روش شناسی در تفسیر المیزان علامه طباطبایی با تحریر و تنویر ابن عاشور
(سوره حمد)
ملکه سادات پورمحمدی
چکیده
آشنایی با قرآن کریم و تدبر در علم سوره شناسی، شناخت و آگاهی از تفسی سوره ها، آثار و فواید همچنین تلفظ صحیح و یا نکاتی که ما را در شناخت هر چه بیشترآیات قرآنی راهنمایی می کند، به ویژه برخی سوره ها مانند سورهی حمد که روزمره آن را می خوانیم نقطه عطفی است تا ما را به سوی تفاسیری که بر این کتاب آسمانی نوشته اند بکشاند. این مقاله در صدد آن است تا بخشی از دیدگاه های تفسیری دربارهی سورهی حمد که علامه طباطبایی در تفسیر خود « المیزان فی تفسیر القرآن» در مواجهه با تفسیر ابن عاشور صاحب تفسیر «تحریر و تنویر» را برسی نماید. در تفاسیر مذکور علامه طباطبایی، تفسیر خود را بر پایهی تفسیر قرآن به قرآن و ابن عاشور در نوشتن تفسیرش به روش تحلیلی پرداخته است. برای نشان دادن دیدگاه های این دو عالم و مفسر بزرگ سورهی حمد را انتخاب کرده ایم که به جد سورهای مهم در زندگی یک مسلمان و مقدمهی قرآن می باشد.
واژگان کلید: المیزان ، تحریر و تنویر ، حمد، علامه طباطبایی، ابن عاشور
مقدمه:
تعدد تفاسیر قرآن از جهات مختلف، اعجاب انگیز و حیرت آور و نشانه ای از برکات پایان ناپذیر این اقیانوس بی کران معارف الهی و نمونه ای از شور عشق تشنه کامان ئ تلاش روز افزون گوهرشناسان امت محمد(ص) است.
یک حرف بیش نیست سخن عشق و این عجب کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
هر کدام از تشنگان قرآن بنا به سلیقه ی خود و توانایی های عقلی ،فکری و روحی و با توجه به رشته های علمی و تخصصی خود گوشه ای از ابعاد گوناگون این کتاب کریم را مورد توجه قرار داده اند. برخی از جنبه های اعجاز لفظی یا ادبی و عده ای ازجهت فقهی یا اخلاقی به تفسیر آیات پرداخنه اند، بعضی هم از دیدگاه فلسفه یا کلام و عرفان و گروهی نیز از زاویهی سیاست و حقوق و حکومت و… به این راهنمای کامل و اشتباه ناپذیر چشم دوخته اند. چه بسا از عاشقانی که سال های بسیاری از عمر خود را تنها برای تفسیر یک سوره صرف کرده اند و این عجیب نیست زیرا که قرآن کلام حق است. تراوشی از علم بی انتهای او و کلام او رنگ علم و رنگ ذات او دارد و همه نامتناهی هستند(عامری،1373:1)
تفسی یعنی کشف، قناع و پس زدن پرده تا آنچه که بر آدمی پنهان است روشن گردد. تفسیر قرآن یعنی بیان کردن مراد از قرآن و پس زدن پرده از روی معانی آن. در تفسیر و تاویل قرآن مردم دو گروه شده اند. دسته ای یا به هوای نفس یا به امر دیگر رهی اتخاذ کرده اند و قرآن را با مقصودشان تطبیق می کنند. در مورد این اشخاص حدیث « مَن فَسَر القرآن برأیه و أصاب فقد أخطأ أو فلیتبوء مقعده النار» رسیده است.( تفسیر نمونه: مقدمه)
دسته ای دیگر در تفسیر و تأویل قرآن روشی را ییش گرفته اند که خود قرآن دستور داده؛ اولا به خود قرآن مراجعه کرده اند که « إنَّ القرآن یفسر بعضه بعضاً» و ثانیا به آنچه که از خود پیغمبر(ص) رسیده توجه نموده اند و ثالثا به آنچه که از اهل بیت (ع) روایت شده توسل جسته اند و رابعا به آنچه که از صحابه پیغمبر(ص) رسیده تکیه کرده اند.( ارشد ،1373:7)
پیشینه تحقیق
همانطور که می دانیم از دیر باز در شرح و تفسیر قرآن مباحث زیادی به نگارش در آمده است. همچنین در بحث مقایسه و تحلیل بین دو یا چند تفسیر نوشته های متعدد و مقالاتی وجود دارد. همینطور در مورد تفسیر مقایسه ی سوره حمد کتاب« تفسیر مقایسه ای سورهی حمد» توسط علی عرب عامری نوشته شده که سوره حمد را در تفسیر چهار عالم بزرگ (موسی فتح الله کاشانی ، خواجه عبدالله انصاری، امام خمینی و علامه طباطبایی) را بررسی کرده است. در انجام این مقاله که توسط نگارنده انجام شده ابتدا روش تفسیری علامه طباطبایی صاحب تفسی المیزان و ابن عاشور صاحب تفسی التحریر و التنویر را نوشته سپس به آراء و اختلاف نظر بلاغی نحوی صرفی ،فقهی و … را مورد بررسی قرار داده است.
روش تفسیرنگاری علامه طباطبایی:
در جریان تفسیرنگاری و بازشناسی تحولات مربوط به آن قرن چهاردهم از ویژگی هاو جایگاه ارزشمندی برخوردار است زیرا با گسترش نهضت تفسیرنگاری و تحول شگرف آن در ابعاد مختلف زمینهی رشد و پویایی بیش از پیش روش تفسیر قرآن به قرآن به گونه ی گسترده فراهم گردید. (فصلنامه مطالعات،1390:103)
علامه محمد حسین طباطبایی یکی از مفسرانی است که با نگارش تفسیر« المیزان فی تفسیر القرآن» به روش قرآن به قرآن روی آورد و اساس کار وی بهحکم آیه «إنَّ القرآن یفسر بعضه بعضاً» بر قاعدهی تفسیر قرآن به قرآن است. این معنا در شعر مولوی نیز آمده« معنی قرآن ز قرآن پرس و بس»( مولوی دفتر پنجم بیت 3128) بدین معنا که معیار اول برای تفسیر قرآن خود قرآن است. در جاییکه آیات محکم قرآنی می تواند دیگر آیات دشوار و متشابه را تفسیر و تبیین کند، اسباب نزول، آراء مفسران و روایات منقول در درجه دوم اعتبار قرار می گیرد. علامه طباطبایی معتقد است وقتی خود قرآن مدعی است که« تبیانا لِکلِّ شَیء» روشنگر هر چیزی است چطور ممکن است برای مقاصد خود محتاج به خود باشد. هیچ مطلب مهمی در قرآن وجود ندارد تا مجبور باشیم قرآن را به کمک غیر قرآن بشناسیم بلکه قرآن را باید به کمک قرآن باید شناخت همانگونه که نور را باید با نور دید.(تبریزی،1386:99) در این روش مؤلف ابتدا مجموع چند آیه از یک سوره را که سیاق واحدی دارد، ذکر می کند و به بیان مفردات وجوه اشتقاق و مباحث لغوی می پردازد سپس در بخش «بیان آیات» به تفکیک هر آیه کار تفسیر و تبیین مفاهیم آیات را پی می گیرد و اینجاست که –عنداللزوم- به نقل و آراء مفسرین بزرگ اعم از شیعه و سنی وارد می شود. در پایان نیز بخشی را به عنوان بخش روایتی به بررسی و نقد روایات فریقین در خصوص آیات مورد نظر اختصاص می دهد. همچنین مؤلف کتاب در خلال تفسیر به تناسب موضوع، مباحث تحلیلی و توصیفی با رویکردهای فلسفی اجتماعی و یا علمی مطرح می کند که من حیث المجموع تتمه ای بر تفسیر آیات است. با توجه به اندیشهی فلسفی علامه طباطبایی تفسیر وی بر قرآن بیشتر رویکرد فلسفی می یابد اگرچه می کوشد تا از چارچوب قرآن و دایرهی دلالت های لفظی و معنایی آیات، گامی فراتر نگذارد.
روش ابن عاشور در تفسیر التحریر و التنویر:
یکی از راههای درک روش تفسیری هر مفسر و همچنین جایگاه تفسیر وی مراجعه به منابع تفسیری اوست.ابن عاشور در این تفسیر منابع فراوان و مختلفی را مورد مراجعه قرار داده است که از آن جمله می توان به الکشاف،محرزالوجیز،مفاتح الغیب ،دره التنزیل اشاره کرد.
ابن عاشور در تمام تفسیرش ابتدا به تبیین نام سوره می پردازد و به دنبال آن تربیت سوره را از جهت نزول مطرح می کند.سپس عدد آیات و آراء اختلافی را بیان و بعد از این به اهداف و مقاصد سوره می پردازد.
تفسیر ابن عاشور تحلیلی است که مؤلف در تفسیر هر سوره بعداز تبیین اسم سوره به علت نامگذاری و دلایل آن در کتب روایی ،تفسیری شهرت بین قراء و مصاحف مختلف می پردازد.اصول کلی تفسیر وی را لغت ،روایت و عقل تشکیل می دهد
روایت و جایگاه آن در دو تفسیر علامه و ابن عاشور
در مورد جایگاه روایات در تفسیر و همچنین نوع روایات (روایات معصومان (ع) صحابه و تابعین )دیدگاه مفسران متفاوت است.آن دسته از روایات که با سندی صحیح به معصومان (ع)برسد مورد قبول همه و برای همگان حجت است.در مورد روایات صحابه اختلافات بیشتری وجود دارد ولی در مورد روایت تابعین دو دیدگاه وجود دارد.برخی از مفسرین روایت تابعین را از قبیل روایت قلمداد می کنند و برخی آن را رآی و استنباط شخصی می دانند.(بسیونی فوده،21:1397ق)
روایت در تفسیر علامه طباطبایی :علامه علاوه بر بیان استدلال خود به نظر سائر مفسران اهمیت می دهد و آراأ آنها را در لا به لای تفسیر خود می آورد.از جمله این تفاسیر می توان به کشاف زمخشری که علامه در مسائل لغوی و ادبی از این تفسیر استفاده کرده و مجمع البیان طبرسی،انوار التنزیل و اسرارالتآویل بیضاوی و تفسیر طنطاوی که علامه در مورد کتاب انجیل به این تفسیر رجوع می کند می توان نام برد.همچنین مفاتیح الغیب فخر رازی از دیگر این تفاسیر است.علامه نگاهی نقادانه به این تفاسیر داشته و کار ایشان تقلید نبوده،با مراجعه به این تفسیر متوجه می شویم که گاهی اوقات نظر این مفسران را مورد نقد قرار می دهد و گاهی به تصحیح دیدگاه آنان می پردازد .ایشان در نقد مطالب به مذهب توجه نمی کند.چنانچه گاهی تفسیر مجمع البیان را مورد نقد قرار می دهد و نظر صاحب تفسیر را نمی پذیرد.کمیت قابل توجهی از روایات تفسیری در تفسیرالمیزان وارد شده که علامه طباطبایی پس از تفسیر هر قسمت از آیات قرآن ذیل عنوان بحث روایی به درج آنها پرداخته و به بحث پیرامون آنها اقدام کرده است.این روایات که در روشنگری آیات تآثیر بسزایی دارند در شرایطی از سوی صاحب المیزان نقل شده که وی آیات قرآن را در دلالت بر مفاهیم خود مستقل دانسته و در بین آیات قرآن از جهت مفهوم پیچیده و غیرقابل فهم و در نتیجه نیازمند به غیر خود می داند .در نتیجه در نسبت بین قرآن و روایات همواره قرآن را حاکم بر روایات اعلام می کند.علاوه بر تفسیر روایی شیعه و سنی که مهمترین منابع روایات تفسیرالمیزان به شمار می رود علامه طباطبایی در تکمیل مباحث روایی کتاب خود از یکصد مآخذ حدیثی نیز جهت استخراج روایات بهره برداری کرده است که برخی از محققان نام این کتاب ها را استخراج کرده اند و برخی دیگر منابع روایات تفسیرالمیزان را به شکل مطلق از منابع تفسیری ،حدیثی،کلامی،لغوی افزون بر دویست منبع اعلام کرده اند.در نقل از روایات اهل سنت ،علامه بیش از همه کتاب الدر المنثور سیوطی استفاده کرد ودر بین منابع روایی المیزان تفاسیر قومی ،عیاشی،فرات کوفی تفاسیر البهران،نورالثقلین و الصافی،از مهمترین منابع روایات شیعه بوده است.همچنین علامه با توجه به مکتب و روش تفسیری اش (قرآن به قرآن)در مورد روایات تفسیری دیدگاه متفاوت و منحصر به فردی دارد که در جای جای المیزان به آن اشاره شده است.مثلا در مورد روایات اسباب النزول می گوید:آنچه در روایات اسباب نزول آمده اگر نگوییم همه اش بیشترش نظریه شخصی راویان است که به این معنا که راویان آن احادیث غالبآ حوادث تاریخی را نقل می کنند .آنگاه یکی از آیات کریمه قرآن را که با احادیث مناسبتی دارد ضمیمه نقل خود می رساند و مردم خیال می کنند که آیه نامبرده اصلا در مورد همان حادثه نازل شده و چه بسا همین عمل باعث شده که یک آیه قطعه قطعه شود و یا چند آیه که در سیاق قرار دارند تکه تکه گردند و تکه اش را دارای تنزیلی مستقل بپردازد و در مورد چند آیه که پشت سر هم نازل شده بگویند :آن آیه اش در مورد فلان حادثه و ایه دومش در مورد آن حادثه دیگر و سومش درباره آن حادثه دیگر نازل شده است و در نتیجه نظم چنین آیاتی به هم می خورد ،سیاقش به کلی از بین می رود و این خود یکی از اسباب سستی و بی اعتباری اینگونه روایات است .(طباطبایی ،ص 75:1374ش)
جایگاه روایت در تفسیر ابن عاشور :
ابن عاشور ،آرای بسیاری از قراء و فقها را در تفسیر خود بیان می دارد مثلا برای جواب دادن به این سوال که آیا بسم الله جزء اوایل سوره ها هست یا نه آراء زیادی را بررسی می کند وی می گوید مالک و اوزاعی فقهای مدینه و بصره و شام به(به جز عبدالله بن عمر و بن شهاب ،از فقهای مدینه )می گویند بسم الله جزئی از آیه های قرآنی در اوایل سوره ها نیست لکن جزئی از سوره نمل که همان آیه 30است هست.
وی روایاتی از اسحاق و ابوثور و فقهای مکه و کوفه در مورد همین آیه می آورد و در نهایت می گوید که بسم الله از سوره حمد محسوب می شود و همچنین روایتی از ابو هریره می آورد که پیامبر(ص)فرمود«فاتحه الکتاب سبع آیات أولاهن:بسم الله الرحمن الرحیم».(ابن عاشور،ص 139)
به نظر می رسد ابن عاشور در ارجاع دادن و نقل کردن روایت از دیگر علما و فقها زیاده روی کرده و سراسر تفسیرش را پر از آراء دیگران نموده و نظر و رأی شخصی خود را کمتر بیان کرده است.
بررسی صرف و نحو در تفسیر المیزان و تحریر و تنویر:
به حق می توان گفت تفسیر المیزان علاوه بر تفسیر بسیار روان و شیوایی که به عالم اسلام عرضه شده است خود یک کتاب صرف و نحو نیز هست.علامه در جای جای این تفسیر از این دو علم بهره خاصی برده است .کلمات را ریشه یابی کرد ،و حتی احتمالات ریشه کلمات را بررسی کرده یعنی علاوه بر ریشه اصلی کلمه بیان کرده که شاید از این ریشه دیگر باشد و آن را آورده برای مثال علامه در همان ابتدای سوره که از بسم الله شروع می شود دوباره واژه اسم می گوید:این کلمه از ماده (سمه)اشتقاق یافته و به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان می زنند … و ممکن هم هست اشتقاقش از (سمو)به معنای بلندی باشد.(طباطبایی،ج 1 ،ص27)
همچنین در این تفسیر در مورد صیغه ها و وزن های کلمات بحث شده است .رحمان را صیغه مبالغه ،رحیم بر وزن فعیل،صفت مشبه و فرق بین این دو را به طور مفصل بررسی می کند.در مورد کلمه الله و چگونگی به وجود آمدن این کلمه سخن می گوید اینکه :اصل آن کلمه (ال اله)بوده همزه دومی در اثر کثرت استعمال حذف شده و به صورت الله در آمده است و کلمه (اله)از ماده اله گرفته شده به معنای پرستش کردن یا از ماده وله به معنای تحیر و سرگردانی آن را به وزن مفعول برده ماء لوه چون خدا ماء لوه و معبود است و یا بخاطر این است که عقل بشر در شناسایی آن در تحیر و سرگردانی به سر می برد.
صرف و نحو در تفسیر ابن عاشور
علاوه بر مباحث لغوی نکته های مربوط به بلاغت ،صرف و نحو در این تفسیر از بهره علمی مفسر خبر می دهد به طوری که می توان وی را از بلیغان و نحویان زیر دست دانست.نکات و ظرایف صرفی و نحوی در تفسیر ابن عاشور کاملآ واضح است.وی ضمن یادآور شدن اختلافات نحویان در موارد بسیاری کوشده است رأی ارجح را بیان کند و مصادر و اشتقاق تک واژگان را نیز بشناسند.تفصیل بیش از حد مباحث نحوی در این تفسیر گاهی خواننده را ملول ساخته و از زیبایی این تفسیر می کاهد .برای مثال شرح بیش از حد کلماتی مثل«ویل» و «ماذا»این تفسیر را به یک کتاب نحوی تبدیل کرده است که می توان با گردآوری این گونه مباحث یک کتاب نحوی مستقل از ابن عاشور به چاپ رساند.
فقه در کلام علامه طباطبایی و ابن عاشور:
علامه (قدس سره)در علوم نقلی مانند فقه و اصول صاحب نظر بودند و از مبانی مسلمه آنها اطلاع کافی داشتند و لذا اگر ادله یا شواهدی از آنها راجع به این آیه مورد بحث وجود نمی داشت هرگز آیه را بر وجهی حمل نمی نمودند که با مبانی حتمی آن رشته از علوم نقلی یاد شده متناقض باشد بلکه بر وجهی حمل می کردند که تباینی با آنها نداشته باشد زیرا آن مطالب گرچه فرعی به شمار می آیند ولی بهاستناد اصول تعیینی قرآن و سنت قطعی ،تنظیم می شوند و اگر تناقضی بین محتوای آیه و مبانی حتمی آن علوم رخ دهد بازگشت آن به تباین قرآن با قرآن با سنت یا قرآن با سنت است که هیچ کدام از اینها قابل پذیرش نیست .بنابراین در استظهار یک معنا از معانی متعدد از آیه یا توجیه آیه با یکی از آنها سعی بر آن بود که موافق با سایر مطالب بوده و مخالف با مبانی مسلمه علوم دیگر نباشد(ترجمه المیزان ،مقدمه ،ص 22و21)
محمد حسین طباطبایی در نگارش تفسیر خویش به تفاسیر موافق و مخالف مراجعه کرده و از آنها بهره فراوان برده است وی هیچگاه به حالت بدبینی و نفرت به نویسندگان تفسیری و حدیثی نمی گریست .علامه از نظرات فقهای شیعه و سنی استفاده کرده ،برای مثال در نقد افکار مخالفان گاهی از مطالب کاشف زمخشری استفاده کرده و سود برده است و گاهی هم کلام زمخشری را نقد کرده و تفسیر او را نپذیرفته است.مفسر المیزان با اینکه از گفته های فقهی علما استفاده کرده با این حال در همه موارد گفته های آنان را نپذیرفته و درپاره ای از مواقع آنها را نقد کرده است.
فقه در تفسیر ابن عاشور:
فقه یکی از مهمترین دانش های دینی نزد بسیاری از مفسران بوده و این بدان جهت است که آیات الاحکام در جای جای متن دینی اشراب شده و ذات مقدس خداوند یا در پاسخ پرسش های مومنان و جستجوگران غیر مؤمن اهمیت داشتن آن احکام آن را به پیامبرش ابلاغ کرده است .ابن عاشور در تفسیرش ضمن اهتمام به فقه در ذیل آیات متعدد و دارای ظرفیت تشریعی به آنها پرداخته است .ابن عاشور به کمک روایات و با آوردن آرای بزرگان فقه اهل سنت به توضیح آیات پرداخته است .در بین آرای آمده در این تفسیر می توان دیدگاههای فقهی امامیه را یافت.گاهی ابن عاشور آرای فقهی عالملن فقه را رد می کند ابن عاشور ضمن اشاره به دیدگاه افرادی مانند اسماعیل بن علبه آن دیدگاه را نقد می کند.ابن عاشور در تفسیر آیات احکام و آیات اعتقادی به مباحث کلامی و فقهی بها بخشیده و حجم زیادی از تفسیرش را به این گونه مباحث اختصاص داده است و تلاش نموده با آزاد اندیشی و تعقل راهی جدا از فضای اشعری حاکم بر جامعه بپیماید.با این وجود گاهی بر دیدگاه اشاعره صحه می گذارد و اگر منصفانه داوری کنیم در تفسیرش با تأیید معتزله نیز پرداخته است .وی در مباحث اختلافی کوشیده است تا در اغاز به دیدگاه مشترک و مورد اتفاق همه مذاهب اشاره کرده سپس موارد اختلاف را آورده است.گاهی ابن عاشور بع نقد دیدگاه مذاهب کلامی می پردازد .درباره ایمان و اسلام بحث بسیار کاملی مطرح می کند.نظریه های مختلف را آورده و به نقد آنها می پردازد .همانطور که گفته شد ابن عاشور کوشیده است خود را از تأثیر های اشعری گرایی رها ساخته و جدای از اندیشه اشعری حاکم بر جامعه خود به عقل،خویش را در مباحث کلامی صاحب نظر گرداند.
رویکرد فلسفی علامه:
با توجه به اندیشه فلسفی علامه طباطبایی تفسیر وی بر قرآن بیشتر رویکرد فلسفی می یابد .اگر چه می کوشد تا از چارچوب قرآن و دایره دلالت های لفظی و معنایی آیات گامی فراتر نگذارد.او با دقت نظر و تسلط شگفتی که بر قرآن دارد بارها و در جای جای المیزان با قرار دادن آیات مانند هم در کنار یکدیگر ضمن اقامه دلایل عقلی و استشهاد به براهین قرآنی به تبیین مفاهیم و ذکر مصادیق آیات می پردازد.
علامه در سوره حمد به بحث های فلسفی نیز اشاراتی دارد و در مورد اینکه هر ثناء و حمدی به حمد خدا منتهی می گردد.برای اینکه رویکرد فلسفی علامه را در تفسیرش بهتر نشان دهیم قسمتی از متن تفسیر را به صورت مستقیم می آوریم آنجا که مورد حمد خدا سخن می گوید:
برها ن عقلی قائم است بر اینکه استقلال معلول در ذاتش و در تمامی شئونش همه بخاطر و به وسیله علت است و هر کمالی که دارد سایه ای است از هستی علتش و اگر برای جنس و جمال حقیقتی در وجود باشد کمال آن و استقلالش از آن خدای واجل الوجود و متعالی است برای اینکه اوست علتی که تمام علل به او منتهی می شود .(المیزان ،ج1،ص38)
بحث فلسفی ابن عاشور:
ابن عاشور به طور کلی برای عقل استدلالی در فهم غیر متعارف از صفات الهی مجالی قائل نیست و بر این باور است که عقل استدلالی توانا بر درک خداوند عالم است زیرا دلایل کافی برای اثبات آن وجود دارد.اما این پندار فیلسوفان را قبول ندارد که می گویند:علم خدا به کلیات تعلق می گیرد نه به جزئیات و این نظر را کاملا نادرست می داند و شدیدأ با آن مخالفت می ورزد و همین مخالفت ها را دیگر نحله های فکری هم دارد و به عنوان نمونه نمی توان او را یک اشعری مذهب تمام عیار دانست زیرا در بسیاری از مسائل با اشاعره اختلاف نظر دارد.(المیادی،ص31،31)
رویکرد بلاغی در تفسیر المیزان
ضرورت آشنایی با دانش مقدماتبی علم تفسیر برای رهیابی به آموزه های بلند قرآن کریم بر هیچ دانشمندی پوشیده نیست و هر چه این آگاهی گسترده تر باشد توفیق مفسر در فهم کلام الهی بیشتر خواهد بود.علم بلاغت یکی از ابزار هایی است که با آن می توان به مقاصد بلند قرآن کریم پی برد و به مفسر کمک می کند که دچار تفسیر به رأی نشود .صاحب المیزان از این ابزار بلاغت استفاده زیادی برده و در تفسیر خود از این دانش بهره برده است و تفسیری درست و به سامان از قرآن به دست داده است.
علامه طباطبایی به صورتی بسیار شیوا و زیبا به این قسم یعنی بحث بلاغی پرداخته،که ما از سیاق کلام علامه آن را می توانیم بفهمیم.علامه آنقدر آیات را روشن وشفاف بیان کرده که خواننده با مطالعه تفسیرش به عمق متن فرو می رود و در می یابد که این آیات هر چند کوتاه هم باشد پر از معانی بلاغی و مفاهیم بیان هستند که در جان و روح خواننده فرو می رود و معانی و فصاحت و بلاغت بی مانندش بر کسی پوشیده نمی ماند تا جایی که انسان را به یقین درونی نسبت به ذات احدیت می رساند .
بلاغت در تفسیر ابن عاشور
قطعأ یکی از ویژگی های مهم تفسیر ابن عاشور رویکرد بلاغی و زبانی آن است و این موضوع هم در متن و هم در مقدمه مورد تأکید قرار گرفته است و در همه ی قریب به اتفاق آیات کوشیده اسا که از ظرایف زبانی و دقایق بلاغی پرده بردارد و سشگرفی های زبانی آنها را به روشنی خود بیان کرده است .هدف ابن عاشور از اینگونه مباحث پرده برداری از اعجاز ادبی قرآن است .گویا وی می خواهد به این نکته اشاره کند که فصاحت و بلاغت قرآن از ادله مهم ناتوانی بشر در آوردن مانند قرآن است به دیگر سخن واژه های قرآن در قالبی بیان گردیده که بشر با وجود در دست داشتن آنها قادر به آوردن مانند آن نیست .وی شیوه های بلاغی قرآن را ویژه ی این کتاب معرفی می کند و در طول تفسیرش با عنوان مبتکرات القرآن به شیوه های بلاغی قرآن در طرح مباحث مورد نظرش اشاره می کند و بر این باور است که میان عرب فصیح سابقه نداشته است .
تفسیر المیزان از نظر لغوی و ادبی:
علامه طباطبایی در تفسیرش به بحث لغوی و ادبی عنایت ویژه ای دارد تا جایی که یک آیه یا سخن را آنقدر موشکافانه بازی می کند که خواننده به درک درست از این آیه می رسد و تشابهاتی که ممکن است پیش بیاید از بین می رود برای مثال بخشی از بیانات علامه را مورد آیه «اهدنا الصراط المستقیم»می آوریم :اینکه می گوییم«ما را به سوی صراط مستقیم هدایت فرما »هدایت به سوی صراط مستقیم وقتی معنایش مشخص می شود که معنای صراط المستقیم مشخص گردد،لذا ما نخست به بحث لغوی آن پرداخته،می گوییم در صحاح گفته هدایت به معنای دلالت است .سایر علمای اهل لغت به وی اشکال کرده اند که این کلمه همه جانبه به معنای دلالت نیست بلکه وقتی به معنای دلالت است که مفعول دومش به وسیله (امی)باشد،اما در جایی که خودش بدون کلمه نامبرده هر دو مفعول خود را گرفته باشد نظیر آیه اهدنا الصراط که هم ضمیر (نا)و هم (صراط)را مفعول گرفته به معنای ایصال و رساندن مطلوب است.(ترجمه المیزان ،ج1،ص54)
تفسیر ابن عاشور از نظر لغوی و ادبی
برجسته ترین که ابن عاشور در شرح آیات از آن کمک گرفته است روش لغوی و ادبی است .کمتر آیه ای را می توان یافت که ابن عاشور به این روش در فهم آن متسمک نشده باشد.به جرأت می توان گفت که توانایی ابن عاشور در ادب و لغت عرب تفسیرش را به یک کتاب ادبی مبدل ساخته است .وی در تفسیر بیشتر آیات به مباحث ادبی ،لغوی،نحوی،بلاغی می پردازد .گاه چنان سخن را به درازا می کشاند که خواننده به کلی فراموش می کند که یک کتاب تفسیری در پیش رو دارد.با این حال مباحث لغوی این تفسیر بسیار برجسته است و نظر هر خواننده ای را به خود جلب می کند.به دیگر سخن وی در بیان معانی واژه های قرآن دقت زیادی دارد و از آیات قرآنی حدیث و اشعار و امثال عرب در بیان معانی واژه های مورد نظر بهره می گیرد .وی واژه های مشکل را ریشه یابی می کند و خواننده را با مباحثی روبه رو می کند که در کتاب های لغت باید آنها را جست.ابن عاشور کاربرد لغوی واژه های قرآن کریم را در قبول یا رد آرای مفسران و دیدگاههای کلامی ،محور خود قرار می دهد.
جایگاه شعر در تفسیر المیزان و تحریر و تنویر:
علامه طباطبایی با اینکه از بیشتر علوم در تفسیرش بهره برده است اما به نظر می رسد از شعر استفاده نکرده و بیشتر از برهان و علوم عقلی و نقلی استفاده کرده تا حدی که تفسیرش به گفته بعضی علما یرآمد تفاسیر است .اما ابن عاشور در تفسیرش از شعر هم استفاده کرده و برای درک بیشتر از مطالبی که در مورد یک آیه می آورد شاهدی از یک شعر می آورد.در ابتدای تفسیر سوره حمد در مورد آیه بسم الله به شرح کلمه بسم الله می پردازد و اینکه بسم الله ماده اش همان بسمل است و نحت در آن وجود دارد سپس برای اینکه نحت را بشناسد به تهلیل (لا اله الا الله)و بسمل اشاره می کند و اشعاری را از چند شاعر می آورد:
به قول راعی:
قوم علی الاسلام لما یمنعوا ما یمنعوا و یضیعوا التهلیلا
(تحریر و تنویر ،ج1ص136)
و شعری نیز از عمر بن ربیعه که می گوید:
لقد بسملت لیلی غداه لقیتها ألا جندا ذاک الحبیب المبسمل
و آنجایی که در مورد ریشه کلمه اسم در بسم الله سخن می گوید و آراء و نظرات مختلفی در مورد اینکه اسمی از سمی یا سمو گرفته شده می آورد و در پایان به شعر ابن خالد القناتی اشاره می کند که می گوید:
و الله اسماک سمی مبارکأ اثرک الله به انیرکا
ابن عاشور در تحریر و تنویر از اشعار شاعران زیادی استفاده کرده که به چند تن اشاره کردیم:همچنین از اشعار نابغه لبید،امیه ابی الصلت زهیر و دیگر شاعران نیز استفاده کرده است .عبید بن ابرص اسدی تأبط شرأ بعیث بن حریث از دیگر آنان است.
منابع
1- ابن عاشور، تحریر و التنویر
2- ارشد، حسینعلی، تفسیر قرآن سوره حمد و بقره، انتشارات اطلاعات، تهران،1373
3- بیسونی فوده،1397 ق
4- جوادی آملی، سره عملی علامه طباطبایی، نشر اسراء قم 1386
5- طباطبایی ، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن
6- عامری عرب، علی، تفسیر مقایسه ای سوره حمد
7- فصلنامه مطالعات تفسیری، سال دوم زمستان1390شماره8
8- موسوی همدانی، سید محمدباقر، ترجمه المیزان
9- مولوی، مثنوی معنوی دفتر پنجم بیت 3128
10- میادی ، محمدطاهر، مقدمه محمد طاهر میادی بر مقاصد الشریعه به نقل از ألیس صبح بقریب ص208
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات