کیهان شناسی در قرآن
طیبه حبیبی
چکیده
قرآن کریم گاه در آیات متعددی انسان را به تفکر و تدبر در مسائل طبیعی وعلمی فرا می خواند و گاه اشارات علمی به آنها دارد و در واقع مهمترین هدفش از بیاناین مسائل خداشناسی می باشد.
از طرفی امروزه مسائل علمی در قرآن بسیار حائزاهمیت بوده لذا این مقاله در راستای تبیین و نگاه قرآنی به یکی از این مباحث باعنوان آفرینش آسمان و زمین و تعدد آسمان وزمین پرداخته و مطالبی از قبیل آفرینش جهانو مراحل آن، کرویت زمین(مشارق و مغارب) حرکات زمین، آسمان و مباحث فیزیکی آنرا مطرحنموده تا با نگاه عمیق علمی و تفسیر صحیح قرآنی و باآگاهی از اسرار و اعجاز علمی قرآن به عظمت پدید آورنده این مجموعه های عظیم خلقت پیبرده و شناخت خود را از خداوند و نعمتهایش ارتقا دهیم.
اول آن كه جهان از چه درست شد؟ پیدایش جهان هستى و مراحلى كه گذرانده است یكى از پرسشهاىدیرین بشریت بوده و هست. هرگاه انسان به آسمان پر ستاره، كوهها، دریاها و… خیرهمىشود با خود مىاندیشد كه چه كسى و چگونه اینها را به وجود آورده؟ و چه دورانهاو مراحلى را گذرانده است؟مقاله پیشرو این پرسش و پاسخهای آن را پی میگیرد. همچنین منظور از آسمان وزمین هفت گانه چیست ؟ آیا باوجود آن که در کل قرآن زمین به صورت مفرد آمده پس بااین وجود منظور ازهفت زمین چیست؟آیا خلقت جهان در شش دوره بوده است؟چگونه بشر می تواندماده نخستین و چگونگى آفرینش جهان را از آن درك كند در صورتى كه از احاطه بر چگونگىآفرینش خود نیز محروم است؟این مقاله به نقد این شبهات پرداخته است.
1-3)اهمیت وضرورت تحقیق :
در این تحقیق ما سعی کرده ایم به پیدایش جهان پدیده آسمان وزمین در قرآن بپردازیم ومنشأ پیدایش جهان وبررسی دوران آفرینش آن را به شکل مختصری مطرح کنیم.چرا که اگر به این مسئله پرداخته نشود شاید این گمان برای عده ای پیش آیدکه این جهان خود به خود به وجود آمده است .بدون آن که آفریننده ای مقتدر وحکیم آن را به وجود آورده باشد.
1-4)اهداف تحقیق
هدف کلی
بررسی آیات کیهان شناسی در قرآن
اهداف جزئی
پیدایش جهان از دیدگاه فلاسفه
مراحل خلقت از منظر قرآن
شش دوره خلقت از دید گاه کتاب مقدس
دیدگاه های مختلف در مورد هفت آسمان
کرویت زمین از دیدگاه قرآن
1-5)واژگان کلیدی :آفرینش جهان،ماده نخستین جهان ،هفت آسمان وزمین ،کرویت زمین
فصل دوم :آفرینش جهان
1-1)آفرینش جهان از دیدگاه قرآن
چگونگى پيدايش جهان از انديشههايى بوده كه هميشه فكر بشر را مشغول كرده است.قرآن كريم در آيات متعددى اشاراتى به اين مسأله كرده است و دانشمندان كيهانشناس نيز در اين مورد نظرياتى ابراز كردهاند و حتى بعضى صاحبنظران خواستهاند با انطباق آيات قرآن با برخى از اين نظريات علمى، اعجاز علمى قرآن را اثبات كنند كه اين مطالب قابل نقد و بررسى است.
خداوند در قرآن مجید مىفرماید: “انما قولنا لشىء اذا أردناه أن نقول له كنفیكون” «نحل / 40» این آیه نشان مىدهد كه قبل از خلقتدر دنیا چیزى نبود كه خداوند از آن، جهان رابیافریند (در صورتى كه در مورد خلقانسان مىفرماید كه ما او را از خاك و آب آفریدیم.) (بدیع السماوات و الأرض و اذاقضى أمرا فانما یقول له كن فیكون)( آیات مرتبط: 40 نحل - 73 انعام - 49 ذاریات - 30 انبیاء)
«بقره / 117» پس جهان را خداوند از هیچ آفرید .روايتى در ذيل جمله (بديع السموات و الارض )در كتاب كافى و كتاب بصائر، از سدير صيرفى روايت كرده اند كه گفت : من از حمران بن اعين شنيدم : كه از امام باقر (عليه السلام ) از آيه : (بديع السموات و الارض ) مى پرسيد و آن جناب در پاسخش فرمود: خداى عز و جل همه اشياء را بعلم خود و بدون الگوى قبلى آفريد، آسمانها و زمين را خلق كرد، بدون اينكه از آسمان و زمينى قبل از آن الگو گرفته باشد، مگر نشنيدى كه مى فرمايد: (و كان عرشه على الماء)؟.و در اين روايت غير آنچه ما استفاده كرديم ، استفاده ديگرى شده بس لطيف ، و آن اينست كه مراد از كلمه (ماء)، در جمله : (و كان عرشه على الماء) غير آن آبى است كه ما آنرا آب مى ناميم ، بدليل اينكه قبلا فرمود: همه اشياء و آسمانها و زمين را بدون الگو و مصالح قبلى آفريد،آب به آن معنا كه نزد ما آب است نيز جزو آسمانها و زمين است و معقول نيست كه عرش خدا روى آب به آن معنا باشد، و سلطنت خداى تعالى قبل از خلقت آسمانها و زمين نيز مستقر بود و بر روى آب مستقر بود، پس معلوم مى شود آن آب غير اين آب بوده است.بحثى علمى و فلسفى (بيان اينكه هر موجودى بديع الوجود است ) تجربه ثابت كرده ، هر دو موجودى كه فرض شود، هر چند در كليات و حتى در خصوصيات متحد باشند، بطورى كه در حس آدمى جدائى نداشته باشند، در عين حال يك جهت افتراق بين آندو خواهد بود، و گرنه دو تا نميشدند و اگر چشم عادى آن جهت افتراق را حس نكند، چشم مسلح به دوربينهاى قوى آنرا مى بيند.برهان فلسفى نيز اين معنا را ايجاب مى كند، زيرا وقتى دو چيز را فرض كرديم كه دو تا هستند، اگر به هيچ وجه امتيازى خارج از ذاتشان نداشته باشند، لازمه اش اين مى شود كه آن سبب كثرت و دوئيت ، داخل در ذاتشان باشد نه خارج از آن ، و در چنين صورت ذات صرفه و غير مخلوطه فرض شده است ، و ذات صرف نه دوتائى دارد و نه تكرار مى پذيرد، در نتيجه چيزى را كه ما دو تا و يا چند تا فرض كرده ايم ، يكى ميشود و اين خلاف فرض ما است .پس نتيجه مى گيريم كه هر موجودى از نظر ذات مغاير با موجودى ديگر است و چون چنين است پس هر موجودى بديع الوجود است ، يعنى بدون اينكه قبل از خودش نظيرى داشته باشد، و يا مانندى از آن معهود در نظر صانعش باشد وجود يافته ، در نتيجه خداى سبحان مبتدع و بديع السموات و الارض است .(طباطبایی،1374:ج1) مفسران دیگر نیز معتقدند که جهان از هیچ آفریده شده است.( طبرسی،1379 )(سید عبد الحجة بلاغی،1345 :1/88)(رشید الدین المیبدی،1371)(طبرسی ،1377: 1/74)تنها اراده فرمود و خواست كه جهان خلق شود و شد: (أردناه أن نقول له كن فیكون) وفعلا، در قرن بیستم، یگانه نظرى كه در مورد اولین قدم از هستى به نیستى هست همینجمله بالا از قرآن مجید و جمله مشابه آن در تورات است. اما چگونه ممكن است كه جهاناز هیچ به وجود آید؟(ویوم یقول كن فیكون قوله الحق) «انعام / 73»
1-2)نظريههاى علمى درباره آفرینش جهان:در مورد پيدايش جهان چند ديدگاه عمده، در بين كيهانشناسان جديد وجود دارد كه عبارتند از:1-2-1)آفرینش جهاناز هیچ (جمع اضداد)
شاید نظریه «ماده» و «ضد ماده» نشان دهد كه چگونه جهان ازهیچ آفریده شد. امروزه نظریههاى پیشرفته فیزیك ابتدا از طریق ریاضى حل و ثابتمىشود سپس تجربیات عملى آن را تأیید مىكند. لذا، سادهترین راه این است كه ابتداقضیه را از طریق ریاضى حل كنیم تا فهم آن آسان شود. ما مىدانیم در مقوله اعداد،عدد صفر یعنى «هیچ». اما اگر این هیچ را تجزیه كنیم، دو عدد با كمیت مساوى و علامتمخالف و ضد هم (ازواج اعداد اضداد) به دست مىآید. مثلا با تجزیه «صفر» مىتوانیمدو عدد «8» یكى با علامت مثبت و دیگرى با علامت منفى به دست آوریم، كه هر دو درعالم وجود براى خود شخصیتى مستقل دارند. و هر گاه آن دو ازواج اضداد را با هم جمعكنیم باز به همان نیستى (صفر) خواهیم رسید.{ مساوى (8 منفى) به اضافه (8 مثبت).}،در جهان مادى هم چنین است. خداوند جهان را از هیچ آفرید و هیچ را به «ماده» و «ضدماده» تجزیه كرد. آنگاه، ماده را اساس تشكیل این دنیایى كه ما در آن هستیم قرارداد: (و من كل شىء خلقنا زوجین لعلكم تذكرون) «ذاریات / 49»
1-2-2)جهان به صورت دودىبود
آخرین فرضیه علماى فیزیك در قرن بیستم این است كه جهان (حدود 10 تا 20میلیارد سال قبل) با یك انفجار عظیم با نام( Big Bang) و حرارت فوقالعاده آفریدهشد و از آن؛ ماده و ضد ماده حاصل گردید و بلافاصله شروع به چرخش كرد. بسیاری از فیزیکدانان بر این باور هستند که اگر جهان از انفجار بزرگ که Big Bang نامیده می شود، به وجود آمده است باید مقدار ماده و ضد ماده در جهان به یک اندازه تولید شده باشد. اما می دانیم که هر گاه ماده و ضد ماده با هم برخورد کنند همدیگر را خنثی می کنند و هر دو نابود می شوند. بنابراین می بایست طی اولین چند میلی ثانیه عمر جهان، پس از انفجار بزرگ این دو نوع ذره به هم می رسیدند و همدیگر را نابود می کردند. اما چنین نشده است شاید به این خاطر که در آغاز پیدایش جهان مقدار ماده اندکی بیشتر از ضدماده بوده است. لذا موقع برخورد این دو نوع ذره، تمام ضدماده نابود شده است و ماده باقی مانده، تمام جهان امروز را تشکیل دادهاست.دانشمندان می خواهند دریابند که چه چیز باعث عدم تعادل ماده و ضدماده در ابتدای پیدایش جهان شده است. برای این منظور آنها آنتی اتم ها را مورد بررسی قرار می دهند و با اتم ها مقایسه می کنند و در جست وجوی تفاوتی ولو کوچک میان آنها هستند. این سئوالات بسیار مهم هستند زیرا اگر هیچ عدم تعادلی میان ماده و ضدماده نبود، ما در حال حاضر وجود نداشتیم. روند پروژه کند است البته به خاطر نارسایی تکنولوژی موجود. محققان ATHENA می توانند در هر ثانیه ۱۰۰ اتم آنتی هیدروژن بسازند. با این سرعت، ساخت یک گرم آنتی هیدروژن چندین میلیارد سال به طول می انجامد و این زمان بیشتر از عمر جهان است. از طرفی دیگر ذخیره ضدماده نیز بسیار دشوار است زیرا به محض آنکه ضدماده با ماده تماس پیدا کند نابود می شود.محققان در این اندیشه هستند که چگونه آنتی اتم های بیشتری بسازند، آنها را به دام بیندازند و برای مدت طولانی نگه دارند. البته این احتمال هم وجود دارد که مقادیر بزرگی از ضدماده در مکان هایی دور دست در فضای بیرون به شکل ضدستاره یا ضدکهکشان وجود داشته باشد. اما کاوش های طولانی هنوز چیزی را نشان نداده است. اما لاندائو هنوز امید خود را در این باره از دست نداده است. این امکان هم وجود دارد که جهان های دیگری وجود داشته باشند که ما قادر به دیدن آنها نباشیم و در آنجا برتری با ضدماده باشد. اما اینکه چرا حداقل یک مورد شبیه آن جهان در این بخش از جهان ما وجود ندارد هنوز یک راز است.فرض این استكه اولین عنصر خلق شده ئیدروژن سنگین یا آبزا «- Deuterium» است كه به صورت گازبوده و از ذوب و تراكم آن (كه در علم فیزیك به نام Fusion نامیدهمىشود) سایرعناصر تشكیل دهنده جهان (اعم از انواع عناصر فلزى و شبه فلزى كه تعدادشان حدود 103نوع است) به وجود آمد و از این عناصر كرات و سیارات مختلف درست شد كه كره زمین همجزو آنها است. (تفسیر قرآن و علوم جدید،1380 : 23 – 25) 1-2-2-1)بررسی انفجار بزرگ درقرآناین موضوع كه آسمان و زمین ابتدا به صورت گاز (دود) بود. در آیه 11سوره فصلت به وضوع تذكر شده است: (ثم استوى الى السماء و هى دخان) و در مورد اینكهآسمان و زمین همگى بهم پیوسته و یكى بودند و به فرمان خداوند جدا شدند، مىفرماید:(أولم یر الذین كفروا أن السماوات و الأرض كانتا رتقا ففتقناهما…) «انبیاء / 30»بدین ترتیب، انفجار عظیم ابتدا موجب یك حركت دورانى شد و تودهاى از گازهاى عناصرمختلف به صورت «دودى عظیم» به چرخش درآمد و كمكم از حرارت حاصله، از آن انفجارعظیم كاسته شد و عناصر كه به صورت گاز بودند به تدریج سرد شده، جامد گشته، به همپیوستند و اجرام و كرات آسمانى را تشكیل دادند و یا به عبارت قرآن مجید:«آسمان وزمین شدند».امالغت «فطر» در آیه 79 سوره مبارکه فاطر به معنى شكافتن، شكاف، جدا كردن و باز كردن است.
طبرسى در مجمعمىفرماید: «اصل الفطر الشق» فطر به معناى شكافتن و جدا ساختن است. و راغب پس ازذكر معناى شكافتن طولى گفته است: تفطر و انفطار یعنى شكافته شدن و منشق و مجزا شدن،باز شدن و جدا شدن گفته شده است و همچنین در تحت آیه 51 از سوره مباركه هود فرمودهاست: جدا شدن و قطعه قطعه شدن، چنان چه برگ از درخت جدا مىشود و در ذیل آیه 15سوره مباركه انعام به نقل از ابنعباس گفته است: آفرینش موجودات و آوردن آنها ازنیستى به هستى.
بنابراین فاطر كه اسم فاعل است یعنى شكافنده و از عدم به عرصهوجود آورنده و تفكیك و جدا كننده، بر اساس این تحلیلها، خداوند متعال در قرآن كریمدر مورد خلقت و آفرینش موجودات چند نوع لغت به كار برده و هر كدام را در جاى مناسبخود مورد استفاده خود قرار داده است. مثلا درباره خلقت و ایجاد اجرام سماوى و زمینو هر آنچه كه در بین آنها هست مىفرماید: (خلق السموات و الارض و ما بینهما) و درجایى مىفرماید: (الله خالق كل شى) در این قبیل آیات كه كلمه خلق به كار رفته، مرادپایان گرفتن كار و امور خلقت به طور اكمل و انجام یافتن است و دیگر اشارهاى بهجزئیات و نحوه خلقت نمىكند. مثل اینكه بگویند: فلانى خانه را ساخت. ولى به جزئیاتزمان و نحوه ساختن آن اشارهاى نشود.
اما در آیات دیگر به خصوصیات فنى و زمانىو نحوه ساخت آن هم اشاره كرده است، مانند: (… فقضاهن سبع سماوات فى یومین…) «فصلت/12» یعنی حكم و اقدام ساختار آسمانهاى هفتگانه را در دو دوره مقتضى فرمود. در اینآیه دستور ساخت و شمارش ارقام كل اجرام آسمانها را در هفت بخش و مدت زمان ساختاولیه آنها را در دو دوره مشخص مىكند. و در سوره دیگر پس از ساختار انواع كهكشانهامىفرماید: (فسواهن سبع سماوات) سپس امور نظام فلكى كل اجرام آسمانهاى هفتگانه رابه انتظام درآورد.
در این آیه نحوه حركات و جاذبه و دافعه و مدار ارتباطات كلیهنظام كیهانى را با كلمه «سواهن» اشاره مىكند.
و در جاى دیگر با بیان فعل«جعلنا» نحوه كارش را مشخص مىفرماید. مانند آیه (و جعلنا فى الأرض رواسى أن تمیدبهم و جعلنا فیها فجاجا سبلا لعلهم یهتدون - و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون) «انبیاء/31و32»
“و ما «پس از ساختن زمین اولیه به حالت جنین» در روى آن كوهها و سلسلهجبالها را به وجود آوردیم وهمچنین «پس از ساختن زمین» با گازهاى اطراف خارجى آن جوضخیمى را به منزله سقف محفوظى به وجود آوردیم.” یعنى پروردگار متعال اول زمین راخلق كرده، سپس از مواد خودش سلسله جبالها را به صورت كوه و سنگهاى مرتفع تبدیل وتغییر حالت داده است، تا تعادل حركات زمین را به وسیله آن كوهها برقرار و محفوظنماید.
در بعضى از آیات، آفرینش را با كلمه «فطر» به معنى تفكیك و شكافتن بیانفرموده است مانند: (فطر السماوات و الأرض) یعنى خداوندى كه تمام اجرام آسمانها وزمین را از یكدیگر شكافته و جدا نموده است. در این آیه بیان مىكند كه تكوین جهاناز آنجا شروع مىشود كه مواد اولیه تمام اجرام سماوى پس از مراحلى به صورت گازمتراكم و در حال زبد درآمده و كاملا به بار نشسته و آماده تبدیل شدن به جنین ستارهبود كه آن را قطعه قطعه و از هم جدا نموده (انفجار بزرگ) به صورت اجرام سماوىدرآورده است. و بدان لحاظ یكى از اسماء حسناى خداوند فاطر است مثل «فاطر السموات».و اما یكى دیگر از اسماء اعظم خداوند «بدیع» است، یعنى ابداع كننده و مخترع. وجمله (بدیع السماوات و الأرض) به معنى مخترع خلقت و نظام اجرام كل آسمانهاى هفتگانهو زمین، یا اینكه خداوند تمام عوالم هستى را از طریق علم و ابداع به وجود آوردهاست. با توجه به آیات عظیم الهى در مضمون (فطر السماوات و الأرض..) «انعام /79» و بهاسم اعظم (فاطر السماوات و الأرض و ما بینهما) به فرموده مفسرین بزرگوار ریشه لغوی «فطر» به معنى گشادن و جدا جدا كردن یك چیز، و یا از یك چیز بزرگ قطعات متعددى راجدا ساختن است. و این قسمت كه به معناى به وجود آوردن هم هست مثل آن است كه ازیك بوته بزرگ مذاب فلزات، انواع قطعات فلزى را مجزا و از آن دستگاههاى گوناگونماشین آلات را بسازند. لذا (فاطرالسماوات و الأرض) بدین مضمون است خداوند كه فاطراجرام كل سماوى است نخست مواد اولیه اجرام آنها كه یك قشر عظیم دخان گاز بود در اثریك انفجار بزرگ متلاشى و جدا جدا كرده و میلیونها قطعات بسیار عظیم كهكشانها را درفضاهاى بسیار دور آسمان لایتناهى سوق و رفعت داده و هر یك از آن قطعات را مجددا درمحلهاى معین خود منفجر كرده و تكههاى پاره پاره شده آن را باز هم ازیكدیگر جداكرده و از هر كدام آن پارهها یك ستاره عظیم و سپس سیارات و اقمار آنها را به وجودآورده است و آنگاه كلیه ستارگان و منظومههاى دسته جمعى و سیارات را كه از یك قطعهبزرگ در یك گوشه جهان درست كرده بود همه را در یك منطقه به آرایش درآورده و یك نظاممنسجمى به آنها بخشیده و علاوه بر نظام دسته جمعى بین تك تك آن اجرام یك نظام انفرادىو نظام منظومهاى هم برقرار ساخته و این مجموعه را به نام یك آسمان و به قول ماایرانیها یك كهكشان نام نهاده است. و چون این كهكشانها بىنهایت زیاد است، در قرآنكریم مجموع آنها را با «الف و تا» جمع بسته به نام «السموات» و لذا جمله «فطرالسموات» اشاره به همه این تحولات و جداسازى اجرام كل آسمان است كه اول به صورتتودهاى از گاز بوده كه خداوند با شكافتن مواد آن گاز مواد اولیه اجرام كهكشانها راساخته است.1-2-3)نظريه حالت پايدار:در سال 1940 اين نظريه توسط (فردهويل)، اختر فيزيكدان انگليسى پيشنهاد شد.خلاصه اين نظريه اين است كه جهان نه تنها از نظر فضايى يكنواخت است (اصل كيهان شناختى) بلكه در طول زمان تغييرناپذير نيز هست.اين نظريه به حادثه خاصى نظير انفجار بزرگ وابسته نيست. در نظريه حالت پايدار ستارگان و كهكشانها ممكن است تغيير كنند اما در هر زمان تصوير كلى جهان با تصوير امروزين آن، تفاوتى ندارد.بر طبق اين نظريه حالت انبساط جهان پذيرفته مىشود امّا معتقدند كه به تدريج ماده جديدى در بينكهكشانهاى دور شونده، ظاهر مىشود اين ماده جديد به تدريج اتمهاى هيدروژن را مىسازد و آنها به نوبه خود ستارگان جديدى را شكل مىدهد.تذكر: خلق پيوسته ماده از فضاى خالى اشكالاتى را براى اين نظريه پديد آورده است.و اين نظريه بعد از كشف تفاوت سن ستارگان رد شد.
1-2-4)جهان پلاسما:تعداد كمى از اخترشناسان خلقت جهان را با مدل «هانس آلفون» دانشمند سوئدى مىبينند. خلاصه اين نظريه آنست كه 99% جهان قابل مشاهده (عمدتا ستارگان) از پلاسما ساخته شده است.پلاسما گاز يونيدهاى است كه بارهاى الكتريكى آن از هم جدا شدهاند. پلاسما، گاهى حالت چهارم ماده خوانده مىشود. صاحبان اين نظريه معتقد هستند كه انفجار بزرگهيچگاهرخندادهوجهانآكندهاستازجريانهاىالكتريكىغولآساوميدانهاىعظيممغناطيسى. ازاينديدگاهجهانازلىاستوبهوسيلهنيروىبرقاطيسادارهمىشود.بنابراينجهانآغازىمعينوانجامىقابلپيشبينىندارد. وكهكشانهاحدود 100 بيليونسالپيششكلگرفتهاند.
1-2-5)جهان انفجارهاى كوچك (كهبانگ):گروهى ديگر از اخترشناسان نظريه حالت پايدار ديگرى را كه با رصدهاى اخترشناسى انطباق خوبى دارد پيشنهاد مىكنند. بر طبق اين نظريه جهان بدون آغاز و انجام است. ماده بطور پيوسته در خلال انفجارهاى كوچك(كهبانگها) و احتمالا با همكارى اختروشهاى اسرارآميز خلق مىشود. در اين نظريه جديد جهان به تدريج انبساط مىيابد و كهكشانها شكل مىگيرند.
فصل دوم:قرآن و ماده نخستین جهان:
به مقتضاىناموس تكامل شكى نیست كه جهان آفرینش از آغاز به صورت كنونى نبوده بلكه چهرهاىیكنواخت داشته است. ولى در پیرامون جنس آن ماده نخستین كه مادر جهان خلقت بودهسخنان و فرضیهها و حدسیات بسیار است كه هیچ یك آنها از كرانه حدس و تخمین بیروننیست، و تقریبا بلكه تحقیقا شعاع دوربین علم بشر از درك قطعى ماده نخستین جهانناتوان و دچار پندارهاى متناقض و بىاساس گردیده است.
چگونه بشر خواهد توانستماده نخستین و چگونگى آفرینش جهان را از آن درك كند در صورتى كه از احاطه بر چگونگىآفرینش خود نیز محروم است؟(اشاره به آیه 52 سوره مبارکه کهف).
تنها راه وصول به این هدف بزرگ علمىبهرهگیرى از كانونهاى وحى الهى است كه كاملترین و بىآلایشترین آنها قرآن مقدساست، تنها كتاب آسمانى كه: (لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل منحكیم حمید.) «فصلت / 42» به هیچ وجه بطلان و نقصان در آن رخنهپذیر نیست، خورشیدفروزانى كه در كلیه دورانهاى نورپاشى خود هرگز به زیر ابرهاى سیاه خرافات وپندارها و اساطیر گذشتگان پوشیده نگشته، و از دستاندازى راهزنان در امان مانده، وتا انقراض جهان همچنان پیشواى عقل و علم جهانیان است.
2-1)بررسی ماده نخستین جهان در قرآنقال الله تعالى: “وهو الذى خلق السماوات والأرض فى ستة أیام و كان عرشه على الماء لیبلوكم أیكم أحسن عملا.” «هود/7».
«واوست آفریدگارى كه آسمانها و زمین را در شش زمان آفرید (و پیش از آن) عرش آفرینشاو بر آب بوده است، تا بیازماید كه كدام كس از شما كردارش شایستهتر است.»
مفردات آیه:
1-عرش:
كلمه عرش در قرآن به معانىگوناگون آمده، و مشروح سخن را در این پیرامون در كتاب: عرش القرآن و كرسیهآوردهایم، و اكنون بدینگونه اختصار مىشود:
عرش در آیه فوق مورد سه گونهاحتمال است:
1-بنا و سازمان، و گواه این معنى براى عرش در دو آیه است:
اول: (و أوحى ربك الى النحل أن اتخذى من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون.(نحل/68)
«و وحى كرد پروردگارت به زنبور عسل كه خانههایى از كوهها و درختان وآنچه بنا مىكنند برگزین…»
در مجمعالبیان و كان عرشه على الماء گوید: عرش در این آیه بهمعنى بناى است، و جمله: (و مما یعرشون…) را گواه آورده، یعنى از آنچه بنامىكنند.
و روى این اصل معنى آیه چنین مىشود كه: بناى خدا در خلقت زمین وآسمان بر آب بوده. و این سخن را از ابوعبیده نیز نقل كرده است و باز مىفرماید:
دوم: (و دمرنا ما كان یصنع فرعون و قومه و ما كانوا یعرشون.) «اعراف / 137»
«و زیر و زبر كردیم آنچه فرعون و فرعونیان مىساختند و آنچه بنا مىكردند».
عرش در این آیه نیز بر حسب نقل مجمع از ابوعبیده و غیره به معنى بنا و سازماناست، و در المنجد گوید: عرش مصدر است و به معنى ركن و قوام آمده. بنابر آنچه گذشتاگر معنى عرش در آیه مورد بحث بنا و قوام به معنى مصدر باشد، معنى آیه چنان مىشودكه: سازمان و قوام آفرینش الهى بر آب نهاده شده بود، و به عبارت روشنتر: ماده اصلىآفرینش زمین و آسمان آب (ماء) بوده، و آفریدگار بزرگ، زمینها و آسمانها و ستارگانرا از همان ماده پدید آورده است.
2-عرش كنایه از حاكمیت و سلطنت و تدبیرالهى است، به این معنى كه پیش از خلقت زمین و آسمان تدبیر الهى در عالم اجسام تنهابر آب ماده اصلی جهان بوده، زیرا جز آب هنوز ماده دیگرى بوجود نیامده بود.
3-شریف رضى (رضوان الله علیه) كه دركتاب تلخیص البیان گوید:عرش عالمى است روحانى كه اجمال و فشرده تمامى حوادث در آن منعكس و نموداراست، و بر تمامى عوالم جسمانى و روحانى احاطه دارد، و هم او مصدر فرمان و حكم الهىاست بر جهان خلقت، و نه آنكه آفریدگار جهان بر آن تكیه زده باشد، مانند پادشاهان كهبر تخت سلطنت تكیه مىزنند. (عرش به معنى سوم در بسیارى از آیات عرش مراد بوده و روایاتبسیارى هم بر آن گواه است. )
2-1-1)جمع بندی:
از آیه مورد بحث به گواهى احادیثىبسیار چنان مىنماید كه: آفرینش جهان از ماده ماء (آب) آغاز شده، كه شالوده خلقتآسمانها و زمین و چهرههاى گوناگون آفرینش است، و این تنها آیهاى است در سراسرقرآن كه در صدد گزارش ماده نخستین خلقت آمده، و روى جهاتى چند كه خواهد آمد آن رابه نام: ماء(آب)نامیده است .(تفسیر الفرقان) 2-2)ماده نخستین جهان در نظر فلاسفه یونان:
2-2-1)تالس (640 قبل از میلادمسیح) كه او را نخستین فیلسوف یونانى دانستهاند معتقد بود كه: جهان هستى از آببوجود آمده و همه تغییرات جهان در اثر عناصرى است كه در آب تأثیر مىگذارد تختهسنگها، آبهاى یخ بستهاى است كه سالها از انجماد آنها گذشته است. خاك ریزههادر اثر تغییرات هوا پیدا شده است و هوا آبى است كه به صورت بخار درآمده است و آتشاز برخورد اجسام منجمد شده كهاز آب بوجود آمده پیدا شده است. ابرها كه از بخار آبتشكیل شده با بخارهاى جدید برخورد مىكند و در نتیجه آتشى از آنها بوجود مىآید كهبرق مىنامیم و این آتش به طرف فوقانى جهان متصاعد مىشود و سوراخهایى ایجادمىكند كه این سوراخها نورانى هستند و ستارگان نامیده مىشوند . (عبد الغنی الخطیب ،قرآن وعلم امروز ،ص 69-70،ترجمه دکتر اسدالله مبشری)
2-2-2)«اناكسیمندر» شاگرد تالس مىگفت: اصل هستى، مبهم یا بىانتها است و مقصود او هوا وخلاء نامحدود بود در آن همه چیز ظاهر مىشود و ناپدید مىگردد و این عمل در اثرحركت دائمى است. او جهان را به صورت سه لوله (دیوار جامد تو خالى) تو در تو تصورمىكرد كه لوله اولى سوراخى دارد كه ما آن را به صورت آفتاب مشاهده مىكنیم.
2-2-3).«لوسیت» و «دموكریت» مكتب اتمى را پایهگذارى كردند و گفتند: خلاء جهان، آكنده ازذرات مخفى است كه به چشم در نمىآید و این ذرات ازلى است و جوهر آن تغییر ناپذیراست. آسمان و زمین از آنها پدید آمده است.
2-2-4).«اناگزاگور» معتقد بود كه عناصرجهان چهار چیز است: آتش، آب، هوا، خاك. كه همگى ازلى هستند.
2-2-5)«هراكلیت»مىگفت: اصل ستارگانى كه ما مىبینیم بخارهایى است كه متراكم و سنگ شده است. (رضایی اصفهانی،1380: 109-110)
2-3)بررسی علمی ماده نخستین جهانولى نكته مهم و اساسى اینستكه ببینیم حقیقت این ماده چه بوده، و راه شناخت آن چیست؟…
فرضیه اول:
اینجهان از آغاز به صورت آب آفریده شده، و نه آن كه نخست اتمهاى آن پدید گشته و سپسدر اثر پیوست آنها آب به وجود آمده باشد؟
اصولا چنان نیست كه لفظ ماء(آب) در تمامى موارد به معنى آب آشامیدنى باشد، بلكه قرائن و شواهدى لازمست كه آنرا در یكى از نمونههایش نمودار كند.
با توجه به اینكه ماء در آیه (و كان عرشهعلى الماء) به عنوان ماده اصلى آفرینش معرفى شده، و نه آن آبهایى كه مورد استفادهمعمولى ما است، و همیشه با آن سرو كار داریم، و این آب آشامیدنى خود بخشى ازآسمانها و زمین است كه در گزاره این آیه از آن «آب» تولد یافته است.
و اینكهآغاز آفرینش از نظر ماده و چگونگى بر همگان پوشیده، و تنها براى گزارش نسب و چگونگىآن، بىنسب و بىتركیب بودن یاد شده است.
از این رو لفظ ماء از چهره نخستینمعنى خود كه آب نوشیدنى است دور شده و یا از انحصار آن معنى درآمده است.
بدیهىاست كه نشانههایى از قبیل: «لم یجعل للماء نسبا» و «امر الله الماء فاضطرم نارا» و«ثار منه دخان» اینها براى دور شدن كلمه آب از آبهاى آشامیدنى كافى است.
وانگهى این سخن كه: همه چیز را از ماء آفرید، شامل تمامى آفریدگان كه در رتبهپس از ماده نخستیناند مىباشد، و بىشك آب معمولى از نخستین آفریدگان نیست، زیراهمه مىدانیم كه این اولین تركیب ریشهاى ماده نمىباشد بلكه از دو اتم «H2O» پدیدهشده و این دو اتم ماده نخستین و اولین تركیب ماده نیستند، تا چه رسد از فرزندشان: آب آشامیدنى.
و در آیات قرآن موارد بسیارى به چشم مىخورد كه از لفظ ماء غیرمعناى معروفش اراده شده:
(و سقوا ماء حمیما فقطع أمعاءهم) «محمد / 15»
«دوزخیان آبى آن چنان داغ مىآشامند كه درونشان پاره پاره شود.»
و پر روشناست كه وجود آب آشامیدنى در حرارت مافوق تصور دوزخ از محالات است، مگر این كه به جزآب معمولى باشد. و چنان كه مىفرماید: (لا تبقى و لا تذر - لواحة للبشر) «مدثر / 28و 29».آتش دوزخ آن چنان داغ است «كه هیچ چیز را فروگذار نمىكند، و بهحالت خود باقى نمىدارد…»
ولى در میان این آتش سوزنده آبهایى است (كالمهلیشوى الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا) كه صورتها را بریان مىكند و…
اینهاشواهدى است كه لفظ آب را در آیه آب و عرش از چهره اولین دور ساخته و معنى دیگرى بهآن مىبخشد.
فرضیه دوم:
در این فرضیه مقصود از ماء همان آب آشامیدنى است - ولى نه به حساب حالت تركیبى - بلكهاز لحاظ دو اتم اكسیژن و هیدروژن، به این معنى كه: مادر جهان خلقت اتم اكسیژن وهیدروژن بود، و سایر اتمهاى عالم ازپیوند و یا گسیختگى این دو پدید شده: مثلا ازپیوستن دو اتم هیدروژن و اكسیژن آب معمولى پدید شده. و در اثر انفجار هر یك از ایندو اتم و تغییر فواصل و تعداد الكترونها و پروتونها سایر اتمها بوجود آمدهاند،پس آنگاه از ازدواج گوناگون اتمها تمامى عنصرهاى رنگارنگ پدیده گشته است.
ولىاین فرضیه نیز از دو نظر بعید است:
1-در این صورت از این دو اتم مىبایستى بهنام خود آنها یاد شود، و نه آن كه به لفظ آب كه تركیبى ویژه از این دو است«H2O».
2-این فرضیه بر هیچ پایهاى استوار نیست به ویژه آن كه براى این دو اتماستثنائا امتیاز اصالت و مادرى جهان آفرینش را وانمود ساخته است، در صورتى كه تنهاهیدروژن كه سادهترین اتمها است شایانتر است.
فرضیه سوم:
آیا مىتوان گفتنخستین ماده طبیعت «با منظور داشتن كلیه قیود گذشته» مواد اولیه مولكولهاى گوناگونجهان یعنى تمامى اتمها باشند؟
در جهان ماده هرگز جسمى كه از شایبه تركیب بیرون باشد نیست، و از روزنه همینتركیب و نیازمندى است كه انسانهاى خردمند پى به آفریدگار یگانه و بىنیاز مىبرندكه:
(و من كل شىء خلقنا زوجین لعلكم تذكرون - ففروا الى الله انى لكم منه نذیرمبین.) «ذاریات / 49 و 50»
«از هر چیز مادهاى مركب و زوج بیافریدیم شاید بههوش آیید، پس «از غیر خدا» جدا شده به سوى خدا فرار كنید. كه من شما را از روىگردانیدن از خدا ترسانندهام».
زوجیت و تركیبى كه در آیه فوق بدان اشاره شدهبرخلاف گمانهاى عامیانه ویژه انسانها و حیوانات و نباتات نیست، بلكه شامل حروفنخستین تكوین جهان هستى و اتمهاى تشكیل دهنده آن و اجزاء نخستین جهان نیز هست، واصولا جسمى كه بسیط محض و خالى از هر گونه تركیب و اجزاء باشد محال است.
ازكلمه زوجین چنان مىنماید كه شامل آخرین مرز موجودیت ماده نیز هست و ماده در اینموقعیت تنها دو بعدى است، دو بعدى به این معنى كه تنها از دو جزء تركیب یافته، و نهآنكه قبلا این دو جزء از هم جدا بوده و سپس به هم پیوسته باشند، بلكه این دو جزءحداقل موجودیت ماده است، كه بودن آنها مساوى با موجودیت ماده و فاصله گرفتن آنها ازیكدیگر نابودى ماده است، و اتمهاى كنونى از دو نظر نمىتوانند آخرین و نخستین مرزموجودیت ماده باشند:
1-از دو جزء بیشتر دارند، در صورتى كه نمودار ماده نخستیناز این آیه ماده دو جزئى یا دو بعدى است.
2-با صرفنظر از این اشكال ما دلیلىبر این نداریم كه اجزاء فعلى اتم قابل تجزیه نباشند.
اما دو بعدى هندسى كه آنهم از جمله «زوجین» در آیه محتمل است - فعلا نمىتوان با موازین موجود آن را فهمیدتا چه پیش آید.این عمومیت تركیب نتیجهاش نیازمندى اجزاء تشكیل دهنده اجسام بهیكدیگر است، بنابراین شایسته است این تركیب عمومى مواد جهان موجب آگاهانیدن و تذكرخردمندان گردد ،و به ناچار دست نیاز به سوىنیازمند گشودن عین نادانى، و تكیه زدن بر جهان جهنده سراپا فقر نهایت غفلت و انحرافو بىایمانى است. سررشته هر نیاز و نیازمندى موجودى به تمام معنى غنى و بىنیازاست (ففروا الى الله…) «پس به سوى خدا شتابید كه هرگز محكوم به جسمانیت و درنتیجه محكوم به تركیب و فقر نیست».
از آنچه تاكنون یادآورشدیم سه فرضیه نخست را درباره ماده اصلى جهان دانستیم، و هر یك از این سه، گرچه بهنوبه خود مؤیداتى دارند، جز آنكه برخى از اینها با خصوصیاتى كه براى ماده نخستینجهان دانستیم موافقت ندارد، و برخى بدون دلیل است. زیرا مولكول آب تركیبى از دو اتم اكسیژن و هیدروژن،همچنین هر اتمى مركب از الكترونها و پروتون هاست، و روى این اصل فرضیههاى مذكوریكسره ضعیف و بىاعتبار خواهند بود. فرضیه چهارم :این فرضیه اشاره به این دارد که مواد اصلى جهان الكترونها و پروتونها ونوترونها و… یعنى اجزاء اصلى اتم مىباشند.
این فرضیه گرچه به حقیقتنزدیكتر است ولى صحت آن مربوط به این است كه همینها نخستین اجزاء اصلى - جزءلایتجزاى - جهان ماده باشند، ولى علم با تمام جست و خیزهایى كه در شناسایى مادهنخستین جهان از خود نشان داده است، هنوز دلیلى بر این مدعى به دست نیاورده كه ایناجزاء: الكترون و پروتون و… اجزاء لایتجزى و مادة المواد جهان ماده باشند.
درست است كه بشر تاكنون به اجزایى ریزتر و مرموزتر از اینها برخورد نكرده، ولىندیدن غیر از نبودن، و نیافتن غیر از وجود نداشتن است، چنان كه در زمانهاى گذشتهتنها به چهار عنصر «آب، آتش، خاك و باد» دست یافته و آنها را بسیط مىپنداشتهاند.و اینكه الكترون و پروتون گاه از شعاع دانش روز به عنوان جزء لایتجزى معرفى شدهبه یكى از چند معنى برگشت مىكند:
1-جزء لا یتجزاى عقلى.
2-جزء لا یتجزاىفیزیكى به طور مطلق، یعنى مرز تجزیه ناپذیرى ماده كه در آن مرز تجزیه ماده مساوى بانابودى ماده خواهد بود، و این گونه تجزیه كه با اعدام ماده برابر است در انحصار آنقدرت خلاقهاى است كه ماده نخستین رااز بنیاد پدید آورده است.
3-جزء لایتجزاىفیزیكى در شعاع قدرت بشر، كه البته از صورت دوم بسیار محدودتر است، و ما مىدانیمكه تنها معنى سوم درباره اجزاء كنونى اتم قابل قبول است آن هم به اندازه شعاع كنونىعلم، و نه آن كه شعاع نهایى دانش بشر، زیرا در آینده دست یافتن بشر به تجزیههایىدقیقتر امكانپذیر است، كه توفیق شكافتن الكترونها و… را نیز بیابد.
جزء لایتجزاى عقلى در ماده هر چند ریز باشد اصولا تصور ندارد، زیرا ماده هر اندازه ناچیزو مرموز باشد خالى از وزن و طول و عرض و عمق نیست، و این خود زمینه اساسى قبولتجزیه عقلى است، كه عقل براى آن الى غیر النهایه اجزایى تصور كند، گرچه آن اجزاءقابل تجزیه فیزیكى خارجى به صورت دوم یا سوم نباشند و فقط لایتجزاى فیزیكى درماده تصور دارد و بس، و چنانكه گفتیم مرز حقیقى تجزیهپذیرى ماده آنجاست كهتجزیهپذیرى مساوى نابودى ماده مىباشد، و در آغاز كه به هیچ وجه ماده نبوده،نخستین چهره هستىاش همان جزء غیر قابل تجزیه بوده است.
به این معنى كه مادهاىقابل تجزیه خارجى نبوده و در آغاز نیز اجزایى از هم پراكنده نداشته كه بعدا با همتركیب شده و آن ماده را تشكیل داده باشند، بلكه در آغاز (به همان حالت تركیبى كهلازمه ذات مادهاست) به كیفیت تركیبى خاصى بوده، و آفریدگار آن را بههمین حالت بدون سابقه پراكندگى بوجود آورده است «لم یجعل للماء نسبا» نسب و تركیبهر مركبى به آن منتهى مىشود ولى خود آن ماده اصلى حالت سابقه و نسبى ندارد. ماده اصلى جهان به این معنى جزء لایتجزى است.
و ما دلیلى تاكنون به دستنیاوردهایم كه الكترون و پروتون و… به این معنى جزء لا یتجزى باشند - این شعاعمحدود دانش بشر است كه نتوانسته براى آن اجزایى دریابد - و بلكه چنان كه گفتیمآخرین قدرت علمى بشر تنها او را موفق به دست یافتن به جزء لایتجزاى فیزیكى كههمآهنگ با شعاع قدرت اوست مىكند، و نه آن كه به آخرین مرز تجزیهپذیرى كه برابربا اعدام ماده است رسیده، زیرا مقام ایجاد و اعدام به معنى واقعى در انحصار قدرتبىنهایت الهى است.
و دور نیست كه چنان كه اتم تا مدتها جزء لا یتجزى محسوبمىشد، و پس از آنكه بشر موفق به فتح قلعه اتمى شد و براى آن هم اجزایى دریافت، درآینده یورشى شدیدتر از آنچه بوده بكند و به قلب قلعههاى الكترونى و پروتونى نیزحملهور شود، و براى این اجزاء نیز اجزایى بیابد. ما كارى به یافت و نیافت بشرنداریم، زیرا: نیافتن چیزى براى انسان دلیل بر نیستى آن نیست.
یك حقیقت:تنها سخن شایان خرد و خالى از توهم و زورگویى كه درباره مادر و ماده اصلى جهانمىتوانیم بگوییم همان دورنمایى است كه از آیات قرآنى و برخى روایات به ما رسیدهاست كه: ماء (ماده اصلى جهان) را نسبى نیست و همان جزء لایتجزاى فیزیكى به معنىاول است كه بشر براى یافتنش شب و روز در كاوش است. و هرگز آن را نتوان یافت. تازه بشر در اجزاء اصلى اتم - برادران الكترون و پروتون - در شك و تردید است، ویك گواه روشن این است كه: پس از دست یافتن به این دو جزء اصلى به دو جزء دیگر بهنام نوترون و پوزیترون نیز دست یافته، و شاید اجزایى مرموزتر از اینها نیز درسازمان اتم وجود دارد كه هنوز دست علم به آن نرسیده، تا چه رسد كه خود این اجزاء رابه عنوان جزء لایتجزى و مادة المواد جهان خلقت بشناسد.(صادقی تهرانی ،1380: 25 – 37)
فصل سوم :دیدگاه مختلف در موردمراحل خلقت جهانپیدایش جهان هستى و مراحلى كه گذرانده است یكى از پرسشهاىدیرین بشریت بوده و هست. هرگاه انسان به آسمان پر ستاره، كوهها، دریاها و… خیرهمىشود با خود مىاندیشد كه چه كسى و چگونه اینها را به وجود آورده؟ و چه دورانهاو مراحلى را گذرانده است؟
در این رابطه ادیان الهى، فلاسفه و متخصصان كیهانشناس و زمین شناس اظهار نظرهایى كردهاند كه در اینجا به برخى از آنها اشارهمىكنیم:
3-1)مراحل خلقت از نظر كتاب مقدس (تورات)
در سفر پیدایش مراحل خلقت را اینگونهمىبینیم:
روز اول: خدا آسمانها و زمین را آفرید. و شب و روز را آفرید. (نوررا ایجاد كرد).
روز دوم: خدا گفت فلكى باشد در میان آبها و آبها را از هم جداكند. و خدا فلك را آسمان نامید.
روز سوم: خدا گفت آبهاى زیر آسمان در یك جاجمع شود و خشكى ظاهر گردد و خشكى را زمین نامید. و خدا گفت زمین نباتات برویاند.(علف و درخت و میوه و…)
روز چهارم: خدا دو نیر (شیئى نورانى) بزرگ ساخت نیراعظم را براى سلطنت روز و نیر اصغر را براى سلطنت شب و ستارگان را. و خداوند آنهارا در فلك آسمان گذاشت.
روز پنجم: خدا گفت آبها به انبوه جانوران پر شود(نهنگها و خزندگان و…) و پرندگان بالاى زمین بر روى فلك آسمان پرواز كنند.
روز ششم: پس خدا حیوانات زمین بهایم و حشرات زمین را به اجناس آنها بساخت. پسخدا آدم را به صورت خود آفرید .(کتاب مقدس ،سفر پیدایش ،باب اول ،شماره1-31)
روز هفتم: خدا از همه كار خود كه ساختهبود فارغ شد و آرامى گرفت. پس خدا روز هفتم را مبارك خواند .( کتاب مقدس ،سفر پیدایش ،باب دوم ،1-3)
«مسترهاكس»در قاموس كتاب مقدس در مورد مقصود از واژه روز در مراحل خلقت مىنویسد:
اماباید دانست كه قصد از لفظ روز نه همین بیست و چهار ساعت معتاد مىباشد. بلكه قصد ازمدت مدید و طویلى است. و سپس در مورد تعارض مطالب سفر پیدایش با یافتههاى علومتجربى مىنویسد: اگر كسى به دیده اعتراض بنگرد و در باب اول سفر پیدایش نظركرده بگوید اینها به هیچ وجه با قواعد علم هیئت و معرفة الارض و علم نبات و حیوانمطابقت نمىنماید. جواب گوئیم اولا مطلب و قصد از این مطالب علمى نیست. ثانیا واضح است كه با علوم رئیسه به خوبى مطابقتمىنماید و ما را فرصت گنجایش آن مطالب در اینجانمىباشد.(مستر هاکس،قاموس کتاب مقدس ،انتشارات اساطیر )
اما دكتر موریس بوكاى فرانسوى در این مورد مىنویسد:
حكایتكتاب مقدس بدون هیچ ابهامى آفرینش را در شش روز كه یكى روز استراحت (روز سبت) در پىدارد. (با تشبیه به روزهاى هفته) نقل مىكند:
بنابر استنباط از كتاب مقدس، كلمهروز فاصله زمانى واقع بین دو طلوع متوالى یا دو غروب متوالى خورشید براى ساكن زمینىاست روزى كه بدین ترتیب، تعریف شود تابع دوران زمین به دور خودش مىباشد، بدیهى استكه بنابر منطق محض نمىتوان از روزهایى كه این چنین تعریف شده سخن گفت و حال آنكهسازمانى كه باعث پدید آمدن آن گردد - یعنى وجود زمین و گردش دور خورشید - طبق حكایتمقدس در نخستین مراحل آفرینش هنوز مستقر نشده است.( دکتر موریس بوکای ، ترجمه ذبیح الله دبیر،1365:ص183-184 )
3-2)مراحل خلقت از منظرقرآن كریم و علم:
در مورد مراحل ششگانه با توجه به یافتههاى علمى وبرداشتهایى كه از قرآن مىشود احتمالات متعددى مىتواند مطرح شود.
3-2-1).علامهطباطبائى (ره) در المیزان زیر آیه 9 سوره فصلت مىنویسد:
مقصود از یوم در (خلقالأرض فى یومین) برههاى از زمان است نه روز خاص معهود یعنى مقدار حركت كره زمین بهدور خودش كه این (احتمال دوم) ظاهرالفساد است و اطلاق كلمه یوم بر قطعهاى از زمانكه حوادث زیادى را دربر دارد، زیاد است و استعمال شایعى است. و سپس به آیه 140سوره آلعمران و 102 سوره یونس استشهاد مىجویند و مىنویسند:
پس دو روزى كهخداوند زمین را در آن دو خلق كرد دو قطعه زمان است كه زمین در آن دو مرحله كامل شد. و اینكه یك روز نفرمود دلیل این است كه دو مرحله متغایر بوده مثل مرحله مذاب بودن وجامد یا مثل آن.
و سپس شش روز بودن خلقت آسمانها و زمین را متذكر مىشوند وبیان مىكنند كه چهار مرحله آن در سوره فصلت بیان شده است دو مرحله در مورد خلقتزمین و دو مرحله در مورد خلقت آسمان (از مرحله دخان بودن تا تسویه آسمانهاىهفتگانه) و سپس توجیه خاصى براى اربعة ایام (فصلت / 10) مىكنند كه در مبحث بعدىذكر مىكنیم .(طباطبایی:1374: 17/364-362)
3-2-2)ابوالفضل میبدی در تفسیر کشف الاسرار وعده الابرار درذیل آیه 29بقره از ابن عباس نقل می کند:
از ابن عباس در مورد آیه «والارض بعد ذلک دحیها »پرسیدندوایشان گفت:"اول زمین را به دو روز بیافرید یعنی یکشنبه ودوشنبه .چنان که گفت «قل انکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین »پس قصدبالا کرد وآسمان ها را راست کرد به دوروز یعنی سه شنبه وچهارشنبه چنان که گفت «فقضیهن سبع سمواتٍ فی یومین »پس به زمین نزول کرد ودحی زمین کرد ودحی آن بودکه گیاهزار ومرغزار وکوه ودشت وراههاپیدا کرد وجوی ها براند پس زمین وهر چه در آن است به 4روز آفریده باشد این است که می گوید در اربعه ایام سوا للسائلین –پس آسمان وزمین را به 6روز آفریده است.
3-2-3)استاد مصباح یزدى در مورد شش روز (ستة ایام – اعراف/54)دو احتمال را مطرح مىكنند:
الف: شش روز هفته (روزهاى معمولى):ایشانمتذكر مىشوند كه در میان بنىاسرائیل و اهل كتاب به ویژه یهود این مطلب شهرت داشتكه خداوند آفرینش را از یكشنبه آغاز كرد و در جمعه به پایان برد و شنبه را بهاستراحت پرداخت. و سپس متذكر مىشوند: ظاهرا این احتمال خیلى بعید است زیرا روزهااز نطر علم جغرافیا عبارتند از مدت حركت زمین به دور خودش (حركت وضعى) و در لغت گاهروز را در برابر شب به كار مىبریم كه در عربى نهار مىگویند: و یوم: اعم است ازروز تنها یا شبانه روز. قبل از پیدایش زمین و خورشید و آسمان تصور روز ممكننمىبود. و شنبه و یكشنبهاى در میان نبود. اگر نص قاطعى نیز در این مورد مىداشتیمدر نهایت مىتوانستیم گفت كه: روز در این مورد یعنى زمانى به اندازه بیست و چهارساعت ولى چنین نصىنیز نداریم.
ب: شش دوره خلقت:
ایشان، با بررسىواژه یوم در قرآن مىگوید كه یوم در معنایى غیر از روز هم به كار رفته است. و آیاتیوسف / 54 نحل / 8 و حج / 47 و معارج /4 و حدیثى از نهجالبلاغه را شاهد مىآورد. وسپس نتیجه مىگیرد كه: از بررسى این همه مىتوان گفت كه احتمال این كه منظور از ششروز، شش دوره خلقت باشد بعید نیست.
و سپس با ذكر آیات 12 - 9 فصلت مىنویسند: مىتوان احتمال داد كه منظور از دو روز، در آفرینش آسمان دو مرحله خلقت باشد: در یكمرحله به صورت گاز یا دود (دخان). و مرحله بعدى به صورت آسمان هفتگانه. در زمیننیز به همین قرار: یك روز به گونه گاز یا مایع و روز دیگر مرحلهاى كه به صورت جامددرآمده است (كه هنوز مركز زمین مایع است) .(معارف قرآن ،1384:ص 243-243)
3-2-4).استاد مكارم شیرازى(درتفسیر نمونه،1373:ج 6،ص 202)با توجه به آیات 54 سوره اعراف و 12 - 9 سوره فصلت و یافتههاى علمى، دورانهاىاحتمالى شش گانه خلقت را اینگونه مطرح كردهاند:
اول: مرحلهاى كه جهان به صورتتوده گازى شكلى بود.
دوم: دورانى كه تودههاى عظیمى از آن جدا شد و بر محورتوده مركزى به گردش درآمد.
سوم: مرحلهاى كه منظومه شمسى تشكیل یافت (از جملهخورشید و زمین).
چهارم: روزى كه زمین سرد و آماده حیات گردید.
پنجم: مرحلهبوجود آمدن گیاهان و درختان در زمین
ششم: مرحله پیدایش حیوانات و انسان در روىزمین.
ایشان در تفسیر آیات 12 - 9 سوره فصلت (ج20،ص222)چند نكته را یادآورى مىكنند:
الف: استعمال یوم و معادل آن در فارسى (واژه روز) و در لغات دیگر به معنى دورانبسیار رایج و متداول است.
ب: در مورد كلمه ثم (ثم استوى الى السماء و هى دخانفقال لها و للأرض ائتیا طوعا أو كرها قالتا أتینا طائعین) «فصلت /11» كه ظاهرا خلقتآسمانها را پس از خلقت زمین و متعلقات آن قرار داده است مىنویسند:
تعبیر «ثم»(سپس) معمولا براى تأخیر در زمان مىآید ولى گاه به معنى تأخیر در بیان مىباشد. اگر به معنى اول باشد مفهومش این است كه آفرینش آسمانها بعد از خلقت زمین صورتگرفته است ولى اگر به معنى دوم باشد هیچ مانعى ندارد كه آفرینش آسمانها قبلا صورتگرفته است و زمین بعد از آن، ولى به هنگام بیان كردن، نخست از زمین و ارزاق، كهمورد توجه انسانهاست شروع كرده و سپس به شرح آفرینش آسمانها پرداخته است.
معناى دوم گذشته از این كه با اكتشافات علمى هماهنگتر است با آیات دیگر قرآننیز موافقت دارد. و سپس به عنوان شاهد آیات 33 - 27 سوره نازعات را ذكر مىكنند. كه روش مىسازد مسائل مربوط به زمین بعد از آفرینش آسمانها بوده است. سپسمطالبى راجع به آسمانهاى هفتگانه و آسمان دنیا و اربعة ایام در آیه 10 سوره فصلتبیان مىكند كه در جاى مناسب مطلب ایشان را ذكر خواهیم كرد .(مکارم شیرازی:1373،20/222-231)
3-2-5)آقاى دكترموریس بوكاى در مورد مراحلشش گانه خلقت پس از توجه به این نكته كه، در تورات سخناز شش روز متعارف است كه خدا در روز هفتم (روز شنبه كه آن را سبت مىخوانند) بهاستراحت مىپردازد. و این روز همین فاصله زمانى واقع بین دو طلوع یا دو غروب متوالىخورشید براى ساكن زمینى است متذكر مىشود كه: در قرآن كریم كلمه یوم به كار رفته كهبه معناى دوره مىآید و سخن از روز هفتم استراحت نیست و این نكته از عجایب علمىقرآن است ایشان سپس آیات 54 سوره اعراف و 12 - 9 سوره فصلت را مطرح مىكند و به بحثمىپردازد .(بوکای ، موریس:1365،ص183-187)
سپس در مورد مراحل خلقت از نظر علوم جدید مىنویسد:
دانشنو مىگوید كه جهان از جرم گازى با دوران كند تشكیل شده و جزء اصلى آن هیدروژن وبقیه هلیوم بود. سپس این سحابى به پارههاى متعدد با ابعاد و اجرام قابل ملاحظهاىتقسیم شد… و همین جرم گازى بعدها كهكشانها را تشكیل داد… و در اثر فشارها ونیروى جاذبه و پرتوهاى وارده باعث شروع واكنشهاى (گرما - هستهاى) شد و از اتمهاىساده اتمهاى سنگین به وجود آمد و هیدروژن به هلیوم و سپس كربن و اكسیژن تبدیلمىگردد تا به فلزات و شبه فلزات منتهى مىشود .(بوکای ، موریس:1365،ص196)
سپس نتیجهگیرى مىكندكه: جریان كلى خلقت دو مرحله داشته است:
الف: تكاثف و تراكم تودهاى گاز در حالچرخش.
ب: انفكاك آن به صورت پارههایى با استقرار خورشید و سیارات منجمله زمین.(بوکای ، موریس:1365،ص198)
سپس یادآور مىشود كه طبق آیات 12 - 9 سوره فصلت نیز همین دو مرحله لازمبود تا اجسام آسمانىو زمین تكوین یابد. اما در مورد چهار دوره بعد كه مربوط بهزمین و گیاهان و حیوانات است یادآور مىشود كه زمین چند عصر و دوره زمین شناسى داردكه انسان در عهد چهارم پدید آمد .(بوکای ، موریس:1365،ص200)
3-2-6)یكى از صاحب نظران معاصر خلقت جهانرا در چند عنوان بررسى كرده و با آیات قرآن تطبیق مىكند كه ما به صورت خلاصه ذكرمىكنیم:
الف: آفرینش كیهان:
ایشان با ذكر آیه 7 سوره هود (و هو الذى خلقالسماوات و الأرض فى ستة أیام) مىنویسند: در آغاز ظلمت و تاریكى سراسر جهان را فراگرفته بود و بجز خداوند یكتا هیچ كس و هیچ چیز نبود. (فقضاهن سبع سماوات فى یومین وأوحى فى كل سماء أمرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا ذلك تقدیر العزیزالعلیم) .(فصلت/12) آنگاه خداوند متعال طى دو نوبت فرمان بناى آسمانهاى هفت گانه راصادر فرمود.
سپس با اظهار بىاطلاعى از ماده اولیه جهان (و تأیید آن به وسیلهآیه 51 سوره كهف و سخنى از برخى دانشمندان) مىنویسند: آنچه از نظر قرآن ودانشمندان محقق است این مصالح عبارت بودند از ذرات دود و گاز كه در فضا سرگردانامام چنان پراكنده بودند كه به ندرت به یكدیگر بر مىخوردند. (ثم استوى الى السماءو هى دخان فقال لها و للأرض ائتیا طوعا أو كرها قالتا أتینا طائعین.) .(فصلت/11) ایشانبه عنوان شاهد سخن «سر جمیس جینز» دانشمند فلك شناس را مىآورد كه مىگوید: مادهكون از گازهایى كه در فضا انتشار دارد آغاز گشته و از تراكم این گازهاسدیم (مه رقیق) پدید آمده است .(جمیس جینز،پیدایش ومرگ خورشید)
سپس نتیجهمىگیرند كه: خداوند طى دو دوره از این گازها آسمانهاى هفتگانه را بنا نهاد (فصلت /12)و به وسیله ستونهاى نامرئى كه امروز از آنها به نیروى جاذبه عمومى تعبیر مىشودكرات آسمانى را استوار گرداند (لقمان / 10)
ب: آفرینش ستارگان:
ایشان باذكر آیه 6 صافات:
“انا زینا السماء الدنیا بزینة الكواكب”
«ما آسمان پایینرا با ستارگان درخشان زینت بخشیدیم» مىنویسند:
بدین ترتیب میلیونها ذره گاز ودود به شكل ابرهاى عظیم به دور هم گرد آمدند… تودههاى ابر ذرات را به سوى مركزجذب مىكرد و بالاخره توده انبوه ابر جمع مىگشت و ذرات آن به یكدیگر نزدیك مىشد. این ذرات كه به یكدیگر اصطكاك پیدا مىنمود، تولید گرما مىكرد و گاهى در مراكز ابرگرما چنان شدت مىیافت كه توده را به تابش مىافكند و فضاى تاریك را روشن مىساختسرانجام میلیونها توده ابر به صورت ستاره درآمدند. و آسمان پایین چراغانى گردید.(البته همه ستارگان هم در یك زمان پیدا نشدند).
ج: پیدایش خورشید
در میاناین دریاى جوشان (دود و گاز) طراحى مارپیچى، در اثر چرخش ماده دوارى پیدا گردید. این شكل مارپیچ كه آن را كهكشان راه شیرى مىنامند. ماده خورشید و منظومه شمسى وزمین ما در یكى از بازوان آن قرار داشت. (و جعل القمر فیهن نورا و جعل الشمس سراجا).(نوح/16)« و خداوند خورشید را چراغ جهان افروز قرار داد.» در این بازوى كهكشان راهشیرى طوفانى پرآشوب پدید آمد و جریان تند گازها آنها را به چرخش درآورد و همچنانكه مىچرخید به شكل فرفرهاى پهن و عظیم درآمد و پارههاى نورانى، بر گرد آن روانگشت. این فرفره بزرگ چرخید تا اینكه كمكم گازها به مركز آن كشیده شد و در آنجابه صورت گوى عظیم و فروزانى تراكم یافت و سرانجام این گوى فروزان خورشید گردید.
د) پیدایش زمین و منظومه شمسى:
پارههاى گاز و غبارى كه گرداگرد خورشید راهالهوار، فرا گرفته بود از هم پاشید و هر پاره از آن به صورت گردابى درآمد. هرگرداب مسیرى جداگانه داشت و در آن مسیر به دور خورشید مىگردید. در گردابهاى نزدیكبه خورشید گرما و در گردابهاى دوردست سرما حكومت مىكرد. از برخى ذرات گاز، بخار آبپدید آمد و مانند شبنم روى ذرات غبار مىنشست و چون ذرات غبار به هم مىرسیدند،رطوبت شبنم آنها را به یكدیگر مىچسبانید. و گاهى نیز به شكل پارههاى یخ زده آب وگل در مىآمدند. نیروى جاذبه این پارهها را به سوى یكدیگر جذب مىكرد و بزرگمىشدند و گوى عظیم و چرخانى پدید مىآوردند. و سرانجام این گوى زمین گردید. بعد سایر سیارات (عطارد - زهره - مریخ - مشترى - زحل - اورانوس و نپتون و…)نیز از گردابها پدید آمدند. و هر سیاره در مسیر خود، بر گرد خورشید مىگردید.
ه) سرنوشت زمین:
زمین شكل مىبندد و به صورت گوى بزرگى از صخرههاى خشك وعریان جلوهگر است. (نه حیات - نه هوا - نه ابر) تودههاى بخار آب و دیگر گازهاهمراه با تودههاى گل، قرنها پیش در آن مدفون شده و اینك آن گازها، در میانصخرههاى زمینمحبوسند. از شكسته شدن اتمهاى مخصوص صخرههاى زمینگرما پدید مىآید و در ژرفاى زمین صخرهها چنان گرم مىشوند كه گداخته مىگردند وهمراه با حبابهاى گاز به جوش در مىآیند و از آتشفشانها فوران كرده به روى زمینروان مىشوند. گازها نیز از آتشفشانها بیرون مىزنند و در پیرامون زمین گستردهمىشوند و پوششى از هوا بر روى آن مىكشند. بخار آب سرد مىشود و ابرهاى كلان پدیدمىآید و بارانهاى نخستین فرو مىبارد. میلیونها سال همچنان باران مىبارد و درگودالهاى زمین فرو مىرود…. قرآن در این باره مىفرماید:
“و أنزلنا منالسماء ماء بقدر فأسكناه فى الأرض…".(مومنون/18)
«و بقدرى آب از آسمان فروفرستادیم كه آن را در زمین مسكن دادیم».
3-2-7)دكتر پاك نژاد در یك جلد از كتاباولین دانشگاه و آخرین پیامبر مبحث مفصلى تحت عنوان اسلام و بیولوژى دارد كه چگونگىشروع خلقت و آغاز حیات را مورد بررسى علمى - قرآنى - روانى قرار مىدهد و آن را بهصورت یك فیلم خیالى جالب بیان مىكند .(دکتر پاک نژاد:1380،1/96)
ایشان در ابتداء با ذكر آیه “و هوالذى خلق السماوات و الأرض فى ستة أیام و كان عرشه على الماء لیبلوكم أیكم أحسنعملا و لئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین كفروا ان هذا الا سحر مبین"(هود/7)به توضیح سه واژه ایام، عرش و ماء مىپردازد. و ایام را به دوران معنا مىكند. (دکتر پاک نژاد:1380،1/104)و سپس نتیجه مىگیرد كه: خدا قبل از هر چیز روح را، عقل را، نور را وملائكه را آفرید سپس ظلمت را، همه در اخبار دیده مىشود شاید بتوان گفت به نظراسلام ابتداء یك مرحله متافیزیك (عقل، روح و…) سپس قدرت و انرژى و بعد آب و آنگاهدخان آفریده شد. تودههاى دخان موجود به هم برخورده ایجاد گرما كردند بعدها خیلىسوزان شدند سپس در اثر طوفانهاى ایجاد شده شروع به چرخیدن نموده جزائر فلكى یاكهكشانها و كاسارها درست شد.
ایشان در جاى دیگر مىنویسد: دانشمندانزیست شناس كه در بسیارى از مطالب نظریههاى مخالف و مغایر هم داشتند، در بسیارىموارد و از جمله درباره نشان دادن مراحل تكاملى آفرینش اتفاق رأى داشتند: به ترتیبزیر:
تودهاى از گاز كهكشانها - منظومه شمسى - زمین، به ترتیب به وجود آمدند.
ابتدا زمین گداخته بود - سرد شد - جز جماد چیزى یافت نمىشد - آبى پیدا شد - ملكولهاى اولیه - گیاه جنبندگان - خزندگان و پستانداران به ترتیب در گردونه تكاملآفرینش قدم به عرصه وجود گذاشتند.
و سپس مىنویسد: اكثر دانشمندان زیست شناسبراى تعیین قدمت و زمان حیات هر كدام از این دسته طرحى داشتهاند. بدین طریق كه ازابتداى خلقت تا پیدایش انسان را یك سال یا یك هفته یا یك شبانهروز فرض كرده و براىهر كدام آن مدت مفروض را تقسیم زمانى كردهاند. مثلا دانشمندى تمام مدت خلقت رایك شبانهروز فرض كرده: پیدایش كهكشانها را حدود ساعت هفت و خورشید را هنگام ظهر وزمین را یك و دوازده ثانیه و پیدایش حیات را شش بعد از ظهر، و چهار دقیقه و دوازدهثانیه به ساعت 12 مانده را براى پیدایش پیش آهنگان انسانى اختصاص داده است .(دکتر پاک نژاد:1380،1/148)
3-2-8).دكتر حمید النجدى در مورد آیات سوره فصلت9تا 11 مىنویسد كه:
قبلا دانشمندان فكر مىكردندكه زمین و آسمانها از یك جنس تشكیل شده است اما مباحث جدید علمى روشن كرد كه عناصرتشكیل دهنده زمین و كرات آسمانى متفاوت است. یعنى ستارگان از 99% هیدروژن تشكیل شدهاست اما زمین از عناصر و فلزات (حدود صد عنصر) تشكیل شده است. و نتیجه گرفتند كه هرچند كه منشاء زمین و آسمانها یكى است اما اول زمین تشكیل شده و سپس ستارگان بوجودآمدهاند یعنى ظرف تشكیل زمین با ظرف تشكیل ستارگان و سیارات متفاوت است و سپسمتذكر مىشود كه اگر قرآن كریم در آیات فوق اول خلقت زمین و سپس خلقت آسمان را مطرحكرده است به همین لحاظ است.( دکتر حمید النجدی ، ،ص91-94.)
3-2-9)صاحب نظران دیگرى كه به این بحثپرداختهاند عبارتند از:
حنفى احمد «ستة ایام» را به معناى شش نوبت از وقایع وحوادث مىداند و توضیحات مفصلى در مورد ادوار خلقت جهان و تطبیق آن با آیات بیانمىكند.
عبدالمنعم السید عشرى نیز «ستة ایام» را به معناى شش دوره مىداند ومىگوید جنس ایام در اینجا غیر از روزهاى معمولى ماست .( دکتر حمید النجدی ،ص91-94.). 3-2-1)جمع بندینظریه مفسران درمورد مراحل خلقت :
در مورد آنچه كه مفسران و صاحب نظران محترم در مورد مراحل خلقت آسمانها و زمینبیان داشتند تذكر چند مطلب لازم است:
3-2-1-1)آنچه كه از آیات قرآن بر مىآید خلقتآسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست در شش مرحله (یوم) صورت گرفته است.
در دومرحله آفرینش آسمانها (از دخان تا سبع سموات) انجام پذیرفته است.
در دو مرحلهخلقت زمین صورت گرفته است.
در دو مرحله بعدى آنچه ما بین زمین و آسمان است(كوهها، ارزاق، معادن)
قرآن در این مورد اشاراتى كلى كرده و وارد جزئیات وتعیین زمان دورهها و نوع خاص تحولات آن نشده است.
3-2-1-2)تعیین دورهها و مراحلنسبت به چیزهاى تدریجى امكانپذیر است و تعیین مراحل و دورهها امرى اعتبارى و نسبىاست. و لذا گاهى در یك موضوع ثابت (مثل علم بشر یا پیدایش و تطور هنر…) تقسیمبندىها و مراحل متفاوتى ذكر مىشود كه هر یك از زاویه خاصى به موضوع مىنگرد.
گاهى همه این مراحل و تقسیم بندىها صحیح و لازم است. و زوایاى پنهان موضوع راروشن مىكند.
در مورد مراحل خلقت نیز این مطلب صادق است. یعنى ممكن استدورانهاى خلقت آسمانها و زمین را از منظرها و حیثیتهاى مختلف، تقسیم بندىهاىمتفاوتى كرد و ریشه همه اختلافات در نظریههاى علمى مراحل آفرینش جهان همین مطلباست.
گاهى تقسیمبندى بر اساس گاز - مایع - جامد صورت مىگیرد.
گاهىتقسیمبندى بر اساس كرات آسمانى - زمین - انسان صورت مىگیرد.
گاهى تقسیمبندىبر اساس موجودات بىجان و جاندار صورت مىگیرد.
پس اشكالى ندارد كه علوم كیهانشناسى و زمین شناسى مراحل خلقت را به گونهاى متفاوت با قرآن یا كتاب مقدس تقسیمكرده باشد. و لازم نیست كه اینمراحل همیشه با هم انطباق داشته باشد. و تفاوت تقسیمبندىها از لحاظ طول دورهها یا نوع دورهها مستلزم تعارض علم و دین نیست. چون هركدام از این تقسیم بندىها از دیدگاه خاصى صورت گرفته و ممكن است در جاى خود صحیح ولازم باشد به عبارت دیگر زبان علم و دین در این موارد متفاوت است.
تذكر: ایننكته روشن است كه مبناى تقسیمبندى مراحل خلقت در قرآن (آسمان - زمین - مابین آنها)است.
3-2-1-3)همانطور كه گذشت واژه سماوات و ارض در قرآن در معانى مختلفى استعمالمىشود. و لذا ممكن است كه گفته شود همه آیات مربوط به مراحل خلقت آسمان و زمینناظر به خلقت آسمان و زمین معهود و مادى كه ما مىبینیم نیست بلكه در برخى از آیات(مثل سجده / 5 - 4) احتمال دارد كه مقصود خلقت موجودات ماوراء طبیعى و معنوى ازدرجات بالا تا پایین باشد همانطور كه برخى از مفسران اشاره كرده بودند.(طباطبایی: 1374،16/247.)
3-2-1-4)از مقایسه برخورد قرآن با مراحل خلقت با مطالب تورات فعلى و فلاسفه یونان ویافتههاى جدید علوم تجربى معلوم مىگردد كه مطالب قرآن سازگار با یافتههاى علوماست در حالى كه برخى مطالب تورات و فلاسفه، این سازگارى را ندارد. (همان طور كهبیان شد) و این مطلب عظمت و حقانیت قرآن كریم را نشان مىدهد. بلكه اعجاب هرخوانندهاى را بر مىانگیزاند. اما این مطالب، اعجاز علمى قرآن را اثبات نمىكند. چرا كه مراحل كلى خلقت در شش روز قبل از اسلام (در تورات) نیز مطرح بوده است و بهصورت طبیعى مردم جزیرةالعرب كه با یهودیان زندگى مىكردند فىالجمله از آن اطلاعداشتند. (هر چند كه در قرآن روز هفتم یعنى روز استراحت مطرح نشده است). قرآن كریمنیز وارد جزئیات نشده است. پس تذكر این مطالب در قرآن (به صورت كلى و مجمل)نمىتواند اعجاز علمى آن را اثبات كند.
3-2-1-5)از آنجا كه مطالب قرآن در مورد خلقتآسمانها و زمین به صورت كلى و مجمل است تطبیق قطعى آن با نظریه علمى خاص در بابمراحل پیدایش جهان صحیح به نظر نمىرسد.
بلى اگر مثلا بگوییم محتمل است كهمقصود از دخان همان مراحل گاز بودن جهان باشد و… اشكالى ندارد.
3-2-1-6)مراحلى كهاستاد مكارم شیرازى فرمودند با آیاتى كه مراحل خلقت را بر مىشمارد منطبق نیست چراكه طبق نظر خود ایشان مرحله اول و دوم مربوط به خلقت آسمانها و مرحله سوم و چهارممربوط به خلقت زمین است و مرحله پنجم و ششم كه در آیه 10 سوره فصلت بیان شده است.(و جعل فیها رواسى من فوقها و بارك فیها و قدر فیها أقواتها فى أربعة أیام سواءللسائلین.) مربوط به خلقت كوهها، معادن و ارزاق است و در این مراحل سخنى از خلقتانسان و حیوان در میان نیست. در حالى كه ایشان مرحله ششم خلقت را مربوط به پیدایشحیوانات و انسان مىدانند. (مکارم شیرازی:1374ش،6/202) و این مطلب با مرحله ششم تورات تناسب بیشترى دارد. تذكر: ممكن است كسى بگوید خلقت آسمان و زمین در شش مرحله بوده و خلقت انسان پس ازآن بوده است. و لذا در قرآن نامى از خلقت انسان در دورانهاى ششگانه برده نشدهاست. پس بعد از اتمام خلق زمین از خاك انسان را آفرید (سجده / 9 - 8) و به ملائكهنیز اعلام كرد (بقره / 30).
3-2-1-7)در مورد مراحلى كه آقاى دكتر بىآزار شیرازىبرشمردند باید متذكر شویم اولا ظاهر كلام ایشان این است كه آفرینش خورشید را یكمرحله مستقل قرارداده است در حالى كه در قرآن كریم خلقت آسمانها (دخان - سبع سموات) دو مرحله قرار داده شده است و آفرینش خورشید نیز در دل این دو مرحله جاىمىگیرد. و ثانیا لازم بود كه ایشان ذكر مىكردند كه این تطبیقها بین مطالبعلمى و قرآن به صورت احتمالى است. چرا كه ممكن است مبناى تقسیمبندى مراحل در قرآنو علم یكسان نباشد و یا در آینده تقسیم بندىهاى علمى تغییر كند.
3-2-1-8)در موردسخنان آقاى دكتر پاك نژاد باید متذكرشویم كه خلقت مرحله متافیزیك (روح، عقل، قدرت،نور، ملائكه) كه ایشان از روایات استفاده كرده بود از موضوع بحث كه مراحل خلقتآسمانها و زمین مادى است خارج است. و تحت آیات ستة ایام) مورد بررسى قرار نمىگیرد. مگر آنكه آسمان را در این آیات اعم از آسمان معنوى و مادى فرض كنیم. (رضایی اصفهانی:1380، 111-121)
3-3)بررسی تعارضظاهرى آیات سوره فصلت با خلقت جهان در شش دوره:
در آیات دسته اول و دوم كه درصدر بحث ذكر شد (هفت آیه: اعراف / 54 - یونس / 3 - هود / 7 - حدید / 4 - سجده / 4- فرقان / 59 - ق / 38) مراحل خلقت جهان در شش دوره (یوم) گفته شده است.
اما درآیات سوره فصلت / 12 - 9 به نظر مىرسد كه هشت دوره بیان شده است.
“قل أئنكملتكفرون بالذى خلق الأرض فى یومین و تجعلون له أندادا ذلك رب العالمین - فقضاهن سبعسماوات فى یومین و أوحى فى كل سماء أمرها و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا ذلكتقدیر العزیز العلیم".
خلقت زمین در دو مرحله و خلقت كوهها و ارزاق در چهارمرحله و خلقت آسمانها در دو مرحله كه جمعا هشت مرحله (دوران) مىشود.
پاسخ: مفسران قرآن در این زمینه چند نظر ابراز كردهاند كه هر كدام مىتواند معانى آیاترا با هم سازگار و جمع كند و تعارض ظاهرى را برطرف كند.
3-3-1)راه مشهور و معروفآن است كه بگوییم آنجا كه قرآن مىفرماید: چهار دوران (اربعة ایام فصلت / 10) منظورتتمه چهار دوره است. بدین ترتیب كه در دو دوره اول از این چهار دوره، زمین آفریدهشد و در دو دوره بعد از همان چهار دوره سایر خصوصیات زمین بوجود آمد. و دو دوره همكه خلقت آسمانها بود مجموعا شش دوره (یوم) مىشود كه در آیات هفت گانه اول بداناشاره شده بود. یعنى آیات هفت گانه (ستة ایام) قرینه این تفسیر و تقدیر مىشود.{برطبق این تفسیر ،آیه 10سوره فصلت تقدیر داردیعنی بهتعبیری که در تفسیر کشاف آمده است (کل ذلک فی اربعه ایام )}این گونه بوده استاین تفسیر مورد قبول صاحبان تفسیر نمونه نیز هست (مکارم شیرازی،1373ش،20/224.)
3-3-2)علامه طباطبائى درالمیزان مىنویسد: مقصود از اربعة ایام با توجه به قرائن، همان فصول چهارگانه استكه بر اساس میل شمالى و جنوبى زمین بوجود مىآید. و تقدیر ارزاق در این چهار فصلاست پس جمله (فى اربعة ایام) فقط قید جمله اخیر (قدر فیها أقواتها) است و حذف وتقدیرى در آیه وجود ندارد. (طباطبایی:1384،17/364)
تذكر: بنابراین تفسیر آیه 10 سوره فصلت مربوطبه اصل خلقت زمین و آسمانها نیست و از دو آیه قبل و بعد مستقل است.
آقاى دكترصادقى نیز معتقد است كه در تعارض هشت روز با شش روز تقریبا عموم مفسران متحیرماندهاند و سخنانى بر خلاف ظاهر آیه دارند و سخن حق این است كه اربعة ایام در اینآیات مربوط به اصل آفرینش زمین نیست بلكه مربوط به تكمیل آن است و روى این اصل دوروز براى خلقت زمینها و دو روزبراى تشكیل هفت آسمان و دو روز دیگر كه در آیات فصلتذكر نشده است، مربوط به آفرینش ستارگان در نخستین آسمان و دیگر امور بوده است .دكتر موریس بوكاى با یك جمله (زمین چند عصر و دوره زمین شناسىدارد كه انسان در عهد چهارم پدید آمد) اشارهاى مختصر به این احتمال كرده است. (موریس بوكاى ،1365:ص200)
3-3-1)جمعبندى :
هر كدام از سه راه حل ارائه شده را بپذیریم سازگارى وجمع بین آیات سوره فصلت با آیات دیگر در مورد مراحل خلقت برقرار مىشود. اما لازماست كه اشاره به نقد و بررسى این راه حلها بنمائیم.
راه اول؛ مستلزم تقدیرگرفتن كلمهاى محذوف (تتمه - كل ذلك) است و تقدیر خلاف ظاهر است پس راه اول مستلزمقبول چیزى بر خلاف ظاهر آیه است.
راه دوم؛ (نظر علامه طباطبائى) توسط صاحبانتفسیر نمونه از چند جهت مورد اشكال واقع شده است:
الف: این تفسیر هماهنگى میانجملههاى آیات مورد بحث (فصلت / 12 - 9) را تأمین نمىكند. چرا كه در مورد خلقتآسمان و زمین یوم به معناى دوران آغاز پیدایش است ولى یوم در مورد خصوصیات زمین ومواد غذائى به معنى فصول سال مىباشد.
ب: نتیجه این تفسیر آن است كه در آیه فوقاز شش روز آفرینش تنها از دو روز آفرینش زمین و آفرینش آسمانها بحث شده اما از دوروز باقیمانده كه مربوط به خلقت موجوداتى میان زمین و آسمان (مابینهما) است سخنى بهمیان نیامده است (مکارم شیرازی:1373 ،20/225)
البته اشكال اول قابل جواب است. چرا كه در مباحث قبلبیان شد كه یوم در قرآن كریم در معانى متعددى به كار رفته است و اشكالى ندارد كه دراینجا نیز در دو آیه به دو معناى متفاوت به كار رود. و اشكال دوم نیز قابل جواب استچرا كه لازم نیست در هر آیهاىتمام مراحل خلقت بیان شود و لذا در آیات سورههاى اعراف / 54- یونس / 3 - هود / 7 - حدید / 4 سخن از خلقت شش دورهاى آسمانها و زمین شدهاست اما هیچ سخنى از خلقت موجودات بین آسمان و زمین (مابینهما) نشده است.
راهحل سوم از دو جهت قابل اشكال است: اول آنكه در آیه 10 سوره فصلت سخن از چهار مرحلهنمىگوید بلكه سه مرحله (و جعل فیها رواسى من فوقها و بارك فیها و قدر فیهاأقواتها) آفرینش كوهها، معادن و تقدیر ارزاق را بیان مىكند. و ثانیا سخنى ازخلقت انسان نمىگوید تا بگوییم در عهد چهارم زمین شناسى انسان بوجود آمد.
نتیجه: توجه به آیات 32 - 27 سوره نازعات براى مبحث ما راهگشاست در آنجا مراحلخلقت را این گونه بر مىشمارد:
“أأنتم أشد خلقا أم السماء بناها - رفع سمكهافسواها - و أغطش لیلها و أخرج ضحاها - و الأرض بعد ذلك دحاها - أخرج منها ماءها ومرعاها - و الجبال أرساها”
یعنى دو مرحله مربوط به خلقت آسمانها (بنا كردن وبرافراشتن - تسویه و تنظیم) و دو مرحله مربوط به زمین (پیدایش شب و روز كه مربوط بهحركت زمین است – دحوالارض.)
و دو مرحله مربوط به حوادث زمینى (منابع آب وگیاهان - آفرینش كوهها.)
پس با توجه به آیات سوره نازعات و تطبیق آن با آیاتسوره فصلت مىتوانیم نتیجه بگیریم كه راه حل اول (یعنى تقدیر گرفتن: فى تتمة اربعةایام - كل ذلك فى اربعة ایام) مناسبترین راهحل است. چرا كه قرآن كریم درآیه 10 سوره فصلت نیز همان مطالب آیه 31 سوره نازعات را مىفرماید:
(و جعل فیهارواسى من فوقها و بارك فیها و قدر فیها و قدر فیها أقواتها فى أربعة أیام سواءللسائلین) (فصلت/10) و (أخرج منها ماءها و مرعاها) .(نازعات/31)
ارزاق و اقوات از همانگیاهان است و آب یكى از موارد منابع است و قرآن نیز در این موارد نمونه ذكر مىكندو در مقام شمارش تمام ارزاق و منابع نیست. و مسأله كوهها نیز در هر دو آیه آمدهاست.
پس معلوم شده كه مقصود از چهار دوره (اربعة ایام) در فصلت / 10 همان دومرحله خلقت زمین به اضافه دو مرحله خلقت ملحقات زمین (كوهها - ارزاق – منابع…)است. (رضایی اصفهانی:1380 122-126)
فصل چهارم :دیدگاه های مختلف در مورد آسمان هفتگانه
قرآن كریم هفت آسمان را از كلام نوح «نوح / 15» نقلمىكند و علامه طباطبائى در ذیل آیه29سوره مبارکه بقره نتیجه مىگیرد كه مشركین معتقد به هفت آسمانبودهاند كه نوح به وسیله این مطلب با آنان احتجاج مىكند. پس معلوم مىشود مسألههفت آسمان قبل از اسلام بلكه قبل از پیدایش ادیان یهود و مسیحیت مطرح بوده است. دركتاب مقدس نیز به صورت متعددى سخن از آسمان گفته شده است گاهى آسمان مادى و گاهىآسمان روحانى كه خارج از این دنیاست و در آنجا قداست و سعادت برقرار مىباشد و محلمخصوص حضرت اقدس الهى است. و حضرت مسیح یا پسر انسان از آنجا نزول مىكند.
خاخامهاى یهود بر این عقیدهاند كه هفت آسمان هست سه تا از آنها هیولائى (یاجسمانى) است و چهار تا روحانى مىباشد. كه ملائكه و مقدسین در آنجا ساكنند.(جمیز هاکس ،قاموس کتاب مقدس ،ماده آسمان)
4-1)بررسی آراءدانشمندان مسلمان در مورد آسمان هفتگانهمدتى پس از آنكه قرآن كریم سخن از آسمانهاى هفت گانه گفت، نظریههاى كیهانشناسى یونانى وارد حوزه جهان اسلام شد و مسلمانان در دوره خلافت عباسیان با هیئتبطلمیوسى آشنا شدند. در اینجا اشكالى پدید آمد:
تعداد افلاك در هیئت بطلمیوسىنه عدد بود اما تعداد آسمانهاى قرآن هفت عدد بود. از این رو دانشمندان مسلماندر پى توجیه و انطباق یافتههاى علمى زمانه خود با آیات قرآن برآمدند. و در اینرابطه چند راه حل اندیشیده شد:
4-1-1)بوعلى سینا (428 - 370 ق) بیان داشت كه عرشدر قرآن (و الملك على أرجائها و یحمل عرش ربك فوقهم یومئذ ثمانیة) «حاقه /17» همان فلكنهم یا فلك الافلاك هیئت بطلمیوسى است. او افلاك هشتگانه را همان ملائكهاىمىدانست كه عرش را حمل مىكنند. (رسائل ابن سینا ، 1396:ص 128-129به نقل از التفسیر المفسرون ،2/426.)او سعى كرد بدین وسیله بین كلام الهى و هیئتبطلمیوسى جمع كند.
4-1-2)علامه مجلسى (ره) (م 1111 ق) محدث مشهور شیعه در مورد آیه 29 سورهبقره (… ثم استوى الى السماء فسواهن سبع سماوات…) نوشت:( محمد باقر مجلسی ، 1385: 57/5) هفتگانه بودنآسمانها منافاتى با نهگانه بودن آنها كه در علم نجوم،ثابت شده است، ندارد، زیرا آسمان هشتم و نهم در زباندینى، به كرسى و عرش تعبیر شده است.
4-1-3)حاج ملا هادى سبزوارى در كتاب شرحمنظومه خویش كه در سال 1261 ق نوشته شده است، فلك هشتم را كرسى و فلك اطلس (فلكنهم) را همان عرش مىداند. و علت این امر را جمع بین عقل و شرع مىداند.(سبزواري، قسمت فلسفه، 269.)
تذكر: بوعلى سینا و علامه مجلسى و ملا هادى سبزوارى دلیل قانع كنندهاى بر اینتطبیق ارائه نكردهاند و لذا كلام ایشان قابل قبول به نظر نمىرسد. بلكه معناى لغوىو اصطلاحى عرش و كرسى با فلك هشتم و نهم مناسبتى ندارد.
كرسى به معناى تخت وكنایه از سلطه و سیطره و تدبیر و قیومیت خدا است. (قاموس قرآن، واژه كرسي1361ص100؛ مكارم، 1373ذيل: بقره، 155.)عرش نیز در لغت، در اصل بهمعناى خانه سقف دار است و به معناى تخت حكومت نیز آمده است چرا كه بلند است. و درقرآن و روایات به معناى مركز دستورات عالم است كه رشته امور جهان به آن منتهىمىشود (به:طباطبایی،1374: 1/155.(و مفسران نیز آن را به معناى مظهر حكومت دانستهاند و منظور سلطنت وحكومت الهى است .)نيازمند شيرازي ،1335:145، 167.(
4-1-4)یدالله نیازمند شیرازى در كتاب خویش مىگوید منظور ازعرش كائنات لایتناهى است و آسمانهاى هفت گانه كراتى است كه به دور زمین و خورشیدهر دو در حركت هستند كه هفت عددند . (رازي، 1335: 1/156).
تذكر: جالب است كه بدانیم تعدادسیارات منظومه شمسى كه تا زمان انتشار كتاب فوق (1335 ش) كشف شده بود و مؤلف ازآنها اطلاع نداشت نه عدد بودهاند ولى شش عدد آنها همراه با ماه به دور زمینمىچرخند و لذا ایشان دو مورد (یعنى عطارد و زهره) را به حساب نیاورده و شش عددباقى مانده را از آسمانهاى هفتگانه دانسته و وقتى یكى كمبود داشته است كره ماه راهم اضافه كرده است.
4-1-5)امام فخر رازى نیز بر آن است كه آسمانهاى هفتگانه همانهفت فلك (قمر - عطارد - زهره - خورشید - مریخ - مشترى - زحل) است. و آن را با هیئتبطلمیوسى تطبیق دادهاند. (رازي ،1335:1/156).4-1-6)شیخ قاسمى در تفسیر محاسن التأویل مىگویدكه آسمانهاى هفتگانه در قرآن همان سیارات هفتگانه است. كه برخى فوق برخى قرار دارد(قاسمي، ،/8577، به نقل از: ابوحجر، 380).
نکته: البته فخر رازى و شیخ قاسمى نمىدانستند كه روزى اورانوس، نپتون وپلوتن و سیارههاى كوچك بین مشترى و مریخ بر تعداد سیارات منظومه شمسى اضافهمىشود. و اصولا همانطور كه بیان خواهیم كرد لفظ آسمان به معناى كرات آسمانى(سیارات و ستارگان) در لغت و اصطلاح نیامده است تا هفت آسمان بر هفت سیاره منظومهشمسى حمل شود. بلى آسمان به معناى جهت بالا، جو زمین و جایگاه ستارگان (فرقان / 61 - ابراهیم / 24 - ق / 9) در قرآن آمده است. ولى به معناى خود ستارگان نیامده است.( مصطفوى، حسن ، 1371 ش)پس كلام نیازمند شیرازى، فخر رازى و شیخ قاسمى دلیلى ندارد. و نوعى تحمیلبر قرآن است.
4-1-7)برخى دیگر گفتند كه مقصود طبقات مختلفى است كهبر زمین احاطه دارند.
از جمله نویسنده كتاب راز آسمانهاى هفتگانه مىنویسد: با مطالعه و تحقیقى كه اینجانب در این مورد داشتم به این نتیجه رسیدهام كهمنظور از «سبع سماوات» هفت لایه مجهز به اتمسفر است كه زمین را دربر گرفته و ازمجاورت زمین شروع مىشود و تا هزاران كیلومتر اطراف آن ادامه مىیابد. این هفت لایهكه به صورت شماتیك نمایش داده مىشود: به ترتیب از مجاورت زمین عبارتند از: لایههاى هموسفر - یونوسفر - لایه N مولكولى - لایه O اتمى - لایه He اتمى - لایه H اتمى و بالاخره لایه خلاء كه مقدار آنها مجموعا هفت تا مىگردد. لازم به ذكر است كهاین لایهها از هم مجزا هستند. سپس تذكر مىدهد كه پیشنهاد مادى بودن هفت آسمانمنتفى كننده نظریه معنوى بودن آنها نیست زیرا نظم ماوراء مادى مىتواند در خود مادهو عالم ماده ظهور داشته باشد. سپس با ارائه شكلها، اطلاعات مفصلى راجع بهضخامت و محتواى این لایهها ارائه مىكند(ایمان مرادی ، 1373ش)
تذكر: آسمان گاهى به معناى جوزمین مىآید (مثل آیه 7 سوره ق) پس این احتمال قابل طرح است و از این رو بعدا درمورد آن سخن خواهیم گفت.
4-1-8)علامه شهرستانى مىگوید:
«در قرآن و حدیث آمدهاست كه ما هفت زمین و هفت آسمان آفریدهایم. هفت زمین عبارتند از: عطارد، زهره،زمین، مریخ، مشترى، زحل و اورانوس؛ و هفت آسمان همان جو اتمسفرى است كه این سیاراتهفتگانه را احاطه كرده است.»
تذكر: هنگامى كه از علامه شهرستانى پرسیدند چرانپتون و پلوتن را به حساب نمىآورید؟ پاسخ داد كه این دو سیاره با چشم عادى قابلرؤیت نیستند. از این رو در لیست قرآن و حدیث نیامدهاند (محمد باقر بهبودی ،هفت آسمان ،ص10)البته اشكالاصلى سخن علامه شهرستانى آن است كه لفظ «ارض» لغتا و اصطلاحا بر شش سیاره فوق اطلاقنمىشود.
4-1-9)از مجموع سخنان علامه طباطبائى (ره) در ذیل آیات (سجده / 5 - فصلت / 12 - مومنون / 17 - نوح / 15) به دست مىآید كه ایشان در مورد واژه آسمان در قرآن معناىدیگرى مطرح مىكنند و آن را امرى معنوى یعنى مقام قرب و حضور و راهى براى سلوك امرو تدبیر عالم و رفت و آمد ملائكه مىداند كه از آن طریق امر الهى جریان مىیابد. (طباطبایی، 1374: 16/247)
تذكر: هر چند كه آسمان به معناى مقام قرب و حضور (آسمان معنوى) در همه آیاتقرآن قابل قبول نیست چرا كه در برخى آیات سخن از نزول باران از آسمان (یعنى جو زمینو محل ابرها)است. (و نزلنا من السماء ماء مباركا فأنبتنا به جنات و حب الحصید) «ق/9.»اما سخن علامه در برخى موارد صحیح است و مىتواند چهره بحث را در آن موارد عوضكند كه در ادامه به آن مىپردازیم.
نكته: قبلا بیان شد كه یهودیان و مسیحیاننیز آسمان معنوى را قبول داشتند. . 4-1-10)دكتر محمد جمالالدین الفندى هفت آسمان قرآن را اینگونه تقسیمبندىمىكند:
آسمان اول: همان منظومه شمسى است.
آسمان دوم: كهكشان راه شیرى است.
آسمان سوم: مجموعهاى از كهكشان هاست كه نام آن «المجموعة المحلیة» است.
آسمان چهارم: فلك «عناقید الدرجة الاولى» است كه حدود 5020-میلیون سال نورى از ما دور است.
آسمان پنجم: فلك «عناقید الدرجة الثانیة» كه 150 - 100 میلیون سال نورى از ما دور هستند.
آسمان ششم: فلك «عناقید الدرجةالثالثة» هستند كه 2 یا 3 بیلیون سال نورى از ما دور هستند.
و آسمان هفتم: آسمانى است كه از امواج رادیویى آن خبر داریم .)مع القرآن فی الکون :ص189-193)
تذكر: سخن ایشان دلیلىندارد. یعنى لفظ سماء لغتا و اصطلاحا بر كهكشان خاصى اطلاق نشده است و كاربرد آن درقرآن به این صورت اثبات نشده است.
4-1-11)طنطاوى بر آن است كه عدد هفت در آیات هفتآسمان واقعى نیست و مىتواند تعداد زیادترى آسمان وجود داشته باشد. و ریشه تعیینعدد هفت همان افكار یونانیان است كه از علماى اسكندریه به ارث رسیده كه نه فلك راقائل بودند كه هفت عدد آنها (ماه - عطارد - زهره - خورشید - مریخ - مشترى - زحل) بهدور زمین مىچرخند و فلك هشتم جایگاه ثوابت و فلك نهم مبدء حركت (فلك اطلس) بودهاست این افكار كه از طریق فارابى و بوعلى به ما رسیده است باعث تطبیق با سماوات سبعقرآن و عرش و كرسى شد. در حالى كه در علوم جدید حدود ششصد سیاره بسیار كوچك میانمریخ و مشترى یافتهاند. كه بزرگترین آنها «سرس» نام دارد كه 500 میل قطر دارد. پساگر خدا فرمود كه هفت آسمان هست منافاتى ندارد كه تعداد بیشترى آسمان وجود داشتهباشد و عدد قید نیست. و این عدد هفت در قرآن دلیل بر انحصار تعداد آسمانها نیست.( تفسیر الجواهر 1/46)
نکته: برخى نویسندگان معاصر به طنطاوى به شدت اشكال كردهاند كه این سخنانخلاف ظاهر آیات قرآن است كه عدد هفت را معین مىكنند .(دکتر محمد صادقی زمین وآسمان وستارگان از نظر قرآن .ص226)
4-1-12)دكتر محمدصادقى تعداد آسمانها را هفت عدد واقعى مىداند و آسمان را جرم نه فضاى خالى معرفىمىكند و تمام سیارات منظومه شمسى از آسمان اول است و آسمانهاى دیگر بر آن احاطهدارد كه نمىدانیم در آنها چیست. و همه در اثر تقسیم گاز اولیه جهان بوجود آمدهاند.
4-1-13)برخى از صاحبنظران با طرح مسأله هفت آسمان قرآن كریم مدعى شدهاندكه با توجه به كشفیات جدید علوم كیهان شناسى در صحنه كهكشانها، این گزاره قرآن نوعىاعجاز علمى قرآن را دربر دارد.(دکتر پاک نژاد:1380:1/111) 4-2)دیدگاه مفسران ولغویان در مورد آسمان وزمین
اكنون براى آنكه مقصودقرآن از هفت آسمان و زمین روشن شود ناچاریم كه به چند پرسش اساسى پاسخ گوییم ونظرات لغویین و مفسران قرآن را در این زمینه بررسى كنیم:
4-2-1)مقصود ازآسمان (سماء)
كلمه «سماء» و مشتقات آن سیصد و ده بار در قرآن كریم به كاررفته است، مفهوم جامعى است كه مصادیق و معانى متعددى از آن اراده مىشود. و لذا درلغت، علم و قرآن با مقاصد و معانى متفاوتى به كار رفته است:
4-2-1-1) سماء در لغتاز ریشه سمو (به معناى بلندى) است و اصل آن از آرامى و سریانى و عبرى (شیمیا) است.(حسن مصطفوی:1371،5/254)و به معناى بالاتر و برتر (فوق) است. آسمان هر چیزى، بالاى آن چیز را گویند. و حتى برخى لغویین ادعا كردهاند هر بالایى نسبت به پایین آن آسمان و هر پایین نسبتبه بالاى آن زمین است.
«مفردات راغب، ماده سماء»
4-2-1-2) آسمان در فیزیك جدیداینگونه تعریف شده است: «پدیدهاى نابود [معدوم] و گنبدنما كه زمینه دیدن سیارات وستارگان است.» .( بینات ،سال دوم ،شماره 8،ص86-87)
4-2-1-3) آسمان در قرآن:
كلمه سماء (آسمان) در قرآن به صورتمفرد (السماء - سما) و جمع (سموات - السموات) بیش از سیصد مرتبه به كار رفته است. ولى در همه موارد به یك معنا و در یك مصداق به كار نرفته است. و به طور كلى آسماندر قرآن در دو مفهوم مادى (حسى) و معنوى به كار رفته است. كه برخى از موارد آنعبارتند از:
4-2-1-3-1)آسمان (سما) در معناى بالا (جهت بالا): این معنا موافق معناىلغوى آسمان است و براى نمونه آیه زیر را مثال زدهاند:
(ألم تر كیف ضرب اللهمثلا كلمة طیبة كشجرة طیبة أصلها ثابت و فرعها فى السماء) .(ابراهیم/24)
«همانند درختپربركت و پاكیزه كه ریشه آن در زمین ثابت و محكم است و شاخههاى آن به آسمان كشیدهشده»
این معنا را برخى از مفسران معاصر آوردهاند(مکارم شیرازی:1373،1/165-167) ولى برخى دیگر از صاحبنظران برآنند كه این معنا به صورت مجازى یا مسامحه در قرآن به كار رفته است.(استاد مصباح یزدی 1384 ،ص234)چرا كه فوق (جهت بالا) جمع بسته نمىشود پس مثلا سبع سموات نمىتواند به این معناباشد.
4-2-1-3-2)آسمان به معناى جو اطراف زمین یعنى جایى كه ابرها قرار گرفتهاند وهوا در آن است. مثال:
(و نزلنا من السماء ماء مباركا)(ق/9)
«و از آسمانآب مباركى را فرو فرستادیم».
4-2-1-3-3)آسمان به معناى مكان سیارات و ستارگان؛ مثال:(تبارك الذى جعل فى السماء بروجا و جعل فیها سراجا و قمرا منیرا).(فرقان /61)
«بزرگوار آن خدائى كه در آسمان برجها مقرر داشت و در آن چراغ روشن خورشید وماه تابان را روشن ساخت».
4-2-1-3-4).آسمان به معناى مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبیرامور عالم است.
برخى از مفسران مثل علامه طباطبائى (ره) در موارد متعدد سماء رابه این معنا ارجاع دادهاند.(طباطبایی:1374، 16/247) مثال:
(یدبر الأمر من السماء الى الأرض).(سجده/5)
«اوست كه امر عالم را از آسمان تا زمین تدبیر مىكند».
4-2-1-3-5).آسمان بهمعناى موجود عالى و حقیقى:
برخى از صاحبنظران برآنند كه آسمان در قرآن همانگونهكه به معناى آسمان مادى به كار رفته است. (مثل سموات سبع) در معناى علو مرتبه وجودو موجود عالى نیز به كار رفته است كه همان سماء معنوى و عالم فوق ماده است كه همههستى از آن مرتبه بالاتر مىشود. (استاد مصباح یزدی ،1384،ص234-236) مثال:
(و فى السماء رزقكم و ما توعدون).(ذاریات /22)
«روزىتان و آنچه به شما وعده داده مىشود (كه ظاهرا بهشت منظور است)در آسمان قرار دارد.»
جمعبندى:
لفظ سماء در قرآن و علم لغت به یك معناىواحد به كار نرفته است. بلكه در معانى و مصادیق مختلف به كاررفته است. و به عبارت دیگر مشترك لفظى است. هر چند ممكناست برخى از این معانى و مصادیق را در یك مفهوم واحد جمع كرد. براى مثال معناىچهارم و پنجم قرآنى (كه از علامه طباطبائى «ره» و استاد مصباح یزدى نقل كردیم) رامىتوان در معناى آسمان معنوى جمع كرد. (رضایی اصفهانی:1380، 134-135 )
4-2-2)مقصود از زمین
كلمه ارض در قرآن كریم 461 بار به كار رفته است و هیچگاه به صورت جمع نیامدهاست. بلكه در قرآن همیشه مفرد استعمال شده است. اما این كلمه در لغت و قرآن داراىمعانى و مصادیق مختلف است:
4-2-2-1) در لغت: ارض جنس است و جمع آن ارضون و اراضىاست و به معناى كره خاكى كه انسان بر روى آن زندگى مىكند، مىباشد. البته گاهى بهمفهومى در مقابل سماء آمده كه به معناى هر چیزى پست و پایین مىباشد. ر.ک ،مفردات راغب ،ماده سما وارض) و نیزبه معناى جرم آمده است. اما معناى حقیقى آن پایین مقابل بلندى و بالا (سما) است وهنگامى كه مطلق گفته شود به معناى كره خاكى است .
4-2-2-2)در قرآن كریم ارض بهچند معنا به كار رفته است:
4-2-2-2-1)ارض به معناى كره زمین كه به صورت اسم خاص و علمشخصى است. (مثالها و آیات آن زیاد است). .(حسن مصطفوی:1371،1/56)
4-2-2-2-2)ارض به معناى قطعات زمین.
مثال: در قرآن در مورد تبعید محاربین آمده است:
(أو ینفوا من الأرض)
«یا محاربین را از زمینى (كه در آن زندگى مىكنند) خارج مىكنند.»
روشن استكه در اینجا مراد از ارض كره زمین نیست بلكه مقصود سرزمین آنهاست.
4-2-2-2-3)ارض بهمعناى عالم طبیعت در مقابل سماء به معناى ماوراء طبیعت: مثال:
(…و لكنه أخلدالى الأرض واتبع هواه…)
«اعراف / 176»
«…اما او (بلعم باعورا) برزمین، روى آورد و از خواهشهاى خویش پیروى كرد و».
كه در اینجا (أخلد الىالأرض) به معناى دلبستگى به زمین و دنیاست كه یك امر قلبى است. و بر اساس این معناو با این اطلاق آسمان مادى هم ارض است. (استاد مصباح یزدی ،1384،ص238-239)یعنى آسمان و زمین هر دو جزء دنیاست.
4-2-2-2-4)ارض در هنگامى كه جمع بسته شود (ارضون) به معناى طبقات داخلى زمین است.
4-2-2-2-5)ارض در هنگامى كه جمع بسته شود (ارضون) به معناى مناطق آباد زمین یااقلیمهاى آن است.
در قدیم اقلیمهاى هفتگانه داشتهاند و امروزه هم زمین را بهمناطق هفتگانه (دو منطقه منجمد شمالى و جنوبى - دو منطقه معتدله - دو منطقه حاره ویك منطقه استوایى) تقسیم مىكنند.
تذكر: این دو معناى اخیر را برخى مفسران بهصورت احتمال در زیر آیه 12 سوره طلاق فرمودهاند.( طباطبایی1374: 19/326) مىتوان گفت كه كلمه ارضنیز مثل سماء داراى دو قسم ارزشى و غیر ارزشى (مادى و معنوى) است. و زمین (حسى) غیرارزشى گاهى به معناى قطعات و قارهها - طبقات داخلى زمین - كره خاكى مىآید. و ارضارزشى (معنوى) به معناى عالم پست طبیعت است. (رضایی اصفهانی:1380 136-137)
4-2-3)مقصود از سبع
كلمه سبع (هفت) در عربى به دو صورت به كار مىرود:
4-2-3-1) هفت به معناى عدد مشخص و معین كه در ریاضیات به كارمىرود.
4-2-3-2) هفت به عنوان نماد كثرت؛ چرا كه گاهى در عرب كلمه هفت به كار مىرودو معناى كنایى آن (تعداد زیاد و كثیر) مراد است. براى مثال در قرآن مىخوانیم:
(ولو أنما فى الأرض من شجرة أقلام و البحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدتكلمات الله ان الله عزیز حكیم) (لقمان /27)
«و اگر هر درخت روى زمین قلم شود و آبدریا به اضافه هفت دریاى دیگر مداد گردد باز نگارش كلمات خدا ناتمام بماند هماناخدا را اقتدار و حكمت (بىپایان) است».
روشن است كه مراد از هفت دریا در اینجابیان كثرت است و اگر صدها دریا هم باشد براى نگارش كلمات خدا كافى نیست. درآیات سبع سموات برخى از مفسران احتمال دوم را ذكر كردهاند (مکارم شیرازی :1373:1/165-167)و برخى ازصاحبنظران نیز احتمال او را قوى دانستهاند (استاد مصباح یزدی ،1384،ص 239-240)ولى هر دو احتمال در سبع سمواتبعید به نظر نمىرسد.
اگر احتمال اول را پذیرفتیم پس مراد (در آیه 12 سورهطلاق) آن است كه هفت آسمان واقعى وجود دارد و اگر احتمال دوم را پذیرفتیم مراد آیهآن است كه تعداد زیادى آسمان وجود دارد. البته بر حسب معانى مختلف ارض و سماءكه بیان شد معانى متناسب و متفاوتى از آیه پیدا مىشود. مثال: هفت آسمان پر ازستاره و سیاره آفرید و هفت عدد كره زمین آفرید. هفت طبقه جو زمین را آفرید وهفت طبقه داخلى زمین را آفرید.
هفت مرتبه عالى وجود و مقام قرب آفرید و هفتمرتبه پایین از طبیعت آفرید.(رضایی اصفهانی:1380، 137-138 )
4-2-4)مقصود از مثل هم بودن (مثلهن) در آیهچیست؟
در مورد مثلیت در آیه (12 سوره طلاق) چند احتمال وجود دارد4-2-4-1)همانند بودن آسمان و زمین در مورد تعداد (عدد هفت): (تفسیر اطیب البیان ،ذیل آیه 12سوره طلاق )
یعنى: خداوند هفتآسمان آفرید و همانند آنها هفت زمین خلق كرد در این صورت من در (… و من الأرضمثلهن….) بیان جنس است یعنى از جنس زمین نیز هفت عدد آفرید.
اگر این احتمالرا در مورد مثل بپذیریم، همان احتمالات گذشته در مورد زمین و آسمان (ارض – سما)پیدا مىشود كه لازم است به صورت متناسب در نظر گرفته شود. براى مثال:
هفت طبقهآسمان (جو زمین) با هفت طبقه داخلى زمین.
هفت عالم و جهان پر از ستاره با هفتعدد كره زمین.
هفت مرتبه عالى وجود و حضور و قرب الهى با هفت مرتبه وجودىپایین
4-2-4-2) مثل بودن زمین و آسمان در مورد معلق بودن و شناور شدن در فضا:
یعنى: همانگونه كه خداوند سیارات و ستارگان آسمانها را شناور در فضا و بدونتكیهگاه و ستون آفرید، زمین را نیز همانگونه خلق كرد .در این صورت آسمانبه معناى مجموعه سیارات و ستارگان معنا مىشود. و زمین به معناى كره خاكى است. ومىتواند عدد هفت در مورد زمین مقصود نباشد.
4-2-4-3) مثل هم بودن در مورد ملكوتى بودن:
یعنى: خداوندآسمان (مقام قرب و حضور و ملكوت) را آفرید و از زمین چیزى شبیه آسمان آفرید، یعنىانسانى را خلق كرد كه مركب از ماده زمینى و روح و ملكوتى آسمانى است.(طباطبایی : 1374: 19/326)
دراین صورت من در (… و من الأرض مثلهن….) به معناى نشویه است یعنى: از زمین (خاك)انسانى ملكوتى مانند آسمان ملكوتى نشأت گرفت و آفریده شد. كه در این صورت چندینمعناى ارض و سما مطرح نمىشود بلكه آسمان به معناى مقام قرب و حضور و ملكوت است وارض به معناى كره خاكى یا مرتبه پست طبیعت است. رضایی اصفهانی:1380 138-139 )
4-2-5)بررسی احتمالات در مورد هفت آسمان:
با توجه به مقدماتى كه گذشت و معانى و مصادیقى كه براى كلمه ارض - سما - سبع - مثل، بیان شد مىتوانیم نتیجه بگیریم كه چندین احتمال در مورد واژه هفت آسمانوجود دارد:
4-2-5-1)هفت به معناى عدد حقیقى باشد كه در این صورت این احتمالات متصوراست:
4-2-5-1-1)هفت آسمان پر از ستاره و سیاره مثل هفت كره خاكى زمین.
این مطلباز نظر علمى نیز ممكن است چرا كه برخى دانشمندان گفتهاند كه میلیونها خورشید وسیاره مشابه زمین در كهكشانهاى جهان وجود دارد. همانگونه كه احتمال وجود جهانهاىمشابه این آسمان پر ستاره را بعید نمىدانند چرا كه دانشمندان علم نجوم و فیزیككیهانى با تلسكوپهاى خود توانستهاند تا میلیاردها ستاره و سیاره راببینند ولىمىگویند كه هنوز فضاهاى ناشناخته و تاریكى وجود دارد كه از دامنه دید ما خارج است.(مکارم شیرازی:1373 :1/165-167)
پس احتمال وجود شش جهان مشابه و شش آسمان دیگر كه هنوز كشف نشده استوجود دارد. و این مطلب با ظاهر برخى آیات قرآن نیز همگونى دارد(صافات/6).
4-2-5-1-2)هفتمقام قرب و حضور و موجود عالى معنوى (هفت آسمان) در مقابل هفت مرتبه پست وجودىطبیعى (هفت زمین).
تذكر: در این دو صورت مثل بودن آسمان و زمین در هفت بودنآنهاست.
4-2-5-2)هفت به معناى كثرت باشد. در این صورت احتمالات زیر متصور است:
4-2-5-2-1)آسمانهاى زیادى (مجموعه كرات و سیارات و…) خلق كرد. و زمینهاى زیادى (كرههاى خاكى مشابه زمین) خلق كرد. كه همه آنها در فضا شناور و معلق هستند.
4-2-5-2-2)تعداد زیادى از طبقات جو زمین را خلق كرد. و تعداد زیادى از طبقات داخلى زمین یاقطعات زمین و اقلیمها را خلق كرد.
امروزه در علوم زمین شناسى و هواشناسى طبقاتآنها را از نظر مقدار تراكم مواد یا مواد سازنده آنها تقسیم مىكنند. و در این صورتآیه اشاره به این طبقات است. و یا اشاره به مناطق هفتگانه زمین باشد. كه قبلا بیانكردیم.
4-2-5-2-3)مراتب معنوى و مقامات قرب و حضور و موجودات عالى بسیارى خلق كردمراتب پست طبیعت را كه بسیار است خلق كرد.
نکته: در اینجا احتمالات دیگرى نیزمىتواند وجود داشته باشد و برخى افراد نیز بدانها اشاره كردهاند ولى چون بسیارضعیف و دور از ظاهر آیه بود بدانها اشاره نكردیم. (مثل اینكه مراد هفت سیاره منظومه شمسى باشد) البته دربین همین احتمالات نیز كه ذكر شد برخى با ظاهر آیه مناسبتر است و برخى از ظاهر آیهدورتر است كه قضاوت و اختیار هر معنا را به عهده خوانندگان صاحب نظر مىگذاریم هرچند در این موارد قضاوت قطعى بسیار سخت است.
4-2-6)مقصود از هفت زمین
در قرآن كریم آیهاى به صورت صریح در مورد هفت زمین وجود ندارد و تنها آیهاىكه مىتواند اشاره به هفت زمین محسوب شود همین آیه 12 سوره طلاق است. البته اگرمثلیت در این آیه را به معناى مثل هم بودن در عدد هفت بدانیم. در حالى كه دو احتمالدیگر در مورد مثل بودن مثلیت در معلق بودن كرات در فضا و مثلیت در ملكوتى بودن وجودداشت.
اما در روایات كلمه «الارضین السبع» (وسائل الشیعه :1391ق،4/907) زمین هفتگانه آمده است و درنهجالبلاغه نیز كلمه الارضین آمده است:
«و ركوبها اعناق سهو الارضین» (قرشی ،قاموس قرآن : 1361، 1/65).
«(كوهها) بر گردن همواریهاى زمینها سوارند.»
پس اگر زمینهاى هفتگانه را بتوانیم از قرآن برداشت كنیم مىتوانیمبه یكى از معانى گذشته یعنى هفت قطعه و اقلیم زمین همانگونه كه در روایات آمده یاهفت كره خاكى یا هفت طبقه داخلى زمین حمل كنیم. (رضایی اصفهانی:1380، 138)
4-2-7)جمع بندی وبررسی:
1.با توجه به معانىمتفاوتى كه از آسمان، زمین، مثلیت آنها، هفت و هفت آسمان بیان كردیم و با توجه بهاحتمالات متعدد تفسیرى در این آیات نمىتوان گفت كه مقصود قرآن در همه موارد یكمعناى آسمان بوده است و نمىتوان یك معناى خاصى را بر قرآن در مورد هفت آسمان تحمیلكرد.
پس معلوم مىشود كه تمام كسانى كه به صورت قاطع یك معنا را به قرآن نسبتمىدادند و بر آن پافشارى مىكردند راه صواب نرفتهاند. (علاوه بر اشكالات واضحى كهدر این دیدگاهها وجود داشت كه به برخى از آنها اشاره داشتیم.)
2.با توجه بهابهامى كه در معناى هفت آسمان قرآن وجود دارد و با توجه به ابهاماتى كه در موردآسمان و كهكشانها از نطر علمى وجود دارد و نظریههاى متفاوت و بالندهاى كه هر روزارائه مىشود، نمىتوان گفت كه نظر قطعى قرآن كدام نظریه است.
با توجه به اینمطلب، ادعاى اعجاز علمى قرآن در آیات مربوط به هفت آسمان صحیح به نظر نمىرسد و حتىاگر یك نظریه علمى قرآن در آیات به اثبات برسد باز اعجاز علمى ثابت نمىشود چرا كههمانطور كه گذشت هفت آسمان قبل از اسلام در قوم نوح و بین یهودیان مطرح بوده است.
3.از آنجا كه ممكن است مقصود از واژه آسمان در اصطلاح قرآن و اصطلاحات علمىمتفاوت باشد (مثلا یكى آسمان معنوى بگوید و یكى فضاى خالى یا جایگاه كرات آسمانى) پس نمىتوان گفت كه تعارضى بین گزاره هفت آسمان قرآن با یافتههاى علوم كیهان شناسىوجود دارد. چرا كه علوم كیهان شناسى ادعامىكند:
هنوز هفت آسمان كشف نكرده است. و قرآنادعا مىكند هفت آسمان وجود دارد.
پس با توجه به احتمال اشتراك لفظى واژه آسماننمىتوان گفت دو گزاره فوق معارض است و اگر هم هر دو (علم و دین) یك معنا را ازآسمان اراده كنند باز هم علم، وجود آسمانهاى هفتگانه را نفى نمىكند بلكه آنها رااثبات نكرده است. اما قرآن از طریق وحى خبر از وجود آنها مىدهد پس ممكن است درآینده آسمانهاى دیگرى كشف شود و گزاره دینى به اثبات برسد.
فصل پنجم :کروی بودن زمین 5-1)مغرب و مشرق از نظر علمى:قبل از آنكه به نظرات و ديدگاههاى صاحبنظران و مفسران در مورد تعبير مشارق و مغارب بپردازيم توضيح يك مطلب علمى لازم بنظر مىرسد:از يك طرف كره زمين داراى دو قطب مغناطيسى است كه به نام شمال و جنوب خوانده مىشود، و از طرف ديگر چون زمين داراى دو حركت وضعى (به دور خود) و حركت انتقالى (به دور خورشيد) است به نظر مىآيد كه خورشيد در صبحگاهان از يك طرف خارجو كمكم بالاى سر ما مىآيد و سپس هنگام شامگاهان در طرف ديگر فرو مىرود. (هر چند كه اين مطلب خطاى ديد ماست و در حقيقت اين زمين است كه در اثر گردش وضعى به دور خود گاهى مقابل نور خورشيد قرار مىگيرد. لذا به نظر مىرسد خورشيد طلوع و غروب مىكند) و در عرف مردم و اصطلاح علمى آن طرفى كه خورشيد طلوع مىكند به نام مشرق و آن طرف كه خورشيد غروب مىكند به نام مغرب ناميده مىشود و لذا به دو ناحيه طلوع و غروب خورشيد از نظر لغوى «مغرب و مشرق» گويند. (برگرفته از اسلام و هيئت، شهرستانى، ص 32- 34.)از طرف ديگر هر انسان بالا و پايين دارد كه آسمان و زمين است پس هر انسانى به صورت طبيعى با شش جهت سر و كار دارد.به عبارت ديگر اگر انسانى به طرف قطب شمال بايستد كه جلو بدن او به طرف شمال باشد و پشت سر او جنوب باشد دست راست او مشرق و دست چپ او مغرب مىشود و كره زمين در هر لحظه طلوع و غروب دارد يعنى از آنجا كه زمين به شكل كره است هميشه در برخى از نقاط زمين آفتاب در حال طلوع كردن است و در برخى نقاط ديگر در حال غروب كردن است. و علاوه بر آن خورشيد در هر روز در ساعت معين طلوع و غروب مىكند كه با ساعت طلوع و غروب روز قبل و بعد متفاوت است.پس مىتوان گفت كه طلوع و غروب نسبت به جايگاه هر كس متفاوت است يعنى هر كس در هر نقطهاى كه باشد يك مشرق و يك مغرب دارد.و نيز مىتوان گفت كه كره زمين مشرقها و مغربهاى متعدد دارد كه هر لحظه نو به نو (جديد) مىشود. چرا كه زمين هميشه در حال حركت وضعى (به دور خود) است و در هر لحظه غروب و طلوع جديدى براى نقاط زمين پيدا مىشود و نيز به تعداد روزهاى سال طلوع و غروب جديد و در نتيجه مغرب و مشرق نو داريم.(رضایی اصفهانی، 1380:ص: 187-188).5-2)دیدگاه قرآن درموردکروی بودن زمینآیاتی که موجب شدند برخی تصور کنند که نظر قرآن بر مسطح بودن زمین است عبارت است از: 1) «و زمین را گستردیم؛ و در آن کوههاى ثابتى افکندیم؛ و از هر گیاه موزون، در آن رویاندیم؛ آیا زمین را محل آرامش (شما) قرار ندادیم».(حجر، ۱۹٫) 2) «آیا ما زمین را بسترى نساختیم».( النبأ، ۶٫)در تفسیر این آیات باید گفت:الف: آیه اول: “مد ارض” به معناى گستردن طول و عرض آن است، و اگر خدا زمین را نمی گستراند و از سلسله کوه ها پوشیده مىشد صلاحیت کشت و زرع و سکونت را نداشت و جانداران کمال حیات خود را نمىیافتند.(طباطبایی:1386،۱۲/۱۳۸- ۱۳۹،) منظور از « مدّ » و گستراندن این نیست که زمین کروی نیست، بلکه مقصود این است که سطح زمین به طور کامل برجسته و ناهموار خلق نشد که اگر این گونه آفریده می شد انسان در این زمین نمی توانست به خوبی زندگی نماید. کشت و زرع داشته باشد و اسباب راحتی خود را فراهم آورد. چنان که روند آیات بعد که در شمارش نعمت های راحتی بخش انسان هستند، نیز بر این مطلب دلالت دارد.ب: آیه دوم: کلمه” مهاد” در این آیه به معناى مکان آماده و صاف و مرتب است، و در اصل از” مهد” به معناى محلى که براى استراحت کودک آماده مىکنند (اعم از گاهواره و یا بستر) گرفته شده است. (مکارم شیرازى، 1374: ۲۶ /۱۶- ۱۷) و از این رو به گهوارهاى که براى کودک آماده می شود نیز مهد اطلاق شده است.( مریم، ۲۹،کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا) بنا بر این؛ مهد و مهاد، جائی است که مانند گهواره آماده پرورش است چنان که در آیه فرمود : الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً (طه، ۵۳٫)- و این معنا مثل معناى آیه:” الْأَرْضَ فِراشاً (بقره، ۲۲٫) (زمین را مانند فرشى گسترده برایتان قرار داده است) می باشد.(.خسروى حسینی: ۱۳۷۵ ش ،ص ۲۶۱، )بر این اساس؛ می توان گفت: این آیه در صدد بیان این نکته است که زمین به عنوان یک نعمت الاهی جایی برای راحتی موجودات و به ویژه انسان ها خلق شده است؛ مانند « مهد » و گهواره که مایۀ آرامش است.از طرفی در قرآن آیاتی هست که بنا به گفته صاحب نظران با کروی بودن زمین هم آهنگ و سازگار می باشند. و این آیات به عنوان معجزه علمی قرآن مطرح شده اند. که در زیر به برخی از آنها می پردازیم . 1- آیه اول: “شب را در روز مىپوشاند و روز شتابان آن را مىطلبد”. این آیه مىفهماند که شب فراگیر روز است؛ یعنى همه آن مکان هایى را که روز بود شب فرا مىگیرد، و اگر زمین کروى نبود صحیح نبود بگوییم دائما شب روز را فرا مىگیرد، و آن را دنبال مىکند؛ زیرا در این صورت چند ساعتى شب به دنبال روز مىبود. و چون به انتهاى سطح زمین مىرسیدند، روز بر مىگشت و شب را دنبال مىکرد. و به عبارتى دیگر: در هر روزى یک روز شب به دنبال روز مىرفت ، و روز دیگر، روز به دنبال شب، پس این که قرآن به طور مطلق فرمود: شب به دنبال روز مىرود جز با کرویت زمین درست در نمىآید.( طباطبایى، ۱۳۷۴ ش: ۱۰ / ۲۲۲،) 2-آیه دوم:”… شب را بر روز داخل مىکند و روز را بر شب …”.( الزمر، ۵،)در تفسیر این آیه آمده است :”اگر انسانى بیرون کره زمین ایستاده باشد و به منظره حرکت وضعى زمین به دور خودش و پیدایش شب و روز بر گرد آن نگاه کند، مىبیند که گویى به طور مرتب از یک سو نوار سیاه رنگ شب بر روشنایى روز پیچیده مىشود و از سوى دیگر نوار سفید رنگ روز بر سیاهى شب، و با توجه به این که”یکوّر” از ماده” تکویر” به معناى پیچیدن است … نکته لطیفى که در این تعبیر قرآنى، نهفته است روشن مىشود، که زمین کروى است و به دور خود گردش مىکند، و بر اثر این گردش، نوار سیاه شب، و نوار سفید روز، دائما گرد آن مىگردند، گویى از یک سو نوار سفید بر سیاه و از سوى دیگر نوار سیاه بر سفید پیچیده مىشود”.( مکارم شیرازى، 1374 : ۱۹/ ۳۷۶) 3-آیه سوم: “پس سوگند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها که ما تواناییم”( معارج،۴۰،” )سید هبة الدین شهرستانی در تفسیر این آیه آورده است: « این آیه دلالت دارد بر کثرت مشرق ها و مغرب ها و کرویّت زمین نیز مستلزم آن است که در هر نقطه از زمین برای گروهی دیگر مغرب باشد. پس کثرت مشارق و مغارب با قول به کرویت زمین سازگار میباشد». (پژوهشی در اعجاز علمی قرآن 1380، ص ۱۸۸ و ۱۸۹، ) توضیح این که اگر زمین مسطح بود تنها یک مشرق و مغرب وجود داشت، ولی جایی که زمین کروی باشد لازم است دارای مشرق ها و مغرب ها باشد چرا که در این صورت با چرخشش مشرق و مغرب مکان ها تفاوت می کند.( مکارم شیرازى، 1374، ۱۹/۱۳ و 14) 4-آیه چهارم: “و به زمین که چگونه گسترده و هموار گشته است” ( الغاشیه، ۲۰)برخی از نویسندگان معاصر با توجه به این آیه و نیز آیات ۱۳۷ سوره اعراف و ۵ سوره صافات و ۴۰ سوره معارج را دلیل کرویت زمین از نظر قرآن می دانند و آن را یکی از معجزات علمی قرآن تلقی می کنند و می نویسند: مسطح بودن زمین، مانع کرویت آن نمی شود؛ چرا که هر کره ای برای خود سطحی نیز دارد و از این رو است که در هندسه کره را یکی از اقسام سطح به شمار می آورند. و توضیح می دهد که مسطح بودن به معنای مقابل کروی، یک اصطلاح هندسی جدید است و مقصود از “سطحت” در آیه گسترش است.نتیجه این که: قرآن نه تنها زمین را مسطح (در مقابل کروی بودن) نمی داند بلکه آیات زیادی وجود دارد که با کرویت زمین کاملاً سازگار می باشند.
جمع بندی:از آنچه بیان شد مشخص شد که قرآن معجزهای است برای تمامی اعصار و برای تمامی ملتها و بنابراین، این کتاب مقدس از جانب خدا نازل گشته است. همچنین با مشخص شدن اعجاز قرآن، صدق ادعای نبوت پیامبر اسلام آشکار میگردد. بنابراین امروزه تمامی انسانها میتوانند با تحقیق و بررسی در خصوص این کتاب و مشاهده اعجاز آن، به نبوت پیامبر اسلام و حقانیت آیین او پی ببرند.
منابع ومآخذ
1)تفسیرعلمیقرآن (2)،ناصررفیعیمحمدی،تهران،فرهنگگستر،1379 2)تفسیرقرآنوعلومجدید،حسنپویا،سیدرضانیازمند،تهران،باز،1380 3)پژوهشیدراعجازعلمیقرآنمحمدعلیرضاییاصفهانی،ج1و2رشت،کتابمبین،1380 4)پیامقرآن (8)،ناصرمکارمشیرازی،تهران،دارالکتبالاسلامیه،1377
5)حجةالتفاسیر،سیدعبدالالحجةبلاغی،بلاغالکسیر،1345ش6)جامعالجوامع،ابوعلیالفضلبنالحسنالطبرسی،انتشاراتدانشگاهتهرانوسازمانمطالعهوتدوینکتبعلومانسانی 1377 7)ستارگانازدیدگاهقرآن،محمدصادقتهرانی،تهرانامیدفردا،1380 8)طبرسی،شیخابیعلیالفضلبنالحسن (امینالاسلام )1395ق،تفسیرمجمعالبیانفیتفسیرالقرآن،المکتبهالاسلامیه،تهران،دهجلد،چاپپنجم. 9)کشفالاسرار،میبدی،رشیدالدینچاپخانهسپهر،تهران 1371 10)کهکشانهادرقرآن،لطفعلیسلیمی،قم،انصاری،1380 11)مقایسهایمیانتوراتوانجیلقرآنوعلم،موریسبوکای،مترجمذبیحاللهدبیر،تهران،دفترنشرفرهنگاسلامی1364. 12)معارفقرآن،مصباح یزدی،محمدتقی،مرکزانتشاراتموسسهآموزشیوپژوهشیامامخمینی، 1384
نظر از:
عالی
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات