تحلیل رهبانیت از منظر حضرت علی (ع) در نهج البلاغه
سودابه باباخانی
چکیده
رهبانیت یعنی گوشه نشینی و پارسایی و اسم فاعل آن راهب است به معنای خائف و تارک دنیا و راهبه یعنی زن رهبان که در این تحقیق به مسئله رهبانیت از نظر لغوی و اصطلاحی پرداخته شده و ریشه تاریخی به وجود آمدن این طریقه و بدعت دینی مورد بررسی قرار گرفته و در دو دین مسیحیت و بودایی که بسیار طرف دار این شیوه هستند به مسئله رهبانیت و آیین و عقیده ی راهبان پرداخته شده است. و نظر دین مبین اسلام در مورد گرایش به این شیوه عبادت مورد توجه قرار گرفته است. زهد که به توهم بعضی از همان رهبانیت است در این پژوهش بازنشانی شده که این مسئله در اسلام و احادیث و از زبان گویای حضرت علی (ع) شفاف سازی شده است و فرق رفتار و اندیشه ها و جهان بینی زاهد با راهب به طور اجمالی مطرح شده است و ارزش دنیا و زندگی دنیا تبیین شده و اینکه دنیا گریزی و کناره گیری از آن به چه روشی پسندیده است مورد بررسی قرار گرفته است و باشناساندن این واژه و تفکیک آن با واژه های شبیه به آن مثل زهد، می توان تفاوت انحراف فکری راهبان را در رسیدن به کمال و سعادت در انتخاب این شیوه ریاضتی از عبادت را متوجه شد و می توان به طریقه درست عبادت پی برد و شخصیت والای مولای متقیان (ع) با خطبه های آتشین خود به این مسئله پرداخته است.
کلید واژه: رهبانیت، دنیاگریزی، امام علی (ع)، نهج البلاغه
مقدمه
رهبانیت به معنی ترک دنیا نمودن و گوشه نشینی و اعراض از لذایذ دنیا است این واژه عربی - قرآنی است و از ریشه (رَهَبَ) گرفته شده به معنای ترس از خداوند. این طریقه ی دینی در ادیانی مثل مسیحیت و بودایی بسیار مورد توجه می باشد. این واژه با مشتقاتش 12 بار در قرآن آمده است که در 4 آیه به طور خاص به رهبانیت مسیحی پرداخته است و انگیزه های مختلفی در جذب به این طریقة دینی و استقبال از آن وجود دارد که اصلی ترین آن رسیدن به کمال است.
در این تحقیق این مسأله از زبان فصیح و وحی گونة حضرت علی (ع) و با تمسک به کتاب جلیل القدر نهج البلاغه بررسی شده است که با بررسی نظرات ایشان در پیرامون رهبانیت و دنیا گریزی ممدوح و مذموم و نگرش ایشان در رابطه با حیات دنیوی این واژه را تبیین و روشن می کنیم.
در روایات فراوانی در باب رهبانیت سخن رانده شده و همچنین مقالات و کتب راجع به این موضوع تا حدودی در درسترس است ولی به طور مختصر و یک بعدی به این موضوع پرداخته شده مثلاً مقاله رهبانیت در مسیحیت فقط در مورد رهبانیت در دین مسیح صحبت کرده است اما در هیچ کتاب و مقاله ای این طریقة دینی ابداعی از ولسان ابراهیمی حضرت علی (ع) بازگو نشده است.
شیوه کار در این مقاله کتابخانه ای است و از کتب روایی و تفسیری استفاده شده از قبیل تفسیر مجمع البیان، تفسیر نهج البلاغه، اصول کافی، غرر الحکم و دررالکلم، تفسیر المیزان، بحارالانوار و …. که در هر کدام به وجهی از رهبانیت به صورت مذموم یا ممدوح سخن به میان آمده است و همچنین کتاب ارزشمند شهید مطهری که فرق زاهد و راهب را بیان کرده اند و کتاب هایی که خطبه ها و حکمت ها و نامه های نهج البلاغه را تفسیر کرده اند. این تحقیق به رهبانیت و چگونگی پیدایش رهبانیت و فرق آن با زهد، فرق زاهد با راهب و رهبانیت از دیدگاه برخی ادیان و نگاه قرآن به این شیوه عبادت همراه با نظرات و بیانات شیوای حضرت علی (ع) می پردازد.
1- ماهیت رهبانیت
1-1- رهبانیت در لغت
با استفاده از کتب فرهنگ لغات و واژه شناسی عربی و فارسی در معنی رهبانیت، تعریف لغوی رهبانیت به این ترتیب تبیین می شود که رهبانیت یعنی گوشه نشینی، پارسایی، ترک دنیا و اعراض از لذایذ آن و افراط در تعبد به جهت خوف بسیار (بندر ریگی، 1389: 247، معین 1386: 1196، راغب اصفهانی، 1386: 188). رهبانیت از ماده رَهَب یعنی خوف توأم با احتراز و اضطراب که در آیه 154 سوره اعراف خداوند می فرماید: «للذین هم لربهم یرهبون» و راهب را خائف و تارک دنیا گویند.
2-1- رهبانیت در اصطلاح
رهبانیت به معنای ترک دنیا نمودن و انزوا و گوشه گیری و گوشه نشینی است در این مورد نیز از بیانات مرحوم علامه مجلسی (ره) استفاده می کنیم البته با کمی تلخیص ایشان می نویسند: بدان که رهبانیت امری مرکب از چند چیز است: 1- کامیاب نشدن از زنان و غریزه جنسی 2- کناره گیری از مردم 3- نخوردن غذاهای لذیذ و نیاشامیدن و نوشیدنیهای گوارا و نپوشیدن لباس های خوب.
در میان امت حضرت عیسی (ع) اینها مورد مدح بوده و خود را خته می کردند و در غارها و کوه ها جا می گرفتند و لباس های زیر می پوشیدند. (حاجیانی دشتی، 1420 ه.ق: 328)
در ادیان مختلف رهبانیت راه پیدا کرده زیرا عده ای از مردم که قصد پارسایی و عبادت داشتند تصمیم به این طریقة عبادت می گرفتند ولی در بین ادیان این مسئله در دین مسیحیت و بودایی شیوع پیدا کرده است. رهبانیت نوعی پشت پا زدن به امیال و خواسته ای نفسانی مثبت و منفی است که فرد راهب را منزوی و عزلت نشین می کند.
3-1- سرچشمه تاریخی رهبانیت
گفته می شود حدود 250 سال پیش از میلاد هیئت های تبلیغی امپراتور هند (آشوکا) زندگی رهبانی و اخلاقیات دین بودا را به خاور نزدیک آوردند (اِسینیان) یهودی در یهودا و پرستندگان (سراپیس)- که از خدایان مصر باستان بود که عبادت او ترکیبی از آیین پرستش گاو آپیس و اوزیریس بود. در مصر از آرمان ها و آداب این هیئت ها استقبال کردند و آنها را به نسل های بعدی انتقال دادند ( تاریخ تمدن، چ 4: 75) ( به نقل از رسول زاده و باغبانی، 1389: 380) نام (اِسنی) مأخوذ از یک لفظ آرامی به معنای (شفادهنده) یا از یک واژة شریانی به معنای (پرهیزکار) است.
اِسفیان مالکیت فردی را مردود می دانستند و به صورت اشتراکی زندگی می کردند، از دسترنج خود بهره می بردند، به ازدواج روی خوش نشان نمی دادند و زنان را در جمع خود نمی پذیرفتند.
اِسِفیان گروهی از یهودیان بودند که پیش از میلاد مسیح برای دور ماندن از فساد جامعه به صحرا پناه بردند و دِیرهایی را نزدیک (قٌمران) در کرانة بَحرالیمن تأسیس کردند. بیشتر آنچه امروز دربارة اِسِفیان می دانیم برگرفته از طومارهای بحر المیت است که به طور تصادفی در سال های (1947 و 1951 م) از غارهای فلسطین به دست آمد.
(یوسفوس) در قرن اول، عقاید و رسوم آنان را متأثر از رواقیان و فیثاغورسیان و تعدادشان را 4000 تن می داند. این رقم برای یک فرقه زاهد و گوشه گیر رقم قابل ملاحظه ای است. (فیلو) حکیم یهودی اهل اسکندریه (م.ح500) می نویسد: در صحرای مصر گروهی از یهودیان و غیر یهودیان، زن و مرد، در حجره های جدا از هم زندگی می کردند، روابط جنسی نداشتند؛ روز شنبه برای نماز جماعت گردهم می آمدند و خود را (تراپوتیای) یعنی (شفادهندگان روح) می نامیدند. ( تاریخ تمدن، ج3: 618) (به نقل از رسول زاده، 1389: 380).
در زمان های اروپایی رهبانیت (موناستیسیسم) و راهب (موناستیک) است که از واژة یونانی موناخوس به معنای (خلوت نشین) می آید. در انجیل غیر رسمی توماس که احتمالاً در قرن سوم نوشته شد، این کلمه به معنای (خلوت نشین)، مجرد و کسی که اندیشة خود را بر امری متمرکز می کند، به کار رفته است. این واژه در نیمة اول قرن چهارم در مصر برای فرد زاهد به کار می رفت. آتانوسیوس و جروم در نیمه دوم قرن چهارم واژة موناخوس را برای صاحبان زندگی زاهدانة مسیحی فردی و اجتماعی به کار برده اند. همچنین واژة انگلیسی (مانک) باز هم به معنای (راهب) از همین واژة یونانی موناخوس گرفته شده است (رسول زاده، 1389: 379).
2- نگرش اجمالی بر رهبانیت در برخی ادیان بزرگ
1-2- رهبانیت در اسلام
اگر انسان بخواهد ملکوت واقعیت های را بیابد و عوالم را درک کند و سیری باطنی و روحانی بر حقیقت آفرینش داشته باشد این مرتبه در صورتی میسر است که از بند شهوات حیوانی و نفسانی و اوهام و خیالات شیطانی رها شود، در امور مادی به ضرورت و به اندازة شأن خود اکتفا کند و در تمام حرکات و سکنات خویش در صدد باشد که برای جلب رضای دوست قدم بردارد. گروهی از مردم برای رسیدن به حقایق ربّانی و اسرار ناپیدای هستی، دست از شهر و دیار می کشیدند، از شئون مادی و زر و زیور دنیا روی بر گردانده و از خلق عالم کناره گیری می کردند و به شکاف کوه ها و تاریکی غارها پناه برده و در حصار رهبانیت قرار می گرفتند تا بهتر بتوانند با حضرت یار انس گرفته و از معنویات بهره مند شوند. ولی اسلام عزیز روش آنان را نادرست دانست و برای به دست آوردن حقایق آسمانی، تکیه بر رهبانیت را ممنوع اعلام کرد و برای اینکه عاشقان اسرار و معارف به اهداف خود برسند برای آنان برنامه هایی بس عالی و اعمالی بس نیکو قرار داد و به آنان وعدة حتمی فرمود که اگر از این طُرُق حرکت کنند به خواسته های معنوی خود خواهند رسد و هر کسی که از این دستور ها پیروی کرد به حقایقی که باید برسد دست یافت.
اسلام با رهبانیت به مخالفت برخاسته و آن را بدعتی از راهبان شمرده است. پیغمبر اکرم (ص) صریحاً فرمود: «لارهبانیه فی الاسلام» یعنی در اسلام رهبانیت تشریع نشده است. (مجلسی، بی تا ج 15: باب 14). هنگامی که به پیامبر اکرم (ص) اطلاع دادند که گروهی از صحابه پشت به زندگی کرده از همه چیزا اعراض نموده اند و به عزلت و عبادت روی آورده اند سخت آنا را مورد عقاب قرار داد و فرمود: «من که پیامبر شما هستم چنین نمی کنم» ایشان به این وسیله فهماند که اسلام دنی جامعه گرا و زندگی گراست نه زهد گرا. به علاوه تعلیمات جامع و همه جانبة اسلامی در مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و اخلاقی بر اساس محترم شمردن زندگی و روی آوردن به آن است نه پشت کردن به آن. رهبانیت و اعراض از زندگی با جهان بینی و فلسفة خوش بینانة اسلام دربارة هستی و خلقت ناسازگار است، اسلام هرگز مانند برخی کیش ها و فلسفه ها با بدبینی به هستی و خلقت نمی نگرد و هم خلقت را به دو بخش زشت و زیبا، روشنایی و تاریکی، حق و باطل، درست و نادرست، بجا و نابجا تقسیم نمی کند (مطهری، 1379: 229). رهبانیت بریدن از مردم و رو آوردن به عبادت است بر اساس این اندیشه که کار دنیا و آخرت از یکدیگر جداست، یا باید به عبادت و ریاضت پرداخت تا در آن جهان به کار آید . این است که رهبانیت بر ضد زندگی و بر ضد جامعه گرایی است و لازمه اش کناره گیری از خلق و بریدن از مردم و سلب هرگونه مسئولیت و تعهد از خود است. (مطهری، 1379: 230)
در مسئله رهبایت و سیر و سفر روحی و پختگی در راه سلوک از رسول اکرم (ص) سوال شد: «آیا آیین شما هم به آن دعوت می کند؟» حضرت فرمود: « در دین من رهبانیت برای دست یافتن به فیوضات ربّانی حج خانه حق و جهاد است» برای سیر در هر دو مسئله باید از دیار و شهر و خانه و زن و فرزند دور شد و مدتی از آنان عزلت گزید و باید در هر دو سفر چشم از زینت و زیور دنیا و آرایش مادی پوشید. در صورت سیر در این دو سفر است که انسان عادی تبدیل به سلمان، مقداد، عمار، بلال، میثم، حجر بن عدی و…. می شود که هم خود به منافع عادی معنوی می رسند و هم دیگران را به عالی ترین منافع معنوی می رساند. خدای مهربان به جای رهبانیت و انزوا، جهاد در راهش و حج خانه اش را برای ملت اسلام قرار داده تا از مسیر صحیح و قانونی به حریم روحانیت الهی راه یابند. (انصاریان، 1390: 113-112)
2-2- رهبانیت در مسیحیت
مسیحیت یکی از بزرگترین ادیان زندة جهان است که در تقسیم بندی ادیان در شاخة ادیان غربی یا ادیان نژاد اسامی می گنجد. این دین با دو دین هم خانواده اش (یهودیت و اسلام) به واسطة اینکه اصل خود را به ابراهیم خلیل بر می گردانند (ادیان ابراهیمی) خوانده می شوند.
امپراتوری روم در طول ده قرن مظهر قدرت مغرب زمین و مدعی تسلط بر شرق بود. روم کانون تلاش و تمدن مادی، چشمة جوشان قدرت و اقتدار، غرق در عیش و عشرت، حرص و حسد و مال دوستی و لذت پرستی بود. در همین شهر ناله اسیرانی به گوش می رسید که امپراطوران و سرداران برای تفریح، درندگان را به جانشان می انداختند و هنگام تماشای آن صحنه وحشتناک قحقحه مستانه سر می دادند.
مسیحیت در چنین سرزمینی ظهور کرد و جامعه را به حیات معنوی و پارسایی روحی فراخواند و به موفقیت هایی نیز دست یافت. در واکنش به افراط موجود در امپراطوری روم دیرهایی بر پا شد که در آن های زمزمه های سوزناک و ناله های نیایش به درگاه معبود به گوش می رسید. سرانجام این روند نهادینه شد و رهبانیت سبب تغییراتی در مسیحیت غربی شد. (رسول زاده، 1389: 379)
آنچه در قرن چهارم و پنجم و پس از رسمیت یافتن مسیحیت رخ داد توسعه کلیسا به صورت سازمانی بسیار گسترده مانند یک نظام حکومتی بود. نویسنده ای مسیحی دربارة تشکیلات کلیسای قرن چهارم می گوید: «تشکیلات کلیسا شباهت تامّی به تشکیلات دولتی داشت…. قبل از زمان قسطنطین سران کلیسا مانند مردم عادی لباس می پوشیدند و از حاصل دست رنج خود زندگی می کردند. ولی چون امپراتوری روم، مسیحی گردید مقدار هنگفتی وجه نقد وقف کلیسا شد و برای کارکنان کلیسا مواجب های معینی مقدر گردید. همن امر سبب شد که بعضی مردان نالایق داخل خدمت کلیسا گردند. استقفان و دیکان ها دارای مقام مهمی بودند، اغلب درازای شبانی و معلمی کلیسا چون رؤسای دولتی رفتار می کردند» (میلر، و.م؛ تاریخ کلیسای قدیم: 251) به نقل از ( سلیمای ادرستانی، 1381: 141)
در پی توسعه کلیسا، این سازمان ساده به صورت تشکیلاتی با شکوه و شاهانه در آمد و روحانی و سردمداران دین که برای الگو شدن باید لباس زهد بر تن می کرد به هیئت پر زرق و برق حاکمان در آمد و به جای انکه خود تندیس تقوا و دینداری می گردد تا برای دیگران گواهی زنده باشد، به این باور رسید که دین خدا را با قدرت حکومت توسعه دهد. در چنین اوضاعی بود که عده ای به این نتیجه رسیدند که ماندن در چنین جامعه ای نتیجة دیگری جز آلودگی ندارد و راه نجات این است که جامعه را ترک گویند و راه بیابان را در پیش گیرند (سلیمانی اردستانی، 1381: 141).
بنیانگذار نهضت رهبانیت را معمولاً شخصی به نام آنتونی (251 تا 356 م) می دانند که در سن بیست سالگی کلیه اموال خود را افروخت و پول آن را فقرا داد و خود به غار دور افتاده ای رفت و روز ها را در تفکر سپری می کرد؛ در آغاز، تقدس او چنان پیچید که بسیاری به نزد او رفتند و در غارهای مجاور وی ساکن شدند. (سرگذشت مسیحیت: 124) به نقل از (رضوانی، 1386: 126)
برای رهبانیت، مبانی و اصولی ذکر شده است : 1- تفکر هجرت و دوری از عالم و زهد در متاع آن در انجیل متی آمده است: «اگر می خواهی کامل باشی برو و املاک خود را بفروش و به فقر اعطا کن که در این صورت برای تو گنجی در آسمان است آنگاه بیا و مرا متابعت کن» 2- فکر پناه بردن به کوه ها و بیابان ها؛ این فکر از صعود مسیح (ع) به کوه برای نماز یا تعلیم مردم نشأت گرفته است. 3- جدایی از زن؛ پولس در رسالة اول خود به اهل قرنئیه می نویسد: «خوب است برای مرد که تماس با هیچ زنی نداشته باشد» (رساله اول به اهل قرنئیه 7/1) 4- فقر؛ منشأ این عمل، زهد مسیح و متحمل شدن دردهای اوست. 5- اطاعت از رؤسا؛ پولس در رساله خود به طیطس می نویسد: «آنان را بیاور تا برای صاحبان ریاست و قدرت خصوع کنند» (رساله به طیطس 3/1) (رضوانی، 1386: 127)
زهد و بیابان نشینی در تاریخ رهبانیت مسیحی به هم آمیخته است. واژه انگلیسی هرمیت به معنای (زاهد) از (ارمیتیس) یونانی به معنای (بیابان نشین) می آید. (رسول زاده، 1389: 283)
در اواخر قرن سیزدهم و چهاردهم فرقه رهبانی تأسیس شد. این فرقه ها عبارت است از 1- فرانسیکن ها (فرقه ای از راهبان کاتالیک رومی که در سال 1209 توسط قدیس فرانسیس تشکیل شد). 2- دومینیکن ها (فرقه کاتولیک رومی که در سال 1216 توسط قدیس دومینیکن تاسیس شد). 3- کرملی ها (فرقه ای از راهبان فقیر که در آغاز بر کوه کرمل فلسطین می زیستند.). 4- آگوستینی ها (فرقه ای رهبانی در کلیسا کاتولیگ رومی) (تاریخ تمدن، ج6 : 24) به نقل از (رسول زاده، 1389: 437)
3-2- رهبانیت در دین بودا
رهبانیت بودایی (سنگهه) مانند هر طریقه رهبانی دیگری آیین های جمعی خواست خود را دارد. در این میان دو آیین اهمیت فراوانی دارد: آیین تشرف کامل و آیین اعتراف (پاتیمگهه) در آیین اعتراف که هر دوهفته یکبار در هر ماه، در ایام ماه نو و ماه تمام برگزار می شده است و بخشی از کتاب وینیه قرائت می شود و راهبان بر وفاداری خود به سنگهه و قوانین آن تاکید می کنند. واژه سنگهه به معنای «گروه انبوه » یا «اجتماع» در زبان های سنسکریت، پالی و چندین زبان پرکریت لفظی مشترک است. تخطی از چهار قانون پاراجیکه (ملغی شدن)اخراج دائمی از سنگهه را به دنبال خواهد داشت. آن چهار قانون عبارتند از: 1- پرهیز از روابط جنسی 2- استفاده از چیزی که به سنگهه اهدا نشده 3- قتل عمدی 4- ادعای کاذب درباره داشتن نیروهای فوق بصری.
برای راهبه ها علاوه بر این چهار گناه، چهار پاراژیکه دیگر وجود دارد: 1- لمس کردن بدن یک مرد (از شانه تا زانو) 2- لمس شدن توسط یک مرد 3- نادیده گرفتن یا پنهان کردن گناه پاراژیکة راهبه ایی دیگر 4- جانب داری کردن از راهبی مترود (عدلی، 1390، مقاله: 73)
در دین بودا همانند سایر ادیانی که رهبانیت در آن راه یافته است یکسری شرایط و قوانین ریاضتی برای خود مقدر کرده اند و از لذات دنیوی مشروع چشم پوشی کرده اند. که بسیار مخرب و خسارت بار بر روان انسان و بر پیشبرد زندگی اجتماعی است.
3- رهبانیت از منظر قرآن و حدیث
1-3- رهبانیت مذموم از نظر قرآن و حدیث
فکر رهبانیت در قرن دوم میلادی، بعد از رفتن حضرت مسیح (ع) پدید آمد و این خود دلیل بر این است که از بدعت های در مسیحیت می باشد.
در مذمت رهبانیت در قرآن خداوند می فرماید: «ثم قفینا علی آثارهم به رسلنا و قفینا بعیسی بن مریم و آتینه الانجیل و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفه و رحمه و رهبانیه ابتدعوها ما کتبناها علیهم الّا ابتغاء رضوان الله فمارعوها حق رعایتها فاتینا الذین آمنوا منهم اجرهم و کثیرهم منهم فاسقون» «پس به دنبال آنان پیامبران خود را پی در پی آوردیم و پس از آن عیسی بن مریم را فرستادیم و به او انجیل عطا کردیم و در قلب کسانی که از او پیروی می کردند رأفت و رحمت نهایدم و رهبانیتی که از نزد خود ساخته بودند ما بر آنان مقرّر نکرده بودیم ولی {خود آنان آن را} برای طلب خشنودی خدا {بر خود واجب کرده بودند}، اما آنگونه که باید حدود خود ساخته را رعایت نکردند؛ پس پاداش کسانی از آنان را که ایمان آورده اند، عطا کردیم و بسیاری از آنان بدکار و نافرمانند» (حدید آیه 27)
در تفسیر این آیه شریفه دربارة رهبانیت اینگونه آمده که کلمه رهبانیت از ماده رهبت به معنای خشیت و ترس است و عرفاً اطلاق بر ترک دنیا می شود و اینکه کسی رابطه خود را از مردم قطع کند و یک سره به عبادت خدا بپردازد و انگیزه اش از این کار خشیت از خدا باشد (طباطبایی، 1374: 304)
رهبانیت خصلتی و یک قسمت از عبادت است که در آن معنای خوف و ترس ظاهر می شود یا در کلیسا یا در حال انفراد و تنهایی یا از مردم یا غیر اینها از اموری که در آن تعبّد صاحبش ظاهر می شود و معنایش این است که ایشان رهبانیتی از خود اختراع کردند که ما برایشان ننوشتیم (طبرسی، 1360: 144)
در ذیل تفسیر این آیه روایتی از ابن مسعود آمده که گفت: «داخل شدم بر پیامبر (ص) سپس فرمود: « ای پسر مسعود متفرق شدند امت عیسی (ع) که قبل از شما بودند بر 72 فرقه و گروه، دو گروه از آنها نجات یافت و 70 گروه دیگر هلاک شدند و آن دو گروه فرقه ای بودند که با سلاطین جبارشان بر دین عیسی (ع) جنگ کردند سپس ایشان را کشتند و فرقه ای دیگر که طاقت و نیروی جنگ کردن با ملوک را نداشتن که روبه روی ایشان ظاهر شوند و ایشان را به دین خدای تعالی و دین عیسی (ع) دعوت کنند پس در بلاد سیاحت نموده و رهبانیت اختیار کردند و ایشان آنهایی بودند که خدا درباره ایشان فرمود:« ابتدعوها ما کتبناها علیهم» آنگاه پیامبر (ص) فرمود: « کسی که ایمان به من آورد و من را تصدیق نمود و پیروی کرد مرا حقا رعایت کرده و کسی که ایمان به من نیاورد پس ایشان گروهی هالک و نابودند.» (طبرسی، 1360: 351)
در احادیث فراوانی بر مذمت رهبانیت و دنیاگریزی مذموم صحبت به میان آمده است تا به امت اسلامی بفهماند که اسلام دین افراط و تفریط نیست بلکه اعتدال در دین باعث پیشرفت سریع و صحیح در اسلام است.
«عن ابی عبدالله (ع) قال: قال له رجل: جعلت فداک رجل عرق هذا الامر لزم بیته و لم یتعرف الی احد من اخوانه؟ قال: فقال: « کیف یتفقه هدا فی دینه؟»» «راوی گفته است: مردی در خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: مدری هست که مذهب تشیع را یاد گرفته (و آن مذهب را دارد) در خانة خود نشسته و بیرون نمی آید و با برادران خود رفت و آمد ندارد؟ حضرت فرمود: « این شخص چگونه مسائل دین خود را یاد می گیرد» (کلینی، اصول کافی، ج 1: 31)
از مضومن این روایت می توان استفاده کرد که دین اسلام یک دین فردگرا و منزوی طلب نیست بلکه یک دین جامعه گرا و اجتماعی است و انسان ها را به معاشرت با هم نوع خود و یادگرفتن مسائل دین از دیگران توصیه می دهد.
« سیف بن عمیر. قال: حدثنی من سمع أباعبدالله (ع) یقول: سئل رسول الله (ص) : من أحب الناس الی الله؟ قال: «انفع الناس للناس» «سیف بن عمیر. می گوید: حدیث نمود برای من کسی که از امام صادق (ع) شنیده بود که حضرت فرمود: از رسول خدا (ص) سوال شد که : محبوبترین مردم نزد خدا کیست؟ فرمود: « کسی از مردم که نفعش به مردم بیشتر برسد » (اصول کافی، ج2: 164)
این حدیث ما را به این باور می رساند که گوشه نشینی و عزلت و پناه بردن به غارها و دیرها انسان را وارسته نمی کند بلکه اگر گره از کار مسلمانی باز کرد و سود رساند آن شخص محبوب خدا است.
اینکه در طریقه رهبانیت از زنان دوری می کنند به خیال اینکه به حال عرفانی و روحانی دست پیدا کنند و این حالت آمیزی و مجامعت را نوعی حالت حیوانی و پست می دانند. در روایات مذمت دشه است. در روایتی امام صادق (ع) فرمود: « سه زن خدمت رسول خدا (ص) مشرف شدند یکی از آنها عرض کرد: شوهر من گوشت نمی خورد. دیگری عرض کرد: شوهر من بوی خوش استعمال نمی کند. سومی عرض کرد: شوهر من با زنها نزدیکی نمی نماید، پس رسول خدا (ص) از خانه بیرون آمد در حالی (که از خشم) عبایش به روی زمین می کشید به منبر تشریف برد، خدا را حمد نمود و ستایش کرد سپس فرمود: « چه چیز موجب شده که گروهی از اصحاب من گوشت نمی خورند و بوی خوش استعمال نمی کنند و با زنها نزدیکی نمی کنند؟ آگاه باشید من گوشت تناول می کنم و بوی خوش استعمال می کنم و با زنها نزدیکی می کنم پس هر که از سنت من روی بگرداند از من نیست.» (فروغ کافی) به نقل از (حاجیانی دشتی، 1420ه.ق: 331). در روایت دیگری در بر حذر داشتن از کناره گیری از زنان که در رهبانیت نسبت به این موضوع تعصب خاصی است آمده که اسحاق بن ابراهیم جعفی می گوید: شنیدم امام صادق (ع) می فرمود: همانا رسول خدا (ص) به خانه ام سلمه تشریف آوردند و از آنجا بوی خوشی را استشمام کرد به او فرمود: آیا حولاء نزد تو شبها آمده است؟ ام سلمه عرض کرد: آری و از شوهر خود شکایت دارد. پس حولاء خدمت حضرت آمد و عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت به درستی که شوهرم از من اعراض نموده است. حضرت فرمود: بوی خوش و زینت خود را بیفزای عرض کرد: از هیچ بوی خوش که به آن خوشبو شوم فروگذار نکرده ام و در عین حال از من رو گردان است. حضرت فرمود: کاش می دانست که در اثر رو آوردن به تو چه ثوابی نصیب او می شود. عرض کرد: رو آوردن او به من چه ثوابی برای وی دارد؟ فرمود: « آگاه باش وقتی که به نزد تو می آید دو فرشته او را در بر می گیرند و پاداش کسی را دارد که شمشیر کشیده و در راه خدا جهاد نماید و هنگامی که با تو جماع کرد گناهان از او می ریزد همانگونه که برگ از درخت می ریزد و وقتی که غسل کرد از همه گناهان بیرون می آید» (فروغ کافی، ج5: 496) به نقل از (حاجیانی دشتی، 1420 ه.ق: 330)
در روایات دیگری رهبانیت نکوهش شده از جمله پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لیس فی امتی رهبانیه و لا سیاحه و لازم یعنی سکوت» « در امت من نه رهبانیت است نه زاویه نشینی و نه زمّ یعنی سکوت» (محمدی ری شهری، 1377: 2142)
2-3- رهبانیت ممدوح از منظر قرآن و حدیث
از برخی از آیات قرآن کریم استفاده می شود که رهبانیت با شرایط خاص آن مورد مدح واقع شده است آنجا که می فرماید: « ….. ولتجدن اقربهم موده للذین و امنو الذین قالوا انا نصاری ذلک بانّ منهم قسیسین و رهبانا و انهم لایستکبرون» «… و البته نزدیک ترینشان را در دوستی با مومنان، کسانی می یابی که گفتند ما نصرانی هستیم، این واقعیت برای آن است که گروهی از آنان کشیشان دانشمند و عابدان خدا ترس اند و آنان {در پیروی از حق} تکبر نمی کنند. »
در تفسیر این آیه آمده که قسیس و قس، پیشوا و رئیس مسیحیان است. در این آیه خدای متعال جهت نزدیک تر بودن نصارا را به اسلام بیان فرموده و در جهت اینکه آنان نسبت به سایر ملل انس و محبتشان به مسلمین بیشتر است سه چیز را معرفی می فرماید که آن سه چیز در سایر ملل نیست یکی اینکه در بین ملت نصارا علما زیادند دوم اینکه در بینشان زهاد و پارسایان فراوانند. سوم اینکه ملت نصارا مردمی متکبر نیستند و همین سه چیز است که کلید سعادت آنان و مایة آمادگی شان برای سعادت و نیک بختی است (طباطبایی، 1374: 116).
از این آیه شریفه استفاده می شود که رهبانیت و خشیت الهی و هجرت و اعراض قلب از غیر خدا، مورد مدح و ستایش اسلام است. رهبانیت تا مادامی که با روح شریعت مطابقت داشته و مخالف آن نباشد ممدوح و مورد ستایش اسلام است و آنجا که با روح شریعت مخالفت کند و با تمام غرایز خود مخالفت کند مورد نکوهش است.(رضوانی، 1386: 129)
پس رهبانیت، با یک دید و تعریف خاصی در روایات ائمه معصومین (ع) مورد ستایش قرار گرفته است. رسول خدا (ص) فرمودند: اگر در امت های گذشته رهبانیت راه یافت رهبانیت امت من جهاد در راه خدا و تکبیر در هر بلندی و اوج است. «تکبیر در هر بلندی» ناظر به همین تلبیه (لبیک اللهم لبیک….) است که زائران بیت خدا به هر جای بلندی که می رسند آن را فریاد می کنند این به صورت یک رهبانیت است راهب کسی است که از خدا بهراسد و ذات اقدس اله ما را به رهبانیت ممدوح و محمود فراخواند و فرمود: «و ایّای فارهبون» (بقره 40) از جهنم ترسیدن هنر نیست، از ذات اقدس اله هراسناک بودن هنر است که این خود خوف عقلی و حریم گرفتن است و از این جهت می گویند فلان شخص محترم است یعنی باید در حضور او حریم گرفت و نباید به او نزدیک شد تا مبادا ادب ترک شود. حریم گیری و احترام خداوند یک احترام و حریم گیری اعتقادی است یعنی انسان باید در پیشگاه حق آنقدر کُرنش کند که غیر او را نبیند و به غیر او تکیه نکند و به غیر او دل نبندد و بگوید: «لبیک اللهم لبیک …..» یعنی من آمدم به حضور تو این است راهب خدا. (جوادی آملی، 1386: 60-59)
امام باقر (ع) می فرماید: «لیس منا من ترک دنیا لآخرته و لاآخرته لدیناه» «کسی که دنیای خود را به جهت آخرت از دست دهد از ما نیست همچنین کسی که آخرت خود را برای دنیا از دست دهد» (حرّ عاملی، 1403 ه.ق، ج 7: 76)
از این حدیث شریف چنین بر می آید که در دین مبین اسلام ترک دنیا تا حدودی که آخرت از دست نرود مورد مدح است. و عن الرضا (ع) قال: « یاتی علی الناس زمان تکون العافیه فیه عشره اجزاء شعه منها فی اعتزال الناس و واحد فی الصمت» «زمانی بر مردم می آید که عافیت در آن ده جزء است نه جزء آن در کناره گیری از مردم است و یکی در خاموشی» (مجلسی، بی تا، ج 78: 309)
البته با کمی تأمل می توان از روایت مزبور این مفهوم را برداشت کرد که منظور از کناره گیری از مردم، مردمی هستند که انسان را از یاد خدا غافل می کنند و این موضوع در روایات دیگری آمده است همنشینی با سعادتمندان موجب ترقی می شود. پس مقصود هر انسانی نیست بلکه انسانی که همنشینی با او باعث خسارت دینی و دنیوی می شود.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «لمّا قال له عثمان بن مظعون: إئذن لذا فی التَّرهب: إنَّ ترهُّب اُمتی الجلوس فی المساجد انتظار للصلاه» «چون عثمان بن مظعون به رسول خدا عرض کرد: به ما اجازۀ رهبانیت بده. پیامبر فرمود: « رهبانیت امت من نشستن در مساجد به انتظار نماز است.» (محمدی ری شهری، 1377: 2142)
3-3- فرق زهد با رهبانیت در اسلام
زهد یعنی اعراض و بی میلی در مقابل «رغبت» که عبارت است از کشش و میل. بی میلی دو گونه است: طبیعی و روحی. بی میلی طبیعی آن است که طبع انسان نسبت به شیء معین تمایلی نداشته باشد. آن چنان که طبع بیمار میل و رغبتی به غذا و میوه و سایر مأکولات یا مشروبات مطبوع ندارد. بدیهی هست که اینگونه بی میلی و اعراض ربطی به زهد به معنی مصطلح ندارد. بی میلی روحی یا عقلی یا قلبی آن است که اشیائی که مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آرزوی انسان –که در جستجوی سعادت و کمال مطلوب است- هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب اموری باشد مافوق خواسته های نفسانی دنیوی، خواه آن امور از خواسته های نفسانی اخروی باشد و یا از نوع خواسته نفسانی نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقی باشد از قبیل عزت، شرافت، کرامت، آزادی و یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد مانند ذکر خداوند، محبت خداوند، تقرب به ذات اقدس الهی. (مطهری، 1379: 225)
حضرت علی (ع) می فرماید: «الزهد تقصیر الامال و اخلاص الاعمال» «زهد و پرهیزکاری آن است که آرزوها را کوتاه کنی و در عمل خود خالص باشی» (نعیمی آمدی، 1393: 263)
اساسا رهباینت تحریف و انحرافی است که افراد بشر از روی جهالت یا اغراض سوء در زمینه تعلیمات زهد گرایانة انبیاء ایجاد کرده اند. کلمة زهد با همه مفهوم عالی و انسانی که دارد سرنوشت شومی پیدا کرده است و مخصوصا در عصر ما ظالمانه محکوم می شود. در مفهوم این کلمه غالبا تحریف و اشتباهکاری به عمد یا غیر عمد رخ می دهد؛ گاهی مساوی با تظاهر و ریا معرفی می شود و گاهی مرادف با (رهبانیت و عزت و گوشه گیری)(مطهری، 1379: 263)
زاهد یعنی کسی که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته عبور کرده و بی رغبتی زاهد بی رغبتی در ناحیة اندیشه و آمال و ایده و آرزو است نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت. زاهد از آن نظر که دلبستگی هایی معنوی و اخروی دارد به مظاهر مادی زندگی بی اعتنا است. این بی اعتنایی و بی توجهی تنها در فکر و اندیشه و احساس و تعلق قلبی نیست و در مرحلة ضمیر پایان نمی یابد، زاهد در زندگی عملی خویش سادگی و قناعت را پیشه می سازد و از تنعم و تجمل و لذت گرایی پرهیز می نماید. زندگی زاهدانه آن نیست که شخصی فقط در ناحیة اندیشه و ضمیر وابستگی زیادی به امور مادی نداشته باشد بلکه این است که زاهد عملاً از تنعم و تجمل و لذت گرایی پرهیز داشته باشد. زهّاد جهان آنها هستند که به حداقل تمتع و بهره گیری از مادیات اکتفا کرده اند (مطهری، 1379: 228).
گروهی می پندارند که زهد اسلامی با بهره گیری از مواهب مادی مخالف است و اسلام سخت گیری بر خویشتن و ریاضت کشیدن و ترک لذت های دنیا را کار خوبی می شمارد، در حالی که چنین نیست. زهد اسلامی به معنای عدم وابستگی و اسارت در چنگال مال و مقام و هوا و هوس هاست؛ نه به معنای تحریم حلال و ترک طیّبات.
خداوند در قرآن می فرماید: «قل من حرَّم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاه الدینا خالصه یوم القیامه» «بگو چه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده و همچنین روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند و در قیامت خالص برای مومنان خواهد بود» (اعراف آیه 32)
بهره گیری از مواهب الهی در حد معقول و دور از اسراف و تبذیر کار نکوهیده ای نیست و ترک آن فضیلتی محسوب نمی شود هر چند ساده زیستن، مخصوصا در مواردی که گروهی از مردم در فشار باشند و همچنین برای پیشوایان و حاکمان اسلامی، فضیلتی محسوب می شود.
زهد اسلامی چنانکه از نصوص اسلامی بر می آید بر سه پایه اصلی که از ارکان جهان بینی اسلامی است استوار است.
1- بهره گیری های مادی از جهان و تمتعات طبیعی و جسمانی، تنها عامل تأمین کنندة خوشی و بهجت سعادت انسان نیست. برای انسان به حکم سرشت خاص، یک سلسله ارزشهای معنوی مطرح است که با فقدان آنها تمتعات مادی قادر به تأمین بهجت و سعادت نیست.
2- سرنوشت سعادت فرد از سعادت جامعه جدا نیست. انسان از آن جهت که انسان است، یک سلسله وابستگی های عاطفی و احساس مسئولیت های انسانی دربارة جامعه دارد که نمی تواند فارغ از آسایش دیگران آسایش و آرامش داشته باشد.
3- روح در عین نوعی اتحاد و یگانگی با بدن در مقابل بدن اصالت دارد، کانونی است در برابر کانون جسم، منبع مستقلی است برای لذات و آلام. روح نیز به نوبة خود بلکه بیش از بدن نیازمند به تعذیب و تهذیب و تقویت و تکمیل است. روح از بدن و سلامت آن و نیرومندی آن بی نیاز نیست. اما بدون شک غرق شدن در تنعمات مادی و اقبال تمام به لذت گرایی جسمانی مجال و فراغتی برای بهره برداری از کانون روح و منبع بی پایان ضمیر باقی نمی گذارد و در حقیقت نوعی تضاد میان تمتعات روحی و تمتعات مادی (اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانی شدن در آن باشد) وجود دارد.
مسأله روح و بدن مسألة رنج و لذت نیست؛ چنین نیست که هر چه مربوط به روح است رنج است و هر چه مربوط به بدن است لذت.
لذات روحی بسی صاف تر، عمیق تر، بادوامتر از لذات بدنی است روی آوری یکه جانبه به تمتعات مادی و لذات جسمانی، در حاصل جمع از خوشی و لذت و آسای واقعی بشر می کاهد. با توجه به انی سه اصل است که روشن می گردد اسلام رهبانیت را طرد می کند اما زهد گرایی را در عین جامعه گرایی و در متن زندگی و در بطن روابط اجتماعی می پذیرد. (مطهری، 1379: 232)
4-3- فرق زاهد با راهب
زاهد و راهب هردو از تنعم و لذت گرایی دوری می جویند ولی راهب از جامعه و تعهدات و مسئولیت های اجتماعی می گریزد و آنها را جزء امور پست و مادی دنیایی می شمارد و به صومعه و دیر و دامن کوه پناه می برد اما زاهد به جامعه و ملاک های آن و ایده های آن و مسئولیت ها و تعهدهای آن رو می آورد. زاهد و راهب هر دو آخرت گرایند اما زاهد آخرت گرای جامعه گراست و راهب آخرت گرای جامعه گریز.
در لذت کریزی نیز این دو در یک حد نمی باشند: راهب سلامت و نظافت و قوت و انتخاب همسر و تولید فرزند را تحقیر می کند اما زاهد حفظ سلامت و رعایت، نظافت و برخورداری از همسر و فرزند را جزء وظیفه می شمارد: زاهد و راهب هر دو تارک دنیایند اما دنیایی که زاهد آن را رها می کند سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و این امور را کمال مطلوب و نهایت آرزو دانستن است ولی دنیایی که راهب آن را ترک می کند کار، فعالیت و تعهد و مسئولیت اجتماعی است. این است که زهد زاهد برخلاف رهبانیت راهب در متن زندگی و در بطن روابط اجتماعی است و نه تنها با تعهد و مسئولیت اجتماعی و جامعه گرایی منافات ندارد بلکه وسیله بسیار مناسبی است برای خوب از عهدة مسئولیت ها برآمدن.
از نظر راهب جهان دنیا و آخرت دو جهان کاملاً از یکدیگر جدا و بی ارتباط به یکدیگرند، حساب سعادت جهان دنیا نیز از حساب سعادت آخرت کاملاً جدا است به عبارت دیگر وسایل سعادت دنیا با وسایل سعادت آخرت مغایر و مباین است، امکان ندارد یک کار و یک چیز هم وسیلة سعادت دنیا باشد و هم وسیله سعادت آخرت. ولی در جهان بینی زاهد، دنیا و آخرت به یکدیگر پیوسته اند، دنیا مزرعة آخرت است. از نظر زاهد آنچه به زندگی این جهان سامان می بخشد و موجب رونق و صفا و امنیت و آسایش آن می گردد این است که ملاک های اخروی و آن جهانی این است که تعهدات و مسئولیت های این جهانی خوب انجام شود و با ایمان و پاکی و طهارت و تقوار توأم باشد. (مطهری، 1379: 234)
زاهد از آن جهت ساده و بی تکلف و در کمال قناعت زندگی می کند و برخود تنگ می گیرد که دیگران را به آسایش برساند او آنچه دارد به نیازمندانی می بخشد، زیرا قلب حساس و دل درد آشنای او آنگاه به نعمت های جهان دست می یازد که انسان نیازمندی نباشد. او از اینکه نیازمندان را بخوراند و بپوشاند و به آنان آسایش برساند بیش از آن لذت می برد که خود بخورد و بپوشد و استراحت کند. او محرومیت و گرسنگی و رنج و درد را از آن جهت تحمل می کند که دیگران برخوردار و سیر و بی درد سر زندگی کنند. (مطهری، 1379: 236)
قرآن کریم انصار مدینه را که حتی در حال فقر، برادران مهاجر خود را پذیرایی کردند و آنان را بر خودشان مقدم داشتند چنین توصیف می کند: «و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه» «دیگران را بر خود مقدم می دارند هرچند فقیر و نیازمند باشند» (حشر آیه 9).
با نگاهی درست و دقیق در مورد زاهد می توانیم حضرت عیسی (ع) را زاهد بنامیم نه راهب زیرا صفات زهّاد در ایشان است امام علی (ع) در خطبه 159 در مورد زهد حضرت عیسی (ع) می فرماید: «و لا طمع یذله»«طمعی که او را خوار و ذلیل سازد در او نبود.»
4- نگرشی بر رهبانیت در نهج البلاغه
1-4-نگرش امام علی (ع) بر دنیا در نهج البلاغه
حضرت علی (ع) به عنوان یک فرد وارسته و یک انسان کامل و الگوی نمونه در فرازهای فراوانی در نهج البلاغه به نکوهش دنیا پرداخته است در حکمت 367 حضرت می فرمایند: «یا ایها الناس، متاع الدنیا حظام موبی فتجنبوا مرعاه، قلعتها احظی من طمأ نینتها و بلغتها ازکی من ثروتها حکم علی مکثر منها بالفاقه…..».
«ای مردم، کالای دنیا گیاهی است خشک و وباآلود از آن چراگاه دوری کنید که رفتن از آن سودمندتر است تا به آرامی در آن ماندن و روزی اندکش پاکیزه تر تا انباشتن ثروت، کسی که دارایی بسیار در آن گرد آورد محکوم به فقر و تنگدستی است و کسی که از آن بی نیاز باشد آسایش یابد و کسی را که زیور دینار به شگفت آرد چشمهانش نابینا گردد و کسی که شیفتة دنیا باشد درونش آکنده از غم هایی شود که در سویدای قلبش رقصان باشند، قصدی مشغولش بدارد و قصدی محزونش نماید و پیوسته غمگین و گرفتار باشد تا راه نفسش بسته شود و او را به گورستان برند در حالی که رگ های قلبش پاره شده و مرگش برای خدا و به خاک سپردنش برای یاران آسان باشد. مومن دنیا را به دیدة عبرت می نگرد و از طعام آن به مقدار نیاز می خورد و سخن دنیا را با ناخشنودی می شنود اگر گویند ثروت مند شده (به زودی )گویند مستمد شده و اگر به بودنش شادمان باشند از مردنش غمناک گردند این است (حال انسان در دنیا)در حالی که روزی که در آن نومید شوند برآنان فرا نرسیده است » (دشتی، 1385: 513)
شریف رضی و همه شارحان نهج البلاغه روایت کردند که ضرار بن ضمرة ضِبابی از یاران نزدیک حضرت علی (ع)، بعد از شهادت حضرت به نزد معاویه رفت. معاویه به او گفت: ای ضرار از علی برای سخن بگو. ضرار گفت: مرا معاف بدار، معاویه نپذیرفت، پس ضرار گفت: از او چه بگویم، به خدا سوگند او بسیار قوی و بلند همت بود، غذاهای خشن و ناگوار می خورد و لباس های ساده و کوتاه می پوشید، اشکش فراوان و اندیشه اش دائمی بود، در بین ما همانند یکی از ما بود، هرگاه از او پرسش می کردیم، پاسخ می داد و وقتی ساکت بودیم با ما صحبت می کرد. با اینکه به ما بسیار نزدیک بود هیبتی عظیم در دل ما داشت و به همین دلیل هیچ گاه ما آغاز گر سخن با او نبودیم، تهیدستان را دوست می داشت و دینداران با تقوا را به خود نزدیک می ساخت. او را درحالی دیدم که شب پرده های خود را فرو افکنده بود و در محراب عبادت بر پای ایستاده و محاسنش را به دست گرفته و چون مار گزیده به خود می پیچید و چون غمزدگان می گریست و می گفت: «یا دنیا یا دنیا الیک عنی أبی تعرضت؟ ام الیَّ….» «ای دنیا ای دنیا از من دور شو، خود را به من عرضه می کنی، آیا شیفتة من شده ای؟ نزدیک مباد زمان تو، بعید است{که تو را آرزو کنم} دیگری را فریب ده، مرا به تو نیازی نیست، سه بار طلاقت داده ام و بازگشتی در آن نیست، زندگیت کوتاه، اهمیتت اندک و آرزویت حقیر است، آه از کمی زاد و توشه و درازی راه و دوری سفر و سختی ورودگاه »(حکمت 77 ) (مغنیه، 1392: 85-84)
از دیدگاه حضرت علی (ع) دنیا آنقدر ارزش ندارد که به خاطر آن و رسیدن به لذایذ آن خود را به زحمت بیندازیم که آیا عاقبت به خواسته های مادی و نفسانی خود دست می یابیم یا خیر؟
2-4- دنیا گریزی مذموم در نهج البلاغه
هر چند که مولای متقیان علی (ع) دلبستگی و تعلقی به دنیا نداشتند اما آنطور نبوده که از دنیای حلال به طور کامل جشم پوشی کند. ایشان افراط در دنیا گریزی را مذموم می دانند و اینکه بخواهیم دنیا را مذمت کنیم و بیهوده کنارگیری کنیم مورد تأیید ایشان نبوده است.
ایشان در فرازی از نهج البلاغه می فرمایند: «قد خلع سراییل الشهوات و تخلّی من الهموم الا هما واحدا….» «پیراهن شهوت را از تن بیرون کرده و جز یک غم که تنها غم اوست از هر اندوهی خویشتن را تهی ساخته است».
مراد حضرت از اینکه بندگان محبوب و شایستة خدا پیراهن شهوت را از تن در آورده اند. این است که دلبستگی و تعلق خاطر به لذت های دنیا به مثابة پیراهنی است که شیطان بر تن انسان می پوشاند و مادام که انسان تحت تأثیر وسوسه های شیطانی است این پیراهن از تن او بیرون نمی آید و توجه به دنیا و لذت های آن پیوسته فکر و ذهن وی را به خود مشغول می دارد. پس آنچه نکوهیده است دلبستگی به لذت های دنیاست و اولیای خدا چون از حقیقت دنیا و لذت های آن آگاهند، بدان دل نمی سپارند. البته این نه بدان معناست که لذت و بهره بردن از نعمت های دنیا به کلی مذموم و ممنوع است و انسان باید از جامعه و لذت های دنیا دوری گزیند. باید توجه داشت که برخی با سوء استفاده یا سوء برداشت از این سخنان، اعث انحراف دیگران می شوند.
بهره بردن از لذت ها و نعمت های دنیا نه فقط ممنوع و نکویهده نیست بلکه در مواردی واحب نیز هست. اساسا خداوند از سر حکمت خویش نعمت های دنیا را آفریده تا انسان برای تأمین نیازها و رسیدن به مقاصد خویش از آنها استفاده کند، همچنین خداوند در استفاده از آن نعمت ها لذت هایی را قرار داده است؛ زیرا اگر انسان از آنها لذت نمی برد، سراغشان نمی رفت، در نتیجه، زندگی فردی و اجتماعی اش مختل می گشت. انسان باید در این دنیا زندگی کند و باید به درستی از ابزارهایی که تداوم حیات او را تسهیل می کنند بهره برد، او باید غذا بخورد؛ زیرا در غیر این صورت مریض می شود و سلامتی خود را از دست می دهد؟ او باید از غریزة جنسی استفاده کند؟ چه در غیر این صورت نسل او منقرض می شود.
خداوند انسان را آفریده که در این دنیا رشد و ترقی کند و از جمله تولید مثل داشته باشد تا نسل انسان ها افزایش و تداوم یابد. البته باید توجه داشت که انسان باید از دنیا و نعمت های آن به منزلة ابزار و وسیله برای رسیدن به مقاصد و اهداف متعالی خویش استفاده کند و آنها را اصیل نپندارد. (مصباح یزدی، 1389: 79)
امام صادق (ع) می فرماید: «لا خیر فیمن لا یحب جمع المال من حلال یکف به وجهه و یقضی به دینه و یصل به رحمه»« هیچ خیری نیست در کسی که دوست ندارد از راه حلال جمع مال کند تا با آن آبروی خود را حفظ کند و دِین خود را ادا کند و به خویشاوندان خود برسد» (حر عاملی، 1403 ه.ق، ج2: 530)
در نهج البلاغه حکمت 131 گفتگوی حضرت علی (ع) با مردی ذکر شده است که از دنیا مذمت کرده و حضرت علی (ع) او را که می پنداشت دنیای مذوم همین جهان عینی مادی است مورد ملامت قرار داد و به اشتباهش آگاه کرد و فرمود : «ان الدنیا دار صدق لمن تزوَّ د منها و دار موعظه اتعظ بها مسجد احباء الله و ….» «همانا دنیا سرای راستی برای راست گویان و خانة تندرستی برای دنیا شناسان و خانة بی نیازی برای توشه گیران و خانة پند آموزان است. دنیا سجده گاه دوستان خدا، جای نماز فرشتگان الهی، فرودگاه وحی خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست که در آن رحمت خدا را به دست آورند و بهشت را سود بردند. چه کسی دنیا را نکوش می کند؟ و حال آنکه دنیا با بلای خود بلاها را نمونه آورد و با شادمانی خود آنان را به شادمانی آورد. در آغاز شب به سلامت گذشت، اما در صبحگاهان به مصیبتی جانکاه بازگشت، تا مشتاق کند و تهدید نماید، و بترساند و هشدار دهد. پس مردمی در بامداد با پشیمانی، دنیا را نکوهش کنند و مردمی دیگر در روز قیامت آن را می ستایند، دنیا حقایق را به یادشان آورد، یادآور آن شدند، از رویدادها بر ایشان حکایت کرد او را تصدیق کردند، و اندرزشان داد، پند پذیرفتند.» (دشتی، 1385: 469)
شیخ عطار این ماجرای حکمت 131 نهج البلاغه را در مصیبت نامه به شعر در اورده است و می گوید:
آن یکی در پیش شیر دادگر ذمّ دینا کرد بسیاری مگر
حیدرش گفتا که دنیا نیست بد بد تویی زیرا که دوری از خرد
هست دنیا بر مثال کشتزار هم شب و هم روز باید کشت و کار
زانکه عزو دولت دین سر به سر جمله از دنیا توان برد ای پسر
تخم امروینه فردا بر دهد ورنکارد «ای دریغا» بردهد
پس نکوتر جای تو دنیای توست زانکه دنیا توشة عقبای توست
تو به دنیا در، مشو مشغول خویش لیگ دروی کار عقبی گیر پیش
چون چنین کردی تو را دنیا نکوست پس برای این، تو دنیا دار دوست
3-4- مذمت رهبانیت در نهج البلاغه
حضرت علی (ع) هر چند که خودشان از متاع دنیا بسیار کم می اندوختند و استفاده می کردند و رغبتی به زر و زیور دنیا نشان نمی دادند و در لسان ایشان هست که می فرمایند: «بزرگترین خطاها محبت دنیاست، اگر شما دوستدار خدائید محبت دنیا را از دلهایتان بیرون کنید. به راستی ملاقات نمی کند هرگز خداوند سبحان را به عملی که ضررش بیشتر باشد بر تو از محبت دنیا» اما ایشان مخالف با دنیای مغبوض بودند نه دنیای ممدوح مخالف با دنیایی بودند که انسان را بازیچة خود قرار دهد و از این سفر طولانی و برداشت توشة آخرت غافل کنند نه دنیایی که انسان را به قرب خداوند نزدیک کند. انسان که در دنیا اطاعت از خداوند می کند و در حلال و حرام خدا دقیق است این دنیا برایش مانند پلی است که او را به رضوان الهی می رساند.
در بخش دوم از خطبه 209 نهج البلاغه که در مورد مذمت کناره گیری از دنیا و به تعبیری رهبانیت چنین آمده است.
«فقال له العلاء: یا امیر المومنین أشکو الیک أخی عاصم بن زیاده قال: وصاله؟ قال: لبس العباده و تخلی عن الدنیا….» «علاء گفت: ای امیرالمومنین از برادرم «عاصم بن زیا» نزد تو شکایت می آورم. امام فرمود: مگر چه کرده؟ عرض کرد: عبایی پوشیده و از دنیا کناره گیری کرده است. امام فرمود: او را نزد من بیاور، هنگامی که عاسم نزد امام علی (ع) آمد حضرت فرمود: « ای دشمن حقیر خویشتن! شیطان تو را (فریب داده و در بیابان زندگی) سرگردان ساخته ( اگر بر خود رحم نمی کنی) چرا به خانواده و فرزندانت رحم نکردی؟ تو گمان می کنی خداوند طیبات را بر تو حلال کرده ولی دوست ندارد که از آنها بهره ببری؟ تو در پیشگاه خدا بی ارزش تر از آن هستی که این گونه با تو رفتار کند. عاصم گفت: ای امیرالمومنان (ع) تو خود با این لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر می بری! امام فرمود: وای بر تو، من مانند تو نیستم خداوند بر پیشوایان حق و عدالت واجب کرده که بر خود سخت بگیرند و همچون افراد ضعیف مردم زندگی کنند تا فقر، آنها را به طغیان و سرکشی (در برابر فرمان خدا) وادار نکند».
در تفسیر این بخش خطبه چنین آمده است جمله (یا عُدیّ نفسه) یعنی : ای دشمن حقیر خویشتن! که امام فرمودند عُدیّ تصغیر «عدوّ» به معنای دشمن کوچک است. امام علی (ع) می خواهد به این وسیله هم او را که از مسیر اعتدال خارج شده تحقیر کند و هم کارش را عداوتی نسبت به خود بشمارد و به دنبال آن، این نکته را یادآوری می شود که اعمال تو افزون بر هوای نفس، از وسوسه های شیطان سرچشمه می گیرد و سرانجامش نوعی از خود بیگانگی و سرگردانی در زندگی است. ایراد دیگری که امام علی (ع) به او می کند این است که تو علاوه بر ظلم بر خویشتن به زن و فرزندت ستم می کنی بی آنکه دلیلی بر این کار داشته باشی. این توبیخ خا و سرزنش های مکرر، به سبب این است که اسلام، رهبانیت و ترک دنیا را به این شکل برای پرداختن به عبادت، هرگز توصیه نمی کند و آن را انحراف از مسیر حق می شمرد. سپس در ادامة این خطبه می فرمایند: «تو گمان می کنی که خداوند طیبات را بر تو حلال کرده ولی دوست ندارد که از آنها بهره ببری؟» این سخن در واقع اشاره به دلیل لطیفی است و آن اینکه برنامه ای که در پیش گرفته ای به گمان این بوده که مطابق دستور خداست، در حالی که خداوند در قرآن به صراحت طیبات و غذاها و لباس های پاکیزه را بر همگان حلال شمرده آنجا که می فرماید: « … و یُحِلُّ لَهُمُ الطیّبات….» (اعراف آیه 157)
و جمله دیگر امام (ع) که فرمود: «تو بی اررش تر از آنی در پیشگاه خدا که اینگونه با تو رفتار کند» ممکن است اشاره به این باشد که این گونه افراد که وضع خاصی به خود می گیرند و از جامعة مسلمین جدا می شوند، امتیاز فوق العاده ای برای خویش قائلند و گمان می کنند گوشه گیری و ریاضت سبب برتری آنان بر سایر مردم است و گویی خداوند دستورات ویژه ای به آنها داده است. امام علی (ع) می فرماید: «تو کمتر و کوچک تر از آنی که خدا دستورات خاصی برای تو صادر کرده باشد، تو را از مواهب دنیا منع کند و برای دیگران حلال بشمارد» در آنجا که عاصم خود را با امام در پوشش و ساده زیستی مقایسه کرد و گفت چرا شما اینطور زاهدانه زندگی می کنید امام فرمود: که ما پیشوای عدالت هستیم و باید مانند ضعیف ترین قشر جامعه زندگی می کنیم. بر اساس این منطق افراد عادی، در بهره گیری از مواهب حیات به صورت معتدل و دور از اسراف و تبذیر آزادند؛ ولی پشوایان و امرای اسلام باید به زندگانی ساده، همچون زندگانی ضعفای اجتماعی روی آورند تا مایة آرامش و تسکین برای قشرهای محروم گردد. (مکارم شیرازی و همکاران، 1386: 127-126)
4-4- زهد همان رهبانیت ممدوح
در مباحث قبل در مورد دو موضوع زهد و رهبانیت ممدوح و مذموم سخن به میان آمد و احادیث و روایات متعددی نقل شد و همچنین در لسان حضرت علی (ع) با بررسی بندهای گذشته می توان به این نتیجه دست پیدا کرد که زهد همان رهبانیت ممدوح است چرا که تعلق نداشتن به خواسته های نفسانی دنیایی از مهم ترین برنامه های تربیتی صفت زهد است که این موضوع در رهبانیت به انحراف کشیده شده و برداشت اشتباهی از تعلق نداشتن و کناره گیری از دنیا کردند. در رهبانیت ممدوح یعنی از زرق و برق دنیا دوری کنیم و فقط در حد نیاز از آنها بهره ببریم زیرا از منظر حضرت علی (ع) این نیست که انسان فقیر و بی نوا باشد و در گوشه ای خزیده و مشغول عبادت شود. بلکه حقیقت زهد یا همان رهبانیت ممدوح آن است که حیات آخرت در همه جا و همه چیز الولویت باشد و انسان اسیر زرق و برق دنیا و هوا و هوسهای زودگذر نشود. در خطبه 181 نهج البلاغه امام علی (ع) می فرماید: «یا ایها الناس الزّهاد قصر الامل و الشکر عند النعیم و التورع عند المحارم» « ای مردم زهد، همان کوناهی آرزو و شکر در برابر نعمت ها و پرهیز از گناهان است» (دشتی، 1385: 91)
کناره گیری و اعتزال در رهبانیت ممدوح و در زهد هر دو هدف یکسانی دارند و آن اینکه از مردم فاسد و فاجر و غافل دوری کنند تا اینکه همراه آنان به هلاکت نیفتند. پس این نوع کناره گیری پسندیده است.
امام صادق(ع) فرمودند: « به درستی که خداوند جل و عزّ به پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل وحی فرستاد که: «اگر می خواهی فردا به پیشگاه من در بهشت برسی پس در دنیا تنها، غریب، مهموم، محزون، متوحش از مردم باش همانند پرنده ای تنها که در زمین بی آب و علف پرواز می کند و از بالای درختان می خورد و از آب چشمه ها می آشامد، وقتی که شب فرا رسید تنها به استراحت می پردازد و با پرنده ها انس نمی گیرد فقط با پرودگارش انس می گیرد و از پرنده ها وحشت دارد» (مجلسی، بی تا، ج 70: 108)
امام باقر (ع) فرمودند: «لا تقارن و لا تواخ اربعه: الاحمق و البخیل و الجبان و الکذاب» «با چهار کس همنشینی و برادری مکن: احمق، بخیل، ترسو و دروغگو» (الحصال، بی تا: 224)
از مضمون این دو روایت به این نکته می رسیم که کناره گیری و دوری از خلق، منظور همة خلائق نیست بلکه کسی است که از هم نشینی با او سودی نمی بریم و باعث خسارت بر ما می شود.
5-4- زاهد واقعی از منظر امام علی (ع) در نهج البلاغه
حال می خواهیم زاهد واقعی را از منظر مولای متقیان در این قسمت با نگاهی بر نهج البلاغه بررسی کنیم که خالی از لطف نیست اینکه بدانیم ریاضت واقعی و عبادت واقعی به جه صررت آمده و به چه صورت پسندیده است که راهب از رهبانیت بی فایدة خود دست بردارد و به زهد روی آورد و یک زاهد واقعی شود.
حضرت علی (ع) در حکمت 103 می فرمایند: «طوبی الزاهدین فی الدنیا الراغبین فی الاخره….» «از نوف بکالی نقل شد: در یکی از شب ها، امام علی (ع) را دیدم که برای عبادت از بستر برخاست نگاهی به ستارگان افکند و به من فرمود: خوابی یا بیدار؟ گفتم بیدارم. امام علی (ع) فرمود: « ای نوف خوشا به حال آنان که از دنیای حرام چشم پوشیدند و دل به آخرت بستند؛ آنان مردمی هستند که زمین را تخت، خاک را بستر، آب را عطر و قرآن را پوشش زیرین و دعا را لباس روئین خود قرار دادند و با روش عیسی مسیح (ع) با دنیا برخورد کردند. ای نوف، داود (ع) در چنین ساعتی از شب برخاست و گفت: این ساعتی است که بنده ای در آن دعا نکند جز اینکه به اجابت رسد مگر اینکه از مردمان باج ستاند یا کارهای آنان را به حاکمان گزارش دهد یا گزمه و پاسبانی ستمگر باشد و یا طنبور بنوازد.»
با توجه به این خطبه منظور از زاهدان کسانی هستند که به آنچه دارند قناعت می کنند و آن را بد و ناچیز نمی شمارند و برای رسیدن به چیزی گرانبهاتر و گواراتر سبب رنج و زحمت دیگران نمی شوند و به هنگام ضرورت بدون خشم و ناراحتی روی زمین می خوابند و منظور از جملة «والقرآن شعارا و الدعاء دثارا» یعنی به تلاوت قرآن و عمل به احکام آن اشتیاق فراوان دارند و همواره با بیم و امید در حال دعا و نیایش هستند. برخی گفته اند که شعار کنایه است از قرآن خواندن پنهانی و دثار کنایه از آشکارا دعا کردن، زیرا شعار به معنی پیراهن زیر و چسبیده به بدن است و دثار به معنی لباسی است که روی لباس های دیگری می پوشند و منظور از جمله «ثم قرضوا الدنیا قرضا» قرض مخالف خضم به معنی غذا خوردن با همه دهان و قرض به معنی خوردن با اطراف دندان هاست، منظور این است که پارسایان به روزی کفاف و مقداری که سبب زنده ماندشان باشد قناعت می کنند.(مغنیه، 1392: 117)
ابوعلی سینا در نمط نهم اشارات که به «مقامات العارفین» اختصاص یافته است زهد را به زهد عارف و زهد غیر عارف تقسیم می کند و می گوید: «زاهدانی که از فلسفة زهد آگاهی ندارند به خیال خود معامله ای انجام می دهند، کالای آخرت را با کالای دنیا معاوضه می کنند از تمتعات دنیا دست می شویند که در عوض از تمتعات اخروی بهره مند گردند، به عبارت دیگر در این جهان برداشت نمی کنند تا در جهان دیگر برداشت کنند ولی زاهد آگاه و آشنا به فلسفة زهد از آن جهت زهد می ورزد که نمی خواهد ضمیر خویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد چنین شخصی شخصیت خویش را گرامی می دارد و جز خدا چیز دیگر را کوچکتر از آن می داند که خود را بدان مشغول سازد و در بند اسارتش در آید» (مطهری، 1379: 254)
در خطبه 230 در فرازی از این خطبه حضرت علی (ع) زاهدان واقعی را اینگونه توصیف می کند: «منها فی صفه الزّهاء: کانوا قوما من اهل دنیا و لیسوا من اهلها فکانوا فیها… یرون اهل الدنیا یعطمون موت اجسادهم و هم اشدّا عظاماً یموت قلوب احیائهم» « آنها گروهی از اهل دنیا بودند که در واقع اهل آن نبودند یعنی در دنیا می زیستند؛ اما همچون کسانی بودند که در آن زندگی نمی کردند، به آنچه با چشم بصیرت در دنیا می نگریستند عمل می کردند و از آنچه برحذر بودند قرار می کردند (تا دامانشان به آن آلوده نشود) آنها جز با کسانی که اهل آخرت بودند نشست و برخاست نداشتند و هنگامی که می دیدند دنیا پرستان مرگ اجسادشان را مهم می شمرند آنها مرگ دل های زندگان از آنها را مهم تر می دانستند.» از منظر امام علی (ع) با این توصیفاتی که از زاهدان می فرمایند زاهد واقعی اینگونه است که جسم آنان در دنیاست ولی روح و قلبشان وابستة به آخرت است و به گفتة سعدی:
هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای من در میان جمع و دل جای دیگراست
هر کس در زندگی خود این معنا را تجربه کرده که وقتی دل او مشغول مسئله مهمی است در میان هر جمع که می نشیند فکرش جای دیگر است این وصف سبب می شود که اعمال زاهدان با دنیا پرستان متفاوت باشد. اینان در جمع زخارف دنیا می کوشند و آنان در جمع زاد و توشة سفر آخرت. دلیل آن هم روشن است، زاهدان دنیا را سرابی بیش نمی بینند و طبق صریح قرآن حیات و زندگی واقعی را حیات آخرت می دانند: « وَ انَّ الدار الاخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون (عنکبوت آیه 64): زاهدان کسانی هستند که به چشم بصیرت، اسباب نجات را می دیدند و عوامل سعادت و خوشبختی را می شناختند به همین دلیل پیوسته به سراغ آنها می رفتند و از سوی دیگر عوامل بدبختی و گرفتاری در آخرت را به خوبی می دانستد لذا سعی می کردند با شتاب از آن بگذرند و به آن آلوده نشوند.»(مکارم شیرازی، 1383: 507)
زاهدان از نظر ظاهر در میان همه می زیستند اینطور نبود که از جمع کناره گیری کنند و تنها و بدون مونس زندگی کنند و ریاضت بی بهره ببرند بلکه با مردم بودند و به آنها کمک می کردند و پیرو شیوه و الگوی خود، امام علی (ع) بودند که ایشان با همه نشست و برخاست می کرد اما یک ذره از هدف اصلی خود دور نمی شد و یک لحظه اندیشة او به خطا نمی رفت و ریاضت بی سرانجام را نمی پسندیدند ایشان در حدیثی می فرمایند: «لقاح الریاضه دراسه الحکمه و غلبه العاده»
«با یادگیری حکمت و غلبه بر عادت ناپسند ریاضت به وجود می آید.» (تیمی آمدی، 1393: 277)
رهبانیان که به ریاضت خود می پرداختند و فکر می کردند که راه درست را برای سعادت انتخاب کردند. اگر به این سخن از حضرت علی (ع) دقت کنند متوجه می شوند که باید برای یادگیری حکمت در میان اهل علم و جمع متدبران بود و با عزلت و کناره گیری نمی توانند پیشرفتی برای خود حاصل کنند.
استنتاجات
با نگاهی گذرا و تحلیل شیوای حضرت علی (ع) از رهبانیت به این باور می رسیم که خداوند متعال نعمت های بی شمار خود را بر ما ارزانی داشته تا از آنها استفاده کنیم تا قوت راهمان شود برای جمع آوری توشة آخرت.
اسلام با افراط و تفریط مخالف است و گروهی که مانند راهبان راه تفریط و تحریم حلال خدا را در پیش گرفته اند نه تنها این کار برای آنها سودی ندارند بلکه به نوعی کفر نعمت خداوند است.
انسان عاقل و زیرک می تواند از شیوه رفتار عملی ائمه معصومین (ع) صریحا به این موضوع برسد که اگر خداوند قصد داشت چنین شیوة عبادتی را ابداع کند حتما در مرحله اول دین شیوه در رفتار آن بزرگواران و شیعیان راستین ایشان خود را نمایان می کرد. پس اینکه اسلام عزیز با این روش انحرافی رهبانیت مخالف است. گویای این است که هدف اصلی از خلقت انسان ترک آنچه خداوند بر او حرام کرده و انجام واجبات است که این بهترین ریاضت است زیرا باعث قرب به خداوند رضوان الهی می شود و صحبت در مورد این طریقه عبادت و شبهه هایی که در ذهن می آید از قبیل اینکه اگرر به طرف نعمت و لذت رویم ممکن است دیگر نتوانیم اعتدال پیشه کنیم و غرق در شهوات شویم آن وقت می شود نوش دارو پس از مرگ سهراب پس ما علاج واقعه قبل از وقوع می کنیم و کناره گیری و اعتزال را ترجیح می دهیم. بسیار قابل بررسی و پژوهش است که بتوان در زمینه اینکه چگونه غرایز را به حد اعتدال آورد تا وارد تفریط و رهبانیت مذموم نشویم.
فهرست منابع
قرآن
نهج البلاغه
1- انصاریان، حسین (1390). حج در آینه عرفان، چاپ سوم، تهران، مشعر.
2- بستانی، فواد افرام، (1389). منجد الطلاب، مترجم: محمد بندر ریگی، چاپ اول، قم، انتشارات اسلامی.
3- تیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، (1393). غررالحکم و درر الکلم، مترجم: محمد رحتمی شهرضا، چاپ سوم، قم، صبح پیروزی
4- جوادی آملی، عبدالله، (1386). چاپ هجدهم، تهران، مشعر.
5- حاجیانی دشتی، عباس. (1420 ه. ق). چاپ اول، قم، انتشارات محلاتی.
6- حرّ عاملی، محمد بن حسن، (1403 ه.ق). وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، چاپ پنجم، بیروت، لبنان.
7- دشتی، محمد، (1385). ترجمه نهج البلاغه، چاپ اول، قم، انتشارات بیان الحق.
8- رضوانی، علی اصغر، (1386). نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات، چاپ دوم، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران.
9- رسول زاده، عباس، باغبانی، جواد، (1389). شناخت مسیحیت، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
10- راغب اصفهانی، محمد (1386). ترجمه مفردات الفاظ القرآن، مترجم: مصطفی رحیمی نیا، چاپ اول، تهران، نشر سبحان.
11- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم. (1381). نگاه نو (آشنایی با ادیان 2)(مسیحیت)، چاپ اول، قم، زلال کوثر.
12- طبرسی، فضل بن حسن (1360). مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، تهران، انتشارات فراهانی، CD جامع التفاسیر.
13- طباطبایی، محمد حسین (1374). تفسیرالمیزان، مترجم: سید محمد باقر موسوی، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه.
14- عدلی، محمدرضا، (1390). قوانین و آئین پاتیمکّه (پراتی موکشه) در رهبانیت بودایی، پژوهشنانه ادیان، شماره نهم سال پنجم.
15- فلسفیان، عبدالمجید، (1388). علی (ع) و جاری حکمت، جاپ دوم، قم، انتشارات لیله القدر.
16- فتاحی، ذکیه، (1391). «مقاله رهبانیت در گستره روایات» تصوف و عرفان اسلامی، شماره 32، دوره 8، شماره پیاپی 32.
17-کلینی، محمد بن یعقوب، (1387). اصول کافی. مترجم: محمد باقر کمره ای، چاپ دهم، قم، انتشارات اسوه.
18- مجلسی، محمد باقر، (بی تا) بحارالانوار، بیروت لبنان، دار احیاـء التراث العربی.
19- معین، محمد، (1386). فرهنگ فارسی معین، جلد دوم، چاپ دوم، تهران، دیبا.
20- مطهری، مرتضی، (1379). سیری در نهج البلاغه، چاپ بیست و چهارم، تهران، صدرا.
21- مکارم شیرازی و همکاران (1386). پیام امام امیر المومنین (ع)، چاپ اول، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب (ع).
22- محمدی ری شهری، محمد، (1377). میزان الحکمه، ج 5، چاپ اول، چاپخانه دارالحدیث.
23- مغنیه، محمد جواد (1392). فی ظلال نهج البلاغه (حکمت ها). مترجم: غلامحسین انصاری، چاپ اول، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ بین الملل.
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات