حقیقت موت
حدیثه بداغی
چکیده:
عمر سپری می شود زندگی دنیا پایان می پذیرد روح که معیار شخصیت انسان است به سرای جاودان منتقل میشود وحیات عالم آخرت آغاز میگردد مرگ از جمله آیات حکیمانه باری تعالی درنظام خلقت است وحقیقت آن هم مانند حقیقت حیات ناشناخته ومجهول است هرانسانی دیر یا زود با این سرنوشت حتمی مواجه می گردد وباید دنیا را ترک کندوحالا که بنا بررفتن است چه بهترکه بابینش وآگاهی برود ومرگ همیشه همراه انسان بوده وخواهد بودازاین رو بخشی از زندگی اواست وپیوسته ذهن اورادرگیر خودکرده وبدنبال پاسخی برای پرسشهایی درباره مرگ بوده است که دین اسلام مرگ راباتعبیر های معقول معرفی کرده است.فصل اول کلمه موت راموردبررسی قرار داده وفصل دوم نظرات گروه های مختلف است.فصل سوم انواع مرگ و حالت مومن درحال موت رابیان کرده است.
کلیدواژه: موت،حقیقت موت
مقدمه:
از آغاز خلقت بشر میل به بقا وجاودانگی زندگی کاملا مشهودومحسوس است وهیچ انسانی از ادامه زندگی نمی گریزدهمین میل به بقاء نشانه ادامه پس از مرگ است بنابراین مرگ پایان زندگی نیست بلکه خروج ازیک محدوده تنگ به جهان وسیع وگسترده و به تعبیر دیگر جهان آخرت است پس مرگ قانون عمومی است سرنوشتی که برای همه انسانها ،همه موجودات زنده وبلکه همه موجودات غیر زنده حتمی وثابت است به یاد مرگ بهتریت موعظه وسازنده ترین اندرز برای هرانسان است وتوجه داشتن به آن اثر عمیقی درشکستن شهوات وپایان دادن به آرزوهای دور وزدودن زنگارغفلت ازآیینه ی دل است.
فصل اول: تعریف مرگ
موت در لغت:
موت در لغت به معنای مرگ است و «میت» و «موت» به معنای مرده است که در مورد مرده انسان و غیرانسان به کار می رود.[1]
مرگ در لغت (فارسی)
مردن، جان سپردن، بی جان شدن، از دست دادن نیروی حیوانی و حرارت غریزی، فنای حیات، نیست شدن زندگانی، از گیتی رفتن و درگذشت است.[2]
مرگ در لغت (عربی)
موت، ممات، فوت، اجل
مرگ در اصطلاح:
تمام موجودات عالم اعم از نباتات، حیوانات و انسانها، هر یک دارای آثاری در جهان هستند که این آثار نشان دهنده ی حیات آنها می باشد. برای مثال نباتات دارای آثاری از قبیل رشد و نمو و میوه دادن هستند که با فقدان و از بین رفتن این آثار، آن موجودات فاقد حیات می شوند و مرده نامیده می شوند. با این توضیحات می توان واژه ی مرگ را که در مقابل واژه ی حیات قرار دارد اینگونه تعریف کرد: «فقدان آثار مختص به هر موجودی مرگ نامیده می شود.»
تفاوت موت، فوت و وفات
برای دانستن فرق سه واژه «موت، فوت، وفات» کافی است که معانی استفاده شده آنها را در قرآن بدانیم و با هم مقایسه کنیم. «فوت» به دو معنا در قرآن به کار رفته است.
الف) از دست دادن (لکیلا تأسوا علی مافاتکم)؛ (این را بدانید) تا بر آن چه از دست شما رفته اند اندوهگین نشوید.
ب) به معنای اختلاف و اضطراب (الذی خلق سبع سموات طباکاً ما تری فی خلق الرحمن من تفُوتٍ فارجع البصر هل تری من فطور) همان که هفت آسمان را طبقه طبقه بیافرید. در آفرینش آن (خدای) بخشایشگر هیچ گونه اختلاف (و تفاوتی) نمی بینی. باز بنگر آیا خلل (و نقصانی) می بینی؟
وفات و توفی به معنای گرفتن تمامی یک چیز به کار رفته است.
موت در معانی گوناگون در قرآن آمده است؛
الف) در مقابل قوه نامیه موجود در انسان، حیوانات و نباتات
ب) از بین رفتن قوه احساس
ج) از بین رفتن قوه عاقله (جهل)
د) برای تشبیه هر امری که زندگی را تیره کند (موت در این معنا غیرحقیقی است و به صورت مجاز به خاطر شباهت، به مرگ حقیقی اطلاق می شود)
ه) به معنای خواب
و) در مقابل حیات و از بین رفتن قوه حیوانی و جدایی روح از بدن
حالات مؤمن و کافر در هنگام مرگ چگونه توصیف می شود
چون مؤمن به عالم آخرت ایمان دارد اعمال خود را برای رسیدن به خوشبختی آن عالم جهت دهی می کند لذا بعد از خروج از عالم دنیا رحمت و نعمت های الهی نصیب او می شود. و همه اتفاقاتی که برای او می افتد همه شیرین و لذت بخش خواهد بود. ملاقات با فرشته مرگ (عزرائیل)، پیامبر اکرم (ص)، امیرالمؤمنین (ع) و دیگر معصومان و فرشتگان، برای او سرشار از لذت است زیرا آنها او را به رحمت و نعمت دائمی بشارت داده و نسبت به او بسیار مهربانند هر چند که ممکن است مؤمن با مرگی دردناک از دنیا برود، ولی این نوع مرگ موجب تطهیر او و بخشش گناهان می شود.
آیا موت یک امر عدمی است؟
از معنای لغوی و استعمال قرآنی لفظ موت چنین استفاده می شود که موت یک امر عدمی است (یعنی حالتی که به دنبال از دست دادن قوا به انسان دست می دهد) اما از طرف دیگر اگر موت انسان به این صورت تفسیر گردد که فرشتگان نیروهای حسی موجود در آدمی را می گیرند موت یک امر وجودی خواهد بود زیرا یک نوع فعل و حرکت است اگرچه نتیجه آن (یعنی از کار افتادن قوا و حس) یک امر عدمی است مرگ را در انسان به معنای دیگری نیز می توان از امور وجودی دانست به این صورت که بگوییم گذرگاهی است که به سوی زندگی جدید و انتقالی است از منزلی به منزل دیگر، افزون بر اینکه مرگ اگر به جسم نسبت داده شود می تواند به عنوان یک امر عدمی معرفی شود اما اگر به روح منسوب شود راهی جز تفسیر آن به یک امر وجودی و انتقال روح از مرحله ای به مرحله دیگر وجود ندارد (الذی خلق الموت والحیوه)[3] همان کسی که مرگ و زندگی را آفرید در تفسیر این آیه گفته شده: مرگ اگر به معنای فنا و نیستی باشد مخلوق نیست چرا که خلقت به امور وجودی تعلق می گیرد ولی می دانیم که حقیقت مرگ انتقال از جهانی به جهانی دیگر است و این قطعاً یک امر وجودی است که می تواند مخلوق باشد.[4]
تعریف روح
اصل لغت روح به معنی طیب و طهارت است و از این جهت روح انسان را روح گویند و ملائکه را مظهر این روح نامند و جبرئیل را روح القدس گویند و “ملک اعظم” را که در آیه کریمه «یوم یقوم الروح» مذکور شده، روح و عیسی را روح الله گویند.
در تعریف روح انسانی نظریه و آرای دانشمندان بسیار است و ما نظر سه دسته از آنها را نقل می کنیم: 1- عقیده مادیون 2- عرفا و فلاسفه 3- قرآن و روایات
1- عقیده مادیون
به طور کلی، مادیون به وجود روحی که جدا از بدن وجود داشته باشد و برای او حیات و بقایی قبل از تشکیل یا بعد از فنای بدن باشد عقیده ندارند و می گویند: ما جز به آنچه محسوس به حواس گردد معتقد نیستیم و ماورای امور حسی را قبول نداریم، لذا با مختصر اختلافاتی، روح و آثار آن را متولد از ساختمان بدن و مزاج می دانند. چنانچه بعضی گفته اند روح، جسم لطیفی است که از اجزای لطیف غذا تکوین شده و جمعی دیگر گفته اند: روح، حاصل از دوران خون است و دسته ی دیگر گفته اند: هوایی سیال در بدن است و گروهی گفته اند: روح، نوری است که از حرارت طبیعی مزاج حاصل گردد و جمعی از مادیون عصر ما بر آنند که ادراک و شعور و فهم و حیات و به طور کلی، همه ی اموری که به نام آثار روحی نامیده می شوند، متولد از اجزای دماغ هستند یعنی: همانطور که هر یک از اجزای بدن مانند: قلب و جگر و کلیه، دارای وظایف خاصه و آثار معین می باشند اجزاء و سلول های دماغی هم دارای آثاری می باشند. در حقیقت آثار روحی هم مثل نور و حرارت و الکتریسیته آثار جسمانی می باشند و کلیه اموری که الهیون آثار روحی می نامند، آثار ماده هستند و نیازی به وجود روح دیگر و قوای آن نیست.
نظر فلاسفه و عرفا در باب روح
فلاسفه گویند: روح گوهری است بسیط و مجرد از ماده و لوازم ماده و تعلق آن به بدن تعلق تبدیری است، مانند تعلق سلطان به مملکت و ناخدا به کشتی. روح به فنای بدن فانی نشود و پس از مرگ، متنعم یا معذب به نعم و عذاب روحانی است. گروهی از آنان به قدیم بودن ارواح و برخی به حدوث آن و دسته ای به تناسخ قائل شده اند و گفته اند که روح در اجسام تردد دارد و بعضی گفته اند که روح یک حقیقت است و اختلاف آنها به عوارض و مشخصات است و این قول به ارسطو نسبت داده شده است.
آیات و روایات در باب روح
حق تعالی در قرآن می فرماید: «فاذا ستویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»
در 2 سوره ی قرآن کریم این آیه ذکر شده، یکی سوره «ص» و دیگری سوره «حجر» آیه ی 29 و این آیه مبارکه دلالت دارد که خلقت بشر بستگی به دو چیز دارد: یکی تسویه که ساختمان جسد است که از گوشت و خون و استخوان تشکیل شده و دیگری روح است که از او تعبیر به نفس ناطقه می کنند و چون حق تعالی، روح را به خود اضافه نمود و «نفخت فیه من روحی» دلالت می کند بر این که این روح، جوهر بسیار شریفی است که از عالم علوی و قدسی در این بدن نهاده شده است.
در آیه ی دیگر می فرماید: «الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها فیمسک التی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک الایات لقوم یتفکرون»[5]
یعنی خداست که وقت مرگ ارواح خلق را می گیرد و آن را که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز در حال خواب روحش را قبض می کند، سپس آن را که حکم به مرگش کرده، جانش را نگاه می دارد و آن را که مرگش نرسیده به بدنش برمی گرداند تا وقت معین مرگ، در این کار نیز ادله ی قدرت الهی برای متفکران پدیدار است. در بحارالانوار از امام صادق «علیه السلام» نقل می کند که خداوند روح مؤمنین را پس از گرفتن، در بهشت جای دهد به صورتی که در دنیا بودند می خورند و می نوشند، اگر کسی بر آنها وارد شود آنها را به همان صورت دنیایی که داشتند می شناسند.
امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمود: مؤمنین وقتی که خوابیدند خداوند روح آنان را بالا می برد، روحی را که مرگش حکم شده و اجلش رسیده در بهشت جای می دهد و اگر اجلش باقی باشد به ابدان برگرداند، و نیز سؤال شد که ارواح یکدیگر را ملاقات می کنند؟ فرمود: بلی با هم انس می گیرند و از یکدیگر پرسش می کنند.
تعریف جسم:
جسم جوهری است که در سه جهت (طول و عرض و عمق) امتداد دارد.
از نظر شهرستانی: جسم در واقع نیز یک واحد متصل است.
از نظر حتما: جسم می تواند نامحدود به اجزای کوچک تر تقسیم شود.
از نظر متکلمین: جسم از ذراتی تشکیل شده که قابل انقسام خارجی، وهمی و عقلی نیستند بلکه فقط مورد اشاره حسی هستند.
منابع و مآخذ
- قرآن
- نهج البلاغه
- الخصال
- خویشتن پنهان، مؤلف: اصغر طاهرزاده
- سرنوشت انسان، نویسنده: مسعود عالی
- معاد، نویسنده: محمد شجاعی
- فرجام شناسی، نویسنده: محمدرضا کاشفی
- معاد، نویسنده: استاد مرتضی مطهری
- معاد شناسی، نویسنده: ایت الله سبحانی
- طعم مرگ، نویسنده: مهدی فربودی
- معاد، نویسنده: آیت الله دستغیب
- حیات پس از مرگ، نویسنده: محمدحسین طباطبایی
- معاد شناسی، نویسنده: سید محمد حسین حسینی طهرانی
- حیات اخروی، نویسنده: استاد مرتضی مطهری
- زیبایی مرگ در کلام عرفان، نویسنده: محمد جواد شعبانی مفرد
- معاد از نظر روح و جسم، نویسنده: محمدجواد شعبانی مفرد
- معاد از نظر روح و جسم، نویسنده: محمد تقی فلسفی
- دانش نامۀ امام علی (به اهتمام پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ زیر نظر علی اکبر رشاد)
- انسان از مرگ تا برزخ، نویسنده: نعمت الله صالحی حاجی آبادی
- عروج روح، نویسنده: محمد شجاعی
- معاد از دیدگاه قرآن و روایات، نویسنده: آیت الله عبدالنبی نمازی
مقاله:
1- معناشناسی و سیر تطور واژه «موت» در قرآن کریم، مهدی آشناور
2- چیستی شناسی مرگ از منظر ملاصدرا، عین الله خادمی
[1] . سید علی اکبر قریشی، قاموس القرآن، ج5، ص 120
[2] . حسن عمید، ص 472
[3] . ملک، آیه 2
[4] . تفسیر نمونه مکارم، ناصر.
[5] . زمر، 42
[6] . نهج البلاغه، خطبه 15
[7] . الاسفار، ج8، ص 108
[8] . سوره عنکبوت، آیه 57
[9] . سوره عنکبوت، آیه 57
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات