و هوسهاى خودش مىشود و اين بزرگترين خطر براى انسان است.(تفسیر نور ، ج 9 ، ص 559 ).
تاثیر رحمت و فضل الهی در خودسازی
“يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ “
“اى كسانى كه ايمان آوردهايد! گامهاى شيطان را پيروى نكنيد و هركس پيرو گامهاى شيطان شود، همانا كه او به فحشا و منكر فرمان مىدهد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، هرگز هيچ يك از شما پاك نمىشد. ولى خداوند هر كس را بخواهد، پاك مىسازد و خدا شنوا و داناست.”
(نور/21)
«خُطُواتِ» جمع «خطوة» به معناى گام است. قرآن در مورد نحوهى منحرف كردن شيطان، عبارتِ «خطوات الشيطان» را به كار برده است تا بگويد: شيطان، گام به گام انسان را به سوى انجام گناهان مىكشاند. در قرآن چند مرتبه از «خُطُواتِ الشَّيْطانِ» سخن به ميان آمده است؛ يك جا مىفرمايد: «ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ» (بقره ،208 ) همگى در صلح و آشتى درآييد و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد. و در جاى ديگر مىفرمايد: «كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ» (بقره ،168 ) از چيزهاى حلال و دلپسند بخوريد و مواظب گامهاى شيطان باشيد و از آن پيروى نكنيد. در اين آيه نيز پيرامون اشاعهى فحشا نسبت به مؤمنين مىفرمايد: از گامهاى شيطان پيروى نكنيد.
نمونه گامهاى شيطان عبارت است از: دوستى با افراد فاسد، شركت در مجالس آنان، ارتكاب گناهان كوچك، و پس از آن گناهان بزرگ و در نهايت قساوت قلب و بدعاقبتى و پايانى شوم.
پيامها:
1- به ايمان خود مغرور نشويم، توجّه به هشدارهاى پى در پى لازم است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا»
2- شيطان براى گمراه كردن مؤمنان، تلاش مىكند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ»
3- سياست شيطان، نفوذ تدريجى و گام به گام است. «خُطُواتِ الشَّيْطانِ» (از همان گام اوّل مواظب باشيم). “لا تَتّبعوا خُطوات الشيطان”
4- با مردم مستدل سخن بگوييم. خداوند كه مىفرمايد: از شيطان پيروى نكنيد، دليل آن را ذكر مىكند: زيرا او به گناه فرمان مىدهد. فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ …
5- شيطان در آغاز وسوسه مىكند و به هركس از وسوسه او پيروى كند فرمان مىدهد. وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ … فَإِنَّهُ يَأْمُرُ …
6- كار شيطان، با نماز در تضادّ است. شيطان به انسان دستور گناه مىدهد، «فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» (امّا نماز انسان را از گناه باز مىدارد. إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ …) (جمله وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ” در حقيقت محذوفى دارد (جزاى شرط) و تقدير چنين است” و من يتبع خطوات الشيطان ارتكب الفحشاء و المنكر، فانه يامر بهما". (روح المعانى جلد 18 صفحه 112 ذيل آيات مورد بحث). و بايد توجه داشت كه جمله فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ نمىتواند جزاى شرط باشد.
7- تزكيه، بدون توفيق الهى امكان ندارد. وَ لَوْ لا … ما زَكى …
8- انسان، همواره به لطف خداوند نياز دارد. (تكرار جمله «لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ» در اين آيه و آيات قبل)
9- در مسير زندگى انسان، فريب و فحشا وجود دارد، ولى راه توبه و نجات نيز باز است. «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ»
10- حتّى اولياى خدا به توفيق الهى نياز دارند. «ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ»
11- خداوند حكيم، به مقدار لياقت و ظرفيّت افراد، خير و سعادت نازل مىكند.
«يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ»
12- علم به اينكه خدا همه چيز را مىبيند و مىشنود، بهترين عامل بازدارنده از فحشا و منكرات است. «وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (تفسیر نور ، ج 6 ، ص 160 ).
گر چه اين آيات صريحا داستان افك را دنبال نمىكند ولى تكميلى براى محتواى آن بحث محسوب مىشود، هشدارى است به همه مؤمنان كه نفوذ افكار و اعمال شيطانى گاه به صورت تدريجى و كم رنگ است و اگر در همان گامهاى نخست كنترل نشود وقتى انسان متوجه مىگردد كه كار از كار گذشته است، بنا بر اين هنگامى كه نخستين وسوسههاى اشاعه فحشاء يا هر گناه ديگر آشكار مىشود، بايد همانجا در مقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند.
این آيه روى سخن را به مؤمنان كرده، مىگويد:” اى كسانى كه ايمان آوردهايد از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند به انحراف و گمراهى و فحشاء و منكر كشيده مىشود چرا كه شيطان دعوت به فحشاء و منكر مىكند. اگر” شيطان” را به معنى وسيع كلمه، يعنى” هر موجود موذى و تبهكار و ويرانگر” تفسير كنيم گستردگى اين هشدار در تمام ابعاد زندگى روشن مىشود.
هرگز يك انسان پاكدامن و با ايمان را نمىشود يك مرتبه در آغوش فساد پرتاب كرد، بلكه گام به گام اين راه را مىسپرد:
گام اول معاشرت و دوستى با آلودگان است.
گام دوم شركت در مجلس آنها.
گام سوم فكر گناه.
گام چهارم ارتكاب مصاديق مشكوك و شبهات.
گام پنجم انجام گناهان صغيره.
و بالآخره در گامهاى بعد گرفتار بدترين كبائر مىشود، درست به كسى مىماند كه زمان خويش به دست جنايتكارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مىبرد، تا سقوط كند و نابود گردد، آرى اين است” خطوات شيطان” . سپس اشاره به يكى از مهمترين نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طريق هدايت كرده چنين مىگويد:” اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاك نمىشد، ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مىكند، و خدا شنوا و دانا است.
بدون شك فضل و رحمت الهى است كه موجب نجات انسانها از آلودگيها و انحرافات و گناهان مىشود، چرا كه از يك سو موهبت عقل را داده، و از سوى ديگر موهبت وجود پيامبر و احكامى كه از طريق وحى نازل مىگردد، ولى از اين مواهب گذشته توفيقات خاص او و امدادهاى غيبيش كه شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مىگردد مهمترين عامل پاكى و تزكيه است.
جمله” مَنْ يَشاءُ” چنان كه بارها گفتهايم به معنى اراده و مشيت بى دليل نيست، بلكه تا مجاهده و تلاشى از ناحيه بندگان نباشد هدايت و موهبتى از ناحيه خدا صورت نمىگيرد، آن كس كه طالب اين راه است و در آن گام مىنهد و جهاد مىكند، دستش را مىگيرد، از وسوسه شياطين حفظش مىكند و به سر منزل مقصود مىرساند.
و به تعبير ديگر فضل و رحمت الهى گاه جنبه” تشريعى” دارد، و آن از طريق بعثت پيامبران و نزول كتب آسمانى و تشريع احكام و بشارتها و انذارها است، و گاه جنبه” تكوينى” دارد و آن از طريق امدادهاى معنوى و الهى است، و آيه مورد بحث (به قرينه جمله” من يشاء") بيشتر ناظر به قسمت دوم است.(تفسیر نمونه ،ج 14 ، ص 413 ) .
در تفسیر راهنما نیز نکاتی را بیان نموده که عبارتند از :
1- خداوند، مؤمنان را از پيروى شيطان و گام نهادن در راه او، بر حذر مىدارد.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ
2- پاك زيستن و آلوده نشدن به زشتىها و ناپسندىها (فحشا و منكرات)، حكمت نهى الهى از پيروى كردن از شيطان است.
لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ … فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ
جمله «فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» تعليل براى نهى از پيروى شيطان است (لاتتّبعوا خطوات الشيطان).
3- ناسازگارى ايمان با پيروى از شيطان و ارتكاب فحشا و منكرات
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ … فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ
برداشت فوق، به خاطر اين نكته است كه خداوند پيش از نهى از فحشا و منكرات، مسلمانان را با وصف ايمان مورد خطاب قرار داد.
4- مؤمنان نيز همچون ديگر مردمان، در معرض پيروى از شيطان و گرفتار شدن به زشتىها و ناپسندىها (فحشا و منكرات) قرار دارند.
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ … فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ
هشدار خداوند به مؤمنان از ارتكاب به فحشا و منكر و پيروى از شيطان، گوياى حقيقت ياد شده است.
5- مؤمنان، از فضل و رحمت خدا برخورداراند.
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ
6- طهارت، پاكى، رشد و بالندگى اهل ايمان، جلوهاى از فضل و رحمت الهى بر آنان
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً
«زكاء» در لغت به دو معنا آمده است: 1- نمو و رشد، 2- صلاح و پاكى.
7- جامعههاى آلوده به فحشا ومنكرات، از فضل و رحمت خدا محروماند.
لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ … وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ
8- حضور خدا در تمامى زواياى زندگى انسان و آگاهى او بر آشكار و نهان آدمى
ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
9- توجه و اعتقاد به شنوا و دانا بودن خداوند به تمامى گفتهها و رفتارهاى نهان و آشكار آدمى، بازدارنده وى از ارتكاب فحشا و منكرات و پيروى از شيطان
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ … فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ … وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
جمله «وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» در مقام تعليل براى جملات پيشين مىباشد. بنابراين هشدار خداوند به شنوا و دانا بودن خويش، پس از نهى از پيروى شيطان، مىتواند به منظور بازداشتن انسان از گناه و فحشا و تضمين اين بازدارندگى باشد. (تفسیر راهنما،ج 12، ص 166 ).
اهمیت ذکر و یاد خدا در خودسازی
“يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً (41) وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (42) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً (43) “
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! ياد آوريد خدا را، ياد بسيار (41).و صبح و شام تسبيحش بگوييد (42).اوست كسى كه بر شما درود مىفرستد، و نيز ملائكه او، تا شما را از ظلمتها به سوى نور در آورد، و خدا به مؤمنان مهربان است (43).
(احزاب )
اين آيات مؤمنين را به ذكر و تسبيح دعوت نموده و به ايشان بشارت و وعده جميل مىدهد، و رسول خدا (ص) را با صفات كريم خود خطاب نموده و به او دستور مىدهد كه به مؤمنين بشارت دهد، و كفار و منافقين را اطاعت نكند، احتمال اين نيز هست، كه گفتار در باره مؤمنين در ايامى و گفتار در باره كفار و منافقين در ايامى ديگر نازل شده باشد.
[معنى و مراد از ذكر و تسبيحى كه مؤمنان بدان امر شدهاند و وجه اينكه فرمود:” سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا"]
” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً” كلمه” ذكر” در مقابل” نسيان” به معناى به ياد داشتن است، و آن عبارت است از اينكه آدمى نيروى ادراك خود را متوجه ياد شده كند، حالا يا به اينكه نام آن را ببرد، و يا صفات او را به زبان جارى كند، خلاصه چيزى به زبان بگويد، كه حكايت از آن مذكور كند، اين يكى از مصاديق ذكر است، (و گر نه مصداق مهمتر از آن اين است كه در قلب به ياد او باشى)” وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا” كلمه” تسبيح” به معناى منزه داشتن است، و اين كلمه نيز مانند كلمه ذكر بستگى به لفظ ندارد، هر چند تسبيح به لفظ يعنى گفتن سبحان اللَّه نيز يكى از مصاديق آن است (و گرنه تسبيح در سويداى دل از آن مهمتر است). كلمه” بكرة” به معناى اول روز و كلمه” اصيل” به معناى آخر روز و بعد از عصر است، و اگر تسبيح را مقيد به” بكره” و” اصيل” كرده، براى اين است كه اين دو هنگام، هنگام تحول احوال افق است، در صبح، افق تاريك روشن مىشود، و در غروب دوباره رو به تاريكى مىگذارد، و اين تغيير و دگرگونى مناسب با اين است كه خداى را منزه از تغير و تحول، و معرض دگرگونى بودن بدانيم، ممكن هم هست دو كلمه بكرة و اصيل كنايه باشد از دوام، مانند شب و روز در آيه” يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ” (او را در شب و روز تسبيح مىگويند، يعنى دائما در تسبيح او هستند. [مقصود از درود فرستادن خدا بر بندگان كه بسيار ياد خدا مىكنند]
” هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ” معناى جامع كلمه” صلاة"- به طورى كه از موارد استعمال آن فهميده مىشود- انعطاف است، چيزى كه هست اين معناى جامع به خاطر اختلاف مواردى كه به آن نسبت داده مىشود مختلف مىشود، و به همين جهت بعضى گفتهاند: صلات از خدا به معناى رحمت، و از ملائكه به معناى استغفار، و از مردم دعا است، ليكن اين را نيز بايد دانست كه هر چند صلات از خدا به معناى رحمت است، اما نه هر رحمت، بلكه رحمت خاصى كه ذخيره آخرت براى خصوص مؤمنين است، و سعادت آخرتى آنان و فلاح ابديشان، مترتب بر آن مىشود، و بدين جهت است كه به دنبال جمله مورد بحث علت صلوات فرستادن خداى تعالى را چنين بيان كرده:” لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً” صلوات مىفرستد، تا شما را از تاريكىها به سوى نور بيرون آورد، چون او همواره نسبت به مؤمنين رحيم است. (روح المعانى، ج 22، ص 43.)
اين نكته را نيز بايد دانست كه خداى تعالى در كلام خود همواره ياد خود بر بندگان را مترتب كرده بر ياد بندگان بر او را، و فرموده:” فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ” (به يادم باشيد تا به يادتان باشم. سوره بقره، آيه 152.) هم چنان كه فراموش كردن بندگان وى را، باعث فراموشى خدا بر بندگان را دانسته، و فرموده:” نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ” (خدا را فراموش كردند، خدا هم ايشان را فراموش كرد. سوره توبه، آيه 67.) يكى از مصاديق ياد آورى خدا بندگان خود را، همانا درود فرستادن او بر آنان است، و اين خود يادآورى ايشان است به رحمت، كه مترتب شده بر ياد بندگان خداى خود را، چون فرمود: اگر خدا را بسيار ياد كنند، و او را صبح و شام تسبيح گويند، خدا هم بسيار بر آنان درود مىفرستد، و غرق نورشان مىكند، و از ظلمتها دورشان مىسازد. همه اينها را بدان جهت گفتيم كه معلوم شود جمله او كسى است كه صلوات بر شما مىفرستد …، در مقام تعليل آيه قبل است، كه مىفرمود: اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را بسيار ياد كنيد، و اين تعليل همان قاعده كلى قبل را مىرساند، و مىفهماند كه اگر شما خدا را زياد ياد كنيد، خدا هم به رحمت خود زياد شما را ياد مىكند، و از ظلمتها به سوى نور بيرونتان مىسازد، و از اين معنا استفاده مىشود كه مراد از ظلمتها، ظلمتهاى فراموش كردن خدا، و غفلت از او است، و مراد از نور نور ذكر خدا است. ” وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً” در اينجا با اينكه جا داشت بفرمايد: ” و كان بكم رحيما ” “و او به شما مهربان است” چون قبلا نام مؤمنين ذكر شده بود، ولى اين طور نفرمود، بلكه نام مؤمنين را دو باره تكرار كرد، تا دلالت كند بر اينكه سبب رحمت خدا همانا صفت ايمان ايشان است . (تفسير الميزان ج16 ،ص 492 ) .
نكتهها:
ياد خداوند تنها با زبان و گفتار نيست، بلكه در هر فكر، كار و حركتى رضايت خداوند را در نظر داشتن است. قرآن براى ذكر خدا آثار و بركاتى بيان كرده و يكى از دلايل نماز را ذكر خدا دانسته است، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» (طه، آیه 14.) ياد خدا تنها وسيلهى آرامش دلهاست. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد، آیه 28.) و روح آرام و نفس مطمئنّ به پرواز در مىآيد و به حقّ مىرسد. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ» (فجر، آیه 27، 28.) و اعراض از ذكر خدا زندگى نكبت بارى را به همراه دارد «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» (طه، آیه 124).
گفتهاند: تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام نمونهاى از ذكر كثير است. (كافى، ج 2، ص 500 ). رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس زبان ذاكر داشته باشد، خير دنيا و آخرت به او عطا شده است. و امام صادق عليه السلام فرمود: هر چيزى حدّى دارد جز ذكر خدا.
در حديث مىخوانيم: قلب و روح، مثل آهن زنگ مىزند و ذكر خدا وسيلهى روشنى و جلاى آن است. در روايات آمده است: ذكر خدا تنها با زبان نيست، ذكر واقعى آن است كه هنگام حلال و حرام ياد خدا كنيم و از گناه دست برداريم. (ميزان الحكمة و سفينةالبحار (ذكر).
پيامها:
1- خطاب زيبا و محرمانه، وسيلهى جذب مردم و زمينهى پذيرش آنان است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»
2- ياد خداوند، زمانى در انسان مؤثّر است كه مستمرّ و بسيار باشد. «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً»
3- بهترين ذكر خدا، تسبيح و تنزيه اوست. اذْكُرُوا اللَّهَ … وَ سَبِّحُوهُ
4- آغاز و پايان روز را با تسبيح و ياد خدا بگذرانيم. «سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا»
هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً «43»
او كسى است كه بر شما درود مىفرستد و فرشتگان او (نيز بر شما درود مىفرستند) تا شما را از تاريكىها (كفر، شرك، جهل، تفرقه و خرافات) به سوى نور (ايمان، تقوا، علم و وحدت) در آورند و او به مؤمنان مهربان است.
نكتهها:
در آيهى قبل فرمود: خدا را بسيار ياد كنيد. در اين آيه مىفرمايد: خداوند بر شما صلوات مىفرستد؛ گويا صلوات خدا ذكر كثير شماست، مثل آيهى «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» (بقره،آیه152.)
پيامها:
1- راه دعوت مردم به دين، درود و رحمت است. يُصَلِّي عَلَيْكُمْ … لِيُخْرِجَكُمْ
2- فرشتگان، هم بر مؤمنان درود مىفرستند، «يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ» و هم براى آنان استغفار مىكنند. «وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا» (غافر، آیه 7. )
3- انسان در خارج شدن از ظلمات، به امداد الهى نياز دارد و عقل و علم بشر كافى نيست. هُوَ الَّذِي يُصَلِّي … لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ
4- تاريكىها، متعدّد است. «الظُّلُماتِ» تاريكى جهل، شرك، تفرقه، غفلت و خرافات.
5- ايمان به خداوند و حقايق الهى، نور راه انسان است. «إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ»
6- ايمان، كليد دريافت رحمت ويژهى الهى است. «بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً». (تفسير نور،ج7 ،ص 377 )
· فصل دوم :شناخت گناهان و رذایل اخلاقی
حب دنیا ؛سرچشمه گناهان
الف )ویژگی های دنیا
1.ایجاد جلوه و تزیین برای مردم
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (14)
علاقه به شهوات يعنى زنان و فرزندان و گنجينههاى پر از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چارپايان و مزرعهها علاقهاى است كه به وسوسه شيطان بيش از آن مقدار كه لازم است در دل مردم سر مىكشد با اينكه همه اينها وسيله زندگى موقت دنيا است، و سرانجام نيك نزد خدا است (14).
(آل عمران )
مراد از فاعل جلوهگرى كه در آيه:” زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ …” نامش برده نشده، خداى سبحان نيست. براى اينكه هر چند علاقه به شهوات نسبتى به خدا دارد اما با اين تفاوت كه علاقه صحيح و صالح به طور استقلال، و علاقه مذموم و غافل كننده بطور اذن به او مربوط مىشود الا اينكه در آيه شريفه به خاطر اشتمالش بر علاقههايى كه يقينا منسوب به خدا نيست و بيانش مىآيد، ناگزير رعايت ادب قرآن اقتضا مىكند كه اين جلوهگرى را به غير خدا (چون شيطان و يا نفس) نسبت دهيم.
درستى سخن بعضى از مفسرين كه فاعل جلوهگرى را شيطان دانستهاند از اينجا روشن مىشود، براى اينكه حب شهوات امر مذمومى و ناپسندى است و خدا آن را در نظرها زينت نمىدهد، و همچنين حب كثرت مال كه آن نيز امرى است مذموم آنچه مستند به خدا است همان حسن المآب و جنات است، كه در آخر اين آيه و آيه بعديش به خدا نسبت داده شده است.
[فساد نظريه بعضى از مفسرين كه گفتهاند حقايق و طبايع مستند به خدا است، پس حب مال و لذائذ دنيوى مستند به خداى تعالى است]
با اين بيان فساد نظريه بعضى از مفسرين روشن مىشود كه گفتهاند: از آنجا كه زمينه سخن در اين آيه شريفه بيان طبيعت بشر است به هيچ وجه نمىتوان حب ناشى از اين طبيعت و هر چيز ديگرى را كه از آن ناشى مىشود به شيطان نسبت داد، تنها امورى از قبيل” وسوسه” كه عملى زشت را در نظر زيبا جلوه مىدهد مىتوان به شيطان نسبت داد.
سپس همين مفسر گفته:” به همين جهت قرآن كريم تنها تزيين اعمال را به شيطان نسبت مىدهد، و مىفرمايد:” وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ” و چون شيطان اعمالشان را برايشان زينت مىدهد (سوره انفال آيه 48). و نيز مىفرمايد:” وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ” و شيطان آنچه كه آنان مىكردند در نظرشان زينت داد (سوره انعام آيه 43).
و اما حقايق و طبايع اشيا، مستند به او نمىشود بلكه تنها مستند به خالق حكيمى است كه شريكى ندارد، هم چنان كه خداى عز و جل فرموده:” إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا” اين مائيم كه آنچه روى زمين است زينت زمين كرديم، تا بيازماييم كه شما كدام بهتر عمل مىكنيد. (سوره كهف آيه 8).
و نيز فرموده:” كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ” اين چنين براى هر امتى عملش را زينت داديم (سوره انعام آيه 108). كه در همه اين موارد سخن از امتها است، كه در حقيقت سخن از طبايع جامعهها است اين بود گفتار آن مفسر.
وجه فساد گفتارش اين است كه هر چند استناد داشتن حقايق و طبايع اشيا به خالق حكيم و بىشريك سخن درستى است، و ليكن اينكه گفته است در آيه شريفه سخن از طبيعت بشرى و انگيزههاى آنست، اشتباه كرده، براى اينكه توجه فرموديد كه گفتيم اين سوره در مقام بيان اين نكته است كه خداى سبحان، قيوم بر تمامى شؤون خلايق، و بر تدبير آنها، و ايمان و كفر، و اطاعت و عصيان آنها است خلايق را خلق نموده و بسوى سعادتشان هدايت فرمود، و كسانى كه در دين او نفاق ورزيدند، و يا به آيات او كافر شدند، و يا با ايجاد اختلاف در كتاب آسمانى بغى و فساد كردند، و خلاصه تمام كسانى كه شيطان را اطاعت و هواى نفس را پيروى نمودند، نتوانستند خدا را به ستوه آورده، و بر او غالب شوند و قيوميت او را تباه كنند، بلكه هم چنان تمام عالم در تحت قیومیت و قدرت تدبير اويند و او است كه امر خلق را به واسطه قانون عليت، تدبير مىكند، تا راه براى اجراى سنت امتحان باز شود پس همانطور كه او خالق طبايع موجودات و قواى آنها است، خالق تمايلات و افعال آنها نيز هست، او است كه همه موجودات و مخصوصا انسان را به سوى جوار قرب و كرامت خود به راه انداخته، و اين راه را برايش گشوده، و همان است كه به ابليس اذن داده و از وسوسه كردن مردم جلوگيريش نكرده، و انسانها را هم از پيروى وسوسههاى او مانع نشده، هم انسان را و هم دشمن او را آزاد گذاشته، تا امر امتحان تمام شود، و معلوم گردد كه چه كسانى ايمان دارند، و از همين طبقه گواهانى بگيرد، (تا فردا ديگران نگويند نمىتوانستيم ايمان آوريم).
اين نكته را هم بايد بگوييم كه اگر در سوره مورد بحث اين مساله را عنوان كرد براى اين بود كه دلهاى مؤمنين خرسند شود چون در روزهايى كه اين سوره نازل مىشد، مسلمانان سخت در عسرت به سر مىبرند، از داخل گرفتار نفاق منافقين و جهل جاهلان بودند (جاهلان بيمار دلى كه همواره طبل وارونه مىزدند، و امر را بر آنان تباه مىساختند، و در اطاعت خدا و رسولش كوتاهى مىكردند) و از خارج از يك سو گرفتار دشوارى دعوت دينى بودند، و از ديگر سو كفار عرب هر روز از يك طرف عليه اين دعوت توطئه مىكردند، و از يك سو اهل كتاب و مخصوصا يهوديان دست از دشمنى بر نمىداشتند، و از سوى ديگر كفار روم و عجم با قدرت و لشگر خود چنگ و دندان نشان مىدادند، و همه اين كفار و حتى مسلمانانى كه راه كفار را مىرفتند، امر بر ايشان مشتبه شده بود، چون به دنيا اعتماد كردند، و مقدمه را به جاى غايت و هدف گرفتند با اينكه هدف در بعد از دنيا و در ماوراى طبيعت است.
پس اين سوره همانطور كه ملاحظه مىفرمائيد از طبيعت امتها، بحث مىكند ليكن نه در چارچوب طبايع، بلكه به نحوى وسيع، كه شامل همه جهات خلقت و تكوين خلق، و همه توابع و لواحق خلقت آنان در مسير حياتشان بشود، مثلا شامل خصلتها و اعمالى كه باعث سعادت و يا مايه شقاوت آنان است نيز بگردد.
با اين بيان وسيع و كلى روشن شد كه تمام انسانها تحت قیومیت او قرار دارند و او در قدرتش مقهور نمىشود، و در امر خود از هيچ عاملى شكست نمىخورد، نه در دنيا و نه در آخرت. اما در دنيا براى اينكه هر عاملى كه عملى را مىكند به اذن او است، و براى امتحان است، و اما در آخرت كه آخرت هم دار جزا است، اگر عمل خير باشد جزا خير و اگر شر باشد جزا هم شر است. و همچنين آيات مورد بحث كه از جمله:” إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ” آغاز مىشود تا نه آيه بعد، در مقام بيان اين نكته است كه كفار هر چند آيات خدا را تكذيب كردند، و نعمتى را كه خدا به آنان انعام كرده بود تا به وسيله آن به رضوان و جنت خدا برسند كفران نمودند، و بر همان نعمتها اعتماد نموده و خود را از پروردگار خود بىنياز دانستند و نيز مقام پروردگارشان را فراموش نمودند، و ليكن نمىتوانند با اين عمل خود، خداى را عاجز سازند و بر او غلبه كنند، بزودى خدا ايشان را به همان اعمالشان دچار كرده و بندگان مؤمن خود را عليه آنان تقويت و تاييد نموده به دست مؤمنين نابودشان مىكند، و نيز به زودى در جهنم محشورشان مىسازد، كه بدترين بستر است. اين كفار در ركون و اعتماد به چيزى كه جز متاعى براى حيات دنيا نيست سخت اشتباه كردند. زيرا از سرانجام نيكى كه نزد خدا است غفلت ورزيدند. ( تفسیر المیزان ، ج 3 ، ص 154 ).
در تفسیر راهنما هم توضیحاتی درباره این آیه بیان شده که عبارت است از :
1- خواستههاى نفسانى براى مردم، داراى ظاهرى محبوب، آراسته و جذاب (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ )
فعل «زُيِّنَ» مجهول آورده شده است تا تمام آنچه مايه جذاب بودن امكانات مادّى شده است، از آن اراده شود. عواملى كه اين زيبايى را پديد آورده است، گوناگون است؛ برخى مثبت است مانند خداوند كه آفريننده مخلوقات زيبا است؛ گرچه زيبايى آنها ظاهرى باشد، و برخى منفى است مانند وسوسههاى شيطان و هواى نفس كه گاه نازيبا را نيز زيبا جلوه مىدهد. اين احتمال نيز وجود دارد كه در آيه، تنها عوامل منفى مراد باشند.
2- زيبا نمايى خواستههاى نفسانى انسان، غافل سازنده وى از پليدىهاى نهفته در آن زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ
زينت يافتن كه همان زيبانمايى ظاهرى است، تنها درباره امورى تصور دارد كه زيبايى آن عارضى باشد كه در صورت زوال آن، حقيقتى نازيبا پديدار گردد.
3- پندار بىنيازى از خداوند، برخواسته از دوست داشتن نابجاى امكانات دنيايى و جلوههاى فريبنده آن زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ
ارتباط اين آيه با آيات قبل، از جمله «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ …» قرينه است كه آيه در مقام بيان ريشه كفر برخى از مردم و احساس بىنيازى آنان از خداوند است.
4- دلبستگى به ماديات، مانع عبرت گرفتن از فرجام هلاكتبار گذشتگان زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ
ارتباط اين آيه با ذيل آيه قبل (إنّ فى ذلك لعبرة لأولى الأبصار)، بيانگر برداشت ياد شده است.
5- شيفتگى مردم به جلوههاى زيباى زندگانى دنيا، زمينه گرايش برخى از آنان به كفر و تكذيب آيات خداوند
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا … كَذَّبُوا بِآياتِنا … زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ
6- تمايلات مادى، دوست داشتنى نبوده و زيبايى علاقه به آنها، زيبايى ظاهرى و جلوهاى كاذب است.
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ
«شهوة» (مفرد «شهوات»)، مصدرى است كه در معناى مفعولى به كار رفته است؛ يعنى، مشتهيات و آنچه در آيه به آراسته بودن آن اشاره شده است «حُبُّ الشَّهَواتِ» است؛ نه «الشَّهَواتِ»؛ بنابر اين، علاقه و محبت به تمايلات نفسانى، در نظر مردم آراسته شده و تزيين يافته است. آن علاقهها در حقيقت به سود انسان نبوده و زيبايى حقيقى ندارند. آرى مىتوان گفت: جمله «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ»، سخن موجز و مختصرى است كه مفادى نظير «زين للناس الشهوات فاحبوها» دارد؛ يعنى، تمايلات نفسانى زيبا جلوه كرد، آنگاه مردم به آن علاقهمند شدند.
7- زنان و فرزندان ذكور، مردم را محو زيبايىهاى ظاهرى خود ساخته و عيبهاى خويش را بر آنان پوشاندهاند.
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ
8- ثروت هنگفت و انبانهاى پر از طلا و نقره، براى مردم جلوهاى فريبنده داشته و آنان را از مفاسد زر اندوزى، بىخبر نگه داشته است.
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ … الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ
درباره معناى «قنطار» (مفرد «قناطير»، آراء گوناگونى وجود دارد، از جمله اينكه يك پوست گاو پر از طلا را قنطار گويند و آنچه نزد بيشتر عربها متداول است اين است كه قنطار معادل چهار هزار دينار است و در تعبير «الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ»، مراد سه برابر شدن آن است؛ يعنى، دوازده هزار دينار (لسان العرب).
اين مقدار با دوازده هزار مثقال طلا يا به مقدار ارزش آن، نقره، برابر است. راغب در «مفردات» گويد: «مقنطرة»؛ يعنى، آنچه قنطار قنطار فراهم شده باشد.
9- اسبهاى نجيب نشان خورده و چابك، دامها و زراعت، داراى جاذبهاى دروغين و اغفال كننده براى مردم
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ … الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ
«مسومة» يا از ريشه «سوم» (چريدن) است يا «سيماء» (علامت) و «الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ» يا به اسبانى گفته مىشود كه براى چرا رها شدهاند و يا اسبانى كه بر آنان علامتى نهاده شده است و ممكن است هر دو معنا مراد باشد. نهادن علامت ويژه نشان نجابت اسب است و آزاد بودن در چريدن، آن را تيز پا و چابك مىسازد. كلمه «نعم»، تنها به شتر گفته مىشود؛ ولى «أنعام»- كه جمع آن است- در معناى شتر و گاو و گوسفند به كار مىرود، به گونهاى كه اگر در مجموعه آن حيوانات، شتر نباشد، كلمه «انعام» كاربرد ندارد. (مفردات راغب)
10- جاذبه تمايلات جنسى و زندوستى، افزونتر از تمام امكانات دنيايى است.
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ … الْحَرْثِ
تقديم «النِّساءِ» بر ديگر «شهوات»، بيانگر نكته ياد شده است.
11- زيبايىهاى جذاب زنان، فرزندان، ثروت، اسب، دام و زراعت، تنها در دنيا قابل بهرهبردارى بوده و جاودان نيست.
ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا
معناى اصلى «مَتاعُ»، هر چيزى است كه با آن نفعى عايد گردد و به مقصود برساند و توشه فراهم سازد و نابودى آن در دنيا فرا رسد. (لسان العرب)
12- تأثيرپذيرى از مظاهر فريبنده دنيا، نكوهيده و مانع ارزيابى صحيح آنها است.
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ … ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا
13- وسوسههاى شيطانى و نفسانى، جلوه دهنده دنيا در چشم مردم*
زُيِّنَ لِلنَّاسِ … مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا
فعل «زُيِّنَ»، گرچه مجهول است؛ ولى از سياق آيه كه در مقام نكوهش است، شايد بتوان نتيجه گرفت كه تزيين كننده، از عوامل منفى و مطرود از قبيل شيطان و هواى نفس است.
14- غرائز و علائق مادى، وسيلهاى براى ادامه زندگانى است.
ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا
15- احتياج به زن، فرزند، ثروتهاى طبيعى و حيوانات، واقعيتى انكارناپذير در زندگانى دنيا
ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا
16- طلا، نقره، اسب، شتر، گاو، گوسفند و زراعت، از ثروتهاى مورد علاقه مردم در عصر بعثت
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ … ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا
17- اسبهاى آذين شده، از تجملات محبوب عرب
زُيِّنَ … وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ
18- فرجام نيك، تنها نزد خداوند و وابسته به عطاياى اوست.
وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
«مآب»، از ريشه «أوب» (رجوع) است و مقصد نهايى بودن را افاده مىكند.
19- دنيا، شايسته مقصد نهايى قرار گرفتن نيست.
ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
20- شيفتگى نسبت به زنان، فرزندان ذكور، ثروت، اسب، دام و زراعت، مانع دستيابى به فرجام نيك در آخرت
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ … ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
21- دل بريدن از لذتهاى زودگذر و فرومايه دنيا، زمينه رشد انگيزههاى معنوى در انسان است.
ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
22- دستيابى به فرجام نيك در آخرت، در گرو علاقهمند نبودن به تمايلات نفسانى و مجذوب نشدن به زيبايىهاى موهوم آن
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ … وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
23- رابطه با خداوند، داراى ارزش اصيل و شايسته محبت، و جاذبه الهى، برتر از تمام جاذبههاى مادى است.
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ … وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
24- تفكيك محبتهاى صحيح از ناصحيح و سعادتهاى واقعى از تخيّلى، پايه جهانبينى قرآنى است.
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ … وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
25- «قال أبوعبداللّه (ع): ما تلذّذ الناس فى الدنيا و الآخرة بلذّة أكثر لهم من لذّة النساء و هو قول اللّه عزّوجّل: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ …؛ ( كافى، ج 5، ص 321، ح 10؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 164، ح 10.)
امام صادق (ع) فرمود: براى مردم در دنيا و آخرت هيچ چيز لذتبخشتر از زنان نيست و اين سخن خداوند عزّوجّل است كه مىفرمايد: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ …». (تفسير راهنما،ج2 ، ص 324 ) .
2. ناپایداری زینت های دنیوی
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً (46)
مال و فرزندان زيور زندگى اين دنيا است و كارهاى شايسته نزد پروردگارت ماندنى و داراى پاداشى بهتر و اميد آن بيشتر است (46).
(کهف )
این آیه موقعيت مال و ثروت و نيروى انسانى را كه دو ركن اصلى حيات دنياست در اين ميان مشخص مىكند، و مىگويد” اموال و فرزندان زينت حيات دنيا هستند (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا).
شكوفهها و گلهايى مىباشند كه بر شاخههاى اين درخت آشكار مىشوند، زود، گذرند، كمدوامند و اگر از طريق قرار گرفتن در مسير” اللَّه” رنگ جاودانگى نگيرند بسيار بىاعتبارند.
در حقيقت در اين آيه انگشت روى دو قسمت از مهمترين سرمايههاى زندگى دنيا گذارده شده است كه بقيه به آن وابسته است،” نيروى اقتصادى” و” نيروى انسانى” چرا كه براى رسيدن به هر مقصودى از مقاصد مادى حتما اين دو نيرو لازم است، و به همين دليل آنها كه بر تخت قدرت مىنشينند سعى در جمعآورى اين دو نيرو مىكنند، مخصوصا در زمانهاى گذشته هر كس فرزندان بيشترى داشت خود را نيرومندتر احساس مىكرد، چرا كه آنها يكى از دو ركن اصلى قدرت او را تشكيل مىدادند، در آيات گذشته نيز ديديم كه آن مرد ثروتمند بى ايمان اموال و نفرات خود را به رخ ديگران مىكشيد و مىگفت” أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً". و لذا روى” بنون” كه جمع” ابن” به معنى پسر است تكيه شده، چرا كه آنها پسران را سرمايه و نيروى فعال انسانى مىدانستند، نه دختران.
به هر حال همانگونه كه ديديم پابرجاترين اموال كه عبارت از باغ و زمين زراعتى و چشمه آب بود چگونه در چند لحظه نابود شد، در مورد فرزندان نيز گذشته از آنكه حيات و سلامتشان هميشه آسيب پذير است گاهى به صورت دشمنانى درمىآيند كه به جاى كمك بودن مزاحم سرسختى خواهند شد! سپس اضافه مىكند” باقيات صالحات يعنى ارزشهاى پايدار و شايسته، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميدبخشتر است” (وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا).
گر چه جمعى از مفسران خواستهاند مفهوم” باقيات صالحات” را در دائره خاصى مانند نمازهاى پنجگانه، يا ذكر سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر، و امثال آن محدود كنند ولى روشن است كه مفهوم اين تعبير آن چنان وسيع و گسترده است كه هر فكر و ايده و گفتار و كردار صالح و شايستهاى كه طبعا باقى مىماند و اثرات و بركاتش در اختيار افراد و جوامع قرار مىگيرد شامل مىشود. اگر مىبينيم در بعضى از روايات به نماز شب، و يا مودت اهل بيت ع تفسير شده بدون شك منظور بيان مصداقهاى روشن است، نه منحصر ساختن مفهوم در اين امور، به خصوص اينكه در پارهاى از اين روايات” من” كه دلالت بر تبعيض مىكند بكار رفته است.
مثلا در روايتى از امام صادق ع مىخوانيم كه فرمود:
” لا تستصغر مودتنا فانها من الباقيات الصالحات ” دوستى ما را كوچك مشمر كه از باقيات صالحات است".
و در حديث ديگرى از پيامبر (ص) مىخوانيم كه فرمود: از گفتن تسبيحات اربع مضايقه نكنيد كه آنها از باقيات صالحات است".
حتى اگر همان اموال ناپايدار و فرزندانى كه گاهى فتنه و مايه آزمايش هستند در مسير اللَّه قرار بگيرند آنها هم به رنگ باقيات صالحات درمىآيند، چرا كه ذات پاك خداوند جاودانى است و هر چيزى براى او و در راه او قرار گيردجاودانه خواهد بود.
نكتهها:
1- زرق و برق ناپايدار
بار ديگر در آيات فوق با نقش سازنده مثال در تجسم معانى روبرو مىشويم كه چگونه قرآن مجيد، حقايق عميق عقلى را كه شايد درك آن براى بسيارى از مردم به آسانى امكانپذير نيست با ذكر يك مثال زنده و روشن در آستانه حس آنها قرار مىدهد. به انسانها مىگويد آغاز و پايان زندگى شما همه سال در برابر چشمانتان تكرار مىشود، اگر شصت سال عمر كردهايد شصت سال اين صحنه را تماشا نمودهايد. در بهاران گامى به صحرا بگذاريد و آن صحنه زيبا و دل انگيز را كه از هر گوشهاش آثار حيات و زندگى نمايان است بنگريد، در پائيز نيز به همان صحراى سرسبز فصل بهار گام بگذاريد و ببينيد چگونه آثار مرگ از هر گوشهاى نمايان است.
آرى شما هم يك روز كودكى بوديد همچون غنچه نوشكوفه، بعد جوانى مىشويد همچون گلى پرطراوت، سپس پير و ناتوان مىشويد، به مانند گلهاى پژمرده خشكيده و برگهاى زرد و افسرده، و سپس طوفان اجل، شما را درو مىكند و بعد از چند صباحى خاكهاى پوسيده شما به كمك طوفانها به هر سو پراكنده مىگردد.
ولى اين ماجرا گاهى به صورت غير طبيعى است و در نيمه راه زندگى، صاعقه يا طوفانى آن را پايان مىدهد، آن گونه كه در آيه 24 سوره يونس آمده است إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ:” زندگى دنيا همانند آبى است كه از آسمان نازل كردهايم كه بر اثر آن گياهان گوناگون كه مردم و چهارپايان از آن مىخورند مىرويد، تا زمانى كه روى زمين زيبايى خود را از آن گرفته، و اهل آن مطمئن مىشوند، ناگهان فرمان ما شب هنگام يا در روز فرا مىرسد (سرما يا صاعقهاى را بر آن مسلط مىسازيم) و آن چنان آن را درو مىكنيم كه گويى هرگز نبوده است"!. ولى بسيار مىشود كه حوادث نيمه راه زندگى باعث نابودى آن نمىگردد و مسير طبيعى خود را طى مىكند ولى پايان آن نيز پژمردگى و پراكندگى، و فنا و نيستى است، همانگونه كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده است. بنا بر اين زندگى دنيا چه راه طبيعى خود را طى كند و چه نكند، دير يا زود دست فنا دامانش را خواهد گرفت.
2- عوامل غرورشكن
گفتيم بسيارى از مردم با پيدا كردن امكانات مادى و رسيدن به مال و مقام مغرور مىشوند و اين غرور دشمن بزرگى براى سعادت انسان ها است، و در آيات فوق ديديم كه چگونه غرور سر از شرك و كفر درمىآورد؟! به همين دليل قرآن كه يك كتاب عالى تربيتى است از طرق مختلف براى درهم شكستن اين غرور استفاده مىكند: گاه فنا و نيستى و ناپايدار بودن سرمايههاى مادى را مجسم مىكند (همچون آيات فوق). و گاه هشدار مىدهد كه همين سرمايههاى شما ممكن است دشمن جانتان شود .(مانند آيه 55 سوره توبه).
گاهى با ذكر سرنوشت مغروران تاريخ، همچون قارونها و فرعونها به انسانها بيدار باش مىدهد و گاهى دست انسان را گرفته و به گذشته زندگى او يعنى زمانى كه نطفه بى ارزش و يا خاك بى مقدارى بود مىبرد، و يا آينده او را كه نيز همين گونه است در برابر چشمانش مجسم مىسازد، تا بداند در ميان اين دو ضعف و ناتوانى، غرور، كار احمقانهاى است (مانند آيه 6 سوره طارق- آيه 8 سوره سجده، و 38 سوره قيامت). و به اين ترتيب از هر وسيلهاى براى درهم شكستن اين خوى شيطانى كه در طول تاريخ سرچشمه جنايات بزرگى شده است بهره مىگيرد. ولى مسلم است افراد با ايمان و پرظرفيت و واقعبين هرگز با رسيدن به مقام و يا ثروتى گرفتار اين خوى زشت نمىشوند، نه تنها مغرور نمىشوند بلكه كمترين تغييرى در برنامه زندگى آنها پديدار نمىگردد، آنها همه اين امور را زينتهاى عاريتى مىشمرند كه با وزش يك نسيم فرو مىريزند! ( تفسیر نمونه ، ج 12 ، ص 449 ) .
پيامها:
1- جلوهى مال وفرزند تنها در دنياست، در آخرت، ثروت وفرزند، سودى نمىبخشد. «زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا»
2- آنان كه امكانات مادى دارند مغرور نشوند. آنان هم كه ندارند، مأيوس نباشند.
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ … وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ
3- مال و فرزند، ماندگار نيست، به چيزى بينديشيم و دل ببنديم كه باقى است. «الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ»
4- در پيشگاه خداوند، هيچ عمل صالحى محو نمىشود و پاداشها تضمين شده است. «وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً»
5- ارزش كارهاى نيك را همه نمىدانند. بيشتر مردم خير و ارزش را در كاميابىهاى مادّى مىپندارند. «خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ»
6- پاداش و كيفر، لازمهى تربيت و از شئون ربوبيّت است. «عِنْدَ رَبِّكَ»
7- تنها به پاداش فكر نكنيد، به آيندهى پايدار هم بينديشيد. «خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا»
8- در ارشاد و تربيت، از آرزوها واميدهاى مردم استفاده كنيم. «خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا» . (تفسیر نور ، ج 5 ، ص 179 ) .
3.بی ارزشی دنیا
وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (32)
“و زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست، و سراى آخرت براى آنها كه پرهيزگارند بهتر است آيا نمىانديشيد.”
(انعام )
در تفسیر نمونه براى بيان موقعيت زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت چنين مىگويد:
” زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست” (وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ). بنا بر اين آنها كه تنها به دنيا دل بستهاند و جز آن نمىجويند و نمىطلبند در واقع كودكان هوسبازى هستند كه يك عمر ببازى و سرگرمى پرداخته و از همه چيز بىخبر ماندهاند!.
تشبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى از اين نظر است كه بازيها و سرگرميها معمولا كارهاى توخالى و بى اساس هستند كه از متن زندگى حقيقى دورند، نه آنها كه در بازى پيروز مىشوند و نه آنها كه شكست مىخورند شكست يافتهاند زيرا پس از پايان بازى همه چيز بجاى خود بازمىگردد! بسيار ديده مىشود كه كودكان دور هم مىنشينند و بازى را شروع مىكنند يكى را” امير” و ديگرى را” وزير” و يكى را” دزد” و ديگرى را” قافله” اما ساعتى نمىگذرد كه نه خبرى از امير است و نه وزير، و نه دزد و نه قافله، و يا در نمايشنامههايى كه به منظور سرگرمى انجام مىشود صحنههايى از جنگ يا عشق يا عداوت مجسم مىگردند اما پس از ساعتى خبرى از هيچكدام نيست. دنيا به نمايشنامهاى مىماند كه بازيگران آن، مردم اين جهانند، و گاه اين بازى كودكانه حتى عاقلان و فهميده ما را به خود مشغول مىدارد اما چه زود پايان اين سرگرمى و نمايش اعلام مىگردد.
” لعب” (بر وزن لزج) در اصل از ماده” لعاب” (بر وزن غبار) به معنى آب دهان است كه از لبها سرازير گردد، و اينكه بازى را” لعب” مىگويند، بخاطر آن است كه همانند ريزش لعاب از دهان است كه بدون هدف انجام مىگيرد. سپس زندگانى سراى ديگر را با آن مقايسه كرده ميفرمايد:” سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آيا انديشه و تعقل نمىكنيد” (وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
زيرا حياتى است جاويدان و فناناپذير در جهانى وسيعتر و سطح بسيار بالاتر، در عالمى كه سر و كار آن با حقيقت است نه مجاز، و با واقعيت است نه خيال، در جهانى كه نعمتهايش با درد و رنج آميخته نيست، و سراسر نعمت خالص است بىدرد و رنج. از آنجا كه درك اين واقعيات، با توجه به مظاهر فريبنده دنيا، براى غير انديشمندان ممكن نيست لذا روى سخن در پايان آيه بچنين افراد شده است.
در حديثى از” هشام بن حكم” از امام موسى بن جعفر (ع )نقل شده كه چنين فرمود:” اى هشام خداوند عاقلان را اندرز داده و نسبت به آخرت علاقمند ساخته و گفته است زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست، و سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آيا فكر و عقل خود را بكار نمىاندازيد؟” )نور الثقلين جلد 1 صفحه 711.(
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه هدف از اين آيات مبارزه با وابستگى و دلبستگى به مظاهر جهان ماده و فراموش كردن مقصد نهايى آن است، و گرنه آنها كه دنيا را وسيلهاى براى سعادت قرار دادهاند در حقيقت جستجوگران آخرتند نه دنيا. (تفسير نمونه، ج5، ص 208) .
در تفسیر راهنما درباره این آیه نکاتی را بیان کرده :
1- واقعيت زندگى دنيا منهاى اعتقاد به آخرت، جز پوچى و بيهودگى نيست. “وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ”
2- دنيا محورى و دوست داشتن آن، مرام و انديشهاى كودكانه و نابخردانه است. “وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ”
با توجه به اينكه لعب و لهو كار كودكان و كسانى است كه بلوغ فكرى ندارند، مقتضاى تشبيه، وجود اين ويژگيهادر دنياپرستان است.
3- واقعيت زندگى منكران معاد، جز بازى و سرگرمى چيز ديگرى نيست. “قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ … وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ”
گر چه وجهه غالب دنيا لهو و لعب است، در عين حال مىدانيم كه همين دنيا سبب ارتقاى رتبهها و كسب درجات است. لذا مىتوان گفت اين آيه ناظر به آيات قبل است كه درباره منكران معاد بود. يعنى زندگى دنيوى آنان جز لعب و لهو معناى ديگرى ندارد.
4- آخرت، بهترين سرا براى كسانى كه معاد را تكذيب نكرده و در انجام تكاليف كوتاهى نمىكنند. “وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ “
مراد از «الَّذِينَ يَتَّقُونَ» به قرينه تقابلى كه با آيه قبل دارد و در آن آيه بحث از تكذيب لقاء اللّه و تفريط در دين و تكاليف الهى بود، كسانى هستند كه معاد را تكذيب نكرده و تكاليف الهى را انجام دادهاند.
5- تقوا و در انديشه معاد بودن، راه رسيدن به برترين و نيكوترين زندگى در آخرت . “وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ”
6- آخرت براى تقواپيشگان خير محض و خالى از شرور و ناگواريهاست. “وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ “
«خَيْرٌ» مىتواند صفت مشبهه باشد نه افعل تفضيل، بنابراين، «الدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ» يعنى سراى آخرت همهاش خير است.
7- اشتغال به دنيا و سرگرم شدن به آن، انسان را از آخرت باز مىدارد. “وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ “
8- تقواپيشگان از لهو و لعب و غفلت از آخرت دور هستند. “وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ “
9- نينديشيدن درباره حقيقت زندگى دنيا و آخرت و جايگاه و ارزش هر يك، مورد توبيخ خداوند “وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا … أَ فَلا تَعْقِلُونَ “
استفهام در «أَ فَلا …» براى توبيخ است.
10- به كار نگرفتن عقل و انديشه زمينه توجه به دنيا و غفلت از آخرت . “وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا … أَ فَلا تَعْقِلُونَ “
11- انديشه و تعقل درباره دنيا و آخرت و ارزش وجايگاههريك، زمينه مصونماندن از زيان و حسرت در قيامت . “قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا … وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا … أَ فَلا تَعْقِلُونَ “
12- مفتون نشدن به دنيا و توجه كردن به آخرت و معاد، مقتضاى خرد و انديشه است. “وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ … أَ فَلا تَعْقِلُون “. (تفسیر راهنما ، ج 5 ، ص 60 ) .
فهرست آیات :
1.” وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ” (ذاریات ،56)
2. “يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ” (مایده،105)
3. “يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (18) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (19)” (حشر)
4. “يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ” (نور،21)
5. “يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً (41) وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (42) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً (43)” ( احزاب )
6. “زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ” (آل عمران ،14 )
7. “الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً” (کهف،46 )
8. “وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ"(انعام،32 )
9. “الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ” ( توبه ،67)
10.” أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ” (اعراف 179 )
11. “ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ” (بقره ،208 )
12. “كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ"(بقره ،168 )
13. “فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ” )بقره ،152 )
14. “الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ ” (توبه ،67 )
15. ” إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي ” (طه ، 14 )
16. “الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ” ( رعد ،28 )
17. “يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27) ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً (28) .( فجر )
18. ” وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى” (طه ،124 )
19. “الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ ” (غافر ، 7 )
20. “وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ” ( انفال ، 48)
21. “فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ “(انعام ، 43)
22. “وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً ” (کهف ،8)
23. ” وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ ” (انعام ، 108 )
24. ” إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ ” (یونس ، 24 )
25.” وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ ” (جاثیه ،34)
26. ” ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى “(قیامت ،38)
27. ” ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ ” (سجده ، 8 )
28. “خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ “(طارق ،6)
منابع :
1. نام كتاب: تفسير نمونه ، نويسنده: مكارم شيرازى، ناصر ، موضوع: كلامى شيعه- اجتهادى- عصرى- اجتماعى، قرن: 15 ، زبان: فارسى ، مذهب: شيعى، ناشر: دار الكتب الإسلامية، مكان چاپ: تهران، سال چاپ: 1374 ش، نوبت چاپ: اول، توضيح: كامل.
2. نام كتاب: تفسير نور الثقلين ، نويسنده: عروسى حويزى عبد على بن جمعه، موضوع: روايى شيعه، قرن: 12، زبان: عربى، مذهب: شيعى، ناشر: انتشارات اسماعيليان، مكان چاپ: قم، سال چاپ: 1415 ق، نوبت چاپ: چهارم، تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى، توضيح: كامل
3. نام كتاب: تفسير نور ، نويسنده: قرائتى محسن، موضوع: تحليلى- اجتماعى، قرن: 15، زبان: فارسى، مذهب: شيعى، ناشر: مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، مكان چاپ: تهران، سال چاپ: 1383 ش، نوبت چاپ: يازدهم، توضيح: تفسير حمد تا جاثيه.
4. نام كتاب: تفسير راهنما ، نويسنده: هاشمى رفسنجانى، اكبر، موضوع: موضوعى، قرن: 15، زبان: فارسى، مذهب: شيعى، ناشر: بوستان كتاب( انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، مكان چاپ: قم، سال چاپ: 1386 ش، نوبت چاپ: پنجم .
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات